
نوریان: از حضور همهی دوستان ممنونم. به چهل و یکمین حلقهی هنر خوش آمدید. ما خیلی دوست داریم شما را در حلقههای هنر زیاد ببینیم. این بار که آمدید، بار بعدی هم حتماً تشریف بیاورید. ممنون از آقای عیوضزاده به خاطر ارائهی خوبشان و حال و هوایی که از موضوع ایجاد کردند. گفتوگوی این دفعه در خدمت خود آقای ارسلان عیوضزاده، هنرمند، طراح، تصویرساز دیجیتال، یا فوتو…؟ به خودتون چی میگید؟
عیوضزاده: سی جی ای آرتیست. همهی اینها توش هست.
نوریان: سی جی ای آرتیست و آقای صادق لطفیزاده. همین عناوین درست است، یعنی هنرمند، طراح، گرافیست و آرتیست. من هم که در این حوزهها خیلی نقشی ندارم، همین یک کسی هستم و سعی میکنم گفت و گو کنم. من یک شروعی با ارسلان داشته باشم. اگر فکر کنم مثلاً چهار سال پیش یا سه سال پیش این کارها را کرده بودی، همه میگفتند چه کار عجیبی کردی، ولی الان چه کار میکنی؟ یعنی میشود بگویی دقیقاً چه کار میکنی؟ یک ذره در موردش هی میپرسید که چه کار میکنی، کدام نرمافزار، چه فرایندی؟ یک ذره عینی، برای جمع، به نظرم یکی از این فرایندها را خیلی جزئی هم بگو. راحت باش، توضیح بده. میخواهیم زمینی توضیح دهی چون خیلی عجیب و غریب نیست. احتمالاً بهتر است که فرایندت هم خیلی عجیب و غریب نباشد، با توجه به اینکه این فرایند دیگر الان نسبتاً روال شده است. یک بار کلاً ببینیم با چه چیزی طرفیم، چه کار میکنی وقتی که شروع میکنی؟ یعنی نشستی پشت دستگاه و کاری کردی. از یک مسیری شروع کردی. یک بار میتوانی برایمان چند دقیقه توضیح بدهی تا یک ذره عادی شود؟
فرایند کاری و ابزارها
عیوض زاده: خب، به نام خدا. حالا برای ساخت یک تصویر، به فرض میگویم شما اینجوری حساب بکنید که میخواهی یک تصویر بسازی. یا میتوانی آن تصویر را با کلمات کنترل بکنی، کلمات. اساساً شما، به فرض میگویم، یک شعری میخوانی: «فکر بلبل همان است که گل شد یارش.» تصویر این چیست؟ که گل شُد یارش یا شَد یار؟ حالا تصویری که هوش مصنوعی از این میدهد، یک گل روی پرنده روی گل است، مثلاً دارند عشقبازی میکنند. این بیمعنی است. یک شعر استعاری است. تصویری که شما از هوش مصنوعی برای یک همچین چیزی میخواهی، چه جوری است؟ اینجاست که تازه شکل میگیرد، حالا چه تصویری در ذهن آدم است. یا احتمالا اتود میزنین یا احتمالا با کلمات آن را کنترل بکنید. حالا مدلهای الالام یا مدلهای پردازش زبان طبیعی دایرهی لغاتشان زیاد است، شما میتوانید کلمات بیشتری را استفاده بکنید مبنی بر اینکه به یک اثر نزدیک شوید، اما باز هم قابل کنترل نیست، چنانکه باید. یعنی ما به عنوان یک هنرمند به پارامتر تخصصی برای کنترل تصویر نیاز داریم، نه صرفاً کلمات.
یک نکتهی دیگر: من نویسنده نبودم یا مثلاً سخنور نبودم که بخواهم دایرهی لغاتم زیاد باشد، در ذهنم تصویر داشتم و میخواستم آن را بسازم. هوش مصنوعیای که تصویر بر علیه تصویر باشد، خیلی بهتر است تا هوش مصنوعیای که مینویسی و تصویر میدهد، من این رو خیلی علاقه مند نیستم چون اصلاً قابل کنترل نیست. ممکن است در کلمات اکتشافاتی شکل بگیرد و قشنگ و جذاب باشد، اما خیلی رندوم است. خیلی چیزی است که اصلاً کنترل نمیشود و اگر ترکیب دو تا کلمه عوض شود، نتیجهی شما یکسان نباشد. این از این.
نوریان: پس طبیعتاً شما یک تصویر ذهنی دارید. اتود میزنید یا دستی میکنید یا یک سهبعدی میسازید،
عیوض زاده: یا میروم سراغ نرمافزار سهبعدی یا یک تصویر عکاسیشده از یک آرتیست دارم، یک رفرنس دارم. حالا میخواهم آن رفرنس را دستکاری کنم و تغییرش دهم. فضای این شکلی است که حالا من شروع میکنم اینها را کنار همدیگر چیدمان کردن. چون من سالها فوتومونتاژ کار کردهام، این دستکاری کردن را بلدم و میتوانم خیلی چیزها را کنار همدیگر ببینم. ربط دو تا آبجکت و دو تا المان به فرض. شما به هر کسی بگویی، ممکن است ارتباطی بین این دو تا آبجکت پیدا نکند. کار من این است که(فوتومونتاژ) یک چیزهایی که اصلاً به هم ربط ندارند، ارتباطشان را پیدا میکنم و این اتفاق حالا در هوش مصنوعی جذاب است. حالا کنترلکنندههایی ساخته شدهاند که بشود تصویر را کنترل بیشتری کرد. هزار تا پلتفرم آمده که هر کدامشان یک جور به قضیه نگاه میکنند. طبیعت و ماهیت هستهی مرکزیشان، خیلیهایشان دیفیوژن،استیبل دفیوژن است. نوع تکنولوژیشان خیلی متفاوت است. اما به هر حال الان جوری شده که تقریباً با خیلی از هوش مصنوعیها، نتیجه و با استایلهای مختلف با یک مقدار تغییر، به هم شبیه هستند. کسی که تریدی کار کرده باشد، میداند که الان تمام موتورهای رندر، حداقل در تک فریم یا در فریمهای زیاد، همه به یک نتیجهی واحد میرسند. چگونگی و روش رسیدن به آن، یک مقدار متفاوت است. به نظرم در صنعت، ثبات مهم است. در صنعت این مهم است که مثلا در یک پروژه میلیون دلاری وقتی از یک موتور رندر استفاده میکنی وسط کار خراب نشود. وگرنه همین الان که داریم صحبت میکنیم، تمام موتورهای رندر به درجهای از واقعگرایانه بودن رسیدند که میتوانند آن تصویری را که شما در ذهنتان دارید، رندر بکنند. همهشان به یک نتیجه میرسند، حالا با زمانهای مختلف و با کیفیتهای متفاوت. بنظرم تو هوش مصنوعی هم داره این اتفاق میفته چند سال دیگر صبر بکنیم، توسعهشان بیشتر میشود.
نوریان: اون مسیر عینی رو ببر تموم کن. چیکار میکنی بعد از اسکیس؟
عیوض زاده: اتود میزنیم. در واقع به صورت سهبعدی خامش را میسازیم. حالا اگر نیاز به نورپردازی هم داشته باشیم، نورپردازی هم میکنیم. و شروع میکنیم تو پلت فرم های مختلف میتونه midjourneyباشه، comfy باشه. comfy یک بستر است که هوش مرکزی را روی آن پیادهسازی میکنی. به آن میگویند چک پوینت. با چک پوینت های مختلف میتوانی کار میکنی. حالا پرامپت و نگاتیو پرامپت داری، یعنی میتوانی آن چیزی که نمیخواهی را هم وارد کنی، چون اکثر هوش مصنوعیها این شکلی هستند که در گایدلاینها یا قوانینشان، نوشتند که شما تمرکزتان را روی آن چیزی که میخواهید، بگذارید. نه آنچیزی که نمیخواهید. اگر شما بگویی که من یک میزی دارم که گلدان سبز روی آن نباشد، احتمالاً میزی به شما میدهد که دقیقاً گلدان سبز رویش دارد. این یک بخش اصلی فضای هوش مصنوعی است. آرتیستها خیلی درکش نمیکنند، یعنی من باید یک صحنهای را متصور شوم که دقیقاً چه میخواهم. من وقتی اسم طبیعت یا یک تصویر لنداسکیپ را میآورم، احتمالاً همه رودخانه هم در آن میبینند. حالا ما یک تصویر طبیعت میخواهیم که رودخانه در آن نیست. چطور باید این را به هوش مصنوعی بگویم؟ در پلتفرم میگویی یک تصویر واقعی از طبیعت میخواهم ولی رودخانه نمیخواهم. این بدترین نوع پرامپت زدن و توضیح است. حالا یک بسترهایی مثل comfy یا بسترهای متفاوت وجود دارند که ساختارت را، میز کارت را خودت آنجوری که میخواهی، میتوانی دیزاین کنی. کنترلکنندههای زیادی داری، روشهای محاسبهی زیادی داری. هر تصویر یک شناسهای دارد که تو اگر آن تصویر را بخواهی، میتوانی بعداً حالا بذر و سیدش را داشته باشی که دوباره بتوانی همان را بسازی. یک سری پلتفرمها نه، خیلی ساده هستند. پرامپت مینویسی اگر به نتیجه برسی، نتیجه میدهد. تفاوت به نظرم این دو تا یک مقدار سخت میشود. این که یک سری وب بیس هستند، یکسری لوکال هستند و به صورت بومی در سیستمتان بدون اینترنت و ویپیان بالا میآیند. سیستم قوی میخواهند، ولی خوبیش این است که لوکالها آنقدر کنترلپذیری زیادی دارند، مثلاً دو بیلیون، بعضاً بالای دو میلیارد پارامتر قابل کنترل است. حالا در جهان کد هست و آن به صورت تصویری یا به صورت نُد در آن نرمافزار پیادهسازی میشود که میشه کار بشه. حالا هر کدام از اینها یک ساختار متفاوتی دارند. مثلاً یک متدی هست به نام canny، چه کار میکند؟ تمام لاینهای تصویر را شناسایی میکند تا از این ساختار خارج نشود. فقط متریال عوض شود. در معماری خیلی استفاده میشود. یک سازهی اصلی داری که ستونهایش ثابت باشد، ولی متریالش باید عوض شود. اینها وجود دارند که تو دیگر در صنایع مختلف و کتگوریهای شغلی مختلف میتوانی از آن استفاده کنی.
فرایندی که من برایش طی میکنم، این شکلی است که مستقیماً در پلتفرم جلو نمیروم. سعی میکنم که اول اتود و کانسپت را در همهی پلتفرمها به نتیجه برسانم، ببینم آیا میشود با این پلتفرم به نتیجه رسید، ولی معمولاً با باگ و مشکل مواجه است. چرا؟ چون معنی که مثلاً فایرفلای، هوش مصنوعی ادوبی، جنس فهمش از کلمات، خیلی متفاوتتر از چتجیپیتی است. چرا؟ چون مدل الالام این یک مدل جنریتیو است، یعنی مدلی که تصویر میخواهد بسازد صرفا، اصلا با کلمات کاری ندارد. اگر بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم که بستگی به پروژهای که میخواهم انجام دهم، دارد. یک زمان با کلمات میتوانم آن پروژه را به نتیجه برسانم. یک موقع نه، تصویرم خیلی ذهنی و عینی در ذهنم وجود دارد و میخواهم آن را بسازم پس احتمال اینکه من بتوانم با تحت وب کار بکنم، کمتر است. چرا؟ چون کنترلپذیری خیلی کمتری دارم یا حداقل پارامترهایی را ندارم که بتونم خیلی تصویرم رو کنترل کنم. ، لوکالها و بومیها چون آنقدر پارامتر زیاد دارند، البته سنگین هستند و کار کردن با آنها پیچیدهتر است.
نوریان: در حقیقت تصویر اولیه را با این پلتفرمی که پیدا میکنی که بالاخره مناسب است آپلود میکنی و توسعه میدهی، بعد شروع میکنی روی آن کار دستی کردن.
عیوض زاده: مثلاً میگویم برای یک فریمی از شهدا، نمیتوانستم به آن پلتفرم بفهمانم که خب عینک را چرا اینقدر عوض میکنی؟ عینک آوینی اصلاً این شکلی نیست. چرا آنقدر عوض میشود؟ مجبورم آن عینک را در یک تصویر دیگر بسازم و مونتاژ کنم. شما در نهایت یک تصویر یکپارچه میبینی، ولی خب ممکن است که ۲۰ المان مختلف در آن وجود داشته باشد.

نوریان: ولی همه چیز رو رندر میکنی ، یعنی دیگه مثل قدیم عکس انتخاب نمیکنی یا باز هم گاهی عکس انتخاب میکنی؟
عیوض زاده: گاهی قطعاً برای آموزش که بتوانم به او بگویم من از این جنس تصویر میخواهم تصویر ساخته بشود.
مفاهیم و دغدغههای هنری
عیوض زاده: یک نکتهی دیگر هم هست: ما آرتیست برزیلی داریم، مثلاً کشورهای مختلف، خب آرتیست های بزرگی دارد. خب من میخواهم که به هوش مصنوعی بفهمانم که این جنس اثر را یا تقلیدی از این جنس نورپردازی را بفهمانم. هوش مصنوعی نمیفهمد و احتمال آن که نفهمد، خیلی زیاد است. مجبورم که بروم رفرنس و منبع جمع کنم تا بتوانم بر اساس آن تصاویر، تصویر را بسازم.
نوریان: (لطفی زاده را مخاطب قرار میدهد) ارسلان خیلی روی وجه ابزاری و تکنیکال قضیه تمرکز دارند. ذوقشان در آن حوزه است. کلاً موضوع را اینطور میبیند. تو موضوع را اینطور میبینی یا مثلاً وجه غیرابزاری هم برایش قائل هستی؟ این کاری که دارد انجام میشود، فقط یک ابزار جدید است که یک محتوای امروزی ما را میسازد، همان فرایند فوتومونتاژ قبلی که با سرعت بیشتر یا با دست واسط دارد انجام میشود، یا یک نوع دیدن و مواجه شدن دیگر است؟
واقعیت و هنر در عصر دیجیتال
لطفی زاده: بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از اینکه بخواهم به سوال جواب بدهم ، ارسلان با توجه به یک انتظار بالایی که از تصویر دارد؛ خب، یعنی انتظارش غیرعادی است، اینجوری بگویم. شاید مثلاً خیلی از کاربران الان که با هوش مصنوعی سروکله میزنند، خیلی نوب با قضیه برخورد میکنند. به این معنا که پرامپت میدهند، یک نتیجهای میگیرند، میگویند چه جالب، اوکی، همین. حالا اگر بخواهد پوستر بزند بیشتر ویرایشش میکند، اما کاراکتری مثل ارسلان که عکاسی برایش مسئله است و برایش مسئله است که این صحنه را من با این لنز بسازم، قطعاً برای خیلی از بچهها واقعاً لنز اهمیت ندارد موقعی که کار انجام میدهند. خب، ولی با سابقهای که ایشان دارد، پارامترهایی که درخواست میکند، زیاد است. نمونهاش نادر است، به راحتی بگویم. مثلاً شبیه ارسلان کم است. شاید مثلاً بگوییم بابا وسواس داری، اینقدر نیاز نیست. ببین، دیگر خودش همه را جنریت میکند. اصلاً تو فقط لب تر کن! از این جهت من احساس میکنم که حالا این چیزی که ارسلان میگوید…، چون من خودم مواجههی اینجوری با چیز نداشتم. این که یک عالمه را بریزم، هی بین اینها کندوکاو کنم و گفتگو کنم با آنها و حتی بروم مثلاً رفرنس بدهم و اینها، اینجوری نداشتم. خب، من همان حالت سنتی را دارم. آقا برو سرچ بکن. یک کتاب عکس را برو بیاور. حتی شاید تو این کار را میکنی، شاید نمیکنی، نمیدانم. دارم آرامآرام وارد تفاوت میشوم از منظر عملی که انجام میدهم. مثلاً من میخواهم فلان صحنه را بروم و انجامش بدهم خب، که قطعاً در فوتومونتاژ من خودم میدانم که توقعم از تو پایینتر است. خب، چون عکاسی از تو کمتر کردم. مثلاً برایم مهم است که آقا در این لحظه که این اتفاق افتاده، مثلاً اگر تاریخش توضیحاتی داشته، اینها را میخوانم. خب، من حس میکنم که این فرمی که مثلاً دارد چیدمان میشود، یعنی اتاقی درست کردهای که پر از این دم و دستگاهها است، ناخودآگاه تو را به سمتی میبرد که آن کندوکاوهایت بیشتر حول اجزای تصویر تا چیزهای فرا تصویری از آن واقعیت. از همین بحث ها وارد کارها هم بشویم.. سر همین مثلاً من عکسهای شهدا و اینها را که نگاه میکنم، ناگهان با چند تا منظر دیگر مواجه میشوم که هم خوشحالم از اینکه چه اتفاقی افتاده، هم یکهو دو سه تا نگرانی به سمتم میآید. نگرانی یک مقدار فرامتنی است، چون خود تصاویر را من دارم میبینم که اتفاقات تقریبا درستی در آن میافتد تقریباً به این خاطر میگویم که بالاخره این موجود دارد رشد میکند. دیگر موجود زنده است، با هنرمند دیالوگ دارد، منتها مسائل دیگرش آرامآرام به این سمت میرود که…. شاید یکم این نکات اخلاقی است، خب. شاید هم حالا باز صحبت کنیم. اصلاً در چه دستهبندی میگنجد؟ آقا من این کاراکتر را، خب، این شهید مثل یک متریالی الان در دست من است و تو یک موقعیت واقعی و رئال قرارش میدهم. خب، و مثل یک هنرمند، تصمیم میگیرم چگونه باشد و نباشد. ما این کار را آیا اوکی حذف بکنیم؟ اوکی نیست؟ حالا در این تصاویر، من آنها برایم جذابتر میآمد که میرفتند سمت فضاهای سورئال. یعنی این که تو در عین حال که داری یک فضای فوتوریل درست میکنی، خب، اما ما میدانیم که مثلا آن انفجار شبیه یک ابر و باد پشتش شده و واکنش مثلاً شهید با آن… شاید یکم بی ربط است. مثلا دستش را در جیبش کرده و دارد دزدگیر را در جیبش فشار میدهد وآن هم آن پشت جیبیاو ۵۷ هست!، حالا این یک مرز است، مثلاً ممکن است یک ذره کاریکاتور بشود، ولی از یک طرف میگویم ببین، خیلی ظرفیت برای اینکه تو کارهای اینجوری بسازی و جا خالی بدهی از امثال منی که بخواهم گیر بدهم که هی… تو با میراث تاریخی و فرهنگی ما داری چه کار میکنی.
نوریان: منظور حرف این است که این ابزار چون قدرت هنرمند را برای اینکه بیشتر و راحتتر و دقیقتر و با جزییات بیشتر تولید کند، بیپروایش میکند؟
لطفی زاده: هم شاید بیپروایش و شاید اینکه کشش را آنقدر پر میکنیم با تصویر که شاید حواسش پرت میشود از قسمتهای دیگر آن واقعه، چون آن واقعیتی که مثلاً اتفاق میافتد و ما پوستش را میگیریم و متریالش میکنیم، متریال کار خودمان میکنیم، همهاش که آن چیزهای عینیاش نیست.، باورهایی درونش است، مجموعهای از رفتارها و خلق و خوهایی است که لزوماً ممکن است در آن عکس نبینیم اما وجود دارد. خب، مثلاً نسبت من با کارش چگونه است و هر جا لذت میبرم، میگویم. مثلا سلفی یک سابقهی تاریخی دارد که چه شد که مثلاً قاب دوربین، اول که ناظرش مشخص نبود، دارم در طول تاریخ هنر میگویم. خب، بعد مثلاً در رنسانس میآید و میگوید آقا ناظر، چشم، آیلول(eye level)میشود. بعد میرسد به دوران ما و دیگر خود این آقایی که عکاس است، خودش میگیرد. من در کادر کجا باشم، این مهم است. خب، مثلاً احساس میکنم که آن شهدا خب، در آن قطاعی که زندگی کردند، متعلق به آن هستند. من احساسم این است که نمیتوانم اینها را بردارم و در قطعهی دیگر و مثلاً عرفیشان بکنم در یک چیز دیگر.
هنر و محتوا: سرعت و عمق
لطفی زاده: این حالا گیر و گورهایی است که به نظرم آن آزادی زیادی که هوش مصنوعی میدهد، خب، غلطک پاشنهبازی از روی همهی اینها رد میشود. میخواهم بگویم آنقدر قدرتمند وارد قضیه میشود، اصلاً اجازه نمیدهد به مخاطب و حتی به هنرمند که اصلاً به این چیزها فکر کند.
نوریان: حالا روی لایه محتوایی بحث را نگه داریم، بعد درگیر بشویم دربارهی همین کارهای خاص که آیا مثلاً اخلاقی بود. ولی من یک لایهای میخواستم در بحث پیش بیاد. یک نکتهای گفتی که مثلاً هنرمند فرصت نمیکند با محتوا… مثلاً گفتی خودم متن میخوانم، بعد مثلاً تو احتمالاً میروی سراغ منظر تصویری. حالا اتهامه، ممکنه ارسلان بگه من برعکس خیلی متن خواندهام ، ولی اگر مثلاً تندش این باشد که هنرمند بی معرفت با کارش روبرو میشود. یعنی دیگر صرفاً مسئله، تصویرسازی میشود، من میخواهم یک ذره رقیقش کنم و یک ذره در مورد این بخش حرف بزنم و وارد محتوا نشوم. احتمالاً یک فرایند هنرمندانه یا طراحانهی یککمی سنتیتر پروسهای که طرف طی میکند در انجام عمل و خروجی و بروندادی که دارد، یک پروسهای است که در خودش تأثیرگذار است و مناسکی را طی میکند. مثلا گذاشتن رنگ روی بوم یا در شکل زدن به یک حجم یا در ساختن یک تودهی بزرگ یا در یک فرایند حتی شاعرانه، هنرمند یک فرایندی طی میکند. حالا هنرمند که میگویم، مسامحتاً هنرمندِ طراح منظورم هست. یک فرایندی طی میکند که در این فرایند با خودش دیالوگی میکند. گفتی من در یک ماه ۲۰۰۰ شات کار کردم، درسته؟ ۲۰۰۰ شات در یک ماه یا مثلا 7000شات در 4 ماه از این جهت، آیا اجازه میدهد اصلاً دیگر فرد با خودش ارتباطی برقرار کند یا اینکه همهچیز میشود دیالوگ من با ابزار؟ اینجاش سوال منه. من نمیخوام وارد این مبحث بشم که اخلاقی اجازه داشتی شهید رو این شکلی بکنی یا نه، و حتی میدانم که قبل از این دوره هوش مصنوعی هم میتوانستی شهید بزاری با فتومونتاژ مثل اینکه کاریکاتور پیامبر اسلام رو میکشن، اساسا این میدیا نیست که اخلاق را مباح میکند یا نمیکند ولی اینکه میگویی ۷۰۰۰ شات در چهار ماه، سوالم این است که اصلاً فرصت میکند که با خودش هم نسبتی برقرار کند؟ آنقدر آن دعوای با ابزار سنگین نیست و سریع نیست؟ فرایندهای پژوهشی خودت چطور است؟
عیوضزاده: راجع به تصاویر شهدا، من در این تصاویری که الان شما دارید میبینید، یکمقدار متفاوته حالا این که تصویر عاشورا است، ولی تصاویر شهدا را من بیشتر میخواستم تجربه کنم. دست به عصا هم بودم که اینها را میخواهم منتشر بکنم و احتمال اینکه آقا شهدا در آن زمانه داشتند زیست میکردند و تو حق نداری آن را برداری بیاوری در یک دوران پسا مدرنِ فرا دیجیتالِ عجیب و غریب، خب زیستشان اینطور نبوده انگار اینطوری دارم زیستشان را جعل میکنم. خب این اشتباه هست. این جمله درسته که شهدا هیچ وقت دوربین سمت خودشون نبوده، هیچ وقت! هیچ وقت مسئله شون خودنمایی نبوده است ولی من اصلاً مسئلهام ساخت خودنمایی نبوده است. سلفی برای من معنیش در طی مرور زمان عوض شد. آره، روزهای اول شاید این شکلی بود که سلفی اینجوری که آیا خویشانداز طرف مثلاً دنبال یک فضایی است که یک خودنمایی داشته باشد، ولی طی مرور زمان من این شکلی شدم که نه. من میخواهم خودم در تصویر باشم، به عنوان یک ادمی که با ۵۰ نفردیگر عکس داشته باشم. خودم را به عنوان یک شاهد عینی در صحنه حضور پیدا میکنم و آن اتفاق را داشتم و دارم متصور میشوم احتمالاً که اگر مثلاً یک شهید داشتیم مثلاً از جبهه برگشته، یک سری به خانواده بزند، آن لحظه اگر دوربین داشت، چطور بود؟ تخیلات است، قطعاً. احساس میکنم شاید در تنهایی خودم باید اتفاق بیفتد، یعنی خودم باید ببینمش تا اینکه بخواهم یک مقدار بیشتر و بزرگتر بشود و بقیه ببینند. این تصاویر سلفی من اینجوریام که بله، ایرادی به آن وارد است، ولی راجع به تصاویر عاشورا من اصلاً به باگ خوردم. تمام مقاتل را خریدم. شروع به خواندن کردم. به باگ های عجیب و غریب میخوردم. (مثل اینکه)حضرت وقتی وارد شریعهی فرات شدند، دست به آب گرفتند و یاد اباعبدالله افتادند که ایشان تشنه اند؟!. این وفای حضرت ابوالفضل یک مقدار انگار بهش ایراد وارد میشود که تو برای چه رفته بودی برای آب آوردن؟ چه شد؟ یکهو چون از تشنگی زیاد مثلاً فارغ شدی؟ فذکر عطش الحسین… بعد همهی اینها را شروع به خواندن کردم و برایم سوال شد که حضرت ابوالفضل امکان ندارد اباعبدالله از ذهن و خاطرش بیرون برود. چه شکلی میشود؟ چه اتفاقی در تاریخ میفتد؟ بعد مقاتل مختلف را میخوانی میبینی هر کدام روایت های مختلفی بیان میکنند. این شکلی است که آب را برداشت و با آب تذکر داد. فذَّکَر. انگار یک “تشدید” در مقاتل از بین رفته یا مثلاً چیزهای مختلف. بعد میبینم این چقدر این هنرمندانهتر و چقدر این قشنگتر است. حالا این درست بودن و غلط بودنش کار من نیست. من طبیعتاً صرفاً دارم مطالعه میکنم. ولی من نسبتم با تکنولوژی این شکلی است که خب باید یاد بگیرم دیگر. باید در لبه باشم تا بتوانم اثر را بسازم. خیلی مواجههام این شکلی نیست که حالا من بروم الان مطالعه کنم. کسی که میخواهد یک تصویری برای اباعبدالله بسازد، باید بلد باشد دیگر. وقتی بلد نباشد، برود مطالعه کند که چه بسازد؟!. من الان بلدم تصویر بسازم، حالا میروم مطالعه میکنم. یعنی برای من از این طرف شروع میشود. و من در چهار پنج ماه شبانهروز مقتل خواندم. با آدمهای مختلف نشستیم، صحبت کردیم. مثلاً من جایی در مقتل پیدا نکردم که حضرت ابوالفضل با حضرت زینب وداع داشته باشد. یا مثلاً اتفاقات تاریخی را نگاه میکردم مثلا قمر بنی هاشم اولین پسر خاندان بنی هاشم بودند که به دنیا آمدند. روزی که حضرت زهرا به شهادت میرسند سه چهار سال بعدش امیرالمومنین با حضرت ام البنین ازدواج کردند. بعد به مدت ۱۰ سال بچهدار نمیشوند و حضرت ابوالفضل بدنیا میآیند… اصلاً من یک چیزهایی را در تاریخ کنار هم گذاشتم که نمیدانستم. خیلی واضحاً، نه میدانستم، نه هیچ وقت با آن مواجه شده بودم. من با تکنولوژی به ذوق و شوق آمدم که حالا میخواهم تصویر بسازم. قطعا نمیتوانم تصویری ارائه بدهم که آگاهانه نیست. مثلا من یک تصویر ساختم برای حضرت قاسم که ایشان زره دارند. ولی در تمام مقاتل گفتن که زرهی به اندازهی پیکر ایشان اصلاً نبوده ولی من نمیخواستم این را متصور میشوم میخواستم عامدانه این را بگذارم اصلا از لحاظ هنری دوست دارم این را ببینم.یعنی چه پسر ۱۳ ساله زره ندارد؟! پس چطورمیجنگد؟! چرا؟ هزارتا فلسفه پشت آن هست.یعنی یک فضایی را اساساً میبینم یا این صحنهای که حضرت ابوالفضل… یک حالتی دارد، یک جنس تصویری که من دوربینم را میدانم میخواهم کجا بگذارم. احتمالاً حتی جنس دوربین و جنس قاب و نما و آن واید بودن به من کمک میکند. حالت مستاصلی که … و هزار تا اتفاق دیگر… من این صحنهها را انگار یک خلوتی میبینم با خودم. صحنهها که من میخواستم اینها را بسازم، و حداقل برای این تصاویر خیلی مطالعه کردم.با آدمهای مختلف نشستم. آدمهایی که سواد داشتند و از آن ۷۰۰۰ فریم، یک بخشی اش رو من نشون میدادم ولی آن رفقا حالا اسم نمیارم ولی میگفتند که این تصاویر نباید منتشر بشود. (یا مثلا) چرا باید این تصویر بیرون بیاید و یک نفر تصویرسازی کند؟ چون یک سریها مثلاً چه جوری بگویم… یک سری اتفاقات را در عاشورا داری حالا میتونی زاویهی دوربینت را کجا بگذاری، اینکه آنقدر مستقیم بخواهی به موضوع بپردازی، مسئله است اینکه بخاهی اینقدر هنرمندانه به آن نگاه کنی، یک مسئلهی دیگر است، ولی صرفاً برای من این شکلی بود که واقعاً از این مطالعه بیرون آمد و آرامآرام با آن مقتل خواندن، قابم و دوربینم آرامآرام ته نشین میشد و آنجایی که باید قرار میگرفت، قرار گرفت.

نوریان: راستش باز هم لایهی محتوایی مسئله ام نیست، مثلاً این است که در آن فرایندهای طراحانه… مثلاً پرچالش، که تو باید یک دستورزی داشته باشی با ابزارت و در یک زمان زیادی با محتوا هم درگیر هستی و فرایند خیلی ادامه تو است و همهاش در کنترل تو است. تو فرصت یک طی مناسکی با مفاهیم را داری که خیلی هم با محتوا ربطی ندارد مثلا انگار همدما میشی شاید تابلو را رها میکنی، بعد اگر برمیگردی دو ماه بعد به آن، ممکن است در آنی تمامش کنی ولی این فاصله مهم است. در طراحی زیاد رخ میدهد. ۱۰ تا کار با هم، یکیاش را میبندد، خیس میخورد، مثلاً میگوییم این کیوبی میشود، ولی با سرعت عملی که من اینجا از فرایند میفهمم و فرایندی که فکر میکنم بواسطه میدیا بیوقفه رخ میدهد، یا کم وقفه رخ میدهد. یعنی عطش میدیاییاش یک جوری است که آدم ادامه آن را میرود تا به یک نقطه برساندش و کمحوصله هم میکند انسان را. من تجربهی اندکی دارم،. میخواهم بگویم که خود شما احساس نمیکنی که آن مانع میشود؟ احساس کنی که این ابزار، یعنی اینجوری که من میفهمم، البته از محتوا هم میگویی، وقتی آدم دارد کار میکند با این محتواهای مثلاً حالا من به محتوای عاشورایی خیلی کار ندارم، یعنی نمیخواهم نزدیک شوم به آن. همین مبحث شهدا، احساس نمیکنی که متریال خیلی همه چیز آدم میشود و مثلاً آدم انگار از موضوع خیلی میآید بیرون. دیگر انگار همدما نمیتواند بشود با مسئله. مدیا و چالش ابزار و البته توسعهی آن آنقدر قوی میشود که انسان فقط در پیدا کردن آن میرد جلو… این احساس را ندارید؟
عیوض زاده: مواجههی من نسبتم این شکلی نیست. با تکنولوژی کار کردن آن ابزار خیلی من را غرق نمیکند. من این شکلیام، میخواستم بسازم دیگر. تصویر ساختم. تصویر ساختن قرار نیست برای هر آدمی اینجا دغدغه باشد. جنگ روایتهاست، جنگ این است که من دوربینم را کجا میگذارم. احتمالاً چند سال دیگر به یک جایی میرسیم که هر تصویری که بخواهیم بسازیم، با چند تا کلیک ساده ساخته میشود. تجربهی زیستی دارم با آن اثر، طی مرور زمان به یک چیزهایی میرسم، احتمالاً رهایش میکنم، میروم، میآیم. من این شکلی فکر نمیکنم اصلا اینطوری فکر نمیکنم. من اینجوری ام که برای ساختن یک تصویر، یک چیزی در ذهن من است. من باید مطالعه بکنم که این تصویر چگونه ساخته میشود، ولی برای ساختنش خیلی زحمت باید بکشم. فرایندش پیچیده بود. از آن فرایند من لذت میبرم. من هنوز هم عکاسی میکنم. یعنی آن فرایند آنالوگ را حفظ کردم. ولی اینطرف را هم تجربه میکنم. یعنی خودم دارم یک خط تولید کاستومایز شدهی من درآوردی برای خودم تولید میکنم. من حتی نمیتوانم بروم به یک آدم بگویم که با این پلتفرم تولید کنی. نمیدانم. من یک زیستی دارم الان.
لطفی زاده:خیلی زیست تکنولوژیکیه! انگار هوشها کنارت هستند.
عیوض زاده: من ۴ صبح یک فیچر جدید به یکی از هوش مصنوعیها اضافه شد، ریلیز شد. من در لحظه داشتم تست میکردم بعد دیدم چقدر خوب شد. من دقیقاً این بخش از تصویر باگم بود. خوب شد! خب، حالا روایت کنم…. به نظرم سرعت توسعه هوش مصنوعی خیلی پایینه. بنظرم دنیا آمادگیاش را ندارد که اینها رو نمیکنند… قطعاً هزار تا کار دیگر هم میشود با آن کرد. چون دنیا آمادگیاش را ندارد رو نمیکنند. قطعاً پشت پرده خیلی بیشتر از این کارها میشود انجام داد. اینجوریم که بیاین همه رو بدین بیرون حالا بنشینیم کار کنیم، ببینیم کی از همه قویتر است؟ این جمله را هزار بار گفتم، باز هم میگویم. اولین بار است در تاریخ که همه به یک سلاحی مجهز میشوند برای ساخت یک تصویر. قدیم اینطور بود که من اگر میخواستم مثلاً تریدی کار کنم…
لطفی زاده: هوش مصنوعی باید خوشبه حال چپ ها باشد دیگر. که آقا عدالت و… ضد لیبرال است.
عیوض زاده: من با یک سیستم خیلی ساده، لپتاپ خیلی مسخره و ساده مثلا پنتیوم به شما بدهم، cinema 4d بنظرتون بالا میاد؟ نمیتوانید شما فرایند اون کار را داشته باشید پس نیاز به پول دارید. بعد الان برای کار کردن با سیستمهای الالام، مثلاً ۷۰ بیلیون پارامتر برای کمپانی متا برای ران کردنش در سیستم میخواهد. ابر کامپیوتر باید باشد که بتواند همچین چیزی ران کند. نهایتا شما با 7 بیلیون میتوین پارامترش رو تجربه کنین. خب اینجوری هم که من باید چقدر پول بدهم؟ ۲۸ هزار دلار پول اچ هاندرد بدهم که از کمپانی انویدیا بخرم که ۲۸ هزار دلار بگذارم در خانه تا بتوانم یک هوش مصنوعی لوکال بالا بیاورم. چقدرسنگین! خب، تحت وب با10 دلار میتوانم این کار را انجام بدهم. تناسب را نگاه میکنم. الان یک نفر باید برود ۴۰۰ میلیون تومان، ۵۰۰ میلیون تومان پول بدهد تا یک سیستم و کیس بخرد. که هر ماه هزینه نکند. احتمالاً به جایی میرسد که هزینهی هوش مصنوعی در دنیا ارزان و در دسترس و قابل استفاده برای همه میشود. الان دغدغهی من چیست؟ اینجا ساخت تصویر. آن روز دیگر دغدغهمان ساخت تصویر نیست. آن روز دغدغهی ما احتمالاً هوش مصنوعی در برابر انسان قرار گرفته که اگر همهی اینها را کنار زده باشد، ماهیت وجودی انسان و خیلی مسائل به نظرم احتمالاً زیر سوال رفته و دیگر کسی آن موقع… تصاویرشان را همه ساختهاند و احتمالاً میتوانند تصویر بسازند. آن زمان دیگر مسائل دیگر مطرح است. ولی الان اینجوریام که خیلی بازی خوبی است. از سال ۹۳ تا الان نزدیک ۵-۶ هزار تا الی ۷۰۰۰ تا حالا با آنلاین و حضوری شاگرد داشتم نصفشان نتوانستند کلاسها را تمام کنند. به خاطر اینکه از یک جا به بعد مباحث تکنیکال میشد و پرفورمنس دستگاه مهم است، سیستم نداشتند. خب من چه کار باید بکنم؟ این هزینه کرده که بیاید یاد بگیرد. و گفتیم که یک سیستم مثلاً کار گرافیکی، حالا من دارم تصویری را یاد میدهم که این برای آن میزان پیکسل دایمنشن یا مساحت پیکسلی، باز کردنش در فتوشاپ نیازمند یک سیستم قوی است. کیفیت مسئله است دیگر. باید سیستم خوب باشد که ما بتوانیم در آن ابعاد همه چیز را کنترل کنیم و احتمالا از یکجا به بعد ادم ها دیگر نمیتوانند با ما همراهی کنند، ولی هوش مصنوعی این بازی را به هم زد. این نظام سرمایهداری که همهاش… البته بگویم، سر و شکلش عوض شدهها. یعنی سروشکلش یک جور دیگر عوض شد.
لطفی زاده: کاربر بیشتری دارد. میدانی؟ مثلاً اگر قبلاً فتوشاپ را یک میلیون نفر میتوانستند بخرند، الان مثلاً شاید ۱۰۰ میلیون نفر میتوانند از فیچرهای… یعنی بالاخره سرمایهداری راهش را بلد است. یکی از همین رفقایی که نقاشی میکند، میگوید ببین، من موقعی که مثلاً رنگ روغن کار میکنم، آن ماهیت… تا خشک بشود، من را مجبور به یک سری فواصل میکند. من در آن بازه ها میروم، چه میدانم، فلان چیز را گوش میدهم. این لایهها روی همدیگر در نهایت مینشیند. بعد خودش میگفت که ببین، من موقعی که دیجیتال کار میکنم، اینقدر فشرده میشوم بعد یک مدتی حال نمیکنم. احتمالاً چیزهایی آن وسط، حالا به آن بگوییم زیست، سلوک، نمیدانم، از… آن چیزی که به نظرم یحیی میگفت ناظر به همین قضیه است. یعنی آنقدر سرعت ساخت بالاست نمیگذارد تو در وجوه دیگر زندگی که باعث میشود که عسل ساخته بشود، تمام و کمال و ۳۶۰ درجه بتوانی جلو ببری. این را من اصلاً ارزشگذارانه نمیگویم. بگویم این خوب است، این بد است. شاید عالمی جدیدی که حالا دارد توسط هوش مصنوعی و نمیدانم… تصویر اساساً ساخته میشود، اصلاً نیازی به این چیزها نداشته باشد. نیازی به حقیقت به این معنا نداشته باشد… حالا باور قدیمی چه اساطیری و چه دینی، مثلاً یک هستهی مرکزی دارد. مثلاً میگوید حقیقت. آقا، مثلاً اینکه من یکهو میآیم گیر میدهم که آقا فلان عکس شهید چرا فلان است، یعنی اینکه در ذهنم یک دوگانگی مثلاً درست و غلطی دارم. ولی در دنیای جدید میگه مبنا این نیست. مثلاً مبنا این است که تو چقدر انرژی در سیستم من تولید کنی، چقدر توجه بگیری. فرض کن توییت، اصلا هوش مصنوعی هم نه،. یک روایتی میزنی، بعد مثلاً ۵۰۰ نفر، اصلاً ۱۰ هزار نفر لایک میکنند. اصلاً در این دنیای جدید مهم نیست که روایت درست باشد. مهم این است که چقدر مثلاً داری لایک میگیری. چون موتور این دنیای جدید این است. من یک قسم هوش مصنوعی را اینجوری هم میبینم، یعنی اینکه دارد یک دنیایی را میسازد که بیس دنیای آن با بیس این دنیایی که ما عادت داشتیم در آن زندگی بکنیم، کاملاً متفاوت است. شاید ده سال بعد اگر آرشیو حلقه هنر را نگاه کنند بخنند و بگویند اینها سر چه چیزهایی بحث میکردند!
عیوض زاده: این چیزی که میگویید نسبت به نقاشی دیجیتال هم صدق میکند؟
نوریان : آره دیگه بعضی ها قائل اند که این مسیر فزاینده است. یعنی اینکه در لحظهای که دیجیتال در مقابل مثلاً نقاشی آمد، این حس شد که تفاوت کرده. الان دارد حس میکند تفاوت کرده. این حس که هر لحظه به سمت یک چیزی نزدیک میشود و یک چیزهایی را دارد از دست میدهد. حالا ممکن است بگوییم که الان این تعبیر از دست دادن مال آنهایی است که نقطهنظرشان و ایستگاهشان جایی است که ایستادهاند، یک جای دیگر. دنیای مثلاً قدیمیتر. همگام نمیشوند با این حرکت. حس میکنند چیزی از دست میرود. آنهایی که همگام هستند، احساس میکنند که قطار تمدن بشری به جلو میرود. اینجا میفهمم، یعنی اختلاف نظر اینجا وجود دارد. مثلاً صادق دربارهی همین بحث میگوید ذاتگرایی. آنی که باور دارد حقیقتی هست بعد فکر میکند حقیقت دارد گم میشود انگار چیز دیگری دارد ماسک میشود روی این حقیقت و حقیقت دیگر حقیقت نیست. تجسمش در بحثهای عاشورایی هست. مثلاً فرض کن که تو یک کاراکتر پهلوان کلاهخوددار درونی شریعهای را حرکت دادی و ما الان تصورمان از عباس بن علی آن است. خب عباس بن علی کدام است؟ نمیدانیم. و اصلاً ابعاد آن حادثه چقدر بوده؟ نمیدانیم. آن حادثه در تاریکی هیئتهای مذهبی با آن صدای نخراشیده بلندگوها، ولی پرسوز آدمها، در ذهن ما یک نامعینی دارد. و نامعینی اش گریه آور است و از نامعینی درش بیاوری گریه آور نیست. پیشبرنده هم شاید نباشد. میدانی چه میگویم؟ نامعینی اش با نفسنفس آدمها کار میکرده. یعنی آنجایی که به حقیقت قائل هستند، میگویند حقیقت یک جایی قرار گرفته که تو اجازه نداری به آن نزدیک بشوی، چون اگر به آن نزدیک بشوی، حقیقتش آنقدر ساده بوده که همان لحظه که ۷۲ یا صد و اندی اینجا بودند، چند هزار نفر بودند و داشتن میخندیدند. حقیقت اش همینقدرساده بوده. پس حقیقت اش اینقدر پیش برنده نبوده. جمع بزرگی دراند در آن لحظه به واقعیت نگاه میکردند هیچ کدام تحریک نشدند اصلاً. که مثلا آدم های خوب مثلا شما و دوستان ناراحت و دلواپس و غمناک و مثلاً هیجانانگیز بعد از هزار و چندصد سال.. میدانی آنها که آنجا بودند نگاه کردند که اینها رو زدیم کشتیم مثلا خیلی سادهتر هست قضیه… و این بیان که آن لحظه که عکاسی آمد، آن لحظه که تصویر آمد. از این طرف حادثه نگاه میکنی، انگار که داریم یک حقیقتی را از دست میدهیم و یک چیز دیگری جایگزین میشود. از درونِ حادثه چی؟ نه هرکدم از آنها قدرت است. یعنی عکاسی میبینی چه قدرت بزرگی است در تاریخ! آن کسی هم که درون غار بوده و میتوانسته بکشه نسبت به آن کسی که نمیتوانسته میبینی چه قدرتی داشته… بهش میگفتن شمن یا جادوگر میدانی که یک شانی به هنرمندها میدهند در تاریخ و میگویند اینها ساحرند و میسوزاندنشان! الان اکثر این جمعیت در تاریخ باید میسوختند.( میخندند) بخاطر اینکه اونها یک قدرتی از خودشان نشان میدادند در نظر خودشان. اما از بیرون میگفتند ببین این دارد انجماد میدهد به یک واقعیت. آن لحظه که آن حادثه رخ میدهد یک لحظه است ولی چیزی درش میماند برای ما. ما به عنوان بشر یک قدرتی داریم قبل از هوش مصنوعی فکر میکردیم این قدرت خیلی چیز خاصی است بعد ها فهمیدیم که این یک چیزی است که اختلالات عصبی و همین آنزیمهای مغزی ما است. ولی ما از یک واقعیت یکپارچه و اصطلاحاً مثلاً به یک معنای واحد، حقیقتی، یعنی تصویر متکثر میسازیم که به یک گشتالت حقیقت دیگری منجر میشود. مثلاً حتی فرض کن اگر همه رو ما داریم میسازیم و آن دارد کار میکند. بعد که ابزار میآید و این را مجسم میکند، قدرت میدهد… مثلاً من فکر میکنم من روضه را مجسم کردم. البته الان حسن روحالامین نیست و ممکنه ببیند و ناراحت بشود. روزی در حلقه هنر که آن زمان هنوز هم خیلی کارها شاید همهگیر نشده بود دربارش حرف زدیم من میگفتم ببین این کاری که این کرده از اون نیوتون سه قرن قبلترش ارزشمندتر که نیست هیچی…، من روی آن استرس هم دارم. فکر میکنم داری یک کاری میکنی با واقعیتی که حقیقتش نزد ما یک جور نشسته که آن معلوم نیست بعدها با ما نسل جدید چه میکند؟ یک دعوای اینجوری وجود دارد. ولی تو داری یک نکتهای میگویی. من باید فکر کنم. داری میگویی که ببین، من که در آن هستم، اینجوری دعوا اینجوری نیست برایم.

عیوض زاده: نرمافزار دوتا چهار است ، ۰ و ۱ است.
نوریان: البته هوش مصنوعی اینطور نیست. استثناً.
عیوض زاده: هوش مصنوعی اینجوری نیست. من نسبتم با نرمافزار این شکلی بود که کلاً وقتی با نرمافزار کار میکردم، فقط تکنیکال میرفتیم جلو. اصلاً فکر نمیکردم که حالا محتوای آن چیست. حالا اصلاً نسبت من با این چیست. مطمئنم هرکسی با ایآی کار کند به این خواهد رسید. به یک جا میرسی، پوچی! چه میخواهی بسازی؟ من دوست دارم یکی بره ایآی بگذارد وسط خیابان جلو دانشگاه تهران. بگوید تصویر بساز. دوست دارم بدانم آدم ها دغدغه شان نسبت به تصویر چیست؟ یا تصویری که در ذهنشان است چیست؟ دغدغهای دارند نسبت به تصویر ساختن؟ این خودش نکته دارد. اینکه یک فردی اصلاً فکر نمیکرده که تصویرسازی هم میتواند دغدغه باشد. من میتوانم تصاویری بسازم که احتمالاً جهان، جهان بهتری باشد یا مثلاً حداقلش این است که من تصاویری میسازم که ذکر و نام یاد شهدا (زنده شود). من شاید دو نفر کامنت عجیب و غریب داشتند، ولی بقیه این شکلی بودند که این تصاویر را چاپ میکردیم، گذاشتیم در اتاقمان. دوست داریم نگاه میکنیم، لذت میبریم و ذکر و یاد امام و شهدا..یا نسبت به تصاویر عاشورا کاش میتوانستم کامنت ها را بخوانم حدود 5000 یا 6000 کامنت به من رسید. عجیب و غریب… از جهان عرب، جاهای مختلف. خیلی… واقعاً من فکر نمیکردم که آدمها ارتباط برقرار کنند. تعاریف عجیبی برایش بود.
نوریان: حالا تو کلمات خوشگلی برایش بکار میبری برای همین مثلاً من باید باور کنم که آن کامنتها واقعاً آن کلمات خوشگل بوده. خب، یعنی مثبت هستم و وقتی به من گفتی من خودم گفتم خب آره، منظر مثلاً امثال من ممکنه غلط باشد، ولی یک منظر دومی هست که شاید آنها با این مفاهیم دیگر روبرو نمیشوند، با یک تصویرِ تو از آن مفاهیم روبرو میشوند. و به یک معنایی از یک چیز دیگری انگیزش برایشان ایجاد میشود. مثلاً یاد شهدا نیست، ممکن است جذابیت تصویر باشد یا مثلا وقتی بگویند ایآی هست. یا یک همانندی خوبی درش هست مثلاً شهید سلفی گرفته، خب باحال است دیگر. یعنی تو کلمات خوبی بخاطر خوبی درونت روی مسئله میگذاری. ولی من خودم واقعا مطمئن نیستم آن چیزی که رخ میدهد در جامعه ما این است یا در بشریت رخ میده واقعا برام سوال هست.

عیوضزاده : آقا صادق یک اثر دارند ، که کامپوزیت هست که موشکها دارن میرن بالا من یادمه آن کار خیلی نقد میشد آن موقع که در سهدرچهار اینکار نقد میشد، این که شما موشکهایتان فوتوشاپی است. من یادم است که با استادشان آن موقع صحبت میکردیم. سیمولیشن این شبیهسازی این دود را با نرمافزار انجام بدهند یا مثلاً کامپوزیتش کنیم چیکار کنیم یعنی این یک مسئله جدی بود که ما میخوایم این حجم سیمولیشن دود را داشته باشیم، خب خیلی رندرش زمانبر است. این رو با فتومونتاژ کامپوزیت راحتتر میشود. من یک حسی این شکلی دارم که خیلی قضیه فیوچریستی است. آیندهنگرانه است. هیچ کسی از موشکهای سجیل و شهاب ۳… لمسی نداشت که در این جنگ دوازده روزه فهمیدیم، آها. آن جمله شهید طهرانی مقدم که فقط انسانهای ضعیف به اندازهی امکاناتشان کار میکنند، تازه الان برای من معنا میشود که ما آن کار را چند سال قبلش بوده؟۱۰ سال گذشته این کار صورت گرفته. بیبیسی تیتر میزد که ایران موشک ندارد، موشکها همه… بعد الان کل دنیا دارند ریلز میسازند. در تیکتاک همه دارند راجع به این صحبت میکنند که موشکهای ایرانی چقدر عجیب میخورند، مثلاً چه تخریبهایی به بار میآورد. میخواهم بهتان بگویم که یک بخشش هم این شکلی است که ما احتمالاً داریم این تصویر آیندهنگرانه را میدهیم. احتمالاً آن لحظه… من واقعاً یادم نمیآید که از این فوتومونتاژهای عجیب و غریبی که ما در سهدرچهار زدیم، فحش نخورده باشیم. آن تصویر که شما کار کردین ( رو به لطفی زاده صحبت میکند) ادامهی این راه روشن است.اون میزه. عجیب و غریب در آن دوره هم به عنوان یک تصویر فومونتاژی عجیب و غریبِ. این شکلیام که یک تصویری بعضاً ارائه دارد میدهد که…
لطفی زاده: اون کارها خب، در گرافیک تعریف میشود از این جهت که میآید نسبتها را تغییر میدهد. مخاطب را در فرم خودش سریع مشخص میکند. میگوید ببین، من گرافیکم. من فتورئال نیستم… ببین مثلاً این سورئال شده، مثلاً این پنجره باز شده، میز ادامه پیدا کرده، فلان. خب، دعوای ما بیشتر در حوزهای است که ایآی میآید در فوتورئال. وگرنه مثلاً این عکس رو نگاه کن که میتواند یکهو اتفاقات عجیب و غریب سورئال باشد کسی هم گیری نمیدهد… اگر من ته گیردهندهها باشم، میگویم آقا خیلی خوب شد، اصلاً یکی از دلایلی که شاید آن بحثی که میگفتی آن میراثی که ما داریم چه عاشورا چه دفاع مقدس ، اینکه در ابهام است، حتی مثلاً در روز واقعه نگاه میکنی، کارگردانش کیست؟ نویسندهاش که حالا آقای بیضایی بود که خیلی هم شاکی بود، کارگردان هر کس که بود، آن صحنههای عاشورا را تعمداً دود میانداخت یا سیلویت میکرد. حالا یا به خاطر اینکه مثلاً لو نرود یا به خاطر اینکه در ابهام نشان بدهد که بگذارد آن تصویر و آن سوژه در ذهن مدام فعال باشد. خب، عکس تو را میخکوب میکند. میگوید ببین، همین بود. دیگر هیچ تصور و تخیل و چیزی نیست. چون مناسک شیعی ما که مثلاً در چیز داریم، شاید ای بسا این عدم وجود تصاویر واقعی موتوری باشد برای اینکه هر سال تو هی تخیل کنی. و اتفاق درونی را کمک میکند. نمیدانم. مثلاً اگر… عکس غزه، خب، چیزی است که دارد میشود.دیگه نگاهش نمیکنم یا دیگه آنقدر قدرت ندارد. چالش بیشتر در این باشد، وگرنه اگر یکی الان بود که با ایآی مثلاً میرفت سمت نقاشی…
عیوض زاده: راجع به غزه، غزه چرا دارند تصویر با ایآی میسازند؟چرا؟ واقعا برام سوال است؟ هر کسی که دارد دیجیتال آرت انجام میدهد، چرا داری تصویر تخلی میسازی؟ مگر این تخیلِ؟… این بچههایی که الان دارند از گرسنگی میمیرند،
نوریان: مگر فکر نمیکنی ادامهی همان است؟ ادامهی همین جریان است؟
عیوض زاده: من مخالف اینم. من هیچ تصویری نمیام..
نوریان: من هم مخالفم، ولی فکر نمیکنی این همین است؟ این مسیرش است. این میدیا راه خودش را باز میکند.
عیوض زاده: خب اشتباهه!
نوریان: کلمهی اشتباه کلمهی بزرگیه… کلمهی سنتّیه برای این امر معاصر.
عیوض زاده: نه یه جور دیگه بیایم راجع بهش صحبت بکنیم .مثلاً من حاج قاسم را تصویر میکنم. تصویر تخیل میکنم. در این پوزیشن. در این صحنه. نمیگم اشتباهه. خب، وقتی تصویرش هست، چرا تصویرش رو نمیزاری؟
نوریان: خب از اینجا وارد این بحث بشیم من البته میخوام یه حرف ممنوعه ای بزنم امشب بزنم در این بحث امشب. میترسم. هرکس بشنود دست بگیرد ولی بحث همون حقیقت و واقعیت. این مسیری که داریم پیش میرویم. یعنی ببین، تو به خودت جرأت میدهی و مثلاً جرأت هنرمندانهی درستی است، یعنی هنرمند بالاخره این قدرت را دارد و هم به لحاظ ابزار هم از آن توان ذهنی که یک ساحتهای جدید را کشف کند، باز کند. مثلاً تو به خودت جرات میدی فلان شخصیتی که فوت کرده یا شهید شده را از تاریخ بکشی بیرون و بزاری جلوی ما دوباره. در انگارهی سنتی ما یک مفهوم شیعه دارد به نام رجعت، یعنی فکر میکند آدمهایی در تاریخ برمیگردند. این را اینقدر مبهم و واقعی میگوید. یعنی واقعاً باور دارد چیزی رخ میدهد شبیه این. یعنی قبرها باز میشوند، آدمها و مردم بیرون میایند ازش فکر نمیکنی داره … بدیل آن رخ میدهد و تو داری یک جور کاریکاتور رجعت میسازی مثلا میترسم خطرناک بشود مخصوصا اگر خیلی گفته بشود، آینده خیلی گفته بشود. فکر نمیکنی ما داریم یک تجربهای میکنیم که حتی راههای برخی از تجربههای واقعی پیش رو را انسداد میدهیم به خاطر تجربههایمان. این شبیه تجربهی ممنوعهای است که ممنوعه است. انجام آن تجربه، یک چیزی را به روی بشریت میبندد. انجام… مرزهایی است. فانها آنقدر هم که جهان فان شده که اصلاً نمیترسیم. اصلاً فکر نمیکنیم کار خاصی هم رخ میدهد. میگوید حالا همین است دیگر، حالا مثلاً همیشه میزنیم. مرزهایی میشویم که بعضی مفاهیم را انگار لوس میکنیم، واقعاً. شهدا اینجوری بوده. تند حرف بزنم اینجا. استرس اینجاست. آن استرس دوم بحث محتوا همین بود. مثلاً ما میتوانیم با شهید این کار را بکنیم یا نه شهیدها آدم های واقعی بودندها یعنی واقعاً شوخی های دستی میکردند. به طور کلی آدمهای عادی بودند، اما وقتی که شهید شدند و زیر یک پرچم یا زیر یک ندای بزرگ در رهبری یک فرد ولی، دیگر تبدیل شدند به یک فراز مبهم از یک تاریخ که کلیتش حالا معنا دارد….
لطفی زاده: نه این به خاطر امر مقدسی که ما قبول داریم. مثلاً اگر در آمریکا یکی مثلاً فرض کن شهدای مثلاً نرماندی که رفتند در فرانسه، باز هم همچین گیر(مشکل) هایی بود؟
نوریان: یکی از مسائلی که گفتم همین است که شاید چون ما بیرون این مسئله چون هستیم، با یک متر دیگری داریم ارزیابیاش میکنیم. و شاید ما فکر میکنیم این متر درستی است ولی کسی که در دنیاست بگه این خیلی توهم است. تو اصلا حواست نیست از زمانی که دوربین اختراع شده تا الان ببین دنیا چگونه رفت، شما بیرون ماندی. این مسئله که گفتم دارد با یک متر فلسفی موضوع را نگاه میکند که ممکنه اون متر زیر سؤال باشد. ولی با فرض اینکه بشود مسموحه گفت، این ادبیات قابل گفتگو است میگویم تا اینجا خودش را میکشد. حالا الان محتوایی نیست مسئله واقعاً، یعنی این نیست که اگر شهید کنار جوب با سلفی درست نکنی، بازهم اوکی است. کل مسئله زیر سوال است. مسئله این است که تو اجازه داری احضارش کنی؟ همان حرفی که قبلاً زدیم. یک جایی از جمله گفتی، گفتی مثلاً من میخواهم خیلی واقعی بسازم، واقعی، رئال، رئال رئال… رئال این است؟ یعنی رئال تصویراست؟ یا رئال رخداد است؟

لطفی زاده: آخه ارسلان این تناقضِ اورانیوم کارهایش هست یعنی منهدم همه چیز را میکند … در عین حال که میخواهد دروغ بگوید. ژانر فوتورئال هم انتخاب کرده. خب، بعد این دو تا در همدیگر اصلاً…
عیوض زاده: برای من اعجازی دارد.
نوریان: حتماً لذتبخش است. شک نکن. آنجاییاش که میشود معرفتی روی آن دعوا کرد، این است که ما داریم چه کار میکنیم با مفهوم واقعیت؟ من تصور میکنم که مثلاً حالا میخواهم بازم واقعاً آنقدر حرفها محتوایی روی زمین نیست، روی زمین میگی خراب میشود. ولی مثلا فردا شهید رجعت میکند در تاریخ و چون ما این فرد را از رسانه میبینیمش، هیچ وقت مفهوم رجعت را باور نمیکنی. چند درصد مردم این رو از نزدیک میبینین؟ اگر محتوایی رو بردی پشت رسانه و از رسانه اش بهش معنایی دادی شاید دیگر واقعیت اش گم میشود. یکی هم ممکنه در جواب بگه اصلا عصرش گذشته که واقعیت وجود داشته باشد. همه چیز از پشت رسانه داره دیده میشه برای همین اصلا فکر نکن راجع به این مسائل اون وقت من به همون حرف قبلی که تند گفتم میرسم که شاید رجعت همین شکلیه، خب وقتی همه چیز از رسانه میاد خب به رسانه همه برمیگردنند دیگر. یه ذره اینجاهاش ترسناکه یعنی مثلا من از آنجایش میترسم، میترسم که( با تردید میگوید)…
عیوض زاده: راجع به چیزی که هست بسازی ترسناکتره تا راجع به چیزی که نیست یا نبوده.
نوریان: ظاهراً اصلاً اگر بسازی ترسناکه.
عیوض زاده: آره ساختن خیلی ترسناکه. یک دخل و تصرف در خلقت هزار تا اتفاق است. این چیزی که شما میگین یک حس ترس درونی در خودم بوده است. ببینید، من روزی که یک ضریح علی بن موسی الرضا (ع) را ساخته بودم، در اینستاگرام منتشر کردم. همه گفتن عجب عکسی! گذاشته بودم که این سه بعدی است. فحش میدادند که چرا مثلاً با اعتقادات بازی میکنی، مثلاً برای چه رفتی این را ساختی اینقدر واقعی است.
نوریان: این که میگویی برای چه سالی است؟
عیوض زاده: برای سال93 یا 94.
نوریان: یعنی از اون موقع طوری شده که نگاهها به مسئله عوض شده.
عیوض زاده: آره، آره..
نوریان: این مهم است، همین حرفی که بر ضد حرف من است. دفاع نمیخواهم بکنم از آن، میخواهم آن را مطرح کنم، یک اتفاقی دارد در ماها رخ میدهد که ماها داریم نسبت به مسئله تصویر، واقعیت، ارجاع و رفرنس دگرگون میشویم. معلوم هم نیست در این زمانی که دارد رخ میدهد، آرام آرام اساساً دیگر تصویر برای ما محلی از اعراب داشته باشد. با سرعت بالایی هم دارد رخ میدهد میگویی من نود و سه ضریح را ساختم مردم گفتن چرا داری با اعتقادات ما بازی میکنی ولی الان خدا را هم بسازی، احتمالا کسی ناراحت نمیشود.
عیوض زاده: یعنی یک فضایی است که احتمالا باید کسی جلوی مرا بگیرد و کنترل کند که احتمالاً آن را تجربه نکنم(میخندند). ولی احساس میکنم این اتفاق وجود دارد. یعنی من سراغ هر چیزی که رفتم، آنقدر واقعی آن را بیان کردم که اولین مواجهه همه مردم این بود: چرا اینکار را کردی؟ من اولین بار یک مجموعه فوتومونتاژ داشتم. من از پشتبام خانهها آویزان بودم. پدرم شب سر این ماجرا زیر گوشم زد. مادرم آمد توی خانه گفت: این میرود آویزان میشود، میرود بالا، میرود آویزان میشود و از خودش عکس میگیرد. بعد پدرم گفت: ببینم. نگاه کرد. گفت: برای چی رفتی آویزان شدی؟ بهش نگه کردم گفتم شما دیگر چرا؟ (میخندند) بعد گفتم این فتوشاپ است. موقع ازدواج، مادرم به خانواده همسرم میگفت که هیچی این را باور نکنید. میگفت: همه چیزش دروغ است،(میخندند) یعنی هیچ چیزش! یک روده راست تو شکمش نیست! الان من به مادرم یک اتفاق واقعی را بیان میکنم و عکس هم نشان میدهم، میگوید: برو بابا، این هوش مصنوعی است. آره، یک همچین اتفاقی برای من افتاده است. ولی من آنقدر با همه مسائل واقعی مواجه بودم که آدمها در هر برههای، یعنی در انیمیشن رفتم، نمیدانم در سینما رفتم، دوست نداشتم آدمها بیشتر جنبه تکنیکال آن را ببینند. اکثر آدمها وقتی مثلاً عکس شهید آوینی را میدیدند، اینجوری بودند: این عکس خاصی است، احتمالاً یک نفر رفته در گنجینه، یک آدمی از آوینی عکسی گرفته، اسکن کرده ،آن وقت ارسلان عیوضزاده آن را با اسکنر روتوش کرده است. نسبتش اصلاً اینجوری نبود که این هوش مصنوعی است. عکسی که در هیئت هنر منتشر کرده بودیم، جماعتی با آثار توسل میکردند و گریه میکردند یکسری ها هم میآمدن و میگفتن این ها را عیوض زاده زده آشغاله! هوش مصنوعی است! باور نکنید!(میخندند) طرف مواجه اش اینگونه بود که چون ایآی هست پس تصویر درستی نیست. خب فتومونتاژ هم همینگونه بود. تری دی هم همین بود. من تناسبی بین اینها قائل نیستیم یا فرقی بین اینها قائل نیستیم. الان در جامعه ما یا در جهان، خیلی هایپ است که این تصاویر فقط دارد ساخته میشود. غیر از اینکه کوتاهتر ساخته میشود و با زمان بیشتری ارائه میشود، قبلاً زمان بیشتری میگذاشتیم. و این شکل است که آدمها چون میفهمند هوش مصنوعی است، دیگر به آن اعتبار نمیدهند.
لطفی زاده: اولین جلسه حلقه هنر میدانی چه بود؟ این بود که بیا درباره جلوههای ویژه صحبت کنیم. این مسیری که جلوههای ویژه دارد میرود، کلاً باعث میشود که تصویر بیاعتبار شود. ولی الان فکر میکنم نه بی اعتبار نمیشود دارد یک دنیای جدید میسازد…
نوریان: حلقه هنر سال ۹۱ توی دانشگاه تربیت مدرس یک جمع سه نفر بودیم: این حضرت آقا و آقای لطفیزاده و آقای کسرایی که الان نیستند و بنده. ابتدا به صورت کتابخوانی شروع شد، یعنی ما آنجا کتاب هنر و کتاب درباره هنر میخواندیم و ۱۸ جلسه یا چنین چیزی آنجا به صورت کتابخوانی برگزار شد. بعد تبدیل شد به ارائه آثار و گفتوگو پیرامون آن. در دانشگاه هنر تکثیر شد. بعد دیگر با وقفههایی و اینها تا این لحظه، چهل و یکمین جلسه است.
عیوضزاده: یک انفجاری در میدان قدس تهران رخ داد. انفجاری که همه در فضای مجازی داشتند میگفتند که این الکی است. تصویر واقعی نیست. و خیلی جالب بود که یک سری آدم تکنیکال و خارجی آمده بودند و میگفتند: بابا، این جنس فلیکری که شما در تصویر میبینی، فقط دوربین است. من میگویم این در چند سال دیگر از بین میرود، یعنی احتمالاً هوش مصنوعی باز هم میتواند همین تصویر را دقیقاً عین دوربین شبیهسازی کند. من فقط میتوانم استناد کنم به اینکه احتمالاً اسرائیل عوضی است، یعنی چیزی از این آدم بعید نیست.( میخندند) یعنی این تصویر ایآی هم باشد من اسرائیل را دوست ندارم.
لطفی زاده: بیشتر که در احادیث میگوید که چیزی از کار میافتد، نه اینکه از برق قطع میشه، اصلا از کار میفتد، یعنی انسان به مرحله ای میرسد که میگوید من دیگه با این کاری ندارم و ولش میکند. یک پرسش از ایشان داشته باشم. ببین، حالا این خوب شد که این فرایندی که با آن سر و کله میزنی را گفتی. خب، تو کسی هستی که طراحی کردی، به شدت عکاسی کردی. از سه چهار سالگی پای سیستم و فتوشاپ و اینها بودی، بنا به شغلی که بابا داشت و اینها. خیلی درگیر بودی، خیلی در آن بودی. الان مثلاً بچهها میآیند، مثلاً دهه نودی میخواهد شروع به کار بکند، اصلاً دوره آنالوگ را نمیشناسد. طراحی با دست هیچی. با ایآی شروع کرده، اینها چیکار بکنند؟ چطور خودشان را به عنوان یک هنرمند سازگار بکنند؟ کما اینکه ما، هنرمندان سنتی که یک پای در قدیم داریم، قائل هستیم به اینکه آقا درون انسان باید یک چیزهایی ساخته شود. از این جور مباحث. کار هنری، کار با بدن است. ارتباط دست با متریال و ابزار چیزهایی در درون ایجاد میکند. خب، هر چقدر دنیا دارد دیجیتال میشود، ما از بدنمان هم داریم کوچ میکنیم. همه چیز خیلی دارد ذهنیتر میشود. خب، برای این بچهها چه توصیهای داری؟ حالا من شاید خیلی سادهلوحانه فکر کنم که الان توصیههای خوبی میکنی که بروید و طراحی کنید( میخندند) از طرفی ممکنه بگویی فقط بچسبید و مسیر خودتان را ادامه دهید.
عیوض زاد: من یاد خاطره جورج لوکاس افتادم. وقتی میخواستند تدوین دیجیتال را در دنیا جا بیندازند، اولین باری بود که یک نرمافزاری، فکر کنید که شبیه به نرمافزار پریمیر ساخته شد. همه تدوینگرهای دنیا دارند با کات کار میکنند. کات الان واقعاً خیلی مسخره است. کات بزنی و اینها را به هم بچسبانی. چکاریه! بعد خیلی جالب است که تمام تدوینگرها میگفتند که ما داریم احتمالاً بیکار میشویم و نباید بگذاریم که این اتفاق بیفتد. و تا ۵ سال بعد هنوز استودیوها داشتند مثلاً با تدوین آنالوگ کار میکردند. مجبور شدند بروند با چند تا از اینها صحبت کنند. بشوند سفیر این نرمافزار. شروع کردند یعنی بزرگان را در دنیا متقاعد کنند که آقا شما بیایید به عنوان سفیر عمل کنید تا این اتفاق بیفتد که بقیه هم بتوانند با نرمافزار کار کنند. ببینید، اینکه الان کسی درک نمیکند که در گذشته تو اگر روی بوم نقاشی… من سر کلاس نقاشهای بزرگی نشستم ، من یادمه که با ترس قلم میزدم. استاد اومد لیوان را روی کامل اثری که من دو ماه مثلاً داشتم روی آن کار میکردم، ریخت و اصلاً همینجور آب شد. گفت: حالا درستش کن. کنترل Z ندارد که من بزنم و برگردم. خب، یک مقدار این شرایط برایم پیچیده بود. همین الانش هم پیچیده است که الان یک نفری که با تدوین دیجیتال، تدوین را شروع میکند، این اصلاً درکی نسبت به کنترل Z ندارد. آن فرایند پیچیده چقدر سخت بوده، دیزالو چطوری بوده…
لطفی زاده: الان هنرمند جدید که همه چیزش را ایآی انجام میدهد. نیاز دارد ترکیببندی بداند، نیاز دارد هارمونی بداند. اینجوری بگویم، به جایی میرسیم که هنرمند فقط میگوید من میخواهم این حس را بدهد شاید هم دیگر اسمش هنرمند نباشد نمیدانم شاید همه انسانها این توانایی را داشته باشند.
عیوض زاده: ببینید، من امسال داور جشنواره مقاومت بودم. تقریبا 70، 80 تا اثر با هوش مصنوعی بود. برای روز غدیر، آدمهایی که هنرمند نبودند، نسبتشان به هنر شاید موجهای درستی نبود و اینها. ایرادات جدی در اثر میتوانستی ببینی. الان من هارمونی رنگی میدانم که احتمالاً خیلی از شاگردان مثلاً سر کلاس نمیدانند. خب، الان فردا یکی از این پلتفرمهای هوش مصنوعی بگوید این هارمونی رنگی یعنی این. من از این عبور کردم. حقیقت ۶ ماه پیش عبور کردم. خیلی اذیت میشدم نسبت به این مسئله، حرفهای قلمبه سلمبه که مثلا روایت از بین نمیرود. خلاقیت از بین نمیرود. چی که خلاقیت از بین نمیرود!؟ دارد همه کار میکند. یک استارت فرنسر را در ۵ ثانیه دارد انجام میدهد. من همین الان بخواهم یک دانه پورش بسازم با متریال فرش ایرانی چقدر طول میکشد؟ توجیه اقتصادی دارد بسازید؟ من در کسری از ثانیه میسازم. اتفاقاً اصلاً هنرمند نمیتواند به آن برسد. یعنی نه توجیه اقتصادی دارد و نه میتواند یک همچین فضایی را انجام دهد. عکاسی صحنه هم به نظرم الان واقعاً بیمعنی است. عکاسیهای مختلف در زمینههای مختلف الان در جهان واقعاً بیمعنی هستند. چرا؟ چون در کسری از ثانیه ساخته میشود. حالا تو چه میخواهی بگویی؟ قصه ات را بگو .احتمالاً آدمها به قصه شما، به روایت شما بیشتر گوش میکنند. تحت تأثیر آن روایت قرار میگیرند. دیگر برایشان مهم نیست که این الان…
نوریان: پس تو چرا الان به روایت این اعتبار را میدهی که میتواند بماند در این موج. روایت نوشتن، روایت دادن هم بیمعنی میشود…
عیوض زاده: انسان در برابر هوش مصنوعی تهش آنجاست. ما هم داریم دست و پا میزنیم. حقیقت این است.
نوریان: حالا بحث شیرینی است، بحث جالبی است برای کسانی که دوست دارند تجربهاش کنند. بحث مثلاً چالشی برای کسی است که میخواهد معرفتی متفاوت نگاه کند. کلاً ما فقط میخواستیم یک طرح مسئله کلی داشته باشیم. الان میخواهم چون زمان تمام شده، گفتوگو کنیم. زمان نداریم. همه هر چه نکته دارند، بگویند. آخر کار، آقای عیوض زاده جمعبندی کند.
حضار: سلام به همه. یک بخش خوبی از گفتوگوی شما بزرگواران، بازنمایی مثلاً مفاهیمی است که در گذشته اتفاق افتاده است. حالا به خصوص مفاهیمی که مثلاً توی هالهای از ابهام قدسی قرار دارد، مثلاً بقایای عاشورا و اینها. بزنم کنار. بازنمایی وقایعی که دوست داریم در آینده اتفاق بیفتد هم صحبت کنیم. برویم سمتش یا نه؟ مثلا فلشبک بزنم مثلاً به نحوه تولد سینمای علمی-تخیلی، فانتزی و اینها هم نه. یک جور دیگر بحث کنیم. ما با پدیدهای مواجه هستیم به اسم اسرائیل. این فقط یک پروژه استعماری نیست. هدفش مثلاً تصرف سرزمین و اینها نیست. یک هدف بزرگ دیگر هم دارد، آقا تصرف ذهن مردم آن سرزمین است. آقا شما اصلاً هیچ تلاشی نکنید، دیگر همین واقعیت این است که الان هست. نمیتوانید من را حذف کنید. ایدهای داریم از جنس اینکه ما میخواهیم همهپرسی برگزار شود. تصویرش را بکشید ببینید چه شکلی میشود. در خیابانهای فلسطین و در صحن مسجدالاقصی. حالا مثلا همه پرسی برگزار کردهایم. میخواهیم اخراجشان کنیم. چه جوری اخراجشان کنیم؟ مثلاً یهودیها و همه صهیونیستها با لباس سفید و با زیرپوش و یک دمپایی و یک شلوار، گوشی هم نمیگذاریم ببرید. خیابانها را تصور کنید اینجوری گله گله مثلاً مهاجرهای مثلاً غاصب، تحتالحفظ مثلاً سربازهای مثلاً حماس داریم میفرستیمشان بندر، سوار کشتیشان کنیم، بفرستیمشان بروند. نسبت این اتفاق تازه متولد شده هوش مصنوعی با این خلق آینده و با این رویاپردازی چیست؟ حالا چه نسبتی از این اتفاق بیفتد، اینجوری که من تصویر کردم شاید اتفاق نیفتد، شاید هم بیفتد، نمیدانم. این را هم خیلی دوست داشتم بشنوم. یکی از آن چیزهایی که حالا من بخصوص بعد از جنگ، خیلی ذهنم درگیر این قضیه است که اوکی، خیالپردازی را تا کجا باید برویم؟ کجا اثر مثبت دارد؟ امید میبخشد؟ کجا منجر به توهم میشود؟ منجر به ضعف ما میشود؟ این حالا یک شمهای از آن چیزی است که الان در ذهن من است.
حضار: سلام عرض میکنم خدمتتان، خسته نباشید. اسم این کالکشنی که حالا شما ساختید، برای یادآوری یک فراموششدگانی بود. فکر میکنم به این خاطر بود که یک نیازی احساس شده بود که دوباره یادآوری بشود. و فکر میکنم نگاه سنتی به مسئله باید انعطاف نشان بدهد. چون مثلاً ما صد سال دیگر نمیتوانیم همچنان با تصویرهایی که قبلاً از شهید آوینی موجود بود، همچنان با بچههایمان صحبت کنیم، با نوههایمان صحبت کنیم. این نیاز باید پاسخ داده میشد و هوش مصنوعی و آقای عیوض زاده توانسته این نیاز را پاسخ دهد. همین را میخواستم بگویم که آن نگاه محافظت از داشتههای موجود، باید وقتی به مرحله نیاز میرسد، انعطاف نشان بدهد.
حضار: بسمالله الرحمن الرحیم، ممنون. خب، بحث خیلی چالشی بود توانمندی ایشان به نظرم خیلی الان میتواند کمک کند به نشان دادن سبک زندگی شهدا. الحمدالله خیلی کم زحمت میکشیم. در سری کتابها و اینها خیلی محدود بودن چقدر رهبر دایم گفتند: بروید سبک زندگی شهدا را تا هنوز زندهاند از خانوادههایشان بپرسید.. الحمدالله خیلی از اقشار جامعه اصلاً خیلی به آن توجهی نمیکنند. ولی ماشالله این توانمندی ایشون در قالبهای مختلف به نظرم میتواند کمک کند. همهاش نباید چالشی به آن نگاه کنیم. غیر از زندگی سلفیشان، زندگیشان هم میشود زندگی کرد. کاری که سینمای ما نمیکند. این رسالتی است که الان واقعاً به عهده رسانه است و واقعاً نمیشود. یعنی یک حقی است که شهدا به گردن ما دارند. که باید آنها را زنده کنیم. حالا شهدای قدیمی هم خیلی نه همین شهدای جدید هم ما خیلی سبک زندگیشان زنده نمیکنیم. این نظام رسالتی است که رسانه باید انجام دهد و نمیکند. و ایشان بنظرم قدم خیلی خوبی در این زمینه برداشتند.
حضار: سلام. میخواستم بگویم که وقتی شهدا را مثلاً می آرویم در زمانه الان، شاید یک سری بحثهایی مثل همان بحث محتوایی که آیا اجازه هست مثلاً شهدا سلفی بگیرند، باشد ولی خب میتوانیم با همان هوش مصنوعی در زمانه خودشان مثلاً عکسها را بسازیم. همان بحثی که گفتند مثلاً یک سری متنها در مورد شهدا هست، ولی خب تصویری نیست. راویها گفتند و آن تصویرسازی نشده است. میشود تصویرسازی کرد یا اینکه همین که گفتند برای اینکه بخواهیم زندگیشان را شبیهسازی کنیم، آن سبک زندگیشان را شبیهسازی کنیم، لازم نیست حتماً بیاوریمشان در زمان حال. میتوانیم مثلاً در همان زمانی که بودند، هوش مصنوعی میتواند کمک کند که بتوانیم آن زندگیشان را بسازیم. یا اینکه حتی یک سری شخصیتهایی که شاید اسمشان نباشد یا چهرهشان مثل ایشان نباشد، ولی با آن سبک زندگی دارند کار میکنند. مثلاً در حوزه کودک میتواند کمک کند که آن سبک زندگی و آن شیوه فکر شهدا را جا بیندازیم.
حضار: سلام. آقا من خیلی کیف کردم. دمتان گرم. کلی چیز جدید یاد گرفتم. یک سری سوالها در ذهن من هست که از ابتدای این طرح بحثهای جدید، همین هوش مصنوعی و تکنولوژی جدید و حتی نقاشی دیجیتال، ذهن من را به خودش مشغول کرده است. آرتیست نیستم. نه اندازه شما به این ابزارهای تکنولوژیک مسلط هستم ولی خب یک پرسشهایی دارم از جنس هنر، چیستی هنر و کارکرد هنر. و خب اینها خیلی زمینه و بستر مناسبی برای فکر کردن به آنها هستند. از اول جلسهام هی در ذهنم میآیند این سوالها. حالا سعی میکنم در زمان کوتاه یک ذره منظم تا آنجا که بشود اینها را طرح بکنم. یکی راجع به اینکه ما چقدر میتوانیم روی این تکنولوژیها مسلط باشیم. آیا ممنوعههایی که گفتی راجع به کلیسا و راجع به قواعدی که قبلاً در دنیای سنت اصلاً از ابتدا محدودیت قائل بودند برای بعضی چیزها، خوب است به اینها فکر کنیم و نمیخواهم از آن قانون در بیاورم و بگویم آقا پس از پسفردا دیگر نگذارید ارسلان کار بکند یا آدمهایی مثل ارسلان حق ندارند. نمیخواهم زود به نتیجه برسم ولی به نظرم باید به این چیزها فکر بکنیم. مثلاً اینکه در اسلام موسیقی حرام بوده است. از یک تهذیری و از یک در واقع تهذیبی برمیآمده که علما از این میزان قدرت موسیقی همیشه در هراس بودند. یعنی موسیقی خیلی خوب است، با آن میشود مثلاً طبل جنگ را در سپاه اسلام زد. تهیجی که ایجاد میکند ولی یک چیزهای دیگر از کنترل من خارج میشود. اینها در فلسفه هنر هست. خب، که موسیقی جزو قدرتمندترین ابزارهای در واقع در دست بشر حالا تا پیش از هوش مصنوعی بود. تا قبل از این، دنیای سنت خب، که واقعاً هراسانگیز بود. یعنی این میزان قدرت و این میزان تأثیری که در اختیار بشر قرار میگیرد، برخی به این نتیجه میرسند که کلاً بگوییم حرام است. یعنی اصلاً به آن فکر نکنیم که کجا میشود و کجا نمیشود. یکی از دلایلی که مثلاً به مجسمهسازی بیشتر از بقیه شاخههای هنرهای تجسمی توجه کردند و یا حالا ممنوعیتی برای آن گذاشتند، این است که در ساخت مجسمه شما حتی از ساخت تصویر یا بقیه حوزههای دیگر بیشتر شکل خالقگونه پیدا میکنید. و این میزان نزدیکی بشر به قدرت خالقیت هراسانگیز است. یعنی از همان قدیم بحثهای جادو و بحثهای شرک و احضار ارواح بود. خب، چه اشکالی دارد؟ یا مثلا احضارارواح، خب مثلا چه اشکالی دارد بگذارید ارواح را احضار بکنیم. اینکه ممنوع است، به خاطر اینکه قدرت فوق بشری به انسان میدهد که یک چیزی از کنترل خارج میشود. کلاً از کنترل خارج شدن، یک مسئله هراسانگیز بوده است. همیشه بعضی وقتها گفتند ما اصلاً از این میگذریم و احتمالاً خسارتش را هم میدهیم ولی حاضر نیستیم که وارد این حیطهها بشویم. بازم میگویم، زود نمیخواهم نتیجه بگیرم و بگویم پس از فردا مثلاً نقاشی یا هوش مصنوعی ممنوع است ولی میخواهم بگویم این موضوعات مهم هستند. کلاً در سنت هنری ما، یک مسیری و یک سیر و سلوکی بوده برای اینکه هنرمند برسد به یک مقامی. ما چیری داشتیم به اسم فتوتنامهها در همه صنوف هم بوده: نجارها، معمارها، بناها. این را داشتند، بعد میرساندندش این سلسله را به یکی از اولیا و انبیا. سر سلسله خیاطان از حضرت مسیح بوده که در جیبش مثلاً سوزن بوده، بعد نمیدانم چه میشود. برایش یک سلسلهای در نظر میگرفتند تا برسد به فلان عارف و بعد میگفتند ما همه از شاگردان فلان عارف هستیم. زرهبافها میرسیدند به حضرت داوود. نجارها میرسیدند به فلان. خطاطها میرسیدند به امیرالمومنین. بعد در این فتوتنامهها یک سلوکی برای آن صنف در نظر میگرفتند که بدون طی آن سلوک، هنرمند نمیتوانسته به مقام استادی برسد. یکباره ترامپ بزند به موقعیت دستور برسد. مثلاً چه میدانم، یک نگارگر مثلاً تا یک مدتی فقط باید جارو بزند. استاد نگارگری به شاگرد میگفت: به شما فقط دو سال وقت میدهم، جارو بزن. بعد از دو سال من به تو قلم میدهم که وقتی من اینجا نقش زدم، شما گلبوتهها را بکشی. شما مثلاً تا ۳ سال هم گلبوته بکشید. از مثلاً سال چندم وقت میکنید مثلاً سم اسبها را بکشید تا مثلاً تا مرحله آخر دیگر چهرهها را استاد میکشیده، حق نداشتی شاگردی چهره بکشد. در نقاشی مثلاً شاهنامه شاه طهماسبی، مثلاً چهرهها را همه را استاد کشیده است، مثلاً بدنها را شاگرد دوم کشیده است. الان نکتهای که میخواهم بگویم، این حجم از امکان و قدرت و تأثیر و تکنولوژی دارد در اختیار ما میگذارد، واقعاً محل تأمل است. نمیدانم شاید مثلاً جواب این سوال این باشد که همان ۷۰۰۰ تا تصویری که ارسلان زده، خودش همان سلوک است. ولی همان هفت هزار تا تصویری که دارد میزند، یک سلوک برای رسیدن به آن مقام است. ولی بالاخره عجیب است. کاری که ارسلان دارد میکند، میگوید: من با مهیبترین ابزاری که دارم، هوش مصنوعی که همه در برابرش متحیرند و دچار تردید هستند، میروم سراغ حساسترین موضوعی که دارم: شهدا. نه، میروم سراغ شهدای کربلا و کار میزنم. میخواهم بگویم یک مسیری دارد ارسلان باز میکند و من کیف میکنم ولی ختم به این نمیشود. گفتید این ختم به این نمیشود، بعداً ممکن است به خیلی جای دیگر برسد. چرا بعد از ارسلان من میآیم حالا با همان ابزارهایی که او دارد، چرا من یک تجربههایی نکنم؟ چرا من یک جسارتهایی نکنم؟ چرا به خودش حق میدهد؟ من به خودم حق ندهم؟ نمیدانم. یک عالمه سوال دیگر در ذهن من است که نمیخواهم از آنها زود نتیجه بگیرم ولی باید به این سوالها فکر کرد. این سوالها نباید مانع کار و تجربه هنرمندان پیشروی ما باشد. ولی بالاخره پیش روی ما هستند. دیگر باید به اینها فکر کرد. از زمان عکاسی این سوالها پیش آمد. وقتی عکاسی اصلاً به وجود آمد، یک تردیدهای جدی در نقاشی پیش آمد. اصلاً مسیر هنر عوض شد. در تاریخ هنر خواندهاید دیگر. این اتفاق بعدش با شتاب و جهش بزرگ بعدش با اینترنت رخ داد و حالا دارد به هوش مصنوعی رخ میدهد. هر کدام از این ابزارها دارند اینها را طرح میکنند. ولی خب آن میزان و آن حجم از سرعت و شتابی است که دارد میدهد به ما و ما در نقاط عطف مهم تاریخ ایستادهایم. در لبه، خود ارسلان ایستاده جلوی ماو داره تجربهاش رو با ما به اشتراک میزاره.
حضار: سلام و عرض ادب خدمت دوستان و اساتید محترم. حالا خیلی بحثهای تکنیکال و بحثهای مختلفی مطرح شد اما من نظرم روی یک حوزه است، آن هم بازسازی است. خیلی مورد انتقاد قرار گرفت. به نظرم میآید که این مطرح میشود که بازسازی وقایعی مثل وقایع عاشورا ممکن است دید مخاطب عام را عوض بکند. و صرفا بشود از آن زاویه. من خیلی با این موافق نیستم. به چند علت. یکی اینکه همانطور که هر مداح دارد از یک زاویهای هر سال روایت میکند، هر شب موضوعی را روایت میکند، هر هنرمند اگر وارد شود، میتواند از یک زاویهای روایت بکند و مجموع این روایتها یک دید درستی را میتواند به مخاطب بدهد که اتفاقاً از آن حالت ابهام در بیاید و این اتفاقاً چیز بدی نیست. خیلی چیز خوبی است. و شاید اگر الان دارد به آن انتقاد میشود، بابت این است که احتمالاً استاد عیوض زاده جز اولین نفراتی است که اینقدر دیده شده و این سبک کار را ارائه دادند. اگر این کار فراگیرتر شود، شاید این حجم از انتقاد فروکش بکند و در نهایت اتفاقاً تقاضا نسبت به این بیشتر شود. این یک مورد در مورد شهدای معاصر خودمان، اینکه حالا تصویر سلفی یا تصویری که آن شهید آمده در دوره حال حاضر ما مصور شده است من میتوانم با این مثال به این انتقاد پاسخ دهم. خوبیش این است که اگر الان شما به یک کارگردان تلویزیون بگویید: برو فیلم سیاه و سفید صامت بساز و در سینما پخش بکن. میزان مخاطبی که دارد نسبت به آن مثلاً 1932 که چارلی چاپلین شهر روشن و عصر جدید را ساخته است و یک جمعیت انبوهی میرسه، اما قطعاً آن مقدار استقبال نمیشود. یک بخشی از این میتواند در نظر گرفتن نیاز مخاطب و جامعه هدف آن مخاطبها باشد که به چه چیزی نیاز دارند، با چه چیزی ارتباط میگیرند و چقدر میتواند آن شهید را در زندگیشان ملموس بکند این سبک تصویر سازی. و من به نظرم که اتفاقاً این سبکها برای نسل Z و دهه نودیها و بعدتر ۱۴00 و الی آخر خیلی آن شهید و شهدا را نزدیکتر میکند و احتمالاً اثرگذارتری بیشتری داشته باشد.
عیوض زاده: این چیزی که شما گفتید درباره آیندهنگرانه نگاه کردن به آن، به نظرم یکی از کارهایی است که هنرمندان باید انجام بدهند همین است.حالا باید ببینیم چرا سطح دغدغه هنرمندان اینقدر تنزل پیدا کرده به چیزهای عجیب غریب؟ مواجهه من با خیلی از مقولهها دقیقاً همین شکلی است. اولین مواجهه ما با مقولههای جدید همیشه گارد گرفتن و فیلتر کردن و بستن بوده است. خب تو چرا اولین نفر افسارش را نمیگیری دستت که بتوانی تأثیر بگذاری؟ آخرین نفر هم نمیتوانی تأثیر بگذاری. ما هنوز یک هوش مصنوعی بومی نساختهایم. خیلی عجیب است که همه کشورها دارند میسازند. خیلی راحت و بنیادش را آوردیم بالاها، فقط تأسیس شده و خروجی نداریم. من الان خودم یک مصرفکننده هستم. یک یوزری هستم که چیزی نساختهام. ولی دارم با آن کار میکنم و هنرمندی باید به ابزار مسلط شود. و بیاید و دغدغههایش را بگوید. طبیعتاً طرف مقابل شما هر کسی باشد با هر ایدئولوژی و تفکری و با هر مانیفستی دارد ارائه میدهد و احتمالاً یک یوزری را جذب خودش میکند. من این را قبول دارم که نسل Z دیگر با تصاویر گذشته و قدیمی ارتباط نمیگیرد. من این را خیلی کامنت گرفتم یک پدری به من پیام داد، گفت: من حاضرم چند صد میلیون هزینه بکنم. راجع به این شهدا شما برای ما تصویرسازی کنید. من برای بچهام شبها قصه بخوانم. اینها را چاپ کنم و ببیند، عینی لمس کند و بفهمد که آقا این شهدا زندهاند. میخواهم بگویم که احتمالاً خیلیها مواجهه هر آدمی با هر ابزاری و با هر تکنولوژی که بده، من شاید خیلی مسئولش نیستم اینکه یکی داشته در دنیا کار علمی میکرده، اتم میشکافته. حالا یکی هم دارد بمب اتم میسازد. اینکه حالا ما بگوییم: آی تو کار علمی نکن چون دارند با آن بمب میسازند. اینکه مواجهه انسان با هر مقولهای بدترین شکل ممکن است. خیلی فکر نمیکنم من بخواهم پاسخ این مسئله را بدهم. ولی من احساس میکنم کار علمی دارم میکنم. من احساس میکنم که میتوانم کمک کنم. میتوانم تأثیرگذاری بکنم با این رسانه… حس خودم نسبت به این، یک همچین حسی است. حالا ممکن است بعداً در مسیر قطعاً اشتباهاتی بنده دارم. هزار نفر آدم دیگر هم ممکن است با این بستر کار کنند. اشتباهاتمان خودمان را حداقل بفهمیم. من کلاً نسبت به هیچ چیز تعصب ندارم. یکی از دلایل اینکه گفتم هیچ جا دوست ندارم بروم صحبت کنم،چون شما میگویی ده سال پیش این حرف را زدی خب از کجا میدانی من ده سال بعد نسبت به آن حرفم تعصب دارم؟! من در لحظه تعصبم نسبت به همه چیز از بین میرود کلا. این شکلی دوست دارم زندگی کنم. احساس میکنم حداقل کور نیستم. بتوانم مقولههای متفاوت را ببینم. نسبت به این ابزار من هنوز ابزار میبینم. هوش مصنوعی را اینقدر بزرگ نمیبینم. نه اینکه ما وارد یک جهان جدید شده ایم، دارد همه چیز از بین میرود ( و فلان)! من اینطورم که من میخواستم تصویرم را بسازم خب دارم راحتر میسازم میخواهم تشکیل خانواده بدهم. میخواهم بروم سفر. میخواهم بروم تجربههای دیگر انجام بدهم. کسی که با هوش مصنوعی مواجه میشود و پوچ است، احتمالاً روی وجه انسانی کار نکرده است که به ایآی که میرسد میگوید همه چی به به فنا رفت! من احساس نمیکنم تمام جنبههای زندگی در هوش مصنوعی خلاصه میشود.وجه های انسانی انقدر زیاد میتواند باشد که هنوز هم برای من یک ابزاره، یک ابزار مدرن و جدیدی است که احتمالاً خیلی از کارهای متفاوتی را میتوانم با آن انجام بدهم. اینکه بخواهیم حالا بگوییم که چرا باید این تصاویر ساخته شود؟ آیا این تصویری که تو ساختی را آیا باید ارائه بدهی یا ندهی؟ شاید اگر یک مرجع تقلید و یک فقیه بیاید به من بگوید که این تصاویری که داری میسازی حرام است شاید مجبور هستم به احتمال زیاد برای همیشه کنار بگذارم. خیلی مداحها نوآوری ها انجام دادند، سریع موضع گرفتند و غلاف کردند. که در حسینیه مثلاً شما دمام نمیتوانی بزنی. در مسجد نمیتوانی به این دلایل ولی بیرون میتوانی بزنی. میخواهم بگویم که خب من هم طبیعتاً به این مسائلی که احتمالاً شاید الهی و قدسی هستند آگاه نیستم و یک مقدار انقلت نسبت به آنها وجود دارد که تو همینجوری نباید وارد شوی، آگاه نیستم. ولی برای من در عصری که در جامعه احتمالاً برنامههای متفاوتی از خارج ایران هست و آدمها درگیر خیلی چیزهای دیگر هستند، من احساس کردم تصویری که دارم ارائه میدهم، یک لحظه طرف ۵ دقیقه میرود در فکر، نگاه میکند، یاد شهدا میافتد. حداقل این اتفاق میافتد. چون خیلی کامنت داشتم که ما رفتیم، خواندیم، مثلا زین الدین را عکسش را دیده بودیم، ولی نمیدانستیم کیست این باعث شد که برویم یک مقدار بیشتر حداقل راجع به زندگی آن بخوانیم. من خودم را مواجه میکنم و تازه شروع میکنم به خواندن و فهمیدن آن. اینکه شما مثلاً اباعبدالله یک مرد ۵۷ ساله در عاشورا بوده است، خودش یک تصویر است. اختلاف سنی اباعبدالله مثلاً با حضرت ابوالفضل ۲۲ سال بوده است. حضرت ابوالفضل یک مرد ۳۷ ساله بودهاند. خب، اینها یک مقدار شاید تصویر درستتری و تمثیل درستتری به آدمها ارائه میدهد. که نمیشود گفت پسر جوان بودهاند. یا چیزهایی از این دست. آدم در مطالعاتش پیادهسازی میکند که دارد میسازد. اگر تصویر از عاشورا بود و عکاسی شده بود، میتوانم بگویم که ساخت تصاویر، جعل سند و تحریف است. چون در هالهای از ابهام است، من میگویم هرکسی بیاید روایت خودش را انجام دهد. این شخصیت اینقدر عظیم و بزرگ است که کل عالم بیایند روضهخوانی بکنند و تصویر بسازند، باز از آن اتفاق کم نمیشود. یعنی ماها خیلی کوچکیم یعنی آن قطرهای هستیم که در آن دریا تاثیر کوچکی میگذاریم. دو نفر دلشان میلرزد و به تصویر نگاه میکنند. من اینطور نگاه میکنم. از این فضا که امروز بحث شد، اصلا خیلی به ان ورود نمیکنم. حداقل نگاه من شاید خیلی گوگولی و خوب است، ولی من دارم نگاه میکنم. احتمالاً بتواند خدمت کند. یک داستانی هست، میگویند: در سال 1862 در آمریکا و لندن یک بحران کود شکل گرفت که تمام مردم داشتند با تراموا و اسب ها جا به جا میشدند. و تقریباً همه مردم با حیوانات کار میکردند. یک بحرانی به وجود آمد به نام بحران کود که نمیدانستند با این کود حیوانی باید چیکار کرد؟ یک اسب روزانه دو برابر وزن بدن خودش پهن و کود حیوانی تولید میکرد. خب، باید این را چکار کرد؟. بحرانی که در آن جهان به وجود آمد، تمام دانشمندان گفتند که اگر ۵ سال دیگر با همین اتفاق جلو برویم، طبقات دوم تمام خانههای لندن و آمریکا را مثلاً پهن میگیرد و مریضیهای عجیب و اتفاقات عجیب میافتد. زمزمههای انقلاب صنعتی آمد که احتمالاً ما به سمت ماشینی بودن حرکت پیدا میکنیم. خیلی جالب است که تمام حیوانات برمیگردند به طبیعت و مردم دیگر با ماشینها کار میکنند و بزرگترین بحران تاریخ حل میشود که هیچ دانشمندی نمیتوانست آن را حل کند. عکسهای واقعیاش هست که شما خیابانهای لندن را میبینی، تمام خیابان را گرفته است. خیلی عجیب است! اینها دارند برای ما کری میخوانند! . بابا تو 200 یا 300 سال پیش چی بودی؟ اینها را نمیتوانستی از کف خیابان جمع کنی و الان مثلاً خب احتمالاً متمدن شدهای و ما در خیلی زمینهها عقبیم. حسم بر این است که یک کوچولو صبر کنیم، ببینیم که حالا هوش مصنوعی دارد خیانت میکند یا خدمت میکند؟ دارد چیکار میکند؟ شاید خیلی از بحرانها را حل بکند. خیلی از اتفاقات هم به نظرم ضربه خواهد زد. ولی نسل جدید، نسل عجیبی است. یعنی من هم در دهه ۷۰ شاید خیلی با نسل جدید ارتباط عجیب غریبی نداشتم. چون مثلاً در مدرسه تدریس میکنم و اینها، یک مقدار با دهه ۸۰ درگیر هستم. از نظر آنها مثلاً اینجوری است که من این آدمی که الان متولد 75 است را نمیفهمم. من هم او را نمیفهمم احتمالا باید کنسول بزنم زیر بغلم، ببرم سر کلاس و شروع کنم با آنها بازی کردن. یک مرحله از بازی را با هم برویم. که او ارتباط بیشتری با من بگیرد و بگوید ارسلان عیوض زاده چقدر خوب است گیم بازی میکند. تا بنشیند به حرف من گوش بدهد. چون اصلاً این در یک لیگ دیگری است. تو هر چقدر میگویی که مثلاً برویم سیر و سلوک عارفانه، برویم ریاضت بکشیم، مثلاً من واقعاً دیدهام، اساتید هستند. ما چند تا رفقا را معرفی کردیم به چند تا از این اساتید. رفته بودند، در یک ماه اول ظرف میشستند! این چه مواجههای است با هنر؟ برای خطاطی تو باید بروی ۴۰ روز روزه بگیری! با تمام احترامی که قائلم، اصلاً قبول ندارم.(میخندند) قدیم سیر و سلوک آنگونه بوده الان واقعا این شکلی نیست…
لطفی زاده: بنای هنرهای اسلامی همینطور دارد میریزد پایین! هیچی از آن باقی نگذاشتی! ( میخنندند).
عیوض زاده: یعنی واقعاً من خودم مواجهم به عنوان یک دهه هفتادی اینگونه نیست! من این هنر را نمیخواهم این هنر برای خودتان! بگذارید در دربار و در حرم ها بکشید! بعضی وقت ها در حرم ها نگاه میکنم که چیه هی تکرار کردی!؟ باشد، به فلسفهای رسیدیم، خفن است. مثلا در اسپانیا دارند گرههای هندسی عجیب غریب را با ایآی باز میکنند، بعد تو هی داری تکرار مکررات میکنی. که چی برو سراغ چیزهای جدید!
لطفی زاده: ارسلان تازه گرم شدی!(میخندند)
عیوض زاده: یک کوچولو احساس میکنم که این اسمش آرت نیست. نه من هنر بلدم، نه دیزاینر هستم.هیچی. من واقعا یک تجربهگرای هوش مصنوعی هستم. من را کاری نداشته باشند! پشت سیستم کارم را میکنم. تهش هم بلاک میکنم آدمها را دیگر !کسی گفت خوب نیست میگویم کسی از تو نظر خواست! واقعا جدی میگوم در فضای مجازی آثارم را منتشر میکنم. نظر میدادند. من گفتم: من نظر خواستم؟ مثلا شما میکروفون گرداندید گفتید هر کسی نظری دارد بگوید. وقتی میکروفون نمیگردانی چرا احساس وظیفه میکنی بلند شوی و نظرت را بگویی؟ خب من نظر نخواستم از شما.( میخندند)
نوریان: اینها آن سویه دیگری از هوش مصنوعی است که دارد میزند بیرون!( میخندند) یک رویکرد ضد انسانی…
لطفی زاده: آقا میخواهی اصلا منتشر هم نکن که اصلا کسی چیزی نشود.(میخندند)
عیوض زاده: آره من خیلی از کارها را منتشر نمیکنم چون نظری هم نخواستم. مثال بخوام بگویم شما داری از خیابان بهارستان رد میشوی میبینی نانوایی دارد با استایل خاصی نان را دیزاین میکند، آقا به تو چه ارتباطی دارد؟ حالا او اینگونه دوست داشته ( میخندند) من باید بروم حتماً نظر بدهم و بگویم که تو اشتباه میکنی، (میخندند) باشد خب تو برو بهترش را بزن! چه نکتهای دارد؟ من اصلا ذهنم برای اینجور چیزها ساخته نشده اینکه بخواهم اینقدر با یکی بحث کنم، تهش یک دکمه ساخته شده بلاک تموم میشه میره! اصلا من بخواهم با اینقدر آدم مواجه شوم در فضای مجازی، دانه به دانه بخواهم با اینها بحث کنم که حالا آیا درست است یا غلط است. من میگویم: من دارم به عنوان تجربه اینها را ارائه میدهم. من هم قبول دارم خیلی از مسائل اش اشتباه است. ولی این شکلی است که یک مقدار این هوش مصنوعی و فضای مجازی گستاخی عجیبی از آدم ها ساخته که واقعاً شما در توییتر مثلاً میبینید….
نوریان: بنظرم اینها دو روی سکه واقعی هستند. همان که تو جرأت داری و میسازی و جهان را عوض میکنی، آن هم جرأت دارد نظر بدهد. همانقدر که تو بیتابی، آن صنعتی هم که داری با آن کار میکنی بیتاب است، همانها که نقدت میکنند شاید از جهان پرتابتر دارند نگاه میکنند و آنها میمیرند و شما میمانید و بعدیها. منظورم این است که بالاخره باید دوتایش را با هم قبول کرد….. بنظرم خیلی حرفهای خوبی زده شد من خودم به جرات نمیتوانم بگویم چیزی یاد گرفتم، دروغ نگویم…
لطفی زاده: تو همه چیز را بلدی! (میخندند)
نوریان: ولی بنظرم به یک چیزهایی باید فکر کنم یعنی زمانی که من فکر میکردم خیلی وقته گذشته است، یا عقب افتادهایم از تاریخ یا از آدمها یا یک بیراهه سنگینی است که باید از آن برگردیم. یعنی یک چیزی هست. یک تناقض بزرگی برای امثال من در این جهان هست. ولی آن اعتماد به نفس و آرامشی که نسبت به مسئله داری، من را یک ذره آرام میکند که احتمالاً من عقب افتادهام و باید خودم را برسانم. به هر صورت محل فکر است. اینها حرفهایی هستند که بارها بازهم باید بیایید اینجا بزنیم. و من متوجه شدم که سادهتر از آن چیزی است که در ذهنم است، تو به آن نگاه میکنی. و شاید آن پیچیدگی بیدلیل سمت ما نتیجهی پیشفرضهایی باشد. یعنی ساده نگاه کردن شما اجازه میدهد شما با آن راحت باشی و با آن کار کنی و احتمالا این نسل با این موضوع باید ساده برخورد کنند. خیلی خیلی خوب بود. خیلی بحث خوبی بود. استفاده کردیم. از همه دوستان هم خیلی ممنونم که تا این ساعت از شب با ما بودید و اذیت شدید. به رسم، ما پایان حلقه هدیه با اسپانسری هیئت هنر به دوستان تقدیم میکنیم. کتیبه یا هر محصولی است از موکب آرت و از محصولات هیئت هنر هست که لطف میکنید که بایستید و خدمتتان اهدا شود.
