بخش اول: تشریفات و معرفی شرکتکنندگان
نوریان: اکنون در بخش حلقه تحلیل، در خدمت دوستان تحلیلگر و هنرمندان این سه اثر هستیم. طبق روال، از هرکدام از گروهها یک نفر به طور طبیعی برای حضور در حلقه دعوت میشود. در حلقه دور هم باشیم و با یکدیگر صحبت کنیم. آقای شعیب حسینی و خانم نگارسادات هاشمی، تحلیلگران این جلسه حلقه هنر هستند؛ ممنون میشوم در خدمتشان باشیم. خودم تقریباً یکجور مجریگری میکنم. از آقای میکائیل براتی، خانم نادری و آقای اوحدی دعوت میکنم؛ ممنون میشوم حضور داشته باشند؛ لطفاً یک تشویق بکنید.
بخش دوم: هدفگذاری نشست و تجربه شخصی هنرمند
نوریان: با عرض بسم الله الرحمن الرحیم، از دوستان بابت ارائه خوب و آثاری که دیدیم و از آنها لذت بردیم، خیلی ممنون هستم؛ به ایشان خدا قوت میگوییم. در حلقههای هنر، دوست داریم در بحث تحلیلی، کمی در مورد آثار حرف بزنیم و اندکی از این فضایی که شاید پیش میآید، فاصله بگیریم. چون این موضوعات، موضوعاتی هستند که احتمالاً اکثر ما نسبت به آنها ارتباط داریم یا به آنها احترام میگذاریم، میتوانیم بهراحتی درباره آنها بحث، بررسی، نقد و تحلیل کنیم. مثل الآن، اگر فضا کمی اینقدر احساسی شد، احتمالاً سختتر میشود؛ کمی سعی میکنیم و یکمقدار از منظر طراحی جهان هنر درباره اینها صحبت کنیم و بشنویم. فارغ از اینکه همه میدانیم که این محتواها، محتوایی است که هم محتوایش برایمان خیلی مهم و لازم است و شاید خیلی دوست نداریم منتقدانه به آن نزدیک شویم و دوست داریم مخاطبش باشیم؛ از جهتی هم میدانید که حلقه تحلیلی همیشه دوست دارد تعاملی باشد. بسم الله…
بخش سوم: تجارب منتورینگ و تحول در فضای هنر متعهد
نوریان: برای شروع، اگر اجازه دهید، از خانم هاشمی شروع کنیم، چون خانم هاشمی خودشان از مربیان، منتورها یا اساتید این دوره بودند، میخواهم از تجربهای که داشتند بگویند و بازنگری اولیهای بر آثار داشته باشند. بعد میگردیم و در خدمت دوستان هستیم. از تجربه تون… چرا خلق این آثار، چرا در این لحظه…
خانم هاشمی (تحلیلگر): خیلی خوشحال هستم که موضوع آنقدری اهمیت پیدا کرده است که بعد از نمایشگاه، در واقع چنین جلسهای بابی برای گفتوگوی انشاءالله علمی باز شده است. من اگر بخواهم یک توضیحی بدهم و خیلی حالا سریع از این مرحله بگذریم؛ تقریباً هشت سال قبل که من درسم تمام شد و برگشتم، هیچوقت فکر نمیکردم که یک همچین جریانی بین بچههای مذهبی واقعاً به وجود بیاید و پیشرو باشند. یعنی من این را جداً میگویم؛ چون خودم در فضای هنرهای معاصر هستم، خیلی خوشحال هستم به برکت زحمتی که آقای حیاتی و دوستان میکشند؛ حالا آقای حیاتی گفتند که آقای دوستمحمدی گفتند این اثر در تاریخ میماند. من میخواهم بگویم که اسم آقای حیاتی در تاریخ میماند، بدون تعارف، که کسی مثل آقای حیاتی، آقای نوریان، آقای دکتر حسینی واقعاً و خیلی دیگر از عزیزان، واقعاً برای فضای هنر بین بچههای معتقد و بچههایی که انگیزه دارند در این فضاها کار کنند، خیلی زحمت کشیدند. مثلاً یک موضوع کوچک… آقای حیاتی شما میدانید، ایشان خودشان هنرمند هستند، ولی اثر هنریای که به نامشان باشد، وجود ندارد. یعنی این خیلی برای هنرمند سخت است که از هنر خودش، از وجود خودش بگذرد؛ یک مربی بشود؛ مثل یک مادری که بخواهد دیگران را پرورش بدهد. یعنی فرصت و مجالی برای اینکه خودشان بخواهند هنرشان را نشان دهند، برایشان وجود ندارد و از خودگذشتگی میخواهد. اصلاً فکر نمیکردم که ما به یک همچین آثاری برسیم و فکر میکنم واقعاً روح کودکان غزه خیلیخیلی آنجا بود و به بچهها کمک کرد که یک همچین ظرفیتی به وجود بیاید. ما توی آن جلسه سعی کردیم که نگاهمان اینجوری باشد که به بچهها بیشتر انگیزه بدهیم؛ یعنی بیشتر تشویقشان بکنیم، بیشتر بهشان بگوییم خیلی خوب است؛ خوب داری جلو میروی و آن خودباوری را که اثر، حالا تو فضای معاصر تولید نکردهاند، بتوانند وارد این فضا بشوند. بیشتر فکر میکنم بچهها از رشته گرافیک بودند، ولی تو این جلسه انشاءالله یک مقداری علمیتر به نسبت به کار بچهها بپردازیم.
بخش چهارم: ماهیت هنر نوین و نسبت آن با مفاهیم دینی
نوریان: به موضوع بچههای مذهبی و اینها اشاره کردیم. من نمیخواستم وارد این منظر شوم، ولی چون بحث باز شد، آقای حسینی، از شما نظری بپرسم، این موضوع هنر نوین یا قالب یا صورتبندیای که الان تحت عنوان هنرهای نو داریم ازش یاد میکنیم فکرمیکنید در نسبت با فضای دین و اینها ممکنه موفقتر باشد؟ فکر میکنین که این نشستن کنار هم در آینده جواب دارد؟
آقای حسینی (تحلیلگر): خیلی ممنونم بابت دعوتتان و بسیار خوشحال هستم که بعد از مدتها در خدمتتان هستم. البته من نمیتوانم این سؤال را جواب بدهم؛ در جایگاهی نیستم که بخواهم در مورد در واقع نسبت دین یا اعتقاد… این مسئله در تخصص من نیست. منتها باز من مثلاً حالا یک نکتهای که در واقع میخواهم اضافه کنم و حرف شما و خانم هاشمی… اینکه یکی از مسائلی که شاید من چند سال اخیر در فضاهای مدیریتی و اجرایی درگیریهایی داشتم، این بود که دوستانی که به لحاظ تکنیکی در حد و توانایی بسیار خوبی هستند، ولی وارد بسترهای گفتوگوهای هنری جهانی نمیشوند، این برایم خیلی عجیب بود و بعد از اینکه این رویداد اتفاق افتاد، بسیار بسیار شگفتزده شدم. یعنی حتی یادم است که روز افتتاحیه خیلی آرام یک گوشه ایستاده بودم؛ یواشیواش داشتم کارها را نگاه میکردم و زحمت بچه ها باعث شده بود که شگفتزده بشوم شاید روزهایی بود که تازه از دوسالانه هنر ونیز برگشته بودم و قیاسی که میکردم، شاید قیاس این رویداد با آن رویداد که حالا در موردش اگر فرصت بشود، صحبت میکنم، خیلی نمیخواهم الان ورود کنم. و توانمندی بچهها… فهم بچهها نسبت به موضوع… منظور از بچهها، هنرمندان بهقول آقای حیاتی، نسل جدیدی است که شاید یک مقدار از آنها غافلیم. این آثار را که در کنار هم میدیدم، واقعاً متعجب میشدم و میخواهم بگویم که در هیچ کمبودی… نهتنها بعضی از کارهایی که الان در همین جلسه هست، نسبت به آثار جهانی نداشتند؛ بلکه یک سروگردن از خیلیها بالاتر بودند. اما سؤالتان را یکبار دیگر میپرسید؟
نوریان: خانم هاشمی گفتند که به نظرشان نمیرسیده است که در فضای مذهبیها این ژانر اصلاً بتواند کار کند. حالا سؤال این است که برعکس… میخواهم میگویم که آیا این ژانر ممکن است بتواند ژانر متناسبتری برای این مفاهیم باشد؟ این ژانر شما (اگر ژانر ببینیدش) را مناسبتر میبینید یا نسبت پیدا میکند با این مفاهیم، یا اینکه این نوع رویکردها برایتان علی السویه است؟ یعنی من چه اثری پوستر ارائه بدهم یا ببرمش در یک حس و حال فضا یعنی این خالی که بین کلماتش هست گستردگی دارد، اجازه میدهد که مثلاً درباره مفاهیم پیچیدهتر راحتترحرف زد؟
بخش پنجم: تجربه هنری جدید و همخوانی فرم و محتوا
آقای براتی (هنرمند): بسم الله الرحمن الرحیم برای منی که تا الان ورود من به هنر با درگاه دیجیتال و رسانههای خیلی جدیدتر بود و این مدلی دستی نبود، کلاً این اتفاق، اتفاق عجیبی بود. یعنی اولین اتفاقش که برای خودم بود، اولین تأثیرش برای خودم بود. به عنوان اولین مخاطب اثر خودم هستم. خیلی یک زاویه متفاوتی است. مثلاً کاری که بچهها تو آن اتاق انجام دادند… عمراً… بهقول خودشان گفت، عمراً توی فیلم آن اتفاق نمیتواند بیفتد و طبیعی است که خب تأثیرگذاری خاص خودش را دارد. شاید این اثر را نتوانیم ببریم جاهای دیگر ارائه دهیم و مخاطبانش محدود شود، ولی انگار به آن اندازهای که کمیت مخاطب کم میشود، کیفیت ارتباط مخاطب با هنر اصلاً یک چیز دیگری است؛ خیلی متفاوت است با اینکه یک پست اینستاگرامی باشد؛ فقط دو ثانیه نگاه بکنم و آدم رد بشود. به نظرم فرم و محتوا هم به هم میخورد. یعنی ما این همه کار داریم میکنیم که به دنیا بگوییم آقا یک لحظه مکث کن؛ اینقدر کارهای مختلف را یک لحظه بگذار کنار؛ یک گوشهای از دنیا دارد این اتفاقات میافتد و شما سرت را از آنجا بیار بیرون. خود این یک تأملی میخواهد؛ یک مکثی میخواهد و این مکث به نظر من با آن فرم خیلی همخوانی دارد. بر من که تجربه اولم بود، فوقالعاده بود. خیلی چیزها برای ما باز شد.
بخش ششم: تعریف و تاریخچهی هنر معاصر
نوریان: خانم هاشمی، آیا این هنرهای نوین را یک قالب میبینید یا یک نوع نگاه متفاوت؟ یعنی فصل آن نوع پیاده سازی مفهوم است یا فصلِ نگاه متفاوت است ولو اینکه در قالب عرفیتری باشد؟
خانم هاشمی (تحلیلگر): من اگر بخواهم سؤال شما را جواب بدهم، مجبورم که یک مقدمه یکی دو دقیقهای اصلاً در مورد هنر معاصر بگویم و قبلش میخواهم یک سؤالی از دوستان بپرسم که هنر معاصر چیست؟ یعنی قرار نیست کسی درست جواب بدهد؛ میخواهم ببینم کسانی که اینجا هستند، در مورد هنر معاصر چی فکر میکنند؟ هنر معاصر چیست؟ هنرکانسپچوال آرت چیست؟ چی فکر میکنید؟ ببینید، مثلاً یک انتقادی که میکنند، میگویند که ایران خیلی نسبت به هنر معاصر عقب است؛ مثلاً چرا تا این سالها وارد نشده است؟ خیلی لازم نداشته است وارد شود. یعنی اینجوری نیست که هر اتفاقی که تو دنیا میافتد، حتماً باید آن بیاید تو یک شکلی تو ایران هم اتفاق بیفتد، تو هند هم اتفاق بیفتد. یک بستری در فضای غرب، هنر غرب به وجود میآید که هنر را میبَرَد به سمت اینکه وارد فضای جریان هنر معاصر میشود؛ آن اتفاق تو ایران نیفتاده بوده است. خب شاید حالا دارد میافتد، ولی میخواهم بگویم من یک وقتهایی به دانشجوها میگویم که چرا شلوار زابدار میپوشید؟ چون مده؟ یا اینکه اگر تو اروپا یکی شلوار زابدار میپوشد، چون دارد از یک جریان فکری ایده میگیرد؛ دارد آن را حمایت میکند. پانکها شلوار زابدار میپوشیدند؛ چون شلوار زابدار این است که مال شلوار لی کارگرها بوده؛ یک جنسی بوده که خیلی دیر خراب میشده؛ بعد آنها اینقدر میپوشیدند، میپوشیدند، میپوشیدند… شلوار خودش پاره میشده و اگر کسی دارد از آن کارگرها حمایت میکند، سبک زندگیاش یک سبک زندگی ساده است؛ خیلی ساده است. یک جوان اروپایی که چه میدانم کولهاش پاره است، غذای کم میخورد؛ میدانید؟ نه اینکه شلوار زابدار بپوشد، گوشی آیفون هم بگیرد دستش؛ نمیشود اینها. یعنی میخواهم بگویم اینطوری نیستش که ما فکر کنیم هر آن چیزی که آنها تولید میکنند، حتماً به درد ما میخورد؛ حتماً ما باید آن را تو کشورمان پیاده کنیم. حالا هنر معاصر یک تاریخچه خیلی کوچک بگوییم که از ۱۹۷۰ به بعد، در واقع بعد جنگ جهانی، چون جنگ به وجود آمد، دیگر آن خوشحالی و خوشی که توی در واقع زندگی بود، نبود؛ قحطی به وجود آمد؛ کشتار به وجود آمد؛ مردم درگیر سیاست شدند؛ درگیر مهاجرت شدند؛ کشورهای مختلف رفتند زندگی کردند؛ با فرهنگهای مختلف آشنا شدند و کمکم تکنولوژی به وجود آمد. دیگر اینطوری نبودش که فقط یک بوم بتواند یک بستری باشد که من بخواهم مثلاً اثر هنریام را نشان دهم. کمکم این فضا به وجود آمد که اعتراض بکنند نسبت به شرایط موجود. آدمها آگاهتر شدند نسبت به سیاستهای غلطی که تو فضای اروپا وجود داشت و مردم، از آنجایی که خیلی از کلیسا لطمه خورده بودند، به واسطه آن سوءاستفادههایی که از مردم میکردند و اخاذی میکردند از مردم که کلیساها را روز به روز بخواهند مجللتر بکنند و باشکوهتر بکنند، مردم دین را گذاشته بودند کنار و دین پاسخگوی سؤالها و نیازهای مردم نبود؛ به خاطر همین مردم رفتند سمت فلسفههای جدید، نظریههای نظریهپردازان جدید و روانشناسی. و اینها هر دوره یک جنبش فکری، یک زمینه فکری، یک بستری به وجود میآمد؛ آن را دنبال میکردند؛ به بنبست میخورد؛ دوباره یک چیز دیگر؛ دوباره یک چیز دیگر و همچنان این جریان ادامه دارد تا همین الان هم… اصلاً اینکه آنها لاییک میشوند، به نظر من خیلی هوشمندند؛ آدمهایی که تو اروپا لاییک میشوند؛ چون اینقدر شهامت داشتند که بفهمند این دینشان یک دین به درد نخوری است؛ یک دین تحریفشدهای است. خب حالا الان چی شد؟ فکر هنرمند مهم شد. خب چی شد؟ اینها گفتند که هنر این نیست که فقط بخواهد زیبایی را نشان بدهد. چی شد؟ گفتند که هنر فقط یک محصولی شده است که در واقع خرید و فروش میشود! لزوماً اینجوری نیست… شاید هنرمند یک اثری را تولید کند… بادی آرت چیست؟ طرف روی بدن خودش یک اثری تولید میکند که قابل خرید و فروش نیست. خب یا میآید مثلاً آن آرک تو پاریس را کُلش را با یک پارچه میپوشاند. خب این قابل خرید و فروش نیست. اصلاً هنرش همین است؛ هنر معاصر یک اعتراضی است به خرید و فروش. مثلاً بعضیها میگویند شما کجا اینستالیشن هایت را میفروشی؟ میگویم اصلاً اینستالیشن قابل فروش نیست. البته الان دارد اتفاقاتی تو گالریها میافتد، ولی اصلش اعتراضی به این فضای هنر بوده که اینجوری بوده است. حالا بسترهای هنر معاصر چیست؟ این را هم خیلی کوتاه بگوییم که بتوانیم بحثمان را ببریم جلو. اینکه در هنر معاصر مفهوم خیلی مهم است بچهها؛ فکر خیلی مهم است؛ ایده خیلی مهم است. اگر شماها مطالعه نکنید، نمیتوانید هنرمند معاصر باشید. خیلی راحت. اگر شماها فکر و فلسفهای نداشته باشید برای زندگیتان، نمیتوانید هنرمند معاصر باشید. میتوانید گرافیست باشید، میتوانید نقاش باشید، ولی هنر معاصر… ببینید بچهها میآیند چقدر توضیح میدهند. اصلاً این بستر هنر معاصر است… آن فکر مهم است. میآید میگوید من نظرم این بود؛ من اینجوری قرار بود کار کنم؛ من تا حالا این کار را نکرده بودم. هنرمند معاصر آزمایش میکند؛ مثل یک مثلاً شیمیدان است. یک فکری به سرش میرسد؛ برای اولین بار مجبور است که برود ببیند ویدیو مپینگ چیست؟ آن را یاد بگیرد. برای اولین بار برود ببیند ویترای چیست؟ یاد بگیرد. برای اینکه آنقدر فکرش برایش مهم است، همه ابزارها را ازش استفاده میکند که بخواهد فکرش را به نمایش بگذارد. موضوع دیگر چندرسانهای بودن هنر معاصر است؛ تفاوتی که پیدا میکند که حالا اینها را تیتروار میگویم، دوست داشتید خودتان بروید بخوانید؛ چون خیلی طولانی نشود. و اینکه در مورد نقد اجتماعی صحبت کردیم که هنر معاصر در واقع میآید یک نگاه نقادانه دارد نسبت به همهچیز؛ نسبت به فضایی که وجود دارد و آخرین موضوع اینکه مشارکت مخاطب هم میطلبد. مخاطب بهعنوان یکی از عنصرهای اثر هنری است. یعنی باید… نه تو همه آثار، ولی تو اکثر آثار مخاطب مهم است. اگر قبلاً میگفتند دور بایستید، دست نزنید، الان میگوید دست بزنید، وارد شوید، اثر من را لمس کنید. خب خود آن مخاطبه اگر وجود نداشته باشد، اثر من به نتیجه نمیرسد. انسان موضوعش مهم میشود.
آقای حسینی (تحلیلگر): در واقع در جواب شما شاید اینطوری بشود مطرح کرد که هیچکدام از این هنرها شاید به بند نمیکشد؛ بستگی به هنرمند دارد. یعنی هنرمند است که در سطح نازل میتواند به موضوع فکر کند، اثر ایجاد کند و آن را به بند بکشد، ولی بعضی وقتها هنرمند با یک نگاهی، نگاه والاتری ورود میکند به بحث. من الان مثلاً کار امیرعلی را مثال میزنم. دنبال چی میخواهد دیگر بگردد؟ یعنی همه اتفاقات… فرم، محتوا، همه دارد دستبهدست هم میدهد و یک اتفاقی در خلقت… کمکش میکند، همراهش میکند که برسد به اینجا؛ که حتی مثلاً پشت صحنه این اثر هم تأثیرگذار باشد. فقط صرفاً برای جمع نه. ولی این اثر را شما فکر کنید در بُعد جهانی در واقع پروموت کنید و مطرح کنید؛ چقدر تأثیر میگذارد؟ دنبال چی میخواهد بگردد دیگر غیر از این؟… یعنی به نظرم حالا بحث هنر جدید شد و هنر معاصر شد، ببینید یک جایی هستش که در واقع انسان از قالبهای تکراری، قالبهای محدود، میخواهد فراتر برود؛ حرفش را یکجور دیگر بزند؛ لمس کند؛ بهقول خانم هاشمی، در واقع مخاطب بیاید اثر را لمس کند؛ تعامل برقرار کند. آنجایی که دنبال تعامل میگردد، یک چیزهای دیگری را دنبالش میگردد که اضافه بکند. حالا کاری به گرایشها و سبکهای هنری و اینها ندارم. یک جایی اصلاً کلاً دیگر… در هنر پستمدرن، همهچیز شخصی میشود. حرفها شخصی میشود؛ نگاهها شخصی میشود. میگوید آقا من میگویم این هنر است. من میگویم که این بطری هنر است. حالا من نمیخواهم خیلی وارد این بحثها بشوم. ولی مسئله، مسئله فرم، قالب، قالب جدیدی است که انسان بهخاطر اینکه تأثیر بیشتری در عالم هنر بخواهد بگذارد، وارد موضوع میشود. بیشتر میخواهد ارتباط بیشتری مخاطب باهاش برقرار کند و ارتباط حتی فیزیکی، لمسی، حتی فضایی با آن موضوع داشته باشد. البته اگر بحث معماری و اینها را خارج کنیم که برای تکمیل کار میکائیل و اینها بخواهم یک چیزهایی بگویم در موردش، حتماً صحبت میکنم. چون کار، واقعاً کارِ پرزحمت و پردردسری بود. اینجاست که این قالبها میآید تو بسترهای جدید؛ حالا بعد یواشیواش همراه میشود با تکنولوژی؛ یعنی میآید از تکنولوژیهای الکترونیکی و مکانیکی و غیره استفاده میکند برای اینکه مطلب را هرچقدر به موضوع نزدیکتر کند، مثلاً ما یک آدمی داریم که میآید حجم کار میکند؛ حجمها را بهصورت خیلی حجیم و بزرگ کار میکند. از ضربان قلب، از تنفس اینها میآید روی آن کپی میکند؛ یعنی همزمان با تنفس… هم صدا داریم، هم حرکت داریم؛ که چی؟ که مطلب را منتقل کند که الان نفس کشیدن در فضای مکانیکال دارد غالب میشود بر فضای تنفس انسانی… خب طرف دنبال یک مفهوم است در ذهن خودش و میآید از تکنولوژیهای جدید استفاده میکند. این قالبها شکستنشان باعث شده است که هنرمند برود به سمت آثاری که آثار تعاملی هستند.
بخش هفتم: تعامل و همزیستی هنرمند با اثر
نوریان: خانم نادری شما بنظرتان مجسمه ساختید یا یک اینستالیشن نصب کردید؟ برای ما فرقی نمیکند، مجسمه هم ساخته باشید برای ما یک کار خیلی ارزشمند است؛ میخواهم بدانم خودتان وقتی دارید کار میکنید، در آن کار یک سلوکی دارید؟ یک فرایندی دارید؟ یا اینکه خب یک آبجکتی، یک حجم ساختید با یک… به نظر خودتون یک روایت ثابت ازش؟
خانم نادری( هنرمند): اتفاقاً من هم میخواستم اشاره کنم به همین موضوع که ما همان اول هم گفتم؛ ما دوست داشتیم تو کارمان مثلاً مادرانگی یا صبر را نشان دهیم. بعد حالا شاید فرایند اینطوری ادامه پیدا کرد، اما الزاماً در طی خلق این اثر هم مجبور شدیم این ویژگیها را در خودمان داشته باشیم. مثلاً تمام اینها را گره بزنیم، تمام نخها را جدا کنیم و اجراش کنیم. کار به مشکل میخورد؛ ببافیم از اول. یعنی حس میکنم همین که میفرمایید، انگار یک بخشی از کار را هم خودمان باهاش تجربه میکنیم؛. آن چیزی که بهش فکر میکردیم، طی مثلاً پنج روز یا حتی بهقول بچهها داشت میگفت؛ وقتی که ایده را گرفتیم، اجرای نهایی چهل روز شد. طی چهل روز ما با این کار زندگی کردیم. یعنی هرچی که پیش رفت، یک مفاهیم جدیدتری برایمان باز شد. یعنی اگر این کار را بگذاریم مثلاً چهارچوب را دارش کنیم، یک مفهوم جدید میدهد. برای همین فکر میکنم که، اینکه فرمودید دقیقاً همین است که انگار خودمان هم با آن رشد پیدا میکنیم؛ به مفاهیم جدید میرسیم. یا یک هدفی داریم؛ مثلاً یک چیزی فکر میکنیم؛ مخاطب میآید میبیند، یک چیز جدیدتری بهش اضافه میکند که حتی ممکن است بهش فکر هم نکرده باشیم که در مورد کار خود ما این اتفاق هم افتاد. مثلاً میخواهم بگویم این بود که ما از اول فکر میکردیم که این پرندهها دارد از پارچه منتشر میشود؛ گسترش پیدا میکند یا مفهومی در عالم پخش میشود. هم روز افتتاحیه و هم تو ویدیویی که گفتم خدمتتان بر ما فرستادند، این را برعکس میدیدند. یعنی میگفتند که انگار پرندهها دارند به سمت پارچه برمیگردند و انگار مثلاً بهعنوان یک هنرمندی که از سرزمین خودش تبعید شده یک مفهومی که میتواند داشته باشد که روزی همه برمیگردند یا حقیقت آنجا جمع میشویم یا مثلاً تو این مسیر اتفاقاتی میافتد که حالا به مفاهیم و باورهای ما نزدیکتر است..

بخش هشتم: مفهوم “مجموعه” در هنر معاصر
خانم هاشمی (تحلیلگر): بچهها چیزی که دارند در موردش صحبت میکنند، این است که ما چهل روز با این اثر زندگی کردیم و اثر تو وجود خودمان هم داشت توسعه پیدا میکرد، تغییر میکرد و آدمها هم که میدیدند، نظرهای جدید میدهند و واقعاً هم اتودشان با خروجی خیلی متفاوت بود. میخواهم بهتان بگویم هنر معاصر همین است. فکر ما که توی قالب قرار نمیگیرد که… ما از صبح بیدار میشویم تا شب چقدر فکر میکنیم؟ فکرهای متنوع داریم. هنر معاصر این اجازه را به ما میدهد که ما بتوانیم فکرمان را، همه فکرمان را نشان دهیم. خب یکی از تفاوتهایش این است. چرا هنر معاصر همیشه به صورت یک مجموعه خودش را نشان میدهد؟ یعنی شما آرتیستهای بزرگ را تو دنیا که میبینید، آثارشان مجموعه است؛ اینجوری نیست که یک اثری داشته باشد، یک موضوعی، یک اثر دیگر، یک موضوعی. چون به یک محتوایی، به یک فلسفهای دارد فکر میکند؛ مثلاً شش ماه وقتش را روی آن میگذارد، یک اثر تولید میکند؛ بعد آن اثر دِوِلپ میشود؛ یک اثر دیگر، یک اثر دیگر. سعی کنید برای اینکه تو فضای هنر معاصر موفق باشید (چه از لحاظ فرم، چه از لحاظ محتوا، چه از لحاظ تکنیک)، برای خودتان یک مجموعه در نظر بگیرید؛ بگویید آقا من قرار است که مثلاً ده تا اثر درست کنم؛ از اینجا تازه شروع کردم. الان شما باید به این فکر کنید که من این نقطه شروعم بود؛ این نقطه A بود. خب من بخواهم بروم جلو، این اثر چی میشود؟ چه اتفاقاتی برایش میافتد؟ روی همین اثر فوکوس کنید. الان خب این کار تمام شد؛ فلسطین مثلاً تمام شد. من الان میخواهم مثلاً برای شهر اصفهان یک چیزی درست کنم. من الان میخواهم برای پروژه دیگر… این را همیشه در ذهنتان داشته باشید؛ یک دفترچه داشته باشید؛ یک مدت هی چیزی بخوانید؛ نمیدانم در سرچها نگاه بکنید. یک مجموعه باشد؛ این میشود یکی از ویژگیها.
بخش نهم: اهمیت رسانه در آثار تعاملی (اینستالیشن) و هنر معاصر
نوریان: یک دور بزنیم درباره اینکه رسانه کجای اینجا مینشیند؟ الان اگر این دوستان ما، هنرمندان، در آن موزه این کار را کرده بودند و تمام شده بود… هنر قدیم، قالبهای سنتیتر هنر… یک چیزی نگه میدارند روی زمین، تابلو است که دستبهدست میشود؛ بین گالری، گالری میرود. اگر ما ازش امروز یک تصویری داریم، بهخاطر پژواکی است که چند سده این تابلو رفته اینور آنور. این دسته از تجربیات که ممکن است بهنحوی تمام بشود… خیلی هایشان تمام شدن جز ذاتاش هست، مثل بادی آرت، مثل لند آرت ولی آن دسته که تمام نمیشود ، مثل کار آقای براتی و تیم شان این است که آن آنجا مانده دیگر. این رسانه کجای این قضیه است؟ یعنی این قالب بدون رسانه هم معنی پیدا میکند؟
خانم هاشمی (تحلیلگر): یکی از عناصر اصلی هنر معاصر که در موردش صحبت کردیم، تکنولوژی است؛ یعنی تکنولوژی آمده به کمک، چه تکنولوژی در ساخت اثر، چه تکنولوژی برای انتشار اثر. مثلاً ما یک سری آثاری داریم به اسم اِفاِمرال آرت. خب یعنی هنرهایی که چی میشود؟ از بین میرود. هنرهایی که فکر کنم از بین میرود. مثلاً اَنیش کاپور میآید یک فضای بادی، یک چیزی را باد میکند، درست میکند؛ حالا اسمش را سرچ کنیم (من کلمههای اینها را میگویم که بتوانید سرچ بکنید)؛ بهش میگویند گونف لَب( gonflabe)؛ آثار هنری که بادی است و میآید مثلاً ده روز طول میکشد؛ با یک عالمه موتورهای جت میآیند آن فضا را مثلاً باد میکنند و بعد مثلاً سه روز این اثر هست. بعد آن کاملاً آدمها میروند توی اثر؛ تو اثر هستند و بعد این اثر از بین میرود. خب چی باعث میشود که الان شما روی اینترنت بروید اَنیش کاپور را بزنید و اثرش را بتوانید ببینید؟ همین رسانه است که آن را ماندگار میکند. تو هنر جدید، دیگر اینکه بچسبیم به اثر، هنرمند اثرش را نگه دارد، ول نکند، دیگر مهم نیست. خب مهم آن رسانه است که دارد آن را توسعه میدهد. دیگر آن اثر که مال من است، بگذارم تو پارکینگ، تو انباری، یک جایی اشغال کند، دیگر اهمیتی ندارد.

نوریان: آقای حسینی… میخواهم بدانم که اینها یکجورهایی این تجربه، این مثلاً خلق آثار را دستمایه نمیکند؟ اثر از ارزش نینداخته؟ یا تجربه فرد را از ارزش نینداخته ؟ همهچیز انگار مقدمات آن پیوند رسانه آخرش نیست؟
آقای حسینی (تحلیلگر): ما یک وقتهایی داریم کار صرفاً آرت میکنیم؛ فقط یک اثر را داریم خلق میکنیم؛ در بسترهای مختلف اِلیت قرارش میدهیم برای اینکه یک عده خاصی رفتوآمد کنند و ببینند. این یک نکته است. نکته بعد اینکه ما داریم تبلیغ میکنیم. تبلیغ یعنی به معنای “الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ”. وقتی میخواهیم این کار را بکنیم، از همه ابزار تبلیغ باید استفاده کنیم. آن اثر محل زایشش آن انسان بوده؛ انسان اولیه بوده، ولی محل گسترشش رسانه است. رسانه قدرت دارد برای اینکه آن اثر بیشتر از پیش دیده بشود. قرار نیست در یک گالری، نگارخانه قرار بگیرد و دیگر اتفاق پیوست رسانه برایش اتفاقی نیفتد؛ در دنیای جدید البته.
نوریان: بنظرتان منجر نمیشود رسانه هنرمند را جهت میدهد دیگر. اساساً آن از خودش میآید بیرون؟
آقای حسینی(تحلیلگر): فکر میکنم یک جاهایی برعکس است؛ یعنی هنرمند است که دارد رسانه را جهت میدهد؛ میگوید ببین من یک اثری خلق کردم؛ مثلاً ایشان یک اثری خلق کرده است. بقیه میآیند به اثر آن فکر میکنند که حالا من پیوستههای رسانهای که با این میتوانم کار بکنم، چه چیزهایی است؟ فیلم کوتاهی است که مثلاً فیلم کوتاه ساخته میشود در مورد… قطعاً نگاهی که امیرعلی داشته، آن فیلم کوتاه نبوده است؛ فیلم کوتاه اصلاً یک زاویه نگاه دیگری است که آن کارگردان زحمت کشیده؛ دوست عزیزمان زحمت کشیده با آن بازیگری… بهنظر من منحصر به فرد آن دختر، واقعاً منحصر به فرد است؛ یعنی اصلاً انگار در درون آن قصه قشنگ محو شده است. بسیار بازی خوبی دارد. در واقع این پیوسته رسانهای وقتی اتفاق میافتد که یک هنرمند یک اثر را خلق کرده است بعضی وقتها،… بعضی وقت ها برعکس است یعنی مثلا رسانه میگوید تو این کار را بکن، بعد من کنارش مثلاً این کار را میکنم، این کار را میکنم. ولی اینجا اینطوری نیست. اینجا یک اثری خلق شده است از درون یک هنرمند؛ جوششی اتفاق افتاده است و آن رسانه آمده؛ حالا بهش فکر کرده است که من الان با این باید چهکار کنم؟
خاطره آقای حسینی از بینال( دوسالانه) ونیز
در مورد ونیز گفتید. ببینید اتفاقاً یک روایت خیلی جذاب میخواهم بگویم. وقتی روز اول رفتم توی مرکز اصلی نمایشگاه ونیز که شانزده تا کشور آنجا در واقع خونه، غرفه مثلاً ثابت دارند. به غیر از آن شانزده تا کشور، بقیه دیگر میروند در منطقههای دیگر غرفه میخرند یا میگیرند و به مدت طولانی حدود هشت ماه هرکدام از غرفهها در واقع یک اثری را یا چند تا اثر را دارند نمایش میگذارند. این صحنه را میخواهم برایتان چیز کنم که جذاب است. ما قبل سفر با چند… خیلی از دوستان… این جبهه حداقل، صحبت کردیم. نگاهشان این بود که زمین بازی ما نیست کلیتش؛ یا آشنا نبودند با آن فضا. میخواهم یک چیزی بگویم؛ خیلی جذاب است. برای خودم که خیلی جذاب بود. من وقتی وارد جیآردینی شدم (مقر اصلی)، انگار وارد راهپیمایی بیست و دو بهمن شدم. از دور صدای shame on you, shame on you میآمد. از دور… چی بود قصه؟ هنرمندان و هنر دوستها جمع شده بودند جلو غرفه اسرائیل؛ همه داشتند شعار میدادند. اصلاً برای من عجیب بود. تو المپیک اتفاق نیفتاده بود. در جیآردینی که خود اسرائیل غرفه دارد؛ خیلی غرفه شیکی هم داشت واقعاً. در واقع هم قبل ازدوسالانه و هم در ایام دوسالانه، آنچنان فشار رویش بود که تا آخردوسالانه غرفه اش را باز نکرد. این حالا یک زاویه نگاه… زاویه نگاه دیگرکه خب خیلی از هنرمندان شبیه دوستان ما که اینجا زحمت میکشند، توی آن بستر حضور در موردِ غزه داشتند؛ در مورد فلسطین داشتند. کشور نه ، تنها کشوری که در مورد غزه کار کرده بود، ایران بود. اما هنرمندها خودشان خودجوش غرفه گرفته بودند آنجا و خیلی جالب بود؛ مخاطبانی که تو آن غرفهها رفتوآمد میکردند، ؛ بهشدت شلوغ بود آن غرفهها، غرفههایی که من دیدم حداقل. این نشاندهنده این است که بالاخره آن بستر، ممکن است که ما تعریف کنیم زمین بازی ما نیست، ولی یک زمین بازی تعریفشده است که تو آن زمین بازی ما اتفاقاً میتوانیم نقش ایفا کنیم؛ نقش جدی ایفا کنیم. حالا من نمیخواهم خیلی وارد فضای بیِنال بشوم، اما نکتهای که شما فرمودید، باز میگویم؛ پیوست رسانهای در دنیای جدید یک ابزار بسیاربسیار مهم است برای اینکه آن هنر بیشتر دیده بشود. میگویم انسان جدید، انسان معاصر دنبال این است که اثری خلق کند که مخاطب بیشتر با آن در تعامل باشد و یکی از راهکارهایش این است که سراغ رسانه برود.
بخش دهم: چالش تعامل رسانهای و اثر هنری
نوریان: بقیه کارها… چون کار امیرعلی عملاً اینجا هم همه را تکان داد. آن چیزی که از کار امیرعلی ماند، الان برای این جمع هم خیلی خاطرهانگیز بود، شاید هنوز هم خیلیها بوده باشد، آن بازتاب رسانهای است. میخواهم امیرعلی دربارهاش صحبت کند که احیاناً (خب من به احتمال خیلی قوی فکر میکنم زمان تولید اثر که به رسانه کار نداشتی احتمالاً) این نحوه برخوردی که الان نتیجه رسانه را روی کارتان میبینی، تأثیر میگذارد روی اینکه چهکار بکنی کلاً؟ خودت را در خدمتی که پیامی به رسانه بتوانی برسانی، رسانه را مخاطب خودت میبینی یا اینکه فکر میکنی تو کار خودت را میکنی و او کار خودش را میکند؟
اوحدی (هنرمند): فکر میکنم خیلی جاها (یعنی بیشتر از اینکه رسانه شاید کمک بکند به یک اثر تعاملی)، بهش ضربه بزند. حالا مثلاً توی نمونه کار لیلی میشود گفت بازتاب رسانهای درستی داشت؛ یعنی مثلاً توی یک مدیوم دیگر، خوب عملکرد آن ایده
نوریان: این بازتاب بود یا دیالوگ؟ بنظر میرسد یک اثر دیگری ما را تکان داد نه اثر تو. و آن اثر دیگر با تو دیالوگ کرده بود. یعنی حتی خود اثر ما را تکان نداد، پشت صحنهی آن ما را تکان داد. آن هم به واقعیتی…
حیاتی:یک نکته ای دارد میگوید، میگوید ببین آن کِی واکنش نشان میدهد؟ مثلا ایده… اول دارد این رو میگوید، شما درست میگویید، بعد جواب دیالوگ است و اصلا در یک ساحت دیگری است. ولی در وهلهی اول اینکه تجربهی از این دوسال و مواجه ما با آن مردم مظلوم این است که، واقعا اینقدر اینها مظلوم هستند که کوچکترین حرکتی را به نفع خودشان ببینند خیلی به وجد میآیند، اگر یکی به من میگفت راجع به ایران یکی اثری ساخته تشویقش میکردم و میگفتم دمت گرم، اگر چی میشد من میگفتم یک بازتابی از آن اثر به آن میده، بنظر من شما درست میگویی این یک دیالوگ است ولی امیر علی هم دارد درست میگوید که اول یک بازتاب خوبی پیدا کرده به آن رسیده چون ویدیو امیرعلی… حالا آقا محسن در این جلسه نیست ولی خیلی زحمت کشید و من فکر میکنم همهی بچه هایی که با او کار کردند قدر آن زحمت را میدانند. محسن خیلی زحمت کشید تا آن کارها برسد، ترجمهی عربی گذاشتن، زیر نویس گذاشتن و رساندن به آنها چون خودش میتوانست همینجا بیخیال باشد، این اصراری که داشت که من این را به آن برسانم و بعد او میبیند و شگفتزده میشود سها الخطیب که به کار بچه ها واکنش نشان میدهد.
اوحدی: چون تعامل مخاطب واقعاً یک عنصر مهمی است در هنر معاصر، به نظرم اگر رسانه نتواند خوب آن معنی و آن چیزی که خود هنرمند میخواسته بگوید را منتقل بکند، ممکن است خیلی نفرات دیگر برداشت متفاوتی بکنند و چون اصل اثر را مثلاً تجربه نکردهاند دچار اشتباه بشوند در برداشت، خانم هاشمی اشاره کردند که تفکری که هنرمند در اثرش ارائه میدهد، مهمترین نکته در هنرهای معاصر است. به این باید دقت کنیم که رسانه به آن ضربه نزده و ما این را در نظر نگیریم که موقع خلق اثر قراره مثلاً چه بازتاب رسانهای رویش اعمال شود. یعنی اثر را طبق آن طراحی نکنیم؛
نوریان: تو فکر میکنی رویکرد هنری اش باید هنری بماند، نباید وارد این سودای رسانه بشود.
اوحدی: باید وارد شود، ولی خیلی درست باید وارد شود. یعنی هنرمند در وهله اول باید آن مخاطبی که آنجا اثر رامیبیند دریافت درستی بکند و بعد از آن با یک بازتاب رسانه یا دیالوگ رسانهای درست، میتواند ایده مثلاً بازتولید بشود و نقش خودش را هم بازی بکند و پروموت بشود آن تفکر آن ایده و آن پیام…
براتی: من احساس میکنم که الآن تعریف رسانه برای من یکم متفاوت بود. یعنی من همین که یک اثر را گذاشتیم یک نفر می آید میبیند همین هم رسانه است یا مثلاً همان لحظهای که حالا فیلم گرفتیم یا کسی میآید میبیند، خود آن رسانه است. اینجوری بهش دارم فکر میکنم که اگر آن زمان قدیم که مثلاً میکلآنژ یک اثر آنجا خلق میکرد یا داوینچی تابلو میذاشت اگر بهش میگفتن یکروزی تو میتوانی اثرت را بذاری در اینستاگرام و مثلا بیست میلیون نفر این را ببینند، میگفت: خره! چرا پس من باید این را بگذارم اینجا؟ پس قطعاً من میروم آنجا کار میکنم. یعنی رسانه یک ساید عظیمش مخاطب است و با مخاطب تعریف میشود. چون من کلاً نظرم در مورد هنر این است که، مخاطب یک مهره مهمی است وسطِ هنر، توی تعریف هنر و انگار همهچیز حول محور مخاطب تعریف میشود. این خیلی به نظر من مهم است. یعنی من قطعاً (حالا امیرعلی نه) ولی من قطعاً به بعد رسانهایاش فکر میکنم. مخاطبی که میخواهد ببیند، اصلاً من همان اول میگویم که آقا من دارم برای کی میسازم؟ اولین ایده که داشتیم این است که ما یک تصویر خوب نشان بدهیم. حداقلترین کاری که بتوانیم بکنیم و گُل زدیم اگر این اتفاق بیفتد، این است که یک فلسطینی ببیند، بگوید: انشاءالله. انشاءالله که آزاد بشود و ما هم حالمان خوب بشود و فلان؛ یک امیدی… پس این قطعاً به آن رسانه اهمیت دارد. یعنی من میگفتم اگر قرار نباشد این یک فیلمی ازش گرفته شود، یک فلسطینی که قطعا نمیتواند بیاید اثر مرا از نزدیک ببیند اگر قرار نباشد فیلمی ازش گرفته بشود و برای آنها ارسال نشود، قطعاً روی کار من تأثیر داشت و من خیلی ضعیف تر کار میکردم.. خب حالا یک چیزی میزنیم دیگر… مثل کارهای دیگر.
نوریان: تکنیکی صحبت کنیم. از همینجا شروع کنیم. تو یک نکتهای قبلش گفتی من احساس میکنم تناقض دارد یعنی من فکر میکنم دو تا حرف داری میزنی؛ تو قبلش گفتی وقتی من این را ساختم؛ احساس کردم که درش قرار گرفتم؛ یک چیز جدیدی برایم شده است. من میدانم تو این تصویر را عینا میتوانستی دیجیتال آرت هم بکشی دیگر؛ احتمالاً کشیدی قبلش هم. یک بار آن را کشیدی، و این آن نشده، یعنی اسکیلش بزرگ شده، نشده؛ متریال عوض شده، نشده جای، جای خاصِ؛ جهت یک جهت خاصِ؛ دلِ حادثه یکجوری خواسته؛ ایام خاص است؛ من نمیدانم؛ یک چیزی متفاوت از آن چیزی است که داری میگویی. یعنی من فکر میکنم داوینچی را نمیدانم، ولی فکر کنم اونی هم که در کار غیررسانهای دست دارد ، در نسبت با رسانه قرار بگیرد، اگر به این تجربه ناب رسیده باشد که یک چیز متفاوتی است، نمیگوید من خر هستم میروم من هم رسانهای کار میکنم. این تجربه انگار متفاوت است از آن تجربهای که تو مثلا همیشه دیجیتال آرت پخش میکنی، اونجا با لایک فیدبک میگیری، اینجا انگار خودت یک تجربه جدید داشتی. البته ممکن است بگویی من وقتی دیجیتال آرت یا پینت های دیگرکار میکنم هم آن تجربه را دارم؛ نمیدانم، شاید هم من دارم بد میفهمم ولی میگویم انگار در قیاس با حرف قبلی ات انگار دوتا حرف است این دفعه داری میگویی من یک تجربه جدید برایم هست که انگار از دیجیتال پینتینگی که رسانه مبنایش است، حداقل خیلی نزدیکتر است به لایه انتشار رسانه، رسانههای فراگیر امروز منظورمان است دیگر… رسانه فراگیر است که یک کار دیگر هم میکنند با اثر؛ یعنی به غیر از اینکه انتشارش میدهند یک کپی متفاوتی از آن انتشار؛ هیچوقت انگار اصلش نیست؛ یک چیز جدید است.
بخش یازدهم: رابطه پیچیده رسانه و لذت آنی
حیاتی: فکر نمیکنید ما داریم این مرزها را خیلی پررنگ میکنیم چه در قالب ها و چه در فاصله ؟ من طرفدار این هستم که رسانه و هنر و دیزاین تفکیک پذیر هستند ولی آیا اینقدر پررنگ است؟ میکائیل اشاره درستی کرد یعنی میکلآنژ اگر میدانست در عصر موبایل هم زندگی خواهد کرد باز هم آن کار را توی سقف اجرا میکرد یا آن مجسمه را میساخت ولی بعدش برایش اتفاقات دیگری میافتاد میتوانست مثلا با آن سلفی بگیرد و آن را در صفحه شخصی مجازی اش بگذارد ، لایو از لحظه چکش زدن بگیرد. الان در عصری داریم زندگی میکنیم که تو اگر از یک کاری لذت ببری، و آن را استوری نکنی انگار اصلا آن لذت را نبردی، اذیت میشوی.( میخندند)، اگر استوریاش را نگذاشتی، انگار آن کار را نکردی. وقتی تو در همچین عصری زندگی میکنی رسانه با اصل کار چطور از هم تفکیک میشوند؟!
نوریان: سؤال همینجاست. سؤال کجا بحران میشود؟ اینکه ممکن است این تصویر رسانهای و اصل کار فقط همین نباشد که موازی هستند؛ متوالی اند. گاهی ممکن است در مقابل هم کنش منفی انجام دهد. آنجایش مشکل است که ممکن است من با گذاشتن آن استوری، در عین اینکه نقطه لذت میگذارم، پالایش وجودی لازم برای انتقال آن پیام را ازدست میدهم.
بخش دوازدهم: اهمیت چیدمان (اینستالیشن) در تحریک حواس
خانم هاشمی (تحلیلگر): من فکر میکنم خیلی روی این بحث اینکه رسانه چقدر تأثیر دارد، یک ذره بگذریم؛ چون خیلی در مورد کارهای بچهها میشود بیشتر صحبت بکنیم. یک جایی که رسانه خیلی کمک میکند، این است که یک سؤالی از شما کردند، شما جواب ندادید: کار شما مجسمه است یا اینستالیشن؟ خب چیدمان چه فرقی دارد با مجسمه؟ این سؤال را از همه میپرسم. اینستالیشن چه فرقی دارد با مجسمه؟ بحث را میخواهم برسانم به رسانه؛ چون مهم است؛ میخواهم یعنی از اینجا شروع کنم؛ برسیم به رسانه. اینستالیشن، اصلاً هنرهای جدید حرفش این است که همه فضا را میخواهد در بر بگیرد. مجسمه من این را میسازم؛ میذارم اینجا، هیچ ربطی با این میز ندارد؛ هیچ ربطی با این فضا ممکن است نداشته باشد؛ مثل مجسمهای که تو شهر هم میبینی.
آقای حسینی( تحلیلگر): مجسمهای که نسبتی با فضا نداشته باشد… اصلاً مجسمه نیست.
خانم هاشمی( تحلیلگر):یک چیزی بگویم. ببین شما میروید در موزه لوور؛ خب آنجا یک عالمه مجسمه همینطوری ردیف کنار هم چیدهاند. آنجا خب یک نکته…
آقای حسینی(تحلیلگر): … مجسمهای که در موزه لوور قرار میگیرد، از جایی آورده شده؛ آنجا قرار داده شده است، ولی اثر تولید شده؛ تولید شده برای یک بستر فضایی. قرار نبوده جابهجا شود…
خانم هاشمی(تحلیلگر): خب این بحث را یک ذره من تمامش بکنم، بعد شما حالا انتقاداتتان را بگویید.
نوریان:چون نکتهای که گفتم قشنگ بود؛ یعنی به کار شما، به بحث شما ربط دارد. احتمالاً یک توقع ذهنی اسم ها روی موضوع ایجاد میکنید. مثلا وقتی میگویی اینستالیشن توقعی بوجود میآید. شاید توقع همهگیر هم نباشد…
هاشمی: نه؛ آن توقع مهم است چیست مگر میشود نباشد؟؟! توی یک تئوری تو دنیا فرق دارد، مجسمه تعریفی دارد. اینستالیشن تعریفی دارد اینها همه کلماتی است که رویش باری هست، معنایی هست اسکالچر با اینستالیشن آرت کاملاً متفاوت است. خب یکیاش این است که در هنرهای جدید چون فکر هست گفتیم؛ هنرهای جدید در مورد فکر است… کلمه مهم است. چون ما با کلمه فکر میکنیم دیگر. ما هر چقدر کلمه بلدیم، فکر میکنیم دیگر. حالا این بحث زبانشناسی… اما میخواهد کُل فضا را در بر بگیرد. مگر ما فکرمان را میتوانیم متوقف کنیم روی یک موضوعی؟ خب فکر ما سیال است دیگر. تو هنرهای جدید، اینستالیشن کُل فضا را در بر میگیرد. اثر ایشان یک… اگر فقط آن چفیه را نمایش میداد، میشد مثلاً یک مجسمه، ولی یک سری نخها ازش بیرون میآید ؛ یک نورپردازی میشود؛ یک سری پرنده رویش قرار میگیرد؛ حالت نت موسیقی را به ما میدهد. نخ یک جای اثرشان پاره میشود؛ از آن پشت دارد یک چیز دیگر دیده میشود. دارد همه حواس شما را در بر میگیرد. تو هنرهای جدید میآید… شما که وارد یک جایی میشوید، ممکن است با آن صدا، اثر امیرعلی اوحدی. صدایش روی من اثر میگذارد. دارم یک تصویری میبینم؛ نور آنجا وجود دارد. حالا ممکن است تو یک سری آثار هنری، یک بویی هم توی آن فضا منتشر میشود. این میشود اینستالیشن؛ اینستالیشن در بر میگیرد. حالا رسانه کجا مهم میشود؟ ما وقتی از فضا حرف میزنیم، از یک اسپیس صحبت میکنیم که در معماری که شما تخصصش را دارید، معماری به ما فضا میدهد دیگر. ما از کجا میفهمیم اینجا باید اینطوری بنشینیم، ولی در مسجد باید نماز بخوانیم؟ در مدرسه یک کار دیگر میکنیم؟ در خانه… معماری فضایی میدهد؛ یک فضایی برای من میسازد که من میفهمم اینجا من باید اینجوری زیست کنم. در خانه یک جور دیگر؛ مسجد باید نماز بخوانم. هنرهای جدید میآید یک فضا به شما میدهد و چیزی که مثل فیلم، چیزی که فضا را میتواند خیلی خوب منتشر بکند و در واقع بفهماند به مخاطب، رسانه؛ خیلی اینجا نقش دارد. رسانه این یک دانه مجسمه اینجا باشد؛ نهایتش یک دانه از بالا فیلم میگیرد؛ یکی از اینور، یکی از آنور. ولی وقتی که من یک اینستالیشنی دارم، خیلی احساسهای شما را دارم تحریک میکنم که نگاه کنید، گوش بدهید، بو کنید، لمس کنید، میدانید؟ اینجا آن رسانه خیلی نقشش پررنگ میشود. مثلاً من… من الان در مورد ایشان ما میتوانیم نقد کنیم دیگر؛ قبل در کار دوستان…
نقد کار آقای براتی و عدلخواه

نوریان: خب، این کار عملاً مقیاسش فضایی نیست. ولی آکس شرقی-غربی را شاخص میکند و با دو تا درخت اطراف خود نسبتی میگیرد که در ادامه منظره تعریف میشود. کلمات را اگر بخواهیم دقیثق بگوییم فضا به مکان معماری ربط ندارد، به این ربط دارد که از نظر ذهنی محیط میشود یا محاط میشود مجسمههایی هم که حتی بر انسان محیط میشوند، مثلاً فونتین روم، یک چیز خیلی عظیمی است. مخاطب مجبور میشود سناریویش را در طول زمان درک کند.
هاشمی (تحلیلگر): کار ایشان مثال خوبی برای این حرفی که ما زدیم نیست.
نوریان: شما کار ایشان را در دسته بندی چیدمان نمیگذارید؟
هاشمی( تحلیلگر): من کار ایشان را یک اثر دکوراتیو_ مجسمه میدانم.
نوریان: در صورتی که اسکیل اش به نحوی است هم رسانه در دوربینش و هم مخاطب در فضا با آکس های محیط این رو ممزوج میبیند.
براتی: ایدهی اینکه ما آن را آنجا بگذاریم فقط بخاطر فضای داخلش بوده، با تعریفی که شما میگویید چطور میتواند مجسمه باشد؟
هاشمی( تحلیلگر): شما اینکه آن را بین این دو اثر محصور کردهای، نمیتواند آن را مجسمه کند؛ چرا؟ چون به من سفارشی میدهند، میگویند مثلاً برای یک میدانی که دور و برش گل و گیاه است، ما میخواهیم مجسمهای داشته باشیم که حس طبیعت را منتقل کند؛ خب، من برای آنجا که حس طبیعت را بدهد، مجسمهای طراحی میکنم؛ ولی چیزی که در هنرهای معاصر مهم است، ارتباطی است که آن اثر با خارج از خود دارد. یک روزی جلوی اثرتان یک درختی قرار بود باشد، خب، که یک تبری قرار بود روی آن بیاید؛ ببینید، من وقتی که میروم و جلوی این اثر میایستم، فقط همین را میبینم؛ ولی اگر یک روزی یک نورپردازی بود که من باید میچرخیدم، یک کمی از پایین…
براتی: ما دقیقا آن را شرقی غربی گذاشتیم بخاطر همین.
هاشمی( تحلیگر): چه چیزی به من اضافه میکند؟آیا من اثر شما را اگر نور به آن بخورد، یک چیز دیگر میبینم و نور نخورد، یک چیز دیگر؟ قرار بود یک روزی درختی آنجا بود که یک تبری بیاید بیرون؛ آن میتوانست برای من این ارتباط فضایی را به وجود بیاورد؛ خب، من میگویم آهان، این یک آقایی است، یک تبری است، عه تبر هم روی زمین است؛ حالا یک سری قصه در ذهن من شکل میگیرد. ولی وقتی که من فقط یک اثری میبینم و کنارش درخت است، در زمان رنسانس هم این اتفاق میافتاد که مثلاً برای یک جایی یک اثری درست میکردند. من قبل از آن، این را در پرانتز بگویم، بچههایی که در نمایشگاه بودند، به نظر من همهی آنها نخبه بودند؛ من جداً این را بدون تعارف دارم میگویم؛ یعنی میخواهم بگویم همه شما اگر بخواهید کار بکنید فکر نکنید حالا در دنیا دارد یک اتفاقاتی می افتد ماچقدر دور هستیم… اصلا اینطور نیست میخواهم مثبت ها را بگویم. میخواهم بگویم اگر داریم نقد میکنیم، به خاطر این است که میخواهیم چیزی اضافه کنیم؛ ما نیامدیم اینجا بگوییم که همه خیلی خوب هستند و کارهایشان هم خیلی خوب است.
نوریان: در واقع میگویید که یک فصل مهم این است که اینها روایت میسازند؛ اگر روایت نسازند، دکوراتیو فهم میشوند. شما چون اثر را دکوراتیو میفهمید، عیار دکوراتیو به آن میدهید؛ یکی ممکن است با روایتش، چه متنی که داخل آن است و چه فرامتن اش رابطه برقرار کند. من دو مورد را در حرفهای شما فهمیدم؛ یکی اینکه مقیاس (اسکیل) مسئلهی شماست؛ (که باز هم تأکید میکنم، ظاهراً ذهنی است، نه عینی)؛ و دیگری روایت است، یعنی روایتی که میسازد. حالا من خودم این دو مورد را در اثر پیدا میکنم؛ یعنی هم مقیاس و هم روایت را در اثر میبینم؛ و روایت را اتفاقاً من خودم از تصویرسازی آن نمیبینم. یعنی شخصاً آن را از محورش میبینم؛ برای من جالب است که از آکس شرقی و غربی یک پنجرهی رز کلیسایی در اینجا شکل گرفته است؛ خب، کلیساهای کاتولیک شرقی،غربی ساخته میشوند و آکس مرکزیشان یک رز است؛ و این در مفاهیم آنجا کاری هم انجام میدهد و مثلاً اینجا رز بدل به قدس شده است؛ میخواهم بگویم که یک مفاهیمی اینجا وجود دارد که خیلی به آن آدمی که آن پایین دارد به تبر میکوبد ربط ندارد؛ به نظرم یک روایت اینجوری دارد؛ ولی آیا این دو معیار را درست فهمیدم؟
براتی: هنوز قاطعانه بر این موضع ایستادهام که با تعریف دقیقاً خودتان، این کاملاً اینستالیشن است؛ یعنی اگر یک هنرمندی مثلاً یک سنگ توالت را در یک موقعیت دیگری میگذارد، واقعاً مثال دیگری به ذهنم نرسید، داشتم فکر میکردم… اگر یک چیزی از جای خودش کنده شود، آمده است در این و دارد حرف میزند که آقا جای این اینجا نیست و من دارم نقد میکنم؛ خب، این را شما همیشه در یک فضای بسته روی دیوار کلیسایی که که محاط شده بوده با کلی دیوار… من الان این را آوردم بین این و دارم دقیقاً نماد آزادی…
هاشمی( تحلیلگر): نگفتیم کار شما معاصر نیست، گفتیم کار شما اینستالیشن نیست، از ویژگیهایی که هنر معاصر دارد، چیست؟ در جای خودش نیست؛ این است که کار شما معاصر است، از این جهت که آمده و در فضای شهری مداخلهای کرده است.ما هیچ وقت این پنجره را با این هزینه، با این خوشگلیِ چند کیلو ویترای که خریدن آن ۵ تن سیمانی که ریختند، ؛ دیگر بچهها داشتند خانهسازی میکردند؛
براتی: خستگی به تن تیم ماند؛ آقای نوریان، مقیاس و هزینه برای شما چیزی نیست، ولی برای ما اهمیت دارد.(میخندد)
هاشمی( تحلیلگر): ولی میدانید چیست؟ مثلاً در واقع یک آرتیستی هست به اسم جودی شکتر judy schachter که با شیشه کار میکند و اینها؛ با ویترای و شیشههای رنگیِ، آثارِ دوران باروک را کار میکند، ببینید، میآید و آن را میگیرد، ولی یک سری آدمهای خیلی سورئالیسم، تصویر یک سری آدمها را روی شیشهها میبینیم که برای ما خیلی شوکآور است، چون این شیشهها را همیشه در کلیساها، جاهایی که منظم و مرتب است و حضرت مریم اینطوری نشسته، میبینیم؛ ولی الان داریم یک سری آدمهایی میبینیم که تصویرسازی اند و خیلی شبیه آدم نیستند.


میخواهم بگویم که شما این شیشه را گرفتی، ولی آنقدر تر و تمیز اجراش کردی، یعنی انگار این کارتان را دکوراتیو کرده است؛ خب، اگر مثلا یک آرتیست دیگر، پاتریک… فامیلیاش یادم نمیآید، او هم یک آرتیستی است که با شیشه کار میکند؛ میآید و شیشههای دوران باروک یا بیزانس را میگیرد که خیلی جزئیات دارند، خیلی رنگ دارند، ولی میآید و خیلی مینیمالشان میکند؛ خب، یعنی دارد چیزی به آن اثر، به آن دوران اضافه میکند؛ اگر داری با شیشه بیزانس کار میکنی، چه چیزی خواستی به آن اضافه بکنی؟
حسینی(تحلیلگر): من یک چیزی بگویم؛ در واقع در تولید اثر، به لحاظ هنری اتفاق جدیدی نیفتاده است؛ در استفاده از اثر چرا اتفاق جدیدی افتاده است. دعوا را اینطوری میشود حلش کرد؛ آثاری که وجود دارند، در واقع توی ویترای هم مساجد و هم خود بیتالمقدس و هم کلیساها، میکائیل از همان برداشت کرده است و یک اثر دیگر خلق کرده است؛ اتفاق جدیدی نیفتاده است؛ فقط ممکن است تصویرسازیاش متفاوت باشد؛ ولی برای کاربردش یک اتفاق جدید رقم زده است، یک جای دیگری استفاده کرده است که قبلاً استفاده نمیشده است. اما نقد… مثلاً شاید نقدی که من داشتم، این است که ببین، وقتی یک چیزی را از یک جایی اقتباس میکنیم، دنبال یک علتی داشتهایم که از آنجا اقتباس کردیم؛ مثلاً گفتیم این پنجره مال کلیسا یا مال مسجد بوده است؛ چه روایتهایی در پنجره کلیسا مطرح میشود؟ تا حالا به آن دقت کردی؟ از به دنیا آمدن عیسی تا مثلاً اتفاق حواریون و غیره؛ میخواهم ببینم آن اقتباسی که از آنجا کردی، آیا ارتباطی هم به موضوع دارد یا ندارد؛ این نقد من است به شما، این یک مورد، مورد دوم که نسبت به فضا، در یک زمانی از روز فکر کردی، ولی در یک زمانی از روز، ۲۴ ساعت، هیچ فکری نکردی و واگذار کردهای؛ مثلاً از وقتی که هوا تاریک میشود، دیگر هیچ ارتباطی برقرار نمیشود.
براتی: در محیط بیرونی یک پروژکتور گذاشتیم که بتابد به کوچه برادر مظفر و متأسفانه به خاطر دیگر کمبودهایی که داشتیم، نشد؛ هنوز هم هست آنجا.
حیاتی: تم چهار راه ولی عصر طوسی است حتی درخت هایش هم طوسی سبز هستند داری رد میشوی این اثر از آن لابه لا به لا دیده میشود.
نوریان: این گفته خانم هاشمی را تقویت میکند که میگوید:” من این را دکوراتیو میفهمم این دارد فضا را قشنگ میکند روایت دارد ولی یک لایه ای از چیز را من درش پیدا نمیکنم…”
هاشمی(تحلیلگر): ولی یک تقلب برسانم میتوانی بگویی چون دکوراتیو، یکی از عنصرهای اصلی اش زیبا کردن است من هم میخواستم پیروزی فلسطین را نشان بدهم به خاطر همین، هنرهای جدید همهچیز را در بر میگیرد؛ که مفهوم اش را برساند…
براتی: الآن باید حتماً هنر زشت باشد و حالبههمزن باشد تا اینستالیشن بشود؛ اینستالیشن نمیتواند فیگوراتیو باشد؟ نکته اول را آقای نوریان نقد وارد کردند، ببینید؛ اینکه من قطعاً رسانه برایم مهم بوده و این تناقض ایجاد میکند، من قبل از این هم برای فلسطین کار میکردم، خب؛ اینکه من آمدم و یک حرکت جدید زدم، روی خودم تأثیر داشته که قطعاً تأثیر بقیهاش هم برایم مهم بوده که بچههای رسانه بیایند و روی این کار بکنند یا نه، خب. من حرفم این است که میخواهم با خودم شفاف باشم؛ من برای چه دارم برای فلسطین کار میکنم؟ برای اینکه همان هدفی که خود فلسطینیها دارند، طوفان الاقصی میکنند، حماس میکند و اینها برای اینکه به کل دنیا بگویند که آقا ما داریم اینجا له میشویم، ۷۰ سال بود که داشتیم له میشدیم؛ یعنی میخواهند این داستان را رسانهای کنند؛ خب، من هم میگویم اوکی، اگر هدف من این است، اگر قرار است مخاطب من این برداشت را بکند، پس قطعاً الان من باید به رسانهاش بیشتر فکر کنم تا اینکه بخواهم بگویم چه تأثیری روی من میگذارد. مگر اینکه… اگر یک موقع دیگر بود، میگفتم آقا من دلی یک مجسمهی اژدها میزنم، خیلی هم دوست دارم، آن موقع میگفتم برایم مهم نیست که کسی بیاید و ببیند، برای خودم کار میکنم و تأثیرش را روی خودم میگذارد. من دارم میگویم مخاطب من این است که قرار است هدف فلسطینیها را ما به زبان خودمان ادامه دهیم؛ کاری از دستمان برنمیآید، نمیتوانیم غذا بفرستیم، نمیتوانیم بجنگیم؛ پس به همین دلیل این داستان با آن داستان فرق میکند.
قسمت ۳: نقد اثر خانم نادری (چفیه و پرنده ها)
نوریان: خب من در جریان تولید این اثر بودم؛ ابتدا اینجوری میفهمیدمش که یک جراحتی در آن پارچه شکل میگیرد؛ انتظار داشتم خیلی مثلاً مجروحتر باشد؛ تار و پود پاره نمیشود و عناصر هویتی که آن پارچه در خودش دارد را هم در فضا منتشر میکنند. من بعد از دیدن عکس ها و فیلم ها، به خاطر اختلاف مقیاسی (اسکیلی) که در این نگارهها ایجاد کردند دوستان، احتمالاً به منظورِ رسانش، اینها را خفاش میبینم و فکر میکنم که دارد یک حمله ایجاد میشود. یک چیز دیگر شد؛ زیبایی، بازی مقیاس؛ پرندهها آرام نیستند؛ چون در گفتگو ها این بود که که این پرنده ها عناصر هویتی فلسطین هستند که میریزند توی هوا و فضا و منتشر میشوند؛ انگار خبر این موضوع به جهان رسیده؛ انگار اینها در یک فضای بزرگتر زندهتر شدند… اصل روایت یک جور دیگر در ذهن من شد انگار انگار اینها دارند حمله میکنند چون اینها چیز متخاصمی هستن، ابعادشان بزرگ است؛ بعد گوشه هایشان تیز است یک چیز دیگری شده است. میتوانیم در مورش صحبت کنیم که آن چیزی که هنرمند مراد میکند تا آن چیزی که فهمیده میشود و یک لایه این وسط هست هنرمند چطور آن چیزی که مراد میکند را به نتیجه میرساند؟ اینجا بحث تکنیکی است یعنی اگر مراد هم میکنه اون قدر قدرت دارد از لحاظ ساختی که آن را آنجوری پیور(خالص)پیاده کند، مثلاً در کار آقای براتی یک نقص بزرگ هست؛ این ضد زنگ را روی فلز نگه داشتند به آن رنگ خاکستری خنثی؛ ولی آن ضد زنگ یک تصویری را در ذهن انسان میآورد؛ یک کار نیمهساخته میآورد؛ یعنی کار به خاطر آن ضد زنگ کامل نمیشود. یک وقت هایی هنرمند تکنیکال یک کاری میکند که ممکن است بخاطر ملاحظات اجراییاش باشد، ولی یک کار دیگری میکند؛ مثلا من از اول تا آخر امروز هر عکسی منتشر شد خفاش دیدم، هیچ وقت نتوانستم آن را پرنده درک کنم؛ ممکن است ملاحظات ساختی موجب اینها میشود ممکن است شما مسئله را چند بعدی میبینید. آیا تفاوت بینش مخاطب و هنرمند آن نقص پروژه است یا اتفاقاً همین درست است، حتی اگر بر ضد خودش عمل کند؟ شاید هم شانی از همین هنر معاصر باشد که روایت ایجاد میکند؛ که این روایت…

حیاتی: در همچین کاری که ابعادش اینقدر میشود هزینه هایش اینقدر میشود مهار کردنش، خودش اقتضاعاتی دارد یک هنرمند چطور میتواند همهی این چیزها را کنترل کند؟ در حالی که بنظرم دیگر چارهای ندارد، پیش خودش میگوید خب این، این طوری شد و من فهمیدم که نقطه نظر مرا تامین نمیکند ولی چارهای ندارم.
نوریان: چه بسا همین ضعف و قدرت هنرمند هست در کنترل همین ها، مثلا از انیش کاپور گفتن با اینکه من از لحاظ فکری باهاش زاویه دارم ولی کل موضوع را کنترل میکند و شوخی ندارد!
هاشمی(تحلیلگر): انیش کاپور چند سال است دارد کار میکند؟ آن چیزی که در هنر معاصر مهم است اون تجربه هنرمند است. من از یک نقطه ای شروع میکنم اینقدر جسارت دارم میرم در فضایی که ابعاد بزرگ میشود با اتودم فرق میکند یک هو مجبورم اون پولی که جمع کردم اثر را درست کنم حالا مجبورم پول بیشتری جمع کنم مثل آن زن و شوهری که سی سال سعی کردند پول جمع کنن تا اثر هنری شون رو درست کنند. میدانید، میخواهم بگویم همین است که هنر الان را متفاوت کرده است مثلا آرتیستی به نام ریچارد سِرا Richard Serra در یک مساحت خیلی بزرگ از یکسری فلز هایی استفاده میکند و آن ها را خم های جالبی میدهد تمام حرفش این است که من تمام عمرم داشتم به این فکر میکردم که چطوری در کارگاهم بتوانم این خم هایی که در ذهنم هست روی این فلزهای بزرگ ایجاد کنم چون هیچکسی تا به حال اینکار را انجام نداده است. هیچ کسی نیامده در فضای شهری یک آینه بزرگی بسازد که اگر آب هم روی آن میریزد هرچقدر هم که باشد جذب نشود. میخواهم بگویم آرتیست امروز ارتباطش بین رشته ها از بین رفته است. میآید و با دانشمند ها کار میکند. آرتیست امروز میآید و با یک شیمیدان کار میکند و میگوید من میخواهم یک جنسی درست کنم مثل جوراب شلواری که خیلی کشسانی زیادی دارد این را میخواهم از سقف اویزان کنم چهارده متر میخواهم یک متریالی بریزم که کش بیاید و چهارده متر تا روی زمین برسد؛ خودم این علم را ندارم. هنر الان این نیست که شما صفر تا صد کارتان را خودتان درست کنید ممکن است احتیاج داشته باشید کسی که توانایی طراحی فضای سه بعدی را دارد و یا کسی که استیتمنت بتواند بنویسد کمکتان کنند، یک پروژه است . همهی آن را ما بلد نیستیم که انجام دهیم مثل گرافیک نیست مثل نقاشی نیست که من یک بوم بگذارم از طراحی شروع کنم تا آخرش را خودم انجام دهم، مثل فیلم سازی است، مثل معماری است، تعداد آدم های متخصص زیادی میخواهد تا من اثرم بخواهد جمع بشود. که حالا نقدی امروزه به هنر معاصر در جهان هست و میگوید تویی که دنبال این هستی که ثابت کنی هنر من قابل فروش نیست تولیدت خیلی هزینه دارد پس فقط آدم پولدار میتواند این اثر را تولید کند. پول اینستالیشن هم که بر نمیگردد.

حسینی(تحلیلگر):حالا اقای نوریان خفاش میدیدند جالب بود برای من. من همچنان پرنده میدیدم.
نوریان: از این به بعد هم پرنده میبینی؟
حسینی(تحلیلگر): یکم تاثیر گذاشته روی ذهنم( میخندند). یکی از کارهایی که نقاد میکند، مجازیسازی است دیگر. ذهن بقیه را میتواند تحت تأثیر قرار دهد. این اشتباهِ هی صورت میگیرد در رفت و برگشت. حالا پرواز کردن، رفتنش یا برگشتنش خیلی به نظر من اهمیت ندارد هر دو طرفش وجه معنایی دارد. منتها شما چفیه را کامل کار کردید. این عناصری که از آن جدا شده است، از کجا جدا شده است؟ یک جاهایی باید جای خالیاش را ما ببینیم دیگر. بگوییم از آنجا جدا شده است، آمده اینجا. متوجه هستید؟
نوریان: یعنی آن پاره شدن پرندگان جراحت واقعی نیست. جراتی که ادعا میشود واقعی نیست.
حسینی(تحلیلگر): شما یک جاهایی پرنده را از چفیه جدا کردید. یا داریم به سمتش… یک جاهای خالی را ما باید در چفیه ببینیم که آن پرنده قرار است آنجا بنشیند. این هم به نظرم نکتهای بود که میتوانست کار شما را تکمیل کند و بهتر کند.
نادری: من میخواهم از بقیه بپرسم. یک جسم معلّق روی نخی که خودش هم معلّق است، ما چگونه میتوانیم نگه داریم؟
براتی: میتوانستید از سقف آویزان کنید.
نادری: خب چقدر روی زیبایی اش اثر میگذاشت اگر نخ نامریی تماما از سقف آویزان میشد و این تعداد آبجکت را نگه میداشت؟
نوریان: این که میگویید ضرورت اسکیل بوده است؟
نادری: نکته این بود که ما میخواستیم با زیبایی هرجور زائدههای بصری را حذف کنیم. البته یک بحثی گفته شد. تجربه اول بود. حتی ما رفتیم، پنج تا طوطی مینار پرنده میدیدم. کودکی خیلی تأثیر دارد. جدای از اینکه حالا تجربه اول بود. یعنی ما هم در مواجههاش در دوخت این را درک کردیم. ولی نکتهای دربارهی زیبایی برای ما تأکید داشتیم که نخ نامرئی اینها را نگه ندارد. یا اینکه یکسری تار باشد و پود هم بیاید و اینها را از سقف بگیرد.
حسینی(تحلیلگر): چرا نخ نامرئی نباشد؟ دلیل چیست؟
نادری: ما میخواستیم در اجرایمان یک بخشی دوتا دالان ورودی بود. قرار بود این نخها به یک دالان برود. دیدیم اگر میخواهیم یک حسی ایجاد کنیم که مخاطب بیاید حتی یک قدم بردارد داخل اینها بشود. یعنی در یکی از دالان های ورودی مخاطب میتوانست بیاید و پرنده صورت اش قرار بگیرد. این برای ما مهم بود و نخ نامرئی از سقف. ولی ما میخواستم حس دستساز بودن این کارها (تمام این آبجکتها در واقع با دست کار شده است) القا بشود. تمام دوخته شده است. خب ما حتی نخ نامرئیای که پارچه را متصل کرده است به ریشه، پوشاندهایم. چیزی نگذاشتیم مصنوعی به کار اضافه شود. روی این تأکید داشتیم. اما وقتی میخواستیم پرنده را با یک نخی که خودش معلق است، بدوزیم، یعنی ما همهاش نگران بودیم که اینها از دیوار جدا شود،. باید حتماً گوشههای تیزی میداشت. یعنی هر گوشه با نخ و سوزن دوخته شد به آن نخهای سفید. خب این را ما گوشههای تیزش را لازم داشتیم. یا حتی گوشهی تیز پایینش که به نخهای پایینی متصل بشود. این از نکتهی اول که حالا شاید یک بخشش را جواب داده باشم. ولی نکتهای که آقای حسینی گفتند که یک خلئی، یکی از پرچالشترین بخشهای کار ما بود. حالا آقای حیاتی هم اشاره کردند از اساتید آقای رحیمی بودند. نکته داشتند که آقا به این پارچه آسیبی وارد نکنید. یعنی وقتی که کار تمام شد، قبل از اینکه ما شکافها را ایجاد کنیم و نخها از آن بیاید بیرون، هر که میدید میگفت این کار را نکنید. دارید توهین میکنید.
حسینی(تحلیلگر): من منظورم آسیب نبود من منظورم این بود که شما نقش ها را دادید برایتان بافتند یک جاهایی از نقشه باید خالی میبود. باید سفید میبود.چرا؟ چون پرندههای شما و آن نقشهی شما از آن پارچه جدا شدهاند یا به سمت آن پارچه دارند میروند. حالا چون من یک ذره رشتهام هنرهای دیجیتال و موشن گرافیک هست آنطور هم کمی به قضیه فکر میکنم. در واقع یعنی حرکت دارد دیگر. موضوع کار شما حرکت دارد. این حرکت را باید یک جوری نشان میدادید. بالاخره این کجا میخواهد برود بنشیند؟ یا از کجا بلند شده است؟ پنج جای خالی باید باشد. در اثر خیلی تأثیر جدیتری دارد.
هاشمی(تحلیلگر): کارشان را من خراب کردم.( میخندند) یعنی من رفتم بالا دیدم که اینها با ترس و لرز یک قیچی کوچولو گرفتند دستشان، دارند این را سوراخ میکنند.
حیاتی: خانم نادری اگر امروز میخواستید این را اجرا کنید چه تغییراتی آن را میدادید؟
نادری: ما یک چیزی که در لحظهی اجرای نمونه ایجاد خراشها با آن مواجه شدیم و گفتیم عه! این چیزی است که اصلاحش میکنیم این بود، ایدهی ما این بود که یک جا اینها را خالی کنیم. یعنی یک بخش را بشکافیم و اینها خالی بشود. ولی به محض اینکه یک نخ را میکشیدید، تا تهش میرفت. یعنی دیگر تو نمیتوانستی بفهمی کجا سر در میآورد.
حسینی(تحلیلگر):: اصلاً هم لازم نبود که دقیق همان جا باشد ها. یعنی همینجوری در واقع رندوم حسش منتقل میشد که از آنجا بلند شد یا به آنجا دارد برمیگردد.
نقد کار امیرعلی اوحدی

نوریان: آخرین بحث جمعبندی هدف این جلسه نمیتوانست اساساً نقد یک اثر باشد. قرار بود میزانی در مورد هر مقوله حرف بزنیم. یک میزان هم در بارهِ هر کار چالش ایجاد کنیم. حالا کار آقای اوحدی به دلیل آن شرایطی که قبل از جلسه ایجاد کرد چالش درش یکم سختتر شد. در مورد کار آقای اوحدی هم دوست دارم چند تا نکتهی تکنیکال بشنویم. خودت الان واقفی که کجاها نتوانستی برسی به آن چیزی که در ذهنت بود؟ کار خلوص بیشتری میخواست؟ نابتر باید میبود؟ ولی انگار فضا به تو اجازه نداد. شاید اگر روی منحنی کرو اجرا میشد و کلاً گوشههای فضا و اینها در کار وارد نمیشد. یعنی اینقدر حرف خالص و یکپارچهای است که شاید نباید تبعات مثلاً محیط درش میآمد. مثل پرسپکتیوهایی که عوض میشود یا مثلا فرم کفنی که آنجا بستی، اگر قرار است واقعاً ارجاع به بچه بدهد، باید به نظر من چیز انسانگونه تر بود یا اگر قرار نیست ارجاع بدهد نباید متکا میبود یعنی بنظرم یک ایدهی دیگر باید میبود.
قسمت ۴: نقد صدا و موسیقی در اثر آقای اوحدی
حسینی(تحلیلگر):: امیرعلی من دستت را بابت اینکار میبوسم. واقعاً کارت، کارِ خوبی بود. به خاطر اینکه حرف اضافه نداشت. کاملاً همهچیز واضح و عالی بود و تأثیرش هم الحمدلله به لطف خدا گذاشت. من کارت را از نزدیک دیدم. امیرعلی، بعضی جاها حرف اضافه دیگر نباید بزنی، خب،. وقتی رفتی سراغ موسیقی، سراغ آهنگ آمدی گفتی نمیدانم پلهی اول اینطوری، پلهی دوم اینطوری. این صداها دیگر آنجا معنی ندارد. شما حتی با یک صدای ساده، خندیدنِ بازی کودکانه میتوانستی حرفت را بزنی و تمام. احتیاج نبود دیگر هی موسیقیهای متنوع و مختلف و اینها را هی در آن فضا بگذاری. در فضایی که من واقعاً به خاطر موسیقیهایی که گذاشتی، از آن فرار کردم. کار خیلی روی من تأثیر گذاشت ولی به خاطر موسیقی از آن فرار کردم. گفتم دیگر نمیتوانم بیشتر از این بشنوم، چرا؟ چون همه چیز را میخواستی بیاوری؛ آیهی قرآن را میخواستی بیاوری، نمیدانم صوت فلان را بیاوری. سوند افکتهای مختلف را بیاوری. اصلاً لازم نبود دیگر این کار را بکنی. چرا؟ چون اصلاً بیان شما بیان سادهای است. یک لی لی ساده است. یک کفن است و دو تا کفشِ،خب که حتی به نظرم تو فیلم کاری که کرده، پشت لیلی، کفشها را درآورده، اتفاق بهتری افتاد. تا اینکه شما در خانهی اول این کار را کردی. چون سوختی. در بازی لیلی اینطوری است که اگر پایت برود روی خط، شما از پیچیدگی فرار کردی بعد یه جا اومدی با موسیقی پیچیده اش کردی، نباید اینکار را میکردی. چون بیان شما بیان ساده است.
اوحدی: هدف من واقعاً این بود که مخاطب از این اثر فرار کند. آن حال بد فضا و آن حال بد جنایت را واقعاً به او دست بدهد. خیلی افراد گریهشان گرفت.(میگفتند) ما حالمان بد شد. نمیتوانیم برویم داخل دیگر نگاه کنیم و اینها. ولی بخشش واقعاً اضافه بود. مثلاً قرآن خواندن و اینها واقعا اضافه بود.
حیاتی: شما اثرت جز تاثیرگذارترین آثار اونجات بود، ما این را میدانیم. تو کارت را کردهای. چیزی که آقای حسینی دارد میگوید این است که تو میتوانستی این کار را تمیز تر انجام بدهی یعنی حذف کردن آن صداهای اضافی و کم گویی چون خودت انتخابش کردی( رو به اساتید) من تصور نمیکردم امیرعلی بتواند سینک بین صوت و پخش نور و تصویر را دربیاورد.
حسینی(تحلیلگر): ویدیو مپینگ انجام داده بودی روی چیزها ؟کجا رو مپ کرده بودی؟
نوریان: اون نور هایی که روشن میشود نقطههای سفید در صفحهی سیاه پروژکشن است دیگر.
حسینی(تحلیلگر): خب مپ نیست دیگه اون. پروژکشن است.
جمع بندی:
براتی: من میخواستم اینجا از هییت هنر تشکر بکنم. واقعاً دمش گرم. خیلی برای من هر چه میرود جلوتر پررنگتر میشود. که من اگر اینجا نشستهام کنار آقای نوریان، اگر علی حیاتی را میشناسم، اگر تک تک بچهها در این موقعیت هستن، فقط و فقط به واسطهی هییت هنر است. یعنی اگر نبود، من قشنگ اینجا غیب بودم. یعنی اگر بخوایم برگردیم عقب…
نوریان: دیزنی بودی. یادت میآید؟
براتی: آره.(میخندند)
نادری: خانم هاشمی فرمودند که هنر معاصر ویژگیاش این است که گسترش پیدا کند. حالا ما کار را بردیم اصفهان. اما ما هدف داشتیم. چون دوستان بخش رسانه، کار را میدیدند. میگفتند چقدر این یک چیزی که ما دوست داریم با خودمان داشته باشیم. این اتفاقی که افتاده با آن ارتباط گرفتیم. ما کاری که کردیم در فاطمیهی امسال، این را تبدیل به محصول کردیم. فروختیم. و یک بخش اش تقدیم شد به خدیجه الکبری و غیره.. ولی ما آن چیدمان را ادامه دادیم و باز هم داریم روی آن فکر میکنیم. خود اثر هم که هنوز در اصفهان نگهش داشتیم، فکر داریم و دنبال پیگیری آن هستیم. که اتفاقی بیفتد. ولی اینجا دوست داشتیم حالا دوستان من هم هستن این محصولی که از این کار تولید کردیم و حالا خدا را شکر توانستیم در فاطمیه ارائهاش کنیم خدمت شما هم تقدیم کنیم.
تشویق حضار و تشکر اعضای حلقه تحلیلی
حسینی(تحلیلگر): شبهایی بود که برای بینال ونیز داشتیم به ایده میرسیدیم. از بچههای هیئت هنر استفاده کرده بودند. اسمشان را نمیگویم. دو سه تا از خواهرهای گرانقدر و دو سه تا از برادرها که خیلی شبانهروز وقت گذاشتند. ما اسامی این بچهها را در بینال ثبت نام کرده بودیم. که فکر کنم سه چهار روز بعدش ایران اینترنشنال و بیبیسی فارسی و اینها اسم تکتک بچهها را در یک مصاحبه آوردند با تمسخر. خیلی اذیت شدم. که اینها کیستند که مثلاً میخواهند در این فضا شرکت کنند. ولی این واقعاً در ذهن من شکل گرفت که ما چه کردیم که اینها به خودشان جرئت دادند در مورد ما اینجوری صحبت کنند.در بعضی از بسترها ورود نکردیم و باعث شد این خلأ ایجاد شده است که او به خودش اجازه بدهد که آن هنر فقط مال یک قشر خاص است. و خیلی آزاردهنده بود تا اینکه این اتفاق، چیز را دیدم و خیلی خوشحال شدم و میخواهم بگویم که بچهها ما باید دنبال ساز و کاری بگردیم و مسائل را که اتفاقاً زبان جهانی قدیمیتری پیدا کرده است و بیشتر متوجه میشوند را ما بتوانیم اینها را پروموت کنیم در دنیا. حالا بله در جمع خودمان راجع بهش حرف میزنیم. در موزهی فلسطین… ولی یواش یواش باید بتوانیم یک بسترهایی را پیدا کنیم که در فضای بینالمللی حضور پیدا کند اینها. حرفهای ما حضور پیدا کند. حالا این بحثی بود که من خیلی نمیخواستم ورود کنم. چون آقای نوریان به من اجازه نداده بود. ولی شاید یکی از بحثهایی باشد در یکی از حلقههای هنر راجع بهش جدی و مفصل بحث کنیم.
هاشمی( تحلیلگر): من هم یک نکته یک دقیقهای میخواهم بگویم. آن هم این است که دوستان عزیز در مورد کارهای همهی بچهها حالا ما فرصت نشد که تشویق بکنیم و گفتم نکات مثبت بگوییم. چون چیزی به ما اضافه نمیکرد. خب ما قرار بود یک ذره نقد بشنویم که دوستان بتوانند کارشان را توسعه بدهند. انشاءالله در دورههای بعدی همین آثارشان را ما بهتر ببینیم. یک نکتهای به شما میگویم. یک نکته را به بچهها. نکته این است که هر سهتای شما در کارتان یک نکتهای که داشتید که همهچیز را میخواستید بگویید. خب هم میخواستیم تایپ مثلاً شما تایپوگرافی باشد، هم رنگ باشد، همان آقائه باشد، هم تبر باشد، هم شیشه، هم پارچه باشد، هم این باشد، البته یک مقدارش برمیگردد به فرهنگ ما. خب یعنی ما فرهنگمان وقتی که فرش است با این همه جزئیات، یک ذره نگاه فرهنگی. ولی میخواهم بگویم در هنرهای جدید سعی کنید یک نکته را بگیرید. یک نقطه را بگیرید و در کارتان آن را توسعه بدهید. ببرید جلو. شش ماه روی آن کار کنید. شش ماه روی این کار کنید که پرندهها چه ارتباطی با کار شما دارند؟ فقط همین. فقط همین. بعدش ببینید چقدر نگاهتان باز میشود. وقتی عمیق میشوید در یک موضوع. دوم میخواهم بگویم. آقا فرمودند. من یک جملهای از ایشان یک بار دیدم که خیلی در زندگی من تأثیر داشت. آن هم بود که هر جایی هر کاری میکنید، آن نقطه، آن نقطه را مهمترین نقطهی عالم بدانید. اگر نشستهای داری یک اثر درست میکنی، بگو عالم دارد گرد این اثری که من دارم درست میکنم، در اتاق تنها نشستهام، هیچکس خبر ندارد. حالم هم بد است.. عالم دارد گرد این میچرخد. پس من تمام وجودم را برای این کار بگذارم. میخواهم بگویم خودتان را باور داشته باشید. شروع کنید. کار کنید و آن نقطهای که هستید را مهمترین نقطهی عالم بدانید.
حیاتی: یک چیزی که شاید حالا من ابتدای جلسه باید راجع بهش حرف میزدم، این بود که ما با دو تا نگاه وارد این موضوع شدیم. یکیاش را الان من دیدم در دغدغهی اساتید هم هست، خوشحال شدم که خب پس ما داریم یک مسیر احتمالاً درست را میرویم. هیچ هنری مال هیچکسی اختصاصاً نیست که بخواهد آن را مال خودش بکند. به نظر من هنرمند مسلمانی که نگاه توحیدی دارد و به جهان با نگاه توحیدی نگاه میکند و دغدغههایش را دارد که این مهمترین اصل در همهچیز است. اگر این را دارد و برای بیانش دنبال چیزی میگردد، هر چیزی را که بتواند انجامش بدهد، میتواند از آن استفاده بکند. لذا هنرهای نو و آن رویداد هنر طوفان تلاشی بود در این جهت که بگوید بچهها ببینید، الان عزیزانی که اینجا نشستهاند، همه دارند اذعان میکنند. ما اولین بار بود یا مثلاً دومین بار بود این کار را انجام میدادیم یا اصلاً فکرش را هم نمیکردیم. این یک شروع بود که ما بگوییم آقا این در واقع زمین بیانی هم برای ما وجود دارد و ما میتوانیم از این استفاده کنیم و انشاءالله که بتوانیم گسترشش بدهیم با کمک همهتان. دومین نکته این بود که خب حالا این یک بحث بود، بحث تخصصی. یک بحث، بحث محتوایی بود. ما همین الان هم در وسط جنایاتی هستیم. همین ویدیو هم که امروز همهمان را به هم ریخت و کافی است آدم فقط خودش را جای آن عزیزان بگذارد. در خانوادهی آنها ببیند که ما خانواده هستیم. ما پیامبرمان فرموده است ما یک خانواده هستیم. اگر اینجوری فکر نمیکنیم، تنظیماتمان اشکال دارد. آن دختر مثل دختر خود ما، مثل خواهر ما و هزاران هزار بچه که دارد کشته میشود. نه بچه، حتی بزرگترها. بچههایی که بیپدر و مادر میشوند، چی؟ یعنی آن پدر مادرها هم خیلی مهم هستند. ما وسط یک همچین جنایتی تصمیم گرفتیم که ساکت نباشیم. این دست و پا زدن ما هنوز کاری نتوانستیم بکنیم. من مطمئن هستم که خیلی از آدمهایی که در این جمع هستند، چالش ذهنی روز و شبشان است که آقا ما چهکار میتوانیم بکنیم؟ آن یک حرکتی بود در این جهت که بخواهیم ساکت نباشیم. اینجور حرکتها هم طبیعتاً انشاءالله نباید قطع شود. این دوتایی بود که فکر میکنم اول باید صحبت میکردم راجع بهشان و در پایان خیلی دلم میخواست همهی بچههایی که اثر داشتند اینجا، را ببینیم. نمیدانم دعوت اختصاصی ازشان شد یا نه من خودم یادم رفته بود که این را بگویم. ولی کاش از تکتک آنهایی که اثر داشتند، دعوت میکردیم ،اگر شده است هم که خب چه بهتر و تمام کسانی که برایش زحمت کشیدند. الان اینجا اسم آقا محسن رحیمی آمد که در زمان کوتاه قبول مسئولیت کرد. کسی زیر بار این مسئولیت به این سادگی در آن زمان نمیرفت انصافاً و بدون چشمداشت خاصی آمد پای کار ایستاد. آن پروژه را انجام داد. که امیدوارم هر جا هست، سالم و موفق باشد و شاید مهمترین تشکر من از سرکار خانم نوروزی باشد که واقعاً اگر نبود، این رویداد برگزار نمیشد و اگر تلاش نمیکرد، چرا دروغ؟ من سه چهار بار رفتم برای کنسل کردن این رویداد به دلیل شرایطی که دیدیم. چه شرایط مالی، چه شرایط اجرایی، چه زمان کوتاه در واقع کملطفی بعضی از رفقایی که اعلام کردند کمک میکنیم بعد جا خالی داده بودند. همهچیز در آن شرایط که میدانم که معمولاً ما فقط یک کار نداریم. ده تا کار موازیاش وجود دارد. اگر اراده و عزم ایشان نبود که پای آن کار بایستند، حتماً این رویداد برگزار نمیشد. ایشان هم انشاءالله که در ادامهی مسیرشان موفق باشند. میخواهم که هم برای سلامتیشان ابتدا صلوات بفرستید و بعد یک تشویق جانانهشان کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
تشویق حضار
نوریان: ما به رسم از اسپانسرینگ هیئت هنر استفاده میکنیم و پایان هر جلسه به کسانی که حضور دارند، یک هدیهی رسمی و یادبود اهدا میکنیم. معمولاً اینها از کتیبهها یا محصولات هیئت هنر هستند که چیزهای دوستداشتنی است دست شما درد نکنه آقای حسینی ممنونم تشریف آوردین. خانم هاشمی خیلی متشکرم. مشارکت دوستان در حلقهی هنر را میخواهیم. برای مشارکت مالیتان مهم نیست. گرچه خوشحال میشویم. ولی مشارکت به قولی کمکهای عملیتان داوطلبهایتان را در مورد اجراییات حلقهی هنر، توسعهی هنر خلاصه میخواهیم. در ارتباط باشید.
