کندوکاو مفهوم جنگ با رویکرد تولید محتوا برای آثار هنری
موضوع صحبتم «جنگ این واژهی مظلوم» است. احتمالا این جلسه، برنامهای چالشی خواهد بود. حتی اگر فرصت به چالشی شدن بحث هم نرسد، همین که الآن بحثی را در حلقه هنر آوردهام و به ذهن دوستان میرسد که ربطی به هنر ندارد و موضوع تئوری دینی است برای من کافی است. البته من یک سرفصل به کارم اضافه کردم «کندوکاو مفهوم جنگ با رویکرد تولید محتوا برای آثار هنری» تا در این جلسه هم بگنجد. اگر از این زاویه به موضوع نگاه شود، انشاالله قابل تحمل خواهد بود.
من الآن میخواهم کار خطرناکی انجام دهم. دارم پا در کفش علما میکنم. دارم به وادیای وارد میشوم که یا معمولا اجازه نداریم در آن وارد شویم، بهخاطر اینکه دانش کافی آن را نداریم. لیکن دغدغههایی که در طی سالها، در من بهوجود آمده باعث شدهاست که من این خطر را بپذیرم و حتی احتمالا نقدهای بسیار سنگین دوستان دلسوز بسیار مؤمن و معتقد را برانگیزم. من نمیخواهم پا در کفش علما بکنم ولی در اینجا بهخاطر هدفی که دارم مجبورم. ظاهر قضیه این است که من دربارهی تفسیر، آیات و روایات صحبت میکنم، اما باطن قضیه یک کار روانی است. از همین الآن هم دارم میگویم که دارم یک کار روانی برای دوستان انجام میدهم، دربارهی مفهومی که در ذهن همهی ما شکل گرفتهاست. من امروز میخواهم آن شکل را بشکنم. فقط میخواهم بشکنم و نمیخواهم چیزی را به کسی ثابت کنم.
نکتهای را باید قبل از شروع صحبتم عرض کنم. مطلبی که در تصویر میبینید. ۳۸ صفحه است و من سعی میکنم که زیاد شما را زیاد خسته نکنم. میخواهم بحث را طوری بگویم که دوستان به هیجان بیایند. ۳۸ صفحه مطلب اینجا است که خلاصهی ۱۰۰۰ صفحه فیشبرداری شخصی من است و سبقهی فیشبرداری این ۱۰۰۰ صفحه حدود دو سال است. سبقهی انگیزشی آن حدود ۵ یا ۶ سال است. شروع این اتفاق به یک محفل نقد فیلمی بازمیگردد که در جایی با جمعیت بیشتر از اینجا برای نقد یک فیلم دفاع مقدس برگزار شدهبود. در آن جلسه آقای فراستی منتقد بود و کارگردان و نویسندهی کار هم حضور داشتند. در آن جمع بحثی دربارهی جنگ شکل گرفت و از کل جمعی که در سالن بود، شاید فقط بنده از آقای فراستی دفاع کردم و با آن فیلمساز به بحث پرداختیم. البته نمیخواهم بگویم که من با آقای فراستی همعقیده بودم. نه! فقط در تعدادی از مبانی صحبتهایمان شبیه به هم بود. این صحبتها با واکنشهای بسیار تند آن کارگردان مشهور مواجه شد و ایشان به حدی رسید که میخواست به ما فحش بدهد و سالن را ترک کند. از آن زمان، یعنی ۵ یا ۶ سال قبل این انگیزه در من ایجاد شد که ظاهرا باید کاری کرد. دو سال قبل هم وارد فیش برداری شدم.
یک پاراگراف برایتان میخوانم. فقط قبلش این نکته را عرض کنم، دلم نمیخواست که این بحث به صورت پاورپوینت ارائه شود، زیرا از نظر من این بحث کاملا دلی است. دلم میخواست صندلی را جلوی سن بگذارم و در مقابل شما بدون هیچ یادداشتی بنشینم و فکر میکنم به آن صورت موفقتر میبودم، زیرا باید حسی را به شما منتقل میکردم. در جایی از بحث باید احساسات شما را تحریک میکردم. در جای دیگر باید با یکدیگر گریه میکردیم. در جایی باید به هم ناسزا میگفتیم تا بحث برای همهی ما جا بیفتد. ولی الآن مجبورم که مستدل و کنفرانسی و حلقهی هنری کارم را ارائه دهم.
تعدادی جمله میخوانم که برایتان آشنا هستند. «جنگ مذموم است. جنگ مترادف با خشونت بوده و خشونت خوی حیوانی است. نه انسانی. جنگ یعنی خونریزی و ویرانی و تباهی. جنگطلبی مخل صلح و آرامش بشری است. اسلام دین صلح است و با جنگ و خونریزی نسبتی ندارد. بدیهی است که همهی ما از جنگ بیزاریم و آشتی و صلح و گفتوگو و تعامل و همزیستی مسالمتآمیز را یگانه راه سعادت بشریت میدانیم، مگر اینکه به حریم ما تجاوز شود که در آنصورت با قدرت از خود دفاع میکنیم. جنگ 8 نیز بر ما تحمیل شد و ما فقط دفاع کردیم. دفاع از خاک و ناموس.» و …. دفاع مقدس!
احتمالا این ادبیات برای ما آشنا است. اگر در جایی از بحث خیلی تند صحبت کردم دلیلش روحیهی جنگطلبی من است و شما زیاد جدی نگیرید. منظورم شما دوستان نیستید. آنهایی که کموبیش با این نوع ادبیات موافق هستند، شاید با بخشی از آن مخالف باشند و با بخشی موافق. ولی در کل این ادبیات را میشناسند. حتی ممکن است این ادبیات در ذهن دوستان هم باشد. من میگویم این ادبیات در جامعهی ما وجود دارد و نمونههایی را با هم میبینیم.
مثلا آقای سیداحمد میرعلایی که از تهیهکنندگان سینما و رئیس بنیاد فارابی هستند، در یک از مصاحبهای دربارهی فیلم ملکه، جملاتی گفتند. مثلا گفتهاند: «زمانی که به فیلمهای ویدئویی نازل پروانهی نمایش داده میشود و این فیلمها در جدول اکران فیلم سینمایی قرار میگیرند، دیگر نمیتوان جایگاهی برای سینمای ارزشی پیدا کرد.» ایشان معترض بودند که فیلم ملکه به عنوان یک فیلم ضد جنگ، توسط رسانهها مورد هجمه قرار گرفتهاست. گفتند: «فیلم سینمایی ملکه یک اثر ضدجنگ است و آن را از این طریق تخریب کردند. درصورتی که ضدجنگ بودن برای یک اثر هنری، امتیاز است. مگر نه اینکه جنگ ما، خود ضد جنگ بود؟ ما که جنگافروز نبودیم، بلکه دفاع کردیم و فیلم ملکه هم در ستایش از دفاع است.»
یا مثلا آقای میلاد کیمرام، بازیگر همان فیلم، در مصاحبههایشان گفتهاند که، «ملکه فیلم ضد جنگ است و در اینباره کمترین تردیدی نداریم. نمیدانم چرا با این کار مخالفت کردند. مگر جنگ مقولهای قابل احترام است؟ مطمئنا نه. دفاع است که قابل احترام است نه جنگ. آیا جنگ از نظر آنها مقولهای انسانی است؟» این را برای آنهایی که مخالف فیلم ملکه هستند گفته است.
من آقای باشهآهنگر را به لحاظ فیلمسازی ستایش میکنم. ایشان واقعا فیلمساز باهوشی هستند. بحث من یک فضای غبارآلودی است که متاسفانه آنقدر بر ادبیات ما غالب شده که به نظر من، داریم به مفاهیم دینی ظلمهایی میکنیم. مثلا آقای باشهآهنگر در جایی گفتهاند: «من جنگ را تقدیس نکردم و اتفاقا چوب عدم تقدیس جنگ را خوردم.» این حرفها را در مصاحبهای گفتهاند.
یا مثلا آقای محمدتقی فهیم که معمولا و در بعضی مواقع بهلحاظ همعقیدهبودن با ما، در دستهی فراستیتیزم قرار میگیرند، در یک موردی مخالف بودند که خود بنده در آن جلسه مجری بودم. ایشان دربارهی کتاب دا گفتهاند که :« دا، داستانی کاملا ضدجنگ دارد و سراسر داستان در نکوهش جنگ است. مسلما کسی از جنگ استقبال نمیکند و همهی ما مخالف جنگیم.»
به برادر متعهد و کتابخوان آقای دهنمکی میرسیم که خود ایشان از بچههای جنگ هستند و قطعا آن مواردی که من در این جلسه از آیات و روایات جنگ میخواهم بگویم، ایشان به آنها اعتقاد دارد و خودش نیز به آنها عمل کردهاست. بحث من نوعی سهو لسان در ادبیات است. شهید آوینی در جایی دربارهی این مبحث یک انذار خیلی سنگینی میدهند که من میخواهم در انتهای بحث به آن برسم. آقای دهنمکی در مصاحبهای گفتهاند:«جنگ فیالنفسه چیز بدی است. یعنی بهعنوان یک ارزش تلقی نمیشود مگر اینکه حالت دفاع به خودش بگیرد.»
آیا این ادبیات که در گفتمان عمومی ما هست، ادبیات یک جامعهی انقلابی است؟ سوال بحث من این است. آیا کاربرد و عمومیت این ادبیات به لحاظ استراتژیک، به صلاح جامعهی انقلابی است؟ من روی استراتژیک بودن آن تاکید دارم و دارم یک مبحث استراتژیک ارائه میدهم. آیا تصور تئوریک ما از مفهوم جنگ و صلح تناسبی با آرمانها مقدس ما دارد؟
در این ارائه میخواهیم چهکار کنیم؟ ما میخواهیم نگاهی به مفهوم قرآنی قتال بیاندازیم و این موضوع را بررسی کنیم. البته همانطور که قبلا عرض کردم میخواهیم پا در کفش علما کنیم.
تعدادی بحث آماری ارائه میدهم که برای بحثمان خوب است. کلمهی جهاد ۳۵ بار در قرآن آمدهاست. معمولا آن را تلاش برای تحقق هدف، مجاهده که بحثش در ادامه میآید، تلاش دوطرفه، جنگیدن در راه خدا، جنگ مقدس، انواع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و البته نظامی درنظر گرفتهاند که نظامی آن همان کلمهی قتال میشود. کلمهی جهاد بار معنایی مثبت دارد.
این مطلب که میگویم در کتاب قیام، نوشتهی استاد علی صفائیحائری (عین–صاد) آمده است. ایشان تعریفشان از جهاد این است: «جهاد، مفهوم گسترده و بازی دارد و شامل هرنوع کوششی میشود که تقویت حق و تضعیف باطل و اقامهی حق و دفع باطل را داشته باشد.» من به دوستانی که میخواهند چنین بحثی را دنبال کنند توصیههایی دارم. افراد و علمای مختلفی دربارهی جهاد کتاب نوشتهاند. آقای مطهری نوشتهاند، آقای مصباح و … و من در مباحثم از همهی این عزیزان مطلب دارم. اما تنها کتابی که از نظر بنده اگر آن کتابها در سطح دبیرستان است، میشود گفت که این کتاب در سطح دکتری است، کتاب آقای صفائی است. بعضا در بعضی از مباحث کتابهای ایشان، چند و حتی چندین پله بالاتر از کتابهای دیگر است. ایشان در بحث این که چطور میتوان از دعوت و مبدأ به قتال رسید، مراحلی را توضیح دادهاند که من وارد آن بحثها نمیشوم و میخواهم سریع به اصل مبحث برسیم.
معروفترین آیهی جهاد که شاید تمام دوستان شنیده باشند «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» است. در این آیه، ارزش کلمهی جهاد مستتر است. واژهی بعدی، واژهی حرب است. این کلمه معادل فارسی جنگ است. این کلمه در قرآن هم بار مثبت دارد و هم بار منفی. البته بیشتر بار منفی دارد. مثلا وقتی میخواهد بگوید که مشرکین با ما جنگیدند، میگوید مشرکین با ما محاربه کردند. معمولا دربارهی آنها به کار میرود. این کلمه 4 بار در قرآن آمدهاست، مثلا در سورهی محمد (ص) که نام دیگرش سوره قتال است. اما به واژهی قتال میرسیم. واژهی قتال هم بار مثبت دارد و هم بار منفی. لیکن در قرآن بیشتر بار معنایی مثبت دارد. مثلا وقتی میخواهد بگوید مؤمنین جنگیدند، میگوید مؤمنین قتال کردند. همانطور که دیدید واژهی جهاد با آن همه معانی مختلفش فقط ۳۵ بار آمده است، اما جالب است بدانید کلمهی قتال ۱۷۰ بار در قرآن تکرار شده است. از خود کلمهی قتال، با این ترکیب ۷۱ بار در قرآن استفاده شدهاست که ترجمهی قتال به فارسی میشود کشتار.
من از دوستان عذرخواهی میکنم زیرا داریم وارد مباحثی میشویم که ظاهرا خشونتبار هستند. گویا با کتاب مقدسی طرف هستیم که چنان هم، اهل مماشاتکردن، نیست. در استفادهی از کلمات، خیلی خشن است. میدانید کشتار یعنی چه؟ البته واژهی دیگری هم در قرآن هست به نام سفک دم. این واژه برای زمانی است که خدا انسان را خلق کرد و ملائک آن را دربارهی انسان به کار بردند. از خدا پرسیدند که میخواهی موجودی را روی زمین بیاوری که خون میریزد؟ از این آیه مفسرین استفاده کردهاند و گفتهاند که از قبل فرشتگان میدانستند که جنگ و خونریزی و کشتن در انسان وجود دارد. این برخلاف نظر تورات است. ما معتقدیم که تورات تحریف شدهاست. در تورات آمدهاست که: «و خداوند دید که شرارت انسان در زمین، بسیار است و هر تصور از خیالات وی، دائما محض شرارت است و خداوند گفت که انسان را که آفریدم از روی زمین محو سازم بهائم و حشرات و پرندگان هوا را، چون که متأسف شدم از ساختن ایشان.» این بحثی است که مبنای تفکرات روشنفکری است در مواجهه با بحث جهاد و قتال. ریشهی این بحث از اینجا شکل میگیرد. سوال ما این است که اصلا چرا در عالم جنگ وجود دارد؟ چرا آدمیزاد جنگ ایجاد میکند؟ این سوال ما است. آیا بعد از این که انسان روی زمین آمد جنگ بهوجود آمد یا نه، از قبل در نهاد انسان بودهاست؟
در مباحث اسلامی میگویند که هدف ورود به این بحث و برای این که انسان بتواند رشد کند باید اختیار داشته باشد. اختیار باعث میشود که ما بین خیر و شر انتخاب کنیم و این باعث رشد ما میشود. اگر قرار بود که فقط در مسیر خیر باشیم، فرشته میشدیم. این انتخابهای ما است که باعث رشد ما میشود. بر اساس همین اصل اسلامی و به قول استاد علامه مصباح، عالم مادی و این دنیا، عالم تزاحمات است زیرا ترکیب خیر و شر است. انسانها بهواسطهی اختیارشان یا خیر و یا شر را انتخاب میکنند. وقتی خیر و شر را انتخاب میکنند، دو دسته میشوند. حال که دو دسته شدند با هم میجنگند. پس این، در نظام حکیمانهی خداوند، یک طراحی است. مسئلهای نیست که بیدلیل بهوجود آمده باشد و تبعات رفتار انسان باشد و بتوان آن را حذف کرد. این اتفاق طراحی خداوند است. در کتاب جنگ و جهاد در قرآن علامه مصباح، این که خداوند چه طور این طراحی را کنترل میکند را باز میکند. مثلا این که در کجا مؤمنین را جلو میفرستد و کجا مشرکین، آخر چه میشود و … و میبینیم که تمام اتفاقات طراحی شدهاست. زمینه ساز طغیان و ظلم و تجاوز، اختیار باعث این میشود. كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى ،أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی. طغیان از قبل در انسان پیشبینی شدهاست. آیهی ۲۵۳ سورهی بقره کاملا این مسأله را توضیح میدهد. میگوید: «اگر خدا میخواست کسانی که بعد از آنان آمدند، پس از آن که معجزه و نشانههای روشن به آنها رسید با هم نمیجنگیدند.» میگوید اگر خدا میخواست جنگ نمیکرد. ولی خدا میخواهد که جنگ کند. «ولی اختلاف کردند. پس برخی از آنان ایمان آوردند و برخی کفر ورزیدند. قطعا اگر خدا میخواست نمیجنگیدند ولی خدا آنچه را میخواهد از روی حکمت و مصلحت انجام میدهد.» همانطور که قبلا برایتان گفتم، آقای مصباح میگویند که :« نهتنها اصل وجود جنگ تابع ارادهی الهی است بلکه مقتضی نظام حکیمانه است.» میخواهم سریع وارد بحث اصلی شوم.
تقسیم ارزشی جنگ در قرآن چگونه است؟ همانطور که گفتیم دو نوع جنگ داریم، آنهایی که طغیان میکنند و آنهایی که در مسیر خیر هستند، دو نوع قتال داریم. قتال فی سبیل الله و قتال فی سبیل طاغوت. [ نساء ۷۶ : الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ] عمل فی سبیل الله عملی است که انسان و جامعه را به خدا نزدیک کند. پس قتال فی سبیل الله و شمشیر زدن، جنگیدن و خونریزی فی سبیل الله یعنی جنگ و خونریزیای که من و خانوادهام و جامعه را به خدا نزدیکتر کند.
در تفسیر نمونه، جلد دو، صفحهی ۱۸ آمده است که تاویل به فی سبیل الله هدف اصلی جنگهای اسلام است. ببینیم که امام خمینی در این رابطه چه میگوید:« قیام برای خدا در مقابل تمام قیامهای طاغوتی است و اگر برای خدا نشد شیطانی است. طاغوت است و الله. قیام هم یا برای خدا است یا برای غیر خدا.»
در خیلی از مذاهب انحرافی و البته مذاهبی که در آنها بدعت ایجاد شدهاست، اصلا جهاد مسلحانه را برنمیتابند. میگویند دین، که ما میگوییم برنامهی زندگی و دوستی و زندگی مسالمتآمیز و رشد و تکامل و … در خود دارد، مگر میتواند با جنگ همراه باشد؟ در تفسیر نمونه گفته شدهاست که جهاد یکی از نشانههای موجود زنده است و در عالم، قانونی عمومی است. آیتالله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه میگویند که بعضی از غربزدهها اصرار دارند که جهاد اسلامی را محصور در جهاد دفاعی کنند. دوستان دقت کنید. تاکیدی که در رسانههای و گفتمان عمومی ما معمولا روی مفهوم “دفاع” مقدس هست، بعضی عامدانه و بعضی هم طبق ادبیات عمومی این کار را میکند، مدام روی دفاع مقدس تأکید میکنیم. همین که میگوییم دفاع مقدس و هیچکس اسمی از جنگ مقدس نمیبرد جای حرف دارد. بنده معتقد هستم که در مواردی استفاده از واژهی دفاع مقدس باعث شده است که در حق واژهی قتال ظلم شود. شاید لازم باشد در بعضی موارد از واژهی قتال و جنگ استفاده کنیم و از این کار هم نترسیم. مثل قرآن با کسی رودربایستی نداشته باشیم. به چرایی این مطلب هم خواهم رسید. به قول آیهی ۵۴ سورهی مائده:« … يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ » از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نمیترسند.» این مطالب ذیل آیات جهاد است.
جنگی در دین اسلام است که جنگ خطرناکی است و داریم به آن میرسیم. خیلی از افراد روی این جنگ صحبت کردهاند و به اسلام ایراد گرفتهاند. میخواهم دربارهی آن برای شما بگویم.
انواع جنگ توسط آقای مکارم شیرازی در تفسیر نمونه به چهار قسمت تقسیم شدهاست. گفتهاند خاموشکردن فتنهها، یا جنگ ابتدایی، جنگ دفاعی، جنگ حمایت از مظلومان، جنگ برای محو شرک و بتپرستی. یک تقسیمبندی دیگر علامه طباطبائی در تفسیر المیزان کردهاند که عبارت است از ابتدایی، دفاعی و خاموشکردن فتنه. علامه مصباح انواع جنگ را هشت قسمت کردهاند. ایشان مطابق ترجمهی آیات این کار را کردهاند. گفتهاند جنگ با مشرکان. ما دقیقا آیات آن را داریم و شرایط آن گفتهشده است. جنگ با کفار. جنگ با اهل کتاب. وقتی آیهای که مشخصا دربارهی جنگ با اهل کتاب هست را میخوانید کاملا تعجب میکنید، البته تفسیر خاصی دارد، خداوند میگوید که برو و با اهل کتاب بجنگ و بعد آنها را مجبور کن که به تو جزیه و مالیات دهند. البته شرایطی هم دارد ولی همین نص و متن آیه رویکرد جالبی دارد. بی پرواست و بدون رودربایستی.
جنگ با اهل بغی. من با این جنگ با اهل بغی کار دارم. جنگ با اهل بغی یعنی اینکه بین دو طایفهی مؤمن و مسلمان جنگ شود. یکی از آنها اهل بغی است یعنی باغی است و به دیگری تجاوز میکند. مثلا عراقیها و بعثیها به ایرانیها حمله میکنند. البته مثال کاملا درستی نیست، زیرا بعثیها جزو مؤمنین قرار نمیگیرند. با این وجود و با اغماض این مثال را در نظر بگیرید. این نوع جنگ بین اهل بغی است. یعنی اینکه یک گروه طغیان میکند و به دیگری میتازد. اینجا تنها جایی از انواع جنگها است که شاید بتوان دربارهی مفهوم صلح هم صحبت کرد. من جلوتر دربارهی صلح صحبت میکنم.
جهاد رهاییبخش. اگر بخواهم برای این جهاد مثالی بزنم میتوان گفت که شما روزی تصمیم بگیرید که بروید فلسطینیها را نجات دهید. جهاد دفاعی. جهاد قصاص. مثلا وقتی ما به فاو حمله کردیم، طبق آیات قرآن، این از نوع جهاد قصاص محسوب میشد.
اما اگر تمام تقسیمبندیها را کنار بگذاریم، یک تقسیم بندی کلی داریم که عبارت است از یک، جهاد دفاعی و دو، جهاد ابتدایی. در بین علما تعاریفی که بین جنگهای ابتدایی و رهایی وجود دارد تلاقی دارد و نمیتوان دقیقا گفت که کدام کلمه درست است. خیلی از علما رهاییبخش را به مصداق میانمار رفتن و آنها را نجاتدادن درنظر گرفتهاند و خیلی از علما هم رهاییبخش را زمانی درنظرگرفتهاند که هیچکس، هیچ گناهی نکردهاست و ما باید حمله کنیم و از دید عدهای جنگ خطرناکی است و من میخواهم به آن برسم، در نظر گرفتهاند. هیچکس، هیچ گناهی نکردهاست، کاری نکرده است، ظلمی نشدهاست و با خوشی و صفا کشورها درحال زندگی کردن هستند ولی دستور قرآن است که باید به آنها حمله کنیم. علما به صورت متفقالقول آن را جنگ ابتدایی نام بردهاند و من میخواهم به آن برسم. برای مزاح عرض میکنم که به راهنمایی و متوسطه نمیرسد.
دربارهی جنگ دفاعی به صورت خلاصه توضیحی خدمت دوستان عرض کنم. به نظر دوستان آیا اصلا من باید توضیح دهم؟! یعنی این که دفاع ضرورت دارد باید توضیح دادهشود؟! من متأسفم ولی سینمای خودمان را نگاه کنید. ما فیلم ضد دفاع مقدس داریم. یعنی من اینجا دارم بحثی را مطرح میکنم که شاید اصلا مطرح کردن آن، لازم نباشد. ما فیلم ضد دفاع مقدس داریم!
یلمی است به نام “جایی برای زندگی” ساختهی آقای بزرگنیا. آقای عزتالله انتظامی شخص اول خاندانی است و این افراد در خانهای با صفا و صمیمیت، بزن و برقص، بلرزان و بچرخان، در حال زندگیکردن هستند. عراقیها در یک لانگ شات میآیند و مثل مور و ملخ میریزند، میگیرند، خراب میکنند، آتش میزنند و جلو میروند. داستان میگذرد و ایرانیها در یک لانگ شات ،مثل مور و ملخ میآیند، میریزند، خراب میکنند، خانهی آقای عزتالله انتظامی را داغون میکنند و عراقیها را بیرون میکنند. این آقا از بیرون ایستاده و صحنهها را نگاه میکند و در فیلم میگوید این چه بدبختی است که ما داریم؟ چرا این افراد میآیند اینجا با هم دعوا میکنند، بروند سر کوچهی خودشان با هم دعوا کنند! از این اتفاق در سینمای ایران چقدر برای شما مثال بزنم؟
دفاع طبق فتوای تمامی علما واجب عینی است، یعنی حتی در بعضی از موارد اجازهی ولیامر هم نمیخواهد. حتی اگر حاکم جائر باشد و شما سرباز حاکم جائر باشید، نمیگویید که باید بروم و از مرجع تقلیدم بپرسم. اما آقای صفائی که همانطور که گفتم ایشان مسائل را بسیار عمیقتر میبینند و من این مطلب را در هیچ جای دیگری ندیدم در کتابشان میفرمایند دفاع، دو نوع است. یک وقت از سر مسئولیت است و یک وقت از سر غریزه. ایشان میگویند دفاع یک مؤمن مسلمان مسئولیت است و غریزی نیست. ایشان تعبیر خیلی زیبایی دارند و میگویند که سگ هم از صاحبش دفاع میکند.
پس ما دفاع از خودمان داشتیم. دفاع از جان و مال و خاک و ناموس و …. دفاع دیگری داریم که دفاع از مظلوم است. این مظلوم، هر مظلومی را شامل میشود. مردم میانمار مظلوم محسوب میشوند. فلسطینیها مظلوم هستند. چند شب پیش برنامهی راز سودان را نشان میداد که آقای فرجی بهعنوان مستندساز به آنجا رفتهبودند. آنجا سواد نداشتند، پول نداشتند و هیچچیز نداشتند ولی تنها چیزی که در بحث سواد، داشتند این بود که قرآن میخواندند. بعد برای اینکه یک عکاس آنجا برود باید هشت نفر با اسلحه دور این فرد بودند که مبادا خونریزی آنجا اتفاق بیفتد! برای این وضعیت آیا بنده بهعنوان یک مؤمن مسلمان مقصر نیستم؟ هستم. آیا نباید از مسلمانی که آنجا هست دفاع کنم؟ طبق آیات قرآن باید از او دفاع میکردم. یک نکتهای را همینجا بگویم که ممکن است در ذهن بعضی از دوستان شکل بگیرد. بنده خارج از ذیل دستور ولیامر حرفی نمیزنم. همهی قوانین منوط به دستور ولیامر است و ولایتپذیری و این بحث دیگری است.
صحیفهی امام را با هم ببینیم. [قضيه جهاد يك قضيه است، قضيه دفاع قضيه ديگر. قضيه جهاد يك شرايطى دارد. براى اشخاص خاصى هست. براى گروه معينى هست با شرايطى. لكن قضيه دفاع، عمومى است. مرد، زن، بزرگ، كوچك، پير، جوان همان طورى كه عقل انسان هم آن حكم مىكند كه اگر كسى هجوم آورد براى منزل يك كسى، اهالى آن منزل، هريك كه هست دفاع مىكنند از خودشان. چنانچه هجوم آورد كسى به شهر يك كسى، اهالى شهر براى حفظ جهات خودشان دفاع مىكنند. ديگر اينجا هيچ شرطى نيست. همه دفاع بايد بكنند. و اگر به كشور ما، كشور اسلامى ما هجوم بكنند و بخواهند تعدى بكنند، تجاوز بكنند، بر همه افراد مملكت، بر همه افراد كشور، چه زن، چه مرد، كوچك، بزرگ اينجا ديگر شرطى نيست، بر همه واجب است كه دفاع كنند. و لهذا حال دفاع فرق دارد با حال جهاد.]
آیهی ۷۵ سورهی نسا که میگوید دادخواهی کنید از مظلومین. لحن اینطور است که میگوید شما را چه شدهاست؟ کجایید؟ چرا دفاع نمیکنید؟ لحن آیه را دیدید که دارد با ما دعوا میکند؟! حال تفسیر همین آیه را در صحیفهی امام ببینید. [سیرة انبیا؛ همین بوده است که اگر چنانچه یک سلطانی جائر بر مردم حکومت میخواهد بکند، بایستید در مقابلش، و به هر چه، به هرجا میخواهد منتهی بشود، باید برویم سراغش و نهی از منکرش و امر به معروفش کنیم و بکشیم او را پایین از این تخت باطل…]
ما در آیات دفاعی داریم که حتی اگر شک کردید که قوم مشرکی که در همسایگی شما هست، میخواهد به شما حمله کند، مجوز دارید که اول شما حمله کنید. این آیهی قرآن است. یعنی اگر برای شما خبر آوردند که آنها درحال جمع کردن نیرو هستند و شک کردید تمام است. یکی از غزوات پیامبر -ظاهرا تبوک- نیز از این جنس جنگها بودهاست. جزو جنگهایی است که بعضی از علما آن را ابتدایی فرض کردهاند اما بعضی دیگر گفتهاند که آن هم نوعی جنگ دفاعی است. شهید مطهری در کتاب جهاد، در این موارد میگوید که شما اجازه دارید در جنگ پیشدستی کنید. من دارم الآن از خشونت انقلابی برایتان صحبت میکنم. ما در قرآن آیهای داریم که خداوند به پیامبر میفرماید وقتی در جنگ داری شمشیر میزنی، باید طوری شمشیر بزنی که گردن طرف بپرد و در جا قطع شود! فضرب الرقاب! خداوند دارد جنگیدن یاد میدهد. میگوید ای سرباز، این طور شمشیر بزن، سرش را بپران. حالا بگذار شمشیری بزنم تا ذرهای عقب برود در قرآن نداریم. اما در قرآن آیهی دیگری داریم که میگوید و لاتعتدوا یعنی تجاوز نکنید. خیلی از افراد از این آیه سواستفاده کردند و گفتند که تجاوز نکنید یعنی به خاک کسی تجاوز نکنید. در صورتی که اینطور نیست. و لاتعتدوا میگوید اگر دارید جنگ میکنید، از حدود جنگیدن تجاوز نکن. زن و پیر و جوان و اسیر را نمیتوانی بکشی. در آب نمیتوانی سم بریزی. حق نداری از بمب هستهای استفاده کنی. نباید کشتار جمعی انجام دهی. این مسائل تجاوز کردن از جنگ است.
دفاع دیگری هم داریم که عدهای آن را دفاعی عادی و عدهای آن را به عنوان دفاع ابتدایی نام بردهاند و آن دفاع از توحید است. دفاع از حق خداوند بر بندگانش. بحث اصلی این بخش، همین است. شهید مطهری در کتاب جهاد میگویند که «دین یعنی صراط مستقیم، یعنی راه راست بشری. بیتفاوت بودن نسبت به مسئلهی دین، یعنی در رابطه با راه راست بشریت، بیتفاوت بودن. ما میگوییم توحید با راه سعادت بشری بستگی دارد. مربوط به سلیقهی شخصی نیست. مربوط به این قوم و آن قوم نیست. پس حق با همان کسانی است که توحید را جز حقوق بشریت میشمارند.» ما توحید را جز حقوق بشر میدانیم.
نکتهای را بگویم. شما در بعضی از تفاسیر با این موضوع برخورد میکنید اسلام از همان اولی که آمد وارد جهاد و قتال ابتدایی نشد. در ابتدا اصلا اجازهی قتال در مکه نبود. بعد آیاتی آمد که میتوانید به جهاد فکر کنید. بعد آیاتی آمد و گفت که دفاع کنید. بعد آیاتی آمد که میگفت هجرت کنید. بعد گفت حمله کنید. بعد فرمود يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ یا پیامبر مردم را به قتال برانگیز. حتی نگفته است جهاد که برداشت کنیم که منظورش جهاد فرهنگی است. حَرِّض! فکر کنم خدایی که این کتاب مقدس را فرستادهاست اصلا مهربانی را متوجه نمیشود! من که اصلا دوست ندارم حتی سر یک مورچه را بکنم. خیلی من فرد انساندوستی هستم! خیلی آدم مهربانی هستم! ولی نه، این خدا گویا اصلا مهربان نیست! مثل اینکه من مخلوقاتش را بیشتر از خودش دوست دارم! چرا حرض المومنین؟! چرا خدا این را میگوید؟ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ. خدا دوست دارد. این صفی که شما میکشید را دوست دارد.
جهاد ابتدایی: تعریف جهاد ابتدایی. این محل مناقشهی ما با بقیه است. کتاب سیری در ائمهی اطهار (ع) نوشتهی شهید مطهری صفحهی ۵۷ میگوید:« یعنی جهاد برمبنای این که اگر دیگران غیرمسلمان باشند و مخصوصا اگر مشرک باشند، اسلام اجازه میدهد ولو اینکه سابقهی عداوت و دشمنی هم با آنها نداشتهباشند، به آنها حمله کنند برای از بینبردن شرک.» البته دوستان بدانند که این کار شرایط دارد و ساده نیست. شرایط دارد اما همین تعریف هم جالب است. قبل از جهاد دعوت وجود دارد. شما نمیتوانید به صورت ناگهانی در بیابانهای کشور آنگولا ناگهانی یقهی کسی را بگیرید و بگویید من میخواهم شرک را از بین ببرم! به همین سادهگی نیست و دعوتی هم قبلش هست. علامه مصباح میفرمایند:« البته اگرچه در نامگذاری و لفظ مضایقهای نیست اما حقیقت این است که براساس معنای اصطلاحی و رایج دفاع، نمیتوان جهاد ابتدایی را مصداق دفاع دانست و اگر هم ما آن را از مقولهی دفاع برشماریم در واقع از باب توسعه در اصطلاح است. اما در هر صورت آنچه که مهم هست و هیچ تردیدی در آن وجود ندارد جواز جهاد ابتدایی، خواه آن را دفاع بنامیم و خواه ننامیم، وجود دارد.» شهید مطهری در جای دیگری میگوید:« آیا صحیح است که در متن یک دین و در متن قانون، قانون جنگ وجود داشتهباشد؟ معترض میگوید نه. چون جنگ بد است و دین باید همیشه مخالف بدیها باشد. پس باید مخالف جنگ باشد» یعنی طرفدار صلح. ایشان این حرف را بیاساس میدانند. البته ایشان در جایی براساس قضایا از صلح طرفداری میکنند که به نظر من براساس مقتضیات امروز، بخشی از صحبتهایشان را اگر امروزه بودند، ادبیاتش را شاید اصلاح میکردند.
خوب حالا پا در کفش علما نکنیم! علامه مصباح علت پیشآمدن اینگونه مباحث را این موضوع میدانند که :«خودباختگی در مقابل فرهنگ غرب.» من هم ریشهاش را به شما گفتم که تورات است. ایشان میفرمایند که :« در فرهنگ غرب، حق آزادی، حق حیات، حق احترام، کرامت انسانی مطلق است.» آنها میگویند که حق آزادی و حیات و زندگی مطلق است. آنها میگویند که این حق در هیچجا و توسط هیچکسی نباید نقض شود. به همین دلیل از قانون قصاص منع میکنند. در فرهنگ غرب اعدام نداریم چون حق حیات مطلق است. علامه مصباح میگویند که حق حیات، مطلق نیست. آنچه که مطلق است کمال نهایی روحی و معنوی انسان است. تقرب به خدای متعال حق مطلق ما است. رشد حق مطلقی است که کسی نباید مانع آن شود. باقی حقها مشروط است. البته ایشان بحثی دارند که در آخر بحث به آن اشاره میکنم. ایشان میفرمایند که سرانجام روزی فراخواهد رسید که در آن روز، به فرمان ولیعصر جهاد ابتدایی صورت میگیرد تا سراسر جهان برمبنای عدل باشد. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ. این سه بار در قرآن آمده است لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ یعنی اینکه إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ. معنیاش این است. نمونهی جهاد ابتدایی حتی در قبل از اسلام هم هست. وقتی از ملکهی سبا برای حضرت سلیمان خبر آوردند ملکهی سبا یک خانم باشخصیت و باکمالاتی بود که شهری داشت و خیلی خوش و خرم زندگی میکرد و کافر هم بودند. آنها خورشید میپرستیدند. هدهد برای حضرت سلیمان قضایای شهر آنها را شرح داد و گفت که چه کارهایی میکنند. حضرت به سرعت نامهای برای آنها فرستادند. ملکهی سبا سریع تسلیم شد. گفت بفرمایید! این هدایا و … و ما نوکر شما هستیم! ما اصلا کاری با شما نداریم. حضرت فرمود ندارید! شما بروید و تختش را بیاورید. اگر نیامد من با لشکریانم میآیم و به آنها حمله میکنم. نمونهی جهاد و جنگ ابتدایی زیاد است. بروید بخوانید. الآن چون وقت نداریم نمیخواهم زیاد وارد این بحثها شوم. بروید ببینید که جنگ ابتدایی به چه شکل است. یا مثلا حضرت موسی بعد از این که فرعونیان را در رودخانه غرق کرد همراه بنیاسرائیل به سمت اورشلیم رفتند. اورشلیم دست کفار بود. گفتند که برویم کفار را از بین ببریم و اورشلیم را بگیریم. حاکم جائر آنها باید از بین برود و باید شهر تسخیر شود. این هم یکی دیگر از نمونههای جهاد ابتدایی در قبل از اسلام. بعد از اسلام هم در غزوات چون وقت نیست زیاد به آنها نمیپردازم، ولی جنگ اسلام و ساسانی از نمونههای جنگ ابتدایی است و براتون جالب است که بگویم که جنگ ابتدایی که ما با ساسانیان داشتیم، در آن جنگ حضرت علی به خلیفهی دوم مشورت میدادند و حتی به خلیفهی دوم میگفتند که خودت جلو نرو زیرا برایت خطرناک است. امام حسن در فتح اهواز بودند. امروز هم روز میلاد این امام عزیز است. در زمان خلیفهی دوم این اتفاق افتاد و جهاد هم از نوع جهاد ابتدایی بود. رستم فرخزاد فرماندهی ایرانیان بود و من اگر دیالوگش را بین مطالبم پیدا کنم به شما میگویم که چهچیزی به فرماندهی مسلمانان گفت و چه جوابی شنید. گفت شما برای چه آمدهاید تا با بجنگید؟ فرماندهی مسلمانان سعدوقاص، فلسفهی جهاد ابتدایی را به او گفت. اما اصل بحث بنده آیهی ۲۱۶ سورهی بقره است. مبنای آخر بحثمان همین آیه است. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. امروز درس خارج آقای فاضل لنکرانی را میدیدم که از همین آیه و با توجه به همین آیه، اثبات میکردند که بحث این آیه دقیقا جهاد ابتدایی است که حالا من از این بخش رد میشوم.
میخواهم مقایسهای انجام دهم. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ، الآن نزدیک افطار هم هست. آیهی مشابه آیه چیست؟ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ. اینجا بخشی است که میخواهم ذرهای روضه بخوانم. کتب علیکم، بر شما واجب شد، بر شما نوشته شد، مجبورید و باید این کار را کنید ۵ یا ۶ بار در قرآن آمده است. یکی دو بار از آن دربارهی قتال است. یک بار آن دربارهی صیام است. یک بار دیگرش را درخاطر ندارم. کتب علیکم القتال. آیا روزه خلاف غریزهی خوردن من نیست؟ من به دنیا آمدم، برای اینکه بخواهم غذا بخورم، برای اینکه بخواهم راه بروم و حرکت کنم و عبادت کنم باید غذا بخورم. آیا روزهگرفتن، برخلاف غریزهی من وضع نشدهاست؟ آیا روزه مشقتبار نیست؟ شما در ادبیات معمولی خودتان آیا شدهاست که بگویید که من از این گرسنگی و تشنگی بیزارم؟ تا حالا شده بگویید که تشنگی روزه بهخاطر این که آدم را اذیت میکند یک ظلم به بشریت است و خوب دیگر مجبوریم؟ کراهت دارم از گرسنگی و تشنگی بهخاطر خدا. آیا ما چنین حرفهایی را میگوییم؟! نمیگوییم. ما از روزه لذت میبریم. خدایا عاشق تو هستم و برایت میخواهم گرسنگی بکشم. ولی درمورد قتال چی؟ نه! دیگر نمیشود. میزنید! ممکن است خون بیاید! خطرناک شد. نه دیگر! اینجا دیگر کراهت دارد! مفسرین كُرْهٌ را به مشقت ترجمه کردهاند. نمونهاش علامه مجلسی است. یعنی حتی ما کراهت دیگر استفاده نمیکنیم. یعنی مشقت و سختی كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ. بله. گفتهاست برای شما مشقت دارد. البته کراهت هم ترجمه کردهاند اما مشقت صحیحتر است. بحث من اینجا است. نکتهای که از اول بحث میخواستم بگویم اینجا است. نقطهی استراتژیک بحث ما اینجا است. شهید آوینی در کتاب “آینهی جادو” جلد اول مثالی میزند. او میگوید، من در کتاب فرزندم دیدم که نوشته است ماشین برای راه رفتن بنزین میخواهد، آدم برای اینکه راه برود غذا میخواهد. ایشان میگوید که این طرز تعلیم، مطابق با بیان و فرهنگ ما نیست. میگوید وقتی این بیان به بچه آموزش داده میشود در آینده وقتی به او میگویند که حالا باید روزه بگیری، میگوید ببخشید، مگر خودتان نگفتید ماشین برای راه رفتن بنزین میخواهد؟ برای چی باید غذا نخورم؟ ایشان میگوید این تربیت غلط محصول تمدن مدرن است که با ادبیات غلط میخواهد حتی مفاهیم دینی را نیز آموزش دهد. میخواهد انسانیت را درس دهد. بحث بنده در رابطه با جنگ این واژهی مظلوم، همین مفهوم استراتژیک است که میخواهم دربارهاش صحبت کنم. یک مثال دیگر برایتان بزنم. شهید آوینی میگوید: «اگر ما خود را موظف به پاسداری از مرزهای کلمات و زبان ندانیم، هرگز نباید متوقع باشیم که تحت سیطرهی فرهنگی واقع نشویم. زبان امروز ما در ادبیات مرسوم، رسانههای گروهی و کتابهای آموزشی یک زبان ترجمهای یا ترجمانی است که با این مشخصات حافظ شئون اسلامی، انقلاب و فرهنگ ایرانی نمیتواند بود.» یک مثال دیگری برایتان بزنم.
این مثال را دکتر حسن عباسی میزنند. میگویند که از یک زمانی روی دیوارهای مینویسند که اعتیاد جرم نیست، بلکه بیماری است. این هم از همان جنس ادبیاتی است که باعث رواج فرهنگ تربیتی و گفتمانی غلط میشود. جرم نیست بلکه بیماری است! ایشان میگفتند که این جمله توهین به انسان است. بیماری چیست؟ بیماری چیزیاست که به من عارض میشود. بیماری انتخاب من نیست. من عاشق بیماری نیستم. من بیماری را انتخاب نمیکنم. ممکن است ضعف به خرج دهم یا اشتباه کنم یا پایم بلغزد و بیمار شوم یا حتی در اثر بیدقتی بیمار شوم ولی واقعا بیماری را نمیخواهم. ایشان میگوید که وقتی شما میگویید که معتاد نوعی بیمار است، منظورتان این است که او اختیار ندارد، انتخاب ندارد. شما با این حرف دارید به او توهین میکنید. این کار واقعا انتخاب خودش است. وقتی میگوییم مجرم است یعنی اشتباه کردهاست و میشود او را اصلاح کرد، ولی وقتی میگویید بیمار است داری اختیار را از او صلب میکنی و به او میگویی که خودت نمیتوانی خوب شوی. این از نظر معنی و مفهوم و استراتژیک تأثیر منفی روی جامعه دارد. این نکته از آن مسائل پیچیدهای است که شاید از نظر ما ساده باشد. میگوییم باشد دیگر، دکتر و وزارت فلان گفته بودند که درست است، پس دیگر به آن گیر نده.
چرا ما از جنگ کراهت داریم؟ چرا در رابطه با صلح بهصورت عاشقانه شعر میگوییم؟ چرا دربارهی کشتهشدن افراد با دلسوزی و ناراحتی صحبت میکنیم؟ من دربارهی به ناحق کشتهشدن افراد صحبت نمیکنم دوستان. وقتی هیروشیما را با بمب اتم زدند، بله، شما حق دارید در رابطه با آن هزاران شعر بگویید. ولی چرا در ادبیات ما، کلا آثار هنری خلق کردن در رابطه با مفاهیم بشر دوستی و انسانی، صلح و صفا و صمیمیت، با هم دوست باشیم، چرا جنگ میکنیم، چرا در سر یکدیگر میزنیم، چرا خونش را میریزیم، وای خون، بد است، و … وجود دارد؟ چرا هنرمند ما دوست دارد در این زمینه کار کند؟ یکی از دلایل آن این است که به او جایزه میدهند، از او تقدیر میکنند، صلح نوبل میدهند. آفرین بشردوست و انساندوست به او میگویند. تو از خدا بیشتر انسان را دوست داری! آفرین! یکی از دلایلش شاید این باشد. چرا دربارهی سلحشوری، آثار هنریش ستایش نمیشود؟ چرا ضربهی علی بن ابیطالب در روز خندق از فلان و فلان افضلتر است؟ چرا؟ چرا این موضوعات مبنای اثر هنری من قرار نمیگیرد؟ باید به احادیثی از پیامبر (ص) هم اشاره کنم. بگذارید حدیثی از پیامبر بگویم که شاید دیر شود. روایتی از پیامبر داریم که میگوید من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم، انا من الدنیا احبّ ثلاثة اشیاء الصّوم فى الصیف و الضرب بالسیف و اكرام الضیف. دو تا از این سه در اینجا محقق شدهاست. دوستان اگر سومی هم اینجا راه بیاندازیم خوب میشود! دقت کردید؟ این جمله حدیث نبوی است. آن که آقای مجید اخشابی خواننده با حالت بلرزان و بچرخان میگوید که زن و عطر و نماز حقایق است و راز عاشقهای صادق است، آن را همه دوست دارند. این یک مورد را هیچکس نمیبیند! نه.
چرا ما از جنگ کراهت داریم؟ چرا از جنگ بدمان میآید؟ چرا از جهاد در راه خدا با جان و مال و ناموس بدمان میآید؟ چرا؟ آقای صفائی در کتاب قیام به خوبی این مطلب را توضیح میدهند. آدم وقتی این دلایل را میخواند مدام شرمنده میشود و با خودش میگوید، راست میگوید. قرآن این را میگوید؟، پس شرمندهام. در مورد من هم صدق میکند. من اصلا دربارهاش شعر گفتهام، اصلا دربارهی آن فیلم ساختهام. ایشان ۹ عامل را نام میبرد که چرا ما از جنگ کراهت داریم؟ و جالب این است که هو خیرلکم، یعنی شما از جنگ کراهت دارید ولی خیر شما در این است. حب نفس. حب حیاط. عشق دنیا، آیهی مربوطهی آن، آیهی ۲۴ سورهی توبه است. میگوید اگر خواهر و مادر و برادر و … برای شما از جهاد محبوبتر هستند، پس منتظر بمانید! آیه دارد میزند در سر من! میگوید خاک بر سرت! باورتان نمیشود بارها، وقتی این آیه را خواندهام هنگام خواندن اشک ریختهام.
میگوید پس منتظر باش! اگر حاضر نیستی اینها را در راه من بدهی و فدا کنی، پس بایست. آیهی بعدی، آیهی ۳۸ سورهی توبه است. باز هم خودتان بخوانید. آقای صفایی در کتابشان جواب کسانی که به این مطالب مشقات استناد میکنند را هم دارد. او میگوید که درست است چنین آیاتی هست اما از طرفی آیه داریم که وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. موارد بعدی ترس و حیرت است. آیهی ۱۳ از سورهی توبه: [چرا و براى چه نمىجنگيد؟ آن هم با گروهى كه پيمانهاى خود را شكستند، و عزمشان را بر بيرون كردن پيامبر از وطنش جزم كردند و هم آنان بودند كه نخستين بار با شما جنگيدند، آيا از آنان مىترسيد؟! در صورتى كه اگر مؤمن هستيد، خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد] موارد بعدی ضعف و بدبینی است. بدبینی در جنگ حنین اتفاق افتاده بود. بروید بخوانید دلیلش چیست و چرا. در احد هم اتفاق افتاد. موارد بعدی تعویق و تخلف است. این مورد مخصوص آدمهای نامرد است. کسانی که میگفتند ما الآن نمیتوانیم بیاییم و نمیرفتند و مثلا مسلمانان شکست میخوردند. میآمدند پیش مسلمانان و میگفتند دیدی گفتم که نرو! گفتم نرو شکست میخوری! من که پیشبینی کرده بودم! بهخاطر همین هم نیامدم. یا مثلا مسلمانان میرفتند جنگ و پیروز میشدند. این افراد باز هم میآمدند. میگفتند آیا به ما غنیمت نمیدهید؟ وقتی شما به جنگ رفته بودید، ما در خانه از زن و بچهی شما محافظت کردهبودیم. آیهای در اینباره آمده است. آیه ۱۴۱ سورهی نسا: [آنان كه همواره حوادثى را براى شما انتظار مىبرند، اگر از سوى خدا برايتان پيروزى رسد، مىگويند: مگر ما با شما [در ميدان جنگ] نبوديم؟ [پس سهم ما را از غنايم جنگى بپردازيد .] و اگر براى كافران بهرهاى اندك [از پيروزى] باشد ، به آنان مىگويند : آيا [ما كه در ميان ارتش اسلام بوديم] بر شما چيره و مسلّط نبوديم ؟ [ولى ديديد كه ازضربه زدن به شما خوددارى كرديم] و شما را [ازآسيب و زيان مؤمنان] مانع مىشديم [پس سهم غنيمت ما را بدهيد.] خدا روز قيامت ميان شما داورى مىكند؛ و خدا هرگز هيچ راه سلطهاى به سود كافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است]
و موارد آخر هم رنج و مصیبت است که عامل کراهت میشود. آیات ۱۳۹ و ۱۴۰ سورهی آلعمران: [و ( در انجام فرمانهاىِ حق و در جهاد با دشمن) سستى نكنيد و ( از پيش آمدها و حوادث و سختىهايى كه به شما مىرسد) اندوهگين مشويد كه شما اگر مؤمن باشيد ، برتريد (۱۳۹) اگر -در جنگ احد- به شما آسيب و جراحتى رسيد، آن گروه را نيز (در جنگ بدر) آسيب و جراحتى مانند آن رسيد. و ما اين روزهاىِ پيروزى و ناكامى را به عنوان امتحان در ميان مردم مىگردانيم ( تا عبرت گيرند) و خدا كسانى را كه (از روى حقيقت و خلوص) ايمان آوردهاند، مشخص كند و از ميان شما گواهانى (نسبت به پيروزىها كه نتيجه طاعت و تقواست، و شكستها كه محصول نافرمانى و بىتقوايى است) بگيرد؛ و خدا ستمكاران را (كه با سستى و بىتقوايى بر خود ستم مىكنند) دوست ندارد.]
داریم کسی که جهاد نکرده است و آرزوی شهادت ندارد، اگر بمیرد در نفاق مردهاست. هنرمندی که آرزوی شهادت داشته باشد آیا آثار هنریاش به سمت صلح و … میرود؟ من نمیگویم که صلح بد است بلکه میگویم آیا در اولویت یک فرد انقلابی است؟ آیا من روی تمامی مباحث جهاد کار کردهام که دیگر باید برسم به بحث صلح؟ من میخواهم دربارهی صلح توضیح دهم که یعنی چه. آرزوی شهادت در دل من باشد آیا نتیجهاش فیلم ملکه میشود؟ نتیجهاش میشود فیلمی که در انتها میخواهم نشان دهم و در انتها یک سوال میگوید، میخواهم شما جواب آن سوال را بدهید زیرا من در جواب آن سوال فحش و ناسزا میگویم. دوست دارم شما با آن منطقی صحبت کنید. و هو خیر لکم. آیات ۱۰ و ۱۲ سوره صف: [اى اهل ايمان! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك نجات مىدهد؟ (۱۰) به خدا و پيامبرش ايمان آوريد ، و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد ؛ اين (ايمان و جهاد) اگر (به منافع فراگير و جاويدان آن) معرفت داشتيد ، براى شما (از هر چيزى) بهتر است.] این دربارهی آن بخش از آیهای است که گفتم « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ این آیاتی است که خیرلکم را توضیح میدهد. خودتان آیات را بخوانید. من میخواهم از آیات رد شوم. آیهی ۵۲ سورهی توبه « قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» میگوید وقتی من دارم میجنگم یا در میدان مبارزه پیروز میشوم یا شهید میشوم، در هردو صورت من پیروز شدهام و بردهام. به قول امام (ره): [ قیام اگر لله هست، برای خداست، قیام لله هیچ خسران ندارد، هیچ ضرر توی آن نیست، قیام های برای دنیا دو رو دارد، یک رویش ضرر است، یک رویش نفع است… اما اگر چنانچه قیام برای خدا باشد، انسان کاری را برای خدا بکند، این هیچ توی آن ضرر نیست…] از چه میترسی؟ ببینید که دکتر بهشتی چه میگوید! : [ما در انقلاب فهمیدیم که رزمیدن یک «کمال» است و ترسیدن از رزم یک «نقص»… اگر انسان در راه خدا حرب کند و غضبش فی الله و لله باشد، این کمال است. اگر انسان در راه دفاع از حقوقش غضبناک و خشمگین شود باز هم کمال است] او میگوید ترسیدن از مرگ، یک نقص است، خشمگین باشد باز هم کمال است.
در بعضی از روایات هست که هرچه حسین بن علی (ع) به ظهر عاشورا نزدیکتر میشد، چهرهاش افروختهتر میشد. روی او افروختهتر میشد چون میدانست که جهاد در راه خدا است و برای خدا است و عزیزانی که از دست میدهد، ذخایر عالم بقا هستند. حضرت سجاد (ع) در اینباره میفرمایند که چون کار بر حسین بن علی دشوار شد، همراهانش به او نگریستند و دریافتند که او برخلاف آنها بر حالی دیگر است، زیرا هرچه کار دشوارتر میشد رنگ آنان دگرگون میگشت و اندامشان به لرزه میافتاد و ترس دلهایشان را فرامیگرفت، درحالی که روی امام حسین (ع) و برخی از کسانی که با او بودند میدرخشید، اندامشان آرام گرفت و دلهایشان قرار یافت. کدام اثری که در رابطه با جنگ بودهاست توانسته این اتفاق را نشان دهد؟ این مطالب را می توانم من که از جنگ بیزارم بگویم ؟! یعنی هیچکس نمیتواند نشان دهد؟ حتما باید امام حسین (ع) نشان دهد؟ این حس را کجا دیدهاید؟ در کدام شعر میتوان آن را یافت؟ اگر کسی دیدهاست به من بگوید. دوستان، البته هست ولی خیلی کم است. ادبیات عمومی را ببینید در مقابلش آن موارد اندک هم ببینید.
صلح: شهید مطهری آن را همزیستی شرافتمندانه تعریف میکنند. در قرآن کلمهی صلح بیشتر با واژهی سلم بهکار رفته است. الآن نکتهای برایتان میگویم که جالب است. وقتی دنیا تزاحم خیر و شر هست و این دو تا باعث حرکت در این عالم مادی میشوند پس بنابراین، تا وقتی که شر هست و خیر در مقابل آن قرار دارد اصلا صلح تحقق پیدا نمیکند مگر در آخرالزمان و در زمان امام زمان(ع). صلح اصلا تحقق پیدا نمیکند. اصلا کجا صلح معنی دارد؟ بین دو گروه مسلم. وقتی دو گروه مؤمن با یکدیگر دعوا میکنند طبق گفتهی قرآن إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ، البته میگوید آن گروهی که متجاوز بودهاست را تنبیه کن. بعد دیگر با هم دوست باشید و دعوا نکنید. فاصلحوا یعنی بین اینها را اصلاح کن. سلم در رابطه با صلح آمده است، البته در رابطه با کفار هم این واژه آمدهاست. جالب است بدانید که فقط یک جا از خود واژهی صلح استفاده شدهاست که من اینجا یک نقدی هم به شهید مطهری دارم. البته معتقدم که در زمان ایشان، اشکال زیادی نداشت و اگر الآن ایشان بودند احتمالا ادبیاتشان را اصلاح میکردند.
ایشان گفتند که قرآن گفتهاست که والصلح خیر، ولی بعد از آن دیگر اشاره نکردند که این عبارت در کدام آیه بودهاست. گفته است که ببینید، قرآن گفته است که صلح خیر است. درست است. البته جامعیت دارد. ولی این عبارت در قرآن، در جایی آمده است که وقتی یک مرد چند همسر دارد، بهتر است بینشان صلح برقرار کند. مثلا کسی که پیرتر است از بعضی از حقوقهایش بگذرد. آیه خانوادگی است. آنجا است که میگوید والصلح خیر. به خانمها هم میگوید که اگر صلح کنید برای شما بهتر است. چرا صلح محقق نمیشود؟ قرآن جواب این سوال را داده است. خداوند در آیهی ۲۱۷ سورهی بقره میفرماید که همواره با شما میجنگند تا شما را اگر بتوانند از دينتان برگردانند. به قول حضرت امام (ره): ما میگوییم: تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم .. یا در جای دیگری میفرمایند: جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنى نيست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگى وجود دارد. در جنگ خودمان مرسوم شدهبود که رزمندگان میگفتند:« جنگ، جنگ، تا پیروزی.» امام آمد و گفت:« جنگ، جنگ، تا رفع فتنه از کل عالم.» قاتلوهم حتی لا تکونو فتنه. قرآن نگفته است جاهدوهم حتی لاتکونو فتنه! اگر جاهدوا بود، جهاد فرهنگی هم در آن میگنجید و برخی ترسوها سواستفاده میکردند. قرآن با کسی شوخی و رودربایستی ندارد.
دوستان توجه کنند که من ادبیات قرآن را عرض میکنم زیرا تمام این کارها احکام و شرایط دارد. در این اتفاقات تجاوز و ظلم و تعدی نیست. تمامی این مسائل احکام دارد. ببینیم که آقای صفائی دربارهی صلح چه میگوید. الآن میخواهم به صلح امام حسن (ع) برسم. یادتان که هست؟ من صلح امام حسن (ع) را میگویم و سکوت میکنم. آقای صفائی میگوید صلح فرصتی برای ایمان آوردن است، یعنی اگر شما رفتید و حکومت جائر را که مانع بسط توحید میشود و نمیگذارد ندای توحید به جامعهاش برسد، اگر برای این جهاد، که جهاد رهایی و آزادی تبلیغ یا همان جهاد ابتدایی نام دارد رفتید، درصورتی که حاکم اجازه نداد تبلیغ کنید و مردمش را مستضعف نگهداشت، من میروم و حاکم را از بین میبرم و سپس به تبلیغ میپردازم، تازه اینجا هست که لااکراه فیالدین! اما من باید تبلیغم را بکنم. اگر حاکم اجازهی این کار را نداد و نگذاشت باید بروم و حاکم را از بین ببرم زیرا توحید حق بشر است و حق خداوند. آقای صفائی میگوید وقتی صلح میکنید، چون خیر و شر هیچ وقت از بین نمیروند، فقط فرصتی به آنها میدهید که ایمان بیاورند. ابتدا زدید و حاکم را از بین بردید، حال با یکدیگر صلح کنید، ای مردم، این قرآن است، این دین است و لا اکراه فیالدین. حالا ایمان بیاورید.
بعد میگوید دلیل دوم صلح این است که ممکن است زمانی باشد که نیرو کم داشتهباشید یا تجدیدقوا لازم دارید، فرصتی برای تسویهحساب و تقویت نیرو لازم است و در اینجا صلح میکنید. علت سوم صلح این است، ضرورتی که بهخاطر نارسایی و بیوفایی نیروها ایجاد میگردد. صلح امام حسن (ع) مصداق آن است. به قول مرحوم استاد صفایی: آنجا كه تو به صلح دعوت مىكنى و مىخواهى فرصتى بدهى و يا فرصتى بدست بياورى و يا ضرورتى را تأمين نمايى، حق ندارى سستى كنى و كوتاهى نمايى: فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعوا الَى السَّلمِ وَ انْتُم الْأَعلون و اللَّه معكُم وَلَنيَتَرِكُم اعْمالَكُم.
طبق تعریف شهید مطهری صلح یعنی همزیستی مسالمتآمیز. آیا بهنظر شما امام حسن (ع) با معاویه همزیستی مسالمتآمیز کرد؟! آیا آن صلح، همزیستی مسالمتآمیز بود؟! دوستی با معاویه؟! با معاویه بنشینیم با صلح و صفا کنار یکدیگر و شبها هندوانه بخوریم؟! نه، اصلا. معنی صلح در اسلام آن مواردی است که گفتم. آنجایی که صلح کاملا معنی خود را نشان میدهد فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ است. یک فیلم سه دقیقهای است که پایان بحث من است. قبول قطعنامه! من دیگر در جام زهر صحبت نمیکنم. این حرف امام است:« فرزندان انقلابیام. ای کسانی که لحظهای حاضر نیستید از غرور مقدستان دست بردارید. شما بدانید که لحظهلحظهی عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما میگذرد. میدانم که به شما سخت میگذرد. مگر به پدر پیر شما سخت نمیگذرد؟ میدانم که شهادت شیرینتر از عسل است. با تمام اینها بغض و کینهی انقلابیتان را در سینهها نگه دارید. با غضب و خشم به دشمنانتان بنگرید.» .» آیا دربارهی بغض و کینهی انقلابی فیلم ساختیم؟ تا حالا چنین حسی را در یک اثر هنری ارائه داده ایم؟ آیا اصلا میدانیم بغض و کینهی انقلابی چیست؟ سوال من این است، آیا در این شرایطی که ما از عالم ترسیم کردیم، در اولویت فکر و دل و قلب من، بغض و کینهی انقلابی باید باشد یا حالا با هم دوست باشیم؟! صلح هم بد نیستها!
ما آیات سلمی در قرآن داریم. من نمیگویم صلح و دوستی بد است. میگویم آقایان حزباللهی، اصلا دارم این حرفها را برای بچههای هیئت هنر میگویم، شاید اصلا نباید در حلقه هنر این بحث را مطرح میکردم. باید دوستانه دور هم مینشستیم، میگفتیم، گریه میکردیم، میخندیدیم، ناسزا میگفتیم. باید بین خودمان میبود. بگذار این کینه در دل من باشد و بقیه به من بگویند که تو آدم کینهجویی هستی. به من بگویند که تو چرا اصلا آمدی داخل هنر؟! تو اصلا احساس نداری!
الآن میخواهم ک صحنه از یک فیلم را با هم ببینیم. کلیت بحث بنده این بود. ادبیات استراتژیک، همان حرفی که از شهید آوینی نقل کردم و مبنای بحث من همان حرف است. من نمیگویم از فردا برویم و از کشتن و از کشت وکشتار صحبت کنیم. میگویم بنده فیلم جنگی ساختم. در مصاحبهام و صحبتهای گوشه و کنار، وقتی دربارهی دفاع مقدس صحبت میشود من این جملات را دیگر نمیگویم که، بالاخره همهی ما میدانیم جنگ بد است! چیز بدی است و اینها! دفاع و …! من اصلا اینطور حرف نمیزنم. من خودم این کار را خواهم کرد. کمترین کارم این است که اصلا حرف نمیزنم. میگویم بنده دربارهی جنگ ایران و عراق کار کردم و دیگر از این حرفها نمیزنم. سکوت!
در این فیلم این دو فرد دو دوست هستند. در پلان قبلی، یک پلان خیلی عاشقانه داشتند و …. زوم را دقت کنید! [در اینجا دیالوگی در فیلم مطرح میشود که رزمنده ایرانی با ناراحتی و سرخوردگی میگوید: چرا می کشیم؟!!]
من جواب این سوال را نمیتوانم بدهم چون بیادبی است به جمع. این حرفها را در جمع نمیشود گفت. فقط یک پاورقی میزنم. این فیلم دفاع مقدس است! دربارهی با جهاد ابتدایی و جهاد رهاییبخش نیست دوستان. فیلم دفاع مقدس است. البته دوستان دقت کنند. من اینجا کسی را متهم نمیکنم. یک نوع تفکر وجود دارد. بنده دارم به یک نوع طرز تفکر انذار میدهم که چهبسا خیلی از جاهای آن هم درست است. نمیخواهم بگویم افرادی که این فیلم را ساختند افراد کافری بودند. نه. من میخواهم بگویم که یک سهولسان در ادبیات و استراتژی برخورد با این موضوع وجود دارد که به ضرر ما است. ضرر ما چیست؟ همان حرفی که از شهید آوینی نقل کردم.
سوالات و نظراتی که در جلسه ارائه از جانب مخاطبین مطرح شد:
اهوارکی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده با کلیات فرمایشات آقای مفیدیکیا موافق هستم. فقط روی دو یا سه مسئلهی جزئی دوست داشتم که نکاتی را بگویم که سعی میکنم کوتاه بگویم. در زمینهی جهاد ابتدایی، من از نگاه ادیان و از تورات و انجیل میخواهم نگاه کنم، بشارت زیادی به حضرت رسول (ص) داده شدهاست و در آنجا گفتهشده است که حضرت رسول (ص) دین را برای شما میآورد. یاران پیامبر، منتظر باشید که دین را برای شما میآورند. حتی بر این اساس، اسم اورشلیم را روی آن شهر گذاشتند. شهر اسلام! در تورات کنونی موارد بسیار زیاد وجود دارد که میگوید، از دروازههای اورشلیم برای شما شالوم آورده خواهد شد. متأسفانه این افراد، شالوم را صلح ترجمه کردهاند. در جای دیگر به سلامتی ترجمه کردهاند. قرآن اشاره میکند که حضرت ابراهیم کلمهی اسلام را بر دین حضرت رسول گذاشت. در آیهی آخر سورهی حج هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ . حضرت ابراهیم در راستای ادیان ابراهیم است. یعنی یهودیان میدانستند که اسم دین پیامبر اسلام چیست. توجه فرمودید؟
مفیدیکیا: سلم هم از ریشهی اسلام است؟
اهوارکی: بله، سلم هم از ریشهی اسلام است. سلامتی، سلم و صلح از ریشهی اسلام هستند. در زبان انگلیسی هم ریشههای زیادی دارد. مثلا کلمهی Safe، Save. Savier در زبان انگلیسی یعنی منجی و به معنای ذخیرهکردن هم هست. اگر این دو را کنار یکدیگر بگذاریم میبینیم که بقیهالله به معنای ذخیرهی خدا، همان منجی است. همان بحث اصلی که میخواستم برای شما عرض کنم این است که جهاد ابتدایی فقط برای امت اسلام است. چون دین اسلام است که جهانی است و همهی اقوام دیگر و قبل برای قوم خودشان بودند. این یک مطلب اختلافی است ولی خواهش میکنم که تحقیق بیشتری کنید زیرا فرصت بسط دادن این مطلب در این جلسه نیست. همهی اقوام و ادیان قبلی فقط برای دین خودشان بودند، یعنی حضرت موسی (ع) برای بنیاسرائیل بوده است، حضرت عیسی (ع) برای بنیاسرائیل بودهاست، حضرت نوح (ع) به قوم خودش تعلق داشته است. آیات این مباحث در قرآن هست. مثلا بهعنوان اشارهای برای حضرت عیسی میتوانم بگویم که آیهی 49 سورهی آلعمران میفرماید که وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ ، و رسولی است که مخصوص بنیاسرائیل بود. جهاد ابتدایی تعریف شدهاست برای اینکه پیامبر اسلام و یارانش، دین اسلام را به سراسر جهان گسترش دهند. در آن زمان که مثل امروزه کتاب و چاپ و … نبودهاست. باید شخصا میرفتند و این کار را انجام میدادند. در کتاب تاریخ سیستان که برای قرن پنجم است مطلب خیلی حیرتانگیزی در صفحات 20 الی 30 کتاب است. نوشتهشده است که :« پدران ما که این شهر را به صلح بدادند، غرض بزرگی مصطفی را بود که اندر کتابها خواندهبودند خروج او را به حق.» این جمله عین عبارت کتاب بود. منظورش این است که وقتی که چهار قرن قبل سپاه اسلام به سیستان آمد و ما جنگی با مسلمانان نکردیم، دلیلش این بود که پدران ما بشارت پیامبر اسلام را خوانده بودیم. وقتی که یاران و سپاه اسلام آمد، ما از آنها پرسیدیم که شما از چه دینی صحبت میکنید؟ چه دینی را تبلیغ میکنید؟ سپاه اسلام گفت که پیامبر ما نامش این است و کتابش این. وقتی که دیدیم حرفهای سپاه اسلام با آنچه که پیامبران ما گفتند مطابقت دارد، حرف آنها را قبول کردیم. توجه فرمودید؟ در واقع عمر و ابوبکر آن کاری را کردند که حضرت علی (ع) آن را به بهترین نحو انجام میداد. خلفا این کار را با خطاهای بسیار زیاد انجام دادند. این افراد فهم و درایت زیادی نداشتند. اگر امام علی (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بودند اتفاقات خیلی بهتری میافتاد. من سرتان را درد نمیآورم. میخواهم بگویم که جهاد ابتدایی که برای حضرت موسی (ع) و برای حضرت سلیمان (ع) گفتهشد، درست نیست و قوم سبا هم قومی از یهود بودند که در آن زمان مشرک شدهبودند. این جز تحقیقات تاریخی است که خواهش میکنم به آن رجوع کنید. مطلب دیگر اینکه فرمایشات ایشان دربارهی جهاد ابتدایی کاملا درست است، فقط اینکه ما الآن نمیتوانیم جهاد ابتدایی را انجام دهیم. باید ولیامر و امام زنده باشد و به ما دستور دهد. این کار الآن در وظیفهی ما نیست ولی میتوانیم آن روحیهی جهادی را داشتهباشیم، یعنی آماده باشیم که خودمان را به امام عرضه کنیم. یعنی اینکه بگویید هرچه آقا بگوید انجام میدهم. حتی بعضی از افراد گفتهاند که چوبی پشت در خانههایتان بگذارید تا به یاد این مسئله باشید و این خوب است. ببخشید سرتان را درد آوردم.
مفیدیکیا: خیلی ممنون. دو نکته باید خدمتتان عرض کنم. یکی اینکه وقتی بنده از جهاد ابتدایی در قبل از اسلام مثال آوردم، این مثالها در تفسیر المیزان بودهاست و این مثالها از خود بنده نبود. البته نگفتم هم که این حرف درست است. ممکن است در تفسیر هم هدف این بوده که نمونهای از جهاد ابتدایی را در قبل از اسلام را نشان دهد ولی چیزی است که در تفسیر آمده است و حرف خود من نیست. نکتهی دیگری که دربارهی امام معصوم فرمودند غلط است. بهخاطر اینکه بین علما اختلاف است در این موضوع. از شیخ مفید تا صاحب جواهر، یک بحث مبسوطی بودهاست که نهایتش این است که هماکنون ملاک بنده، فتوای امام خمینی و مقام معظم رهبری است که از نظر این بزرگواران در زمان ولی فقیه هم میتوان حکم جهاد ابتدایی صادر کرد. البته خیلی از علمای دیگر هم این حرف را قبول دارند و من فقط امام خمینی و مقام معظم رهبری را مثال آوردم که استفتائات آن اینجا هست و میتوان آدرس آن را هم به شما بدهم. بنابراین حکم جهاد ابتدایی در زمان ولی فقیه هم حتی اگر معصوم غایب باشد میتواند اتفاق بیفتد.
بسم الله الرحمن الرحیم. خسته نباشید. من فقط دو نکتهی کوتاه عرض میکنم. یک بحثم پیرامون روشی است که شما پیش گرفتید و کارتان را برمبنای آن سیر ارائه دادید. فکر میکنم برخلاف اینکه میخواستید توجیههای قرآنی را پررنگ کنید و نشان دهید که مبانی نظری که ارائه دادید بر آن اساس چیده شده است، درست است که واژهها درست درآمده بود ولی سر استفاده از آن واژهها در جایگاه خودشان در سوره و آیات بعد و قبلشان صحبتی نشد. این اتفاق به نوع بحث میزند و اینکه بحث چطور پیش برود و نتیجهگیری که در نهایت میکنید ضربهی زیادی میزند. احساس میکنم در این بحث، دقت بیشتری شود بهتر است.
مفیدیکیا: آقای فاضل لنکرانی در بیست و چند جلسه درس خارج این بحث را توضیح دادهاند. بقیهی علما هم کتاب نوشتهاند. مجموع صفحات تفاسیر که در این زمینه هم وجود دارد بالغ بر چندهزار صفحه است.
درست است. توضیح علمای سرجای خودش محترم است. ولی این بحث که قتال از حرب و جهاد و … بزرگتر است، چیزی که شما در صحبتهایتان به این نتیجه رسیدید فکر نمیکنم به این صراحت و پررنگی از بحث آن بزرگوارانی که نام بردید در بیاید. فکر میکنم که شما بر بزرگ کردن این موضوع اصرار داشتید. این بحث را کنار بگذاریم و بعدا در اینرابطه با هم صحبت خواهیم کرد.
مفیدیکیا: من فقط یک نکته در این بحث میگویم. تا حدودی این کار من، عمدی بود. عمد داشتم. بله. حق با شما است.
قتال و جهاد ابتدایی و قتال ابتدایی به قول شما شرایطی دارد. در سیرهی هیچ کدام از ائمه و حتی خود پیامبر که مستقرترین حکومت را داشتند، قتال را به این نوعی که شما تفسیر کردید نمیبینیم. حتی بزرگترین مثال این اتفاق صلح حدیبیه است و مصداق این صلحی که شما میفرمایید و خودتان هم در جایی به آن اشاره کردید، حاکمی که دارد عناد و کفر و شرک میورزد، شامل آن اتفاق میشود. در صلح حدیبیه وقتی که پیامبر وارد شهر مکه میشوند درحالی که همه در آنجا کافر بودند و تعداد کمی مسلمان دربین آنها دیده میشود، ولی حتی دربارهی سرانشان هم حکم قتال داده نمیشود. یعنی میخواهم بگویم که حکم قتال هم برای سرانی است که شروع به مقاوت میکنند. اینکه شما فرمودید که قبلش باید تبلیغ و توجیه صورت بگیرد باید این را هم اضافه کنیم که اطمینان باید حاصل شود، وگرنه به آن حد نمیرسد.
مفیدیکیا: بحثی که در کتاب آقای صفائی است برای رسیدن به حکم قتال حدود 12 مرحله وجود دارد. من فقط اولی آن را گفتم که دعوت کنیم.