علمزاده: بسماللهالرحمنالرحیم. سلام خیلی خوش آمدید. دایاراما لاتینش است، دیوراما فارسیش را میگوییم. دیوراما هنری است که شاید بشود بگوییم چند رسانهای و بین رسانهای است. خیلی تاریخچهاش را کاری نداریم اگر خواستید خودتان مطالعه کنید و کارکردهایش را مطالعه کنید. من خیلی تیتروار میگویم. دیوراما یک هنری است که میتواند برای انواع و اقسام سلیقهها، برای سنین مختلف و برای گروههای مختلف مورد استفاده قرار بگیرد. اندازههایش از خیلی ریز داریم .مینیاتوری است در واقع تا اشلهای یک یک و بزرگتر. دیوراماهایی که به اندازهی واقعی ساخته میشوند، جنبهی آموزشی دارند و از حالت دکوراتیو خارج هستند، مثل شاید موزههای تاریخ طبیعی اگر کسی رفته باشد دیده باشد، آنها را میتوانید جز دیوراماها محسوب کنیم. بخشی از این دیوراماها شامل کارهای دکوراتیو میشوند. فقط تزئینی است یا افرادی که آنها را خلق میکنند تفریحی خلق میکنند هیچ جنبهی در واقع آموزشی ندارد. میتواند فرهنگی باشد، میتواند اجتماعی باشد و توی سایر شاخهها هم میتواند ازش استفاده بشود. به عنوان تصویرسازی میتواند استفاده بشود یعنی یک مجموعهای را میسازند، عکاسی میکنند و از آن کتاب تولید میکنند یا تبلیغ میکنند و شاید بیشترین چیزی که حالا دوستان دیده باشند توی استاپموشنها هست که میتوانند از این مجموعهها به خوبی استفاده کنند. مجموعهی اولی که کار کردم تقریبا سال نود و شش- هفت بود. سال نود و هشت یک نمایشگاه گذاشتم به عنوان خواب در مرداب. محورش جنگ جهانی دوم هست و مجموعه تقریبا شامل بیست و دو اثر بود در ابعاد مختلف. موقع تصویربرداری از آنها در بعضیهایشان دستم را میگذاشتم یا خودم توی کادر بودم تا اشل کار را مشخص شود. بعضی از کارها بر اساس واقعیت ساخته شدند، بعضیهایشان بر اساس تصاویر ذهنی خودم که از فیلمها یا عکسها توی ذهنم پیش آمده ساختم.
مجموعهای در نکوهش جنگ جهانی ساختم. کلا در مورد نکوهش جنگ ساختم و اینکه ما همه چیز را از بین میبریم با جنگ با حالا زیادهخواهیهایمان یا هر چیزی که شبیه اینها باشد اما آن چیزی که اتفاق میافتد توی طبیعت لاشهی هواپیما، لاشهی تانکهای ما و همهی آن سوانحی که ما در واقع باعث اتفاق افتادنش میشویم در طبیعت میمانند و طبیعت با وجود اینکه ما آن را از بین بردیم و خراب کردیم همچنان مهربان است با ما و آن را بخشی از خودش میکند و توی آن ادوات جنگی یا آن اتفاقاتی که افتاده احتمالا خانهی حشرات میشود، یک خانهی موجودات دیگر میشود و همچنان به حیات خودشان به یک شیوهی دیگری ادامه میدهدند. خب این مجموعه تقریبا تمام هست مثلا در ساخت این یک کار تقریبا هفت کیلو رزین استفاده شده. اگر از نزدیک ببیندش خب یک کار بزرگ است که بسیار چالش برانگیز است و برای من چالشبرانگیز بود چون رزین را توی این حجم به این زیادی نریخته بودم و عرض کنم که بسیار چالشبرانگیز بود. یک سری کار کلا خراب شد، مجبور شدم دوباره کل کار را تراش بدهم و دوباره رزین بریزم. هر کدام از اینها برا من یک اتفاق جدیدی را رقم زده چون شروع کارم با این مجموعه بوده. همهشان برای من هر کدام یک معلم خاص بودند. به من آموزش دادند، اشتباه کردم، آزمون کردم و نتیجه، نتیجهای بود که خودم حداقل راضی بودم از آنها. بعد از مجموعهای که ساختم دیدم که مخاطب ایرانی ما خیلی شاید علاقهای به فضای بیرونی ایران و اروپا یا هر جای دیگری از جهان نداشته باشد و چیزی که برای من خیلی جالب بود این بود که بازخورد کارهای من توی تصویر ذهنی که آدمها دارند آن چیزی است که از گذشته تا به امروز خودشان توی ذهنشان هست، توی جامعه میبینند، توی خانواده میبینند و یک جور نوستالژی نسبت به آن دارند. این کار فردیس یک کار خیلی سادهی معمولی بود به سفارش دوست عزیزی برای خانمش میخواست که اسمش هم فردیس بود و ما با هم یک صحبت کردیم رسیدیم به در واقع یک کوچهای که خیلی کوچولو موچولو و جمع وجور است، یک ماشین دارد، شاید دیدن این چادر روی این ماشین برای ما خیلی نوستالژی و جذاب باشد. چیزی که امروزه دیگر تقریبا ما نمیبینیم. اتفاقی که توی دیوراما میافتد این است که ما در مورد چیزهایی که دیگر وجود خارجی ممکن است نداشته باشند حرف میزنیم حتی زمانشان گذشته باشد یا اینکه نه همچنان حضور دارند و تو جامعهی ما حضور دارند. در مورد این چیزها هم صحبت میکنیم. یکی از کارکردهای اصلیش در واقع وصل کردن گذشته به امروز و چیزهایی است که دیگر نیستند و ما نمیتوانیم آنها را هرجایی ببینیمشان. میتوانیم به آن تلنگری به خودمان بزنیم و برگردیم و یادآوری کنیم توی ذهنمان آنها را. این مجموعهها هم همینطور. این تعداد کارهایی که میبینید هم نوستالژی دارد هم سفارش هستند بیشتر این کارها که با همفکری همدیگر مثلا یکی میگفت ازدواج کردم دوست دارم یک ماشین داشته باشم. ماشینمان بنز است چه کار میتوانی بکنی برایمان؟ یک ماشین ساختم، یک بنز پیدا کردم حالا با توجه به آن فضاهایی که دوست داشت دوستمان برایش این کار را انجام دادم. یا یکی حیاط خانهشان را میخواست. همانطور که دقت میکنید چیزی که توی ساخت دیوراما مهم هست رعایت مقیاسها و رعایت اندازههاست و جزئیات نکتهی بسیار بسیار مهمی است توی ساخت این مجموعهها. بعد از درواقع ساخت یک سری کارها یک روز بازار من وسپا خریدم. یک وسپا خریدم و شروع کردم به یک مجموعهای درست کردن از وسپاها.
حضار: یک وسپای واقعی خریدی؟
علمزاده: نه، نه. یک وسپای کوچولو خریدم. واقعی نمیشود بخری و شروع کردم به درست کردن وسپا و دیدم که وسپا مردم خیلی علاقهمندند بهش. هم از قدیم بوده بعضیها پدرهایشان داشتند، بعضیها حالا برادر و عمو و اینها و رسیدیم در واقع به وسپاهایی که فرش فروشها دارند و مردم دیوانهی فرش فروشها بودند با وسپاهایشان. نمیدانم چرا ولی خب خیلی برایشان جذاب بود و من شروع کردم به ساخت وسپاهای مختلف با فرشهای مختلف، حالا با فضاهای مختلف یا حالا دوستان دیگری که وسپا را دوست داشتند ولی بدون فرش. یک فضای دیگری میخواستند. مثلا یک دوستی سفارش داد اسم کوچهی خودشان هم اسم برادرش بود. وسپا داشتند و حالا با فضای فکری همدیگر آشناتر شدیم این را ساختم برای ایشان. در کلیپهای پیج من آن وسپایی که توی آسمان چراغ میزند و پرواز میکند یک وسپا است. یکی از کارکردهایی که توی دیوراما میشود استفاده کرد این است که قبل از اینکه کار را نهایی بکنیم و تمام کنیم میتوانیم از اکسسوارهایی که برای وسایل صحنههایی که میسازیم برای این مجموعهها قبلش یک استفادههایی بکنیم. مثلا برای ساخت یک دانه استاپموشن کوتاه بعدا میتوانیم کار را تمام کنیم تکمیل کنیم حالا بگذاریمش کنار. یکی از کارهایم را آقایی سفارش داد که تعویض روغنی داشت، برایشان ساختیم و دادیم. کار دیگرم بازسازی خاطرات کودکیام است. من یادم هست بچهتر که بودم اطراف تخت جمشید هنوز بسته نبود. یک فضای بازی داشت و میشد آنجا فوتبال بازی کنیم. ما میرفتیم جلوی تخت جمشید و آنجا فوتبال بازی میکردیم با همدیگر. هیچ کس هم هیچ کاری با ما نداشت. چون یک فضای باز و خوب داشت و میآمدند همه. به خصوص سیزدهبدرها یعنی سیزده بدر آنجا میشد پر از آدم و انواع و اقسام سر و صداها و بازیها. یکی از تفریحات ما این بود. میریختیم توی ماشین، سبزه روی ماشین، گلفنی روی آن. چه میگویید شما؟
حضار: شما گلفنی میگویید ما گلکوچک.
علمزاده: گل کوچک بله ما گل فنی میگوییم. گلفنی را میگذاشتیم و میریختیم توی ماشین و میرفتیم بازی. این خاطرهی من است که هنوز در واقع از از ایامی که هنوز مرودشت زندگی میکردم و میرفتیم بازی میکردیم پس یکی از کارکردهای دیگر دیوراما این است که ما خاطراتمان را دوباره زنده میکنیم یعنی زمان گذشتهمان را به امروز میآوریم و یک زندگی کوچولوی دیگر با آن انجام میدهدیم. یکی دیگر از کارها باز سفارش دوست دیگری بود که یک رنو آبی داشتند و با آن میرفتند مشهد یعنی خاطرهی او اینجوری زنده شد برای پدرشان سفارش دادند. نام یکی از دیوراماهایم گلدوسی است یعنی زن برادر به شیرازی. آن دوستم که گفتم فردیس است سفارش داد این را سفارش داد برای خانمش که دیگر ازدواج کردند و این کار برای او ساخته شد و چون خانمش شیرازی بود، من یکی از خانههای شیراز را پیدا کردم، انتخاب کردم یک ذره جابهجا کردم یک جاهایی از آن را و کاری شد که الان داریم با همدیگر میبینیم. آقای سیروس هم متعلق به… یک دوست عزیزی داریم آقای حامد حسینی، تهیهکنندهی سینماست و ما با هم همسایه بودیم توی دفتر. یک فولکس این شکلی داشت که اسمش سیروس بود و سیروس هم برای ایشان ساختم و دادم به ایشان. استاپ موشن حتما همهتان میدانید که یک کارگروهی است و تکی نمیشود انجامش داد به خاطر همین ما با همکاری دوستانمان انجام میدهدیم و ممنونم از آنها که همیشه با من هستند. تندیس سیم آخر شاید برای بعضیهایمان آشنا و برای بعضیها آشنا نباشد و باز این را دوستان لطف کردند برای یکی از دوستان دیگرمان هدیه گرفتند. یکی از کارکردهای دیوراما میتواند ساخت تندیسهای مختلف باشد. این به عنوان یک کار، یک تفاوتی که به نظر خودم میآید با تندیس دارد این است که تندیسها خیلی شسته رفتهاند. اصلا هیچ احساس خاصی انگار تویشان نیست. خیلی تمیز و کلاسهبندی شده و ریاضیاند، اما شاید دیوراما بتواند این را یک حس بهتری به مخاطب ما بدهد. از این جهت که یک ذره واقعیتر است، شاید یک بمب را یکجا میاندازی تخریب میکند یک جاهایی را، حالا یک بخشیهایی از ساختمان را از بین میبرد. اینجوری ما میتوانیم این را حس کنیم تویش. اثر دیگرم برای جشنوارهی مقاومت کرمان، شعر مقاومت کرمان که برداشتی از مسجد جامع کرمان بود. به عنوان یک تندیس. خواستم از آن حالت همیشگی تندیس که تندیس روی میز قرار میگیرد، نمیدانم خیلی شسته رفته است، با پلکسی است یا انواع متریالهایی که خیلی خیلی خیلی شاید ملموس نباشد یک حس خوبی نداشته باشد حتما باید روی میز قرار بگیرد. کار را من به صورت دیوارکوب ساختم که اگر دوستان خواستند میتوانند آویزانش کنند به راحتی روی دیوار و هر جا هم خواستند ببرند راحت بتوانند ببرندش. یکی از کارهای فانتزیام سفارشی بود برای بچههایی که هریپاتر دیدن و میبینند، خانهی هاگرید. کار دیگرم اسمش دلدار است. یک بخشی از درواقع خانههای بوشهر است که سالگرد ازدواج آن دوستم که گفتم دوست قدیمیم است، سفارش داد برای خانمش. منتهی رفتیم بوشهر دیگر یعنی از شیراز خارج شدیم.
حضار: یک خانم دیگرش(خنده)
علمزاده: نه خانم شیرازی است ولی خب بوشهر هم دوست دارد.
حضار: ولی جدی فرهنگ شیراز و بوشهر خیلی به هم نزدیک است.
علمزاده: خیلی نزدیک است بله. معماریشان خیلی نزدیک نیست ولی فرهنگشان نزدیک است. کار دیگرم که خودم به یکی از دوستانم به مناسبت ازدواجش هدیه دادم خانهای بود مجددا بوشهری. عرضم به حضورتان که یک وورکشاپ داشتیم در کربلا و کاری که ساختم درب خانهی حضرت زهرا بود. در آنجا تقریبا تمامش کردم چون ما انقدر آنجا زمان نداشتیم که بتوانم کار را انجام بدهم و تمام کنم. تقریبا نود درصد کار را انجام دادم و بقیه کار بعدا انجام شد. آهنگری خسرو تصویر ذهنی من از مغازهای است که بابایم داشته. من پدرم جوشکار و آهنگر بود و من تصویر ذهنی خودم از آن مغازه که دیگر تقریبا وجود خارجی ندارد را ساختم. آخرین باری که رفتم شیراز دیدم یعنی مرودشت که رفتم دیدم که تبدیل شده بوده به یک سوپری. مجموعهی جنگ بخش دیگری از اثرهایم هست. کار دیگرم برمیگردد به خرمشهر و ماشینهایی که توی اطراف خرمشهر برای اینکه نیروهای ما نتوانند هلیبرد کنند توی زمین کاشتند و دیتیلهایش. در یک کار دیگرم تکهای از بازار را ساختم. یک پروژهای تعریف کردم به نام این خانه عزادار حسین است که تعدادی خانه با کتیبه بود. کانال کمیل باز سفارش یکی از دوستان بود، این هم همینطور. در پروژهی دیگری مکانهایی را ساختم که منتسب هستند به امام رحمتاللهعلیه و سفارش بودند این کارها. اینها آن بخشی است که در واقع ما میتوانیم بگوییم بخش آموزشی هست و بخشی است که مردم میتوانند ببینند و ازش استفاده کنند. ممکن است من نتوانم بروم مثلا جماران را ببینم. ساکن یک جای دیگر ایرانم. نمیتوانم بروم. اینها را میتوانیم به صورت موزهای همه را یک جا نگه داریم و مخاطب ما برود ببیند و آشنا بشود حداقل تصویر ذهنی که پیدا میکند مخاطب ما یک جای دیگر ببیند متوجه میشود که الان با چه در واقع موضوعی طرف است. مثلا خانهی امام در نجف شاید خانهی امام در نجف را دیگر ما هیچ وقت این شکلی نبینیم چون به مرور زمان اصلاح میکنند خانه را، نمیدانم ممکن است رنگش را تغییر بدهند یاحتی کلیت فضا را تغییر بدهند ولی با توجه به تصاویر قدیمی میشود ساخت و حتی میشود جدیدش را ساخت. قدیمیش را نگه داریم. جدیدش را بگذاریم کنارش مقایسه کنیم آن جنبهی تاریخیش را هم در نظربگیریم. خانهی اتاق امام تو جماران. کار دیگرم حاج قاسم بود، صحنهی ترور ایشان. یک بخشش هم میتواند نمادین باشد یعنی هم واقعی باشد، نمادین هم کنارش برخورد بکنیم. الزاما ساختن واقعیت و رئال نیست. میتواند برداشت شخصی آدمها باشد. آن حسی که آدم از یک اتفاق دارد باشد، الزاما نباید رئال انجام بشود این کار. یک کاری که برای فلسطین انجام شد توی ورکشاپ قدسالامه. یکی از اتفاقهایی که توی دیوراما میشود انجام داد این است که میتواند روی استند قرار بگیرد. برای اینکه مخاطب بتواند دور آن بچرخد چون که یک نما که ندارد. میتواند یک نما هم باشد بستگی به موضوع دارد ولی خب وقتی که آن را به صورت کامل میسازیم که روی استند قرار میگیرد مخاطب میتواند توی آن با ذهنش بچرخد هر گوشهاش را ببیند و برایش یک جذابیت خاصی داشته باشد. به لحاظ آموزشی برای کودکان به نظرم میآید خیلی اتفاق خوب و مثبتی است اگر بشود یک سری دیوراماهایی بسازیم با موضوعات مختلف، حالا هم کودکانه هم بزرگسال. یکی از متخرینترین کارهایم کاری بود که در واقع ساختم برای اتفاقهای اخیر توی غزه. قبل از اینکه کارها را من توی در واقع قابهایشان را بچسبانم شروع کردم به چیدمان اینها و ساختن کوچههای مختلف. یک کوچه است عملا. کوچهای توی تهران است مثلا. این مجموعه شامل چهاردهتا کار است. قبل از اینکه من اینها را بگذارم توی قاب و بچسبانمشان با آنها کوچه ساختم. این کوچه میتواند کوچهی خیلی از ماها باشد یعنی برویم تویش بچرخیم و آن را..ملموس است خیلی برایمان. کما اینکه یکی از دوستانی که آمد یک بار کارگاه گفت که چه جالب این خانهای که الان شما ساختید نبش کوچه پدربزرگم اینهاست یعنی اینقدر برایش ملموس بود. این حاشیهها قبل از ساخت آن میتوانید با آنها بسیار بسیار چیزهای چیز خوبی بسازید. فیلم بسازید، استاپموشن بسازید حتی از یک عکسش میتوانیم مثلا میگویم یک فضای تاریکی مثل این دارد یک نور بهش اضافه میکنید و دعای سحر پخش بشود خب حالا همین را کات کن به جای دعای سحر یک دعای دیگری پخش کن. با دعای ماه رمضان بگذاریم کنار این را، یک دعای دیگری پخش بشود. چه اتفاقی برایمان میافتند؟ ما را میبرد توی آن فضا، میبرد توی آن ماه و آن فضایی که در واقع آن موسیقی برای ما ایجاد میکند. آن دعا برای ما ایجاد میکند. شروع این مجموعه در واقع با یک خانه بود. یک روز من اتفاقی قدم میزدم تو خیابان و خیابانگردی میکردم و دنبال عکاسی بودم این خانه را اتفاقی دیدم. دنبال یک بهانهای بودم که شروع کنم به ساخت خانههایی که از آنها عکاسی کردم توی این دوران. این خانه را دیدم، پرچمش را دیدم و دیدم که چی بهتر از این. یک موضوعی که من خودم عاشقش هستم و هیچ موضوعی بهتر از این نمیتواند یک پتانسیلی برای من درست بکند که شروع کنم این مجموعه را تمام کنم. این مجموعه یک سال طول کشیده و آن ریاضتی که شما میفرمایید همان است. من یک سال تقریبا کار کردم و از جیبم خوردم اما این مجموعه را تمام کردم و خودم را ملزم کردم به تمام کردن این مجموعه و میدانستم که ممکن است هیچکدام از این کارها را هم نفروشم و بگذارمشان توی کمد. خلاصه شروع ما با این بود که امیدوارم هنوز باشد، آخرین بار خیلی حال خوبی نداشتیم. خانهها همهشان توی محلههای تقریبا از خیابان انقلاب به پایینند. خیابان سعدی، پل روشندلان که خوشبختانه سالم است. خیابان بهار، یکی از آنها سر کوچهی خودمان است. این باز تقریبا نزدیک خانه است، شیخ هادی، بوشهر، میدان تجریش، استثنائا خیلی بالای شهر است، مشهد، پامنار. یک مجموعهی جدید که دارم کار میکنم دیوار نویس هایی است که دارم در واقع کار میکنم. شما اولین مخاطبهایی هستید که به صورت عمومی میبینید این کارها را. حالا میتوانید دست بزنید. ممنونم. متشکرم گوش دادید در خدمت دوستان خواهیم بود.