تحلیل مجموعه پوستر «تاقاف»

مجموعه پوستر «تا قاف» اثر استودیو سه در چهار، در بیست و سومین جلسه‌ی حلقه‌ی هنر به نمایش درآمد و با حضور تیم طراحی، یحیی نوریان به عنوان مجری جلسه، و ارائه‌ی نظر حضار مورد نقد و بررسی قرار گرفت. مجموعه‌ی «تا قاف» با هدف معرفی دست‌آوردهای جمهوری اسلامی ایران تولید شده است.

61
0

در حاشیه نمایش آثار در حلقه هنر

حیاتی: بسم‌ الله الرّحمن الرّحیم و بهی نستعین انه خیرا ناصر و معین. سلام علیکم و رحمه الله، ببخشید من معمولا خیلی راحت صحبت می‌کنم ولی امروز یک مقدار برایم سخت است؛ شما به بزرگواری خودتان ببخشید. قرار است راجع به کارهای تاقاف که اکثر دوستان این کارها را دیده‌اند مقداری صحبت کنیم.

قصه ی تاقاف از روزی شروع شد که آقای صادق لطفی‌زاده‌ی عزیز با یک پسرک لاغر شش جیب پوش کتانی قرمز آمد در دفتر سه‌در‌چهار. یک بچه ای که -ببخشید من می‌گویم بچه به این خاطر است که ده دوازده سالی با هم اختلاف سنی داشتیم، وزن‌شان هم از بنده هم کمتر بود- این پسرک را آورد در دفتر و گفت علی این پسر را ببین. پرسیدم این کیست، گفت این باروت است؛ من خندیدم و گفتم این یک پوکه‌ی خالی هم نیست. خیلی برایم جذاب بود یک کسی که نمی‌دانم هنوز دانش‌گاه رفته یا نرفته بود -البته الان می‌دانم که نرفته بود- دبیرستان رفته بود و بعد از آن یک زمان اندکی دانش‌گاه رفته بود و انصراف داده بود و برای خودش کار می‌کرد. پرسیدم که ایشان چه کاری انجام می‌دهد؟ گفت که ایشان این سایت را راه انداخته‌اند، این سایت دیگر را راه انداخته است این‌جا این‌طور کرده اون‌جا اون‌طور کرده است… برای من که آن‌موقع بلد نبودم چه‌طور یک وبلاگ را راه‌اندازی کنم و الان هم بلد نیستم خیلی جذاب بود. یک دیالوگ دارد فیلم محمد‌ رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) البته بلا تشبیه؛{نترسید صلوات بفرستید} به نظرم از جایی که کارگردان به جناب خالد‌ابن‌ولید خیلی ارادت داشته یک دیالوگ در این فیلم است که حظرت حمزه سلام‌الله علیه از دور به جناب خالد‌ابن‌ولید نگاه می‌کنند و می‌گویند این جوان ‌ذهن مرا خیلی مشغول کرده است؛ این اتفاق برای من راجع به آن جوانک شش جیب پوش افتاد. ما در دانشگاه هنر بودیم و دور و اطراف‌مان هم طراح‌گرافیک و بچه‌های با استعداد کم نبود ولی حسین آقا یک چیز دیگر بود به این خاطر که اصلا گرافیست نبود. کسی بود که بیش‌تر از همه‌ی چیزهای دیگر دغدغه داشت؛ با غین، چون دغدغه با قاف در زبان ما یک چیز دیگری می‌شود. چیزهایی برای‌ش مهم بود و واقعا مهم بود، نه فیلم بازی می‌کرد نه ادا در می‌آورد و آن چیزهایی که برای‌ش مهم بود اگر همه تنهایش می‌گذاشتند باز خودش به تنهایی انجام‌شان می‌داد.

کارهایی که ایشان انجام داده بود برای ما که آن زمان هم مثل الان خیلی ادعا داشتیم و … بز شبیه‌سازی، موشک فلان، فلان دست‌آورد علمی فنی که در حد یک خبر در اخبار می‌شنیدیم ایشان رفته بود و مطالب مربوط را پیدا کرده بود؛ با بضاعت بسیار اندکی که راجع به آن‌ها در فضای مجازی وجود دارد -البته در بحث جمع‌آوری محتوا برادر عزیزم آقای لطفی‌زاده توضیح خواهند داد- و خودشان با یک مقدار فتوشاپ و نرم‌افزاری که بلد بود و بعضی شان فتوشاپ هم نبود، فتو‌ایمپکت و چیزی از این دست طراحی کرده بود به این خاطر که به مردم کشورش بگوید که ما می‌توانیم و این برای‌ش خیلی مهم بود. اگر بیش‌تر راجع به حسین صحبت کنم احتمالا رشته‌ی کار از دست خارج می‌شود به همین خاطر عبور می‌کنم.

بله ما می‌توانیم، والد محترم و بزرگوار پروژه‌ی تاقاف است، اسمش هم بزرگ‌تر از پروژه‌ی تاقاف است با این‌که تاقاف یک مقدار پرطمطراق‌تر بوده و شاید به لحاظ گرافیکی کار بیش‌تری صرفش شده است ولی هنوز ما می‌توانیم را بیش‌تر می‌شناسند، آدم‌های بیش‌تری دیده‌اند و به نظرم این نیت خوب و درستی که پشت این کار بود این تاثیر را گذاشت و به نظرم می‌رسد که این راه هم‌چنان و هنوز ادامه دارد. خوب، ما کارهای حسین آقا را دیدیم و انگیزه‌هایش را شنیدیم و خیلی به ما چسبید. با رفقا گفتیم که می‌خواهیم این را ادامه بدهیم…؟ این را ادامه بدهیم هم از این‌طور شروع شد که از روی درستی و خوب بودن این پسر که مثلا بعضی اوقات می‌آمد از بچه‌های دفتر که شاید در کار گرافیک از ایشان قوی‌تر بودند درخواست که می‌کرد که ایراد فلان کار را بگویید یا کار را نقد کنید. چند دفعه‌ای کارها نقد شد -که حالا آقای چیت‌ساز، آقای لطفی‌زاده، آقای فرخ یا این دوستان بودند که بعضی اوقات این کارها را نقد می‌کردند- از این نقدها به این نتیجه رسیدیم که تا‌به‌حال مثلا چیزی در حدود بیست یا سی عدد ما می‌توانیم بوده است که خود حسین شاید نزدیک به صد تا موضوع جمع‌آوری کرده بود. این‌که بنشینیم و برای باقی موضوعات پوستر و البته بعدا در ایده‌های‌مان یک کار انیمیشن و موشن‌گرافی هم برای آن‌ها انجام بدهیم؛ که بعدها حتی حسین ایده‌ی ساختن مستندهای کوتاه از این موضوعات را داشت چون به نظر می‌رسید واقعا تاثیرشان خیل متفاوت است. و در حقیقت تاقاف شروع شد. تلاش برای رسیدن به آن قله‌ای که حسین آقا دامنه‌هایش را طی کرده بود و نشان دادن این راه. کار به این صورت بود که ما باید یک مقداری محتوا جمع‌آوری می‌کردیم و بعد ایده‌پردازی انجام می‌دادیم. امروز هم شرحی از این اتفاقات برای کسانی که تشریف آورده‌اند داده خواهد شد. ما فکر می‌کنیم تجربه‌ی ما در این فرآیند به درد دوستانی که در این حوزه فعالیت دارند خواهند خورد بنابراین از این‌جا به بعد این‌ها را خواهیم داشت. بنده خواهش می‌کنم یک مقدار نور را کم کنند و همین‌طور که.. (هنگام نمایش پوسترها) البته حتما برای دوستان آشنا خواهد بود ولی دیدن‌شان خالی از لطف نیست.

بله این لوگوی معروف، این من هستم چه جالب. جمهوری اسلامی ایران دومین کشور دارای دانش طراحی و ساخت هواپیمای استراتژیک خورشیدی در جهان، اولین کشور تولیدکننده‌ی بیوایمپلنت چشمی در جهان، این‌ها دیدن‌شان مهم است چون برخی از آن‌ها در مجموعه‌ی تاقاف تکرار شده. پودر استخوان‌ساز، هدایت موشک‌های کروز یا تکنولوژی این کار که حالا شما یک به یک آن‌ها را می‌بینید. این کارهایی را که می‌بینید یک شیرینی و ملاحتی تواما در خود دارد که این شرط خود حسین بوده است که شما در کارهای‌شان هم می‌بینید گرافیک پیچیده و پر طمطراق ندارد و شاید با ساده‌ترین مثلا این کار را فکر می‌کنم حتی برای بعد از تاقاف باشد، دوستان به من کمک کنند. یا این کار که مطمئنا برای بعد از تاقاف است. حالا روی سایت‌ها که الحمدلله هم‌چنان پابرجا هستند شما می‌توانید کارهای دیگر را اگر تمایل داشته باشید به‌طور مفصل‌تر ببینید چون این کارها نیاز به الان هم داریم واقعا بدیع و نو بود. یک پسر راه افتاده و اخبار هر خبری می‌دهد که ایران یک کاری انجام داده است، چه می‌دانم پرحرفی می‌کنم چندتا از کارهای ما می‌توانیم را باهم ببینیم… نرم‌افزارهایی که همه بلد هستند بشود اتفاق بیفتد ولی ‌آن ایده و نمک موجود در کار واقعا به چشم می‌خورد… کمی دقت و حوصله دارد. عرایض بنده در ابتدای امر تمام است، فکر می‌کنم یک کلیپی آماده باشد از کارهایی حسین آقا خودشان ساختند. به عنوان مثال یک ذره موشن گرافیک یاد گرفت؛ واقعا یک ذره و بعد این کاری که تا دقایقی دیگر می‌بینید را ساخت و اولین کار از مجموعه موشن‌های تاقاف و ما می‌توانیم شد. آقا روح‌الله اگر مقدور است پخش بشود، قبل از آن‌که پخش کنید من از برادر عزیزم آقا صادق می‌خواهم بلا‌فاصله بعد از تمام شدن کلیپ تشریف بیاورند و شرح اتفاقاتی که ما در زمینه‌ی جمع‌آوری محتوا و موضوعات حول و حوش آن هست را با… (پخش کلیپ) … بله، دوست عزیزی تمثیل قشنگی در مورد این کار داشتند و گفتنتد این هواپیما نماد خود حسین می‌تواند باشد، آن زمان که دیده می‌شد اهدافی را می‌زد و الان هم که دیده نمی‌شود اهدافی را می‌زند. خوب حیف است که یک فاتحه و یک صلوات نثار روح حسین آقا نشود لطفا یک صلوات و یک فاتحه ختم بفرمائید. (پایان کلیپ).. اگر خواستید می‌توانید چراغ را هم روشن کنید، آقای لطفی‌زاده هم در میان تشویق حضار تشریف بیاورند روی سن.

لطفی‌زاده: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم، سلام عرض می‌کنم خدمت رفقا و داداش‌ها و خواهرهای خودم؛ خدمت‌تون عرض کنم که، من فقط یک چیزی را بگویم که علی آقا فراموش‌شان شد. ما یک ری‌ویو یا مرور خیلی سریع خواهیم داشت در بحث اجرا و به قول معروف دیزاین اصلی کار که خیلی زود سعی می‌کنیم آن را تمام کنیم و بعد در مورد بحث‌های دیگر مثل پشت‌صحنه و چیزهایی که به نظرم ممکن است جذاب‌تر باشد. علی‌الحساب این قسمت ممکن است یک مقدار ناخوش‌آیند، غیر جذاب دوست نداشتنی باشد که به هرحال بنده برای گفتن این قسمت انتخاب شده‌ام.

خوب همان‌طور که علی آقا گفتند در واقع تاقاف فرزند ما می‌توانیم بود و ما‌ می‌توانیم پدر تاقاف. یک داستانی که آن زمان برای ما پیش آمد این بود ما دیدیم این کار ظرفیت این را دارد که به صورت گروهی انجام بشود و یک مقدار سطح کار بالاتر برود و خیلی اتفاقات به‌تری برای کار بیفتد این مسئله مطرح شد و حسین هم خیلی موافق بود و گفت که کار را شروع کنیم و استنباط‌‌مان هم این بود که یک به اضافه یک به اضافه یک قطعا بیش‌تر از سه خواهد بود و ما این کار را به عنوان اولین پروژه‌ی جدی گروهی با این شکل جدید در سه‌در‌چهار تجربه کردیم و به همه‌ی دوستان توصیه می‌کنم که فردیت را کنار گذاشته و به گروه‌ها بپیوندند.

حیاتی: هیچ‌وقت نمی‌توانستم این‌قدر محکم صحبت کنم.

لطفی‌زاده: این گروهی است که ما بوده باشیم -اگر می‌خواهی روشن کن چون تابلو داوینچی یا اثرات خیلی مهمی نیستند و من می‌توانم خیلی سریع درباره‌شان توضیح بدهم- بعد خیلی با پروژه‌ی ما می‌توانیم راحت بودیم و رفتیم در دل کار. یک مسئله‌ی جدی وجود دارد، این الان چیست؟ (اشاره به تصویر)

(صدای حضار: چاله)

لطفی‌زاده: چاله، خوب

حیاتی: بگذارید خاموش کنند

لطفی‌زاده: گفتند

حیاتی: آخر شما هم به‌تر از تابلو داوینچی هستید، اجازه بدهید ببینند.

لطفی‌زاده: در جمهوری اسلامی یک مسئله‌ی اساسی وجود دارد که به بخش تبلیغات به آن معنا پرداخته نمی‌شود. یادم است جایی از امام رحمةالله شنیدم ولی دنبال سند آن نگشتم با خودم گفتم امام فرموده‌اند و درست است دیگر. امام فرموده‌اند که ده درصد بودجه‌ی مملکت را بگذارید برای تبلیغات اسلام، تبلیغات دست‌آورد‌ها و هر‌آنچه که به عقبه‌ی انسانی انقلاب اسلامی کمک می‌کند. تقریبا یک چنین چیزی در جمهوری اسلامی وجود نداشته است. -یک مشکلی که هست بنده الان این‌ها را نمی‌توانم بخوانم-

حیاتی: من برای‌تان نگه‌می‌دارم.

لطفی‌زاده: در واقع نگاه راه‌بردی نسبت به این قضیه وجود نداره و مضخرف‌ترین و بدترین فرم‌های تبلیغات در جمهوری اسلامی اتفاق می‌افتد. به عنوان مثال اولین دفعه که آر‌کیو ۱۷۰ گرفته شد -که شاید شما تصاویر را دیده باشید- یک سری بنر چروک پشت آن نصب شده بود و با این وجود که می‌دانستند فیلم این گزارش قرار است در فضاهای بین‌المللی مجازی پخش بشود و دنیا را تحت تاثیر بدهد حتی یک کلمه‌ی انگلیسی هم در آن به کار نرفته بود و جمله‌ی «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» در چندین بنر چاپ شده بود و فرمانده‌ی مربوطه هم مدام به پیچ‌های آر‌کیو ۱۷۰ دست می‌کشید و از کنار آن عبور می‌کرد. حتی شهرداری تهران هم که علاقه‌مند است در نامزدی بین به‌ترین شهرداری‌های دنیا مقامی کسب کند در انتقال صحیح مفاهیم یک کمپین به شهروندان ضعف دارد. به نحوی که وقتی این مفاهیم را به یک آزانس تبلیغاتی ارائه می‌دهد آن‌ها هم از درک مفاهیم صحیح عاجز می‌مانند و سایت یا محل مراجعه‌ی مناسبی وجود ندارد و محتوایی که مورد نظر است معمولا از دل مصاحبه‌هایی بیرون می‌آید که با توجه به سوالات گزارشگر و پاسخ مسئولین سطح محتوا متفاوت خواهد بود. و معمولا محتوایی که به‌دست می‌آید به شدت نادقیق است. یک مسئله‌ی اساسی این است که ما هم‌چنان نگاهی داریم که در مقاطعی خاص نقاط عطفی مثل یک فرآیند احساسی یا حماسی یا هرچیز دیگری می‌تواند اتفاق بیفتد و ملت دوباره بیایند و از جمهوری‌اسلامی حمایت کنند. و برای این‌ها برنامه‌ریزی نمی‌کنیم و فکر هم نمی‌کنیم که این یک سیستم و ساختاری است که نیاز دارد در آن به صورت اصولی عمل شود و همیشه دل‌مان به سنت‌های الهی خوش است که آن سیستم کار خودش را انجام می‌دهد و اگر هم ما نتوانیم کار درست را انجام دهیم، عده‌ای دیگر هستند که آن‌کار را درست انجام بدهند. درحال‌حاضر عده‌ای در زمینه‌ی دیپلماسی نظرشان این‌چنین است که دیپلماسی عمومی ارائه شود بدین معنی که مردم را مخاطب خود قرار می‌دهند. به عنوان مثال با مردم آمریکا صحبت می‌کنیم و به این معنی نیست که رئیس‌جمهورمان برود آمریکا و در جلسه‌ای روبه‌رو با مردم آمریکا از پشت تریبون سخن بگوید بلکه به این معنی‌ست که از طریق رسانه بتوان ارتباط گرفت و نسبت به اهدافی که وجود دارد حامیانی را جذب کرد. ما تقریبا در جمهوری‌اسلامی چنین چیزی نداریم و مسئله‌ی اساسی دیگر این‌که

در حال حاضر چهره‌ی دنیا تغییر کرده است، رسانه‌ها به وجود آمده‌اند، ابزار ارتباط جمعی ایجاد شده و در این شرایط وقتی شما یک موشک بسازید و نتوانید آن‌ را خوب ارائه دهید انگار هنوز آن‌ را نساخته‌اید. این یک نکته‌ی کلیدی است که ارائه‌ی صحیح جزئی از همان دست‌آورد است و اگر که اتفاق نیفتد این‌چنین می‌شود که ما در جامعه‌ی خود می‌بینیم. مثلا انرژی‌هسته‌ای که یک موضع بسیار پیچیده و دارای جزئیات فنی می‌باشد و اگر بخواهیم درباره‌اش توضیح بدهیم می‌توانیم از یک آبمیوه‌گیری تا یک سری اعداد و ارقام که اصلا نمی‌توان فهمید چیست را نام ببریم

و وقتی که مردم نتواندد با دست‌آوردها ارتباط برقرار کنند که یک قسمت از ارتباط به این‌گونه است که به لحاظ اقتصادی در سفره‌های خود تاثیرش را ببینیم یا این‌که اقتصاد درست بشود که همه‌ی این‌ها در پایین‌ترین درجه‌ی اهمیت قرار دارد؛ ولی بحث این است که اتمسفر فکری مخاطب باید نسبت به این قضیه توجیه بشود. هنوز خیلی از مردم دنیا نمی‌دانند که واقعا انرژی هسته‌ای به چه درد می‌خورد -اگر ممکن است اسلاید را عوض کنید- و کماکان ما داریم در یک فضای احساسی با این قضیه دست و پنجه نرم می‌کنیم و به جلو می‌رویم. ما به خاطر دست‌آوردهای بدمان وقتی که یک موجود را معرفی می‌کنیم یک نفر از آن مربع می‌فهمد، یک نفر مثلث می‌فهمد و یکی پنج‌ضلعی. چه موقع این اتفاق می‌افتد که همه آن را درست بفهمند؟

این‌که یک نگاه راهبردی وجود داشته باشد و تبلیغات و رسانه و هنر فهم بشود و این مسئله از طرف سیستم حکومتی سفارش داده بشود. الحمدلله و خوش‌بختانه چنین نگاهی در بدنه‌ی مدیریتی نظام جمهوری‌اسلامی وجود ندارد. چون اگر ورود می‌کرد قطعا نابود می‌شد و خیلی خوب شد که این مسئله به صورت مردمی جلو رفت و به طور مثال این‌که من یادم است حسینِ سخا در یک دوره‌ای که ما بحث‌هایی با هم داشتیم دراین‌باره که تاقاف را دولتی و حکومتی نکنید. یک مقدار درد داشت که الحمدلله به آن سمت هم نرفت و حسین خیلی تاکید داشت که این قضیه به صورت مردمی جلو برود. این همان مسئله‌ی دست‌آورد است، این چه چیزی است؟(اشاره به تصویر). من به آن آقای طراح گفتم فرم را عوض کند که کسی متوجه نشود. این بستنی است ولی وقتی خوب معرفی‌اش کنید محصول و دست‌آورد شما مشخص می‌شود.

حیاتی: آقای نوریان خیلی باهوش است، کسی نگفت که بستنی است.

لطفی‌زاده: نه، یک نفر دیگر هم از این طرف گفت.

حیاتی: آن شخص طراح بود.

لطفی‌زاده: متوجه نشدید…! حیف شد چون نمی‌شود کنترل زد را زد… هنوز هم متوجه نشدید…!

حیاتی: ممنون از آقای سیادت برای هم‌کاری.

لطفی‌زاده: خوب بحث انرژی هسته‌ای هم را که گفتیم و اما، مسئله و چالش اصلی ما که بحث جمع‌اوری محتوا بود. در دست‌رس‌ترین منبع ما اینترنت بود و به شدت غلط‌انداز و پر از محتواهای درست و غلط. یک قِسم عمده‌ی از این بحث‌های سرچ و جست‌و‌جوی ما حول خود حسین‌آقا می‌گشت. یعنی این بنده خدا هر سرشاخه‌ای که پیدا می‌کرد برای مستند بودنِ آن فکت دنبالش می‌رفت و به عنوان مثال خیلی مواقع می‌گفت این خیلی محکم نیست و بریم سراغ این یکی. این مسئله هم تمامش بازمی‌گشت به این‌که آن سیستم مربوطه مثلا سازمان انرژی هسته‌ای یا مثلا وزارت بهداشت هیچ برنامه‌ای نداشته‌اند که حداقل در سایت به اندازه‌ی یک برگ کاغذ آچهار از آن کسی که این محصول را تولید کرده بخواهند که توضیح درستی از چگونگی و چیستی آن محصول ارائه دهد. همین باعث شد که با وجود بالا بودن تعداد دست‌آوردها ما به صد‌ و بیست مورد یا آیتم دست یافتیم که گفتیم آن‌ها را کار می‌کنیم و در فاز اولیه‌اش سی عدد انتخاب شد.

حیاتی: آقای لطفی‌زاده یک خاطره‌ای از محکم نبودن محتوا داشتید…! بنده گفتم که اسم داروی ام.اس را چیز دیگری بگویید.

لطفی‌زاده: آن را که گفتید نگویم… داستان از این قرار بود که یک‌بار بنده‌خدا حسین یک مطلبی را پیدا می‌کند و پوسترش را هم می‌زند و خیلی هم ضربتی و سریع عمل می‌کرد در این پروسه، بعد یک نفر کامنت خصوصی می‌زند که آقا این کجاست، من مبتلا به این بیماری هستم و هرقدر دنبال این دارو می‌گردم پیدا نمی‌کنم. دستم به دامان‌تان و از این‌طور حرف‌ها. بعد حسین سخا هرقدر در اینترنت می‌گردد آن مدخل را پیدا نمی‌کند که چه شد، اصلا این خبر از کجا آمد به کجا رفت و احتمالا هم‌چنان صاحب آن کامنت خصوصی منتظر خبر است یا احتمالا به هر حال در آن دنیا به یک‌دیگر دست داده‌اند.

حیاتی: بعضی از این اخبار یک‌بار روی سایت گذ‌اشته می‌شوند و بعد از بیست‌ و‌ چهار ساعت هم برداشته می‌شوند که خدای‌ناکرده..

لطفی‌زاده: ما قرار بر این داشتیم که در یک پروسه‌ی فشرده‌، سه ماه زمان داشتیم با خودمان گفتیم یک پروژه‌ی خویش فرما انجام بدهیم و وارد این قضیه شدیم. یک مطلبی هم به شما بگویم، حالا هرچه‌قدر هم آدم برنامه‌ریزی کند، در کاری که تابه‌حال انجام نداده است مسائل پیش‌بینی نشده وجود دارد. در واقع ما وقتی وارد این پروژه شدیم کشتی وسط طوفان بودیم. با خودمان گفتیم یک ماه شروع می‌کنیم به ایده‌پردازی و دو ماه به صورت ضربتی اجرا می‌کنیم و از همان اول هم خودمان را آماده کرده بودیم برای اجراهای سنگینِ نابودکننده‌ی درب داغون که بعضی اوقات واقعا گریه‌ی‌مان در‌می‌آمد که این کار در‌نمی‌آید. مثلا یک کاری یک بار اجرا می‌شد و علی حیاتی می‌گفت قبول نیست و یا مثلا بعدا شاید در مورد اتودها گفته بشود. مثلا من یک اتود می‌زدم که خودم اصلا از آن خوشم ‌نمی‌آمد و بعد علی گیر می‌داد که همین باید بشود و من به عنوان مثال از آن پنج‌تا اجرا می‌کردم و هم‌چنان به آن اتود نمی‌رسیدم. و ممکن بود این مسئله به لحاظ عصبی من را در یک شرایطی قرار دهد که همه‌ی اطرافیانم در خطر قرار بگیرند که جان‌شان و … به خطر بیفتد. به هر حال این بحث محتوایی بود و من یک نکته‌ی آخر هم بگویم که بحث را تحویل بدهم به داداش گلم محمدرضا چیت‌ساز که خیلی در این پروژه زحمت کشید؛ و این‌که ما طراح‌ها خیلی عادت داریم که تا پروژه‌ای شروع می‌شود شیرجه بزنیم در قسمت اجرای کار، ولی واقعیت‌ش را بخواهید در این‌جور کارها پیش‌تولید پیش‌تولید پیش‌تولید؛ و این یعنی شاید بیش از پنجاه درصد قضیه پیش‌تولید است. نقشه‌ی راه است و زمانی که آن‌ را خوب انجام ندهیم اگر که کار فردی باشد خیلی اشکالی ایجاد نمی‌کند مثلا یک شخصی رزومه‌اش پر است از کارهای نکرده ولی وقتی وارد یک گروه می‌شوید این مسائل خیلی تغییر می‌کند. به همین خاطر برنامه‌ریزی این مسائل خیلی مهم بود و مرحوم حسین سخا بخش عمده‌ی این قضیه را به عهده داشت که حالا در ادامه می‌رویم که داشته باشیم. الان ایتم بعدی‌ای داریم یا …!؟

حیاتی: شما مطلب دیگری ندارید؟

لطفی‌زاده: نه، من مطلب دیگری ندارم، ان‌شاالله در قسمت پرسش و پاسخ‌ها اگر شانسی برای حضور در دو تیم نهایی داشتیم خدمت‌تون می‌رسیم.

حیاتی: دست شما درد نکند.. تشریف داشته باشید… ممنونم. دوستان برگزار کننده‌ی حلقه اگر ممکن است زحمت بکشند کاغذها را از همین الان تقسیم کنند.

حیاتی: همین‌طور که شما می‌بینید، به نظرم دیدنِ خالیِ این پوسترها خیلی به دردتان نمی‌خورد چون واقعیت این است که در روند طراحی این کارها طوری طراحی شده بود که یک جذابیت ابتدای کار داشته باشد، مخاطب را بکشد پای کار؛ مخاطب با خواندن مطالب پایین پوستر و حالا ایده‌ای که در آن پوستر کشف می‌کند در حقیقت این کار برای‌ش کامل فهمیده شود. بنابراین اگر کسی قبلا این کارها را از نزدیک ندیده باشد بعید است الان حظ کاملی ببرد، حالا شاید یک مقدار کمی حظ را ببرد. دوستان زحمت کشیده اند سایز A3 این کارها را هم بیرون روی در و دیوار زده‌اند. ان‌شاالله اگر دوستان تمایل داشتند می‌توانند ببینند. سایت سه‌در‌چهار هم که هست و می‌توانند ببینند. باز هم جا دارد تا شما کارها را مشاهده می‌کنید آن روزهای خوبی را که این کارها در آن‌ها انجام می‌گرفت را یاد کنم. این کار یک تیم شاید اصلیِ پنج نفره داشت. نفرات فرعی هم کم و بیش به‌آن اضافه می‌شدند. خودِ حسین‌آقای سخا بود، آقا محمدرضای چیت‌ساز بود، آقا دانیالِ فرخ بود، آقا صادقِ لطفی‌زاده بود و بنده‌ی حقیر بودیم؛ و البته بعدها دوستانی هم به آن اضافه شدند و از آنجایی که ما این راه را تمام شده نمی‌دانیم و این راه هم‌چنان ادامه دارد.

لطفی‌زاده: خیلی ممنون که دل دادید و به قضیه گوش دادید. من فکر می‌کنم بحث ما که طولانی بشود سوالات زیادی می‌ماند.

احتمالا افراد بیش‌تری به ما خواهند پیوست.

کودکی از میان حضار: این چیه؟

حیاتی: دوستان در مورد ایده و اجرای هرکدام از این کارها سوالی داشتند ان‌شاالله در پایان برنامه در خدمت‌شان خواهیم بود.. ناو جماران بود عمو.. بله، صلوات ختم بفرمائید.

حیاتی: آقای چیت‌ساز در خدمت شما هستیم.

چیت‌ساز: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم، بعد از مراحلی که دوستان توضیح دادند مرحله‌ی ایده‌پردازی بود که

به نظرم در این مجموعه پوسترها مرحله‌ی کلیدی‌ای به حساب می‌آمد. خصوصیت این پوسترها بود، شاید به نحوی این پوسترها با ایده‌های‌شان شناخته می‌شدند. و این‌که ما به نحوی یکی از جدی‌ترین تجربه‌های ایده‌پردازی‌مان بود که حالا قبل‌تر از این هم داشتیم یه مقدار جدیدتر شده بود و الان شکل و شمایل به‌تری گرفته است. و این‌که چیزهای دیگری را از این جلسات یاد گرفتیم که مثلا با انرژی باشیم، با انگیزه باشیم. جلسات ایده‌پردازی‌مان صبح باشد. حتما گرسنه نباشیم؛ چون گاهی اوقات جلسات ایده‌پردازی به بن‌بست می‌رسد و شما باید انگیزه داشته باشید تا بتوانید جلسه را پیش ببرید.

روند جلسه به این شکل بود که حسین با اطلاعاتی که جمع‌آوری کرده بود موضوع را مشخص می‌کرد، طراح‌ها به موضوع اشراف پیدا می‌کردند. می‌دانستند محصول چیست و چه کاری انجام می‌دهد و جایگاه‌ش در بازار و به‌طور کل جای‌گاه استراتژیک‌ش چیست و ایده‌پردازی می‌کردند. ایده‌پردازی‌ها هم خیلی پراکنده بود. هر‌کسی شروع می‌کرد به گفتن ایده‌ای که به ذهنش می‌رسید. نقدها هم به همین صورت بود که ایده‌ای گفته می‌شد و همان لحظه شروع می‌کردیم به نقد کردنِ آن و این موضوعی بود که بعدا متوجه شدیم که شاید به‌تر باشد که این‌طور نباشد. بعضی از ایده‌ها در بدو ورود بودند و اجازه داده نمی‌شد که به ایده‌های بزرگ‌تر تبدیل شوند. و این‌که بیان ایده‌ها، چون ایده‌ها در ذهن شماست و می‌خواهید به دیگران معرفی کنید و آن‌ها نمی‌دانند چیست حائز اهمیت می‌شود. بیان ایده یکی از مهمترین چیزهایی‌ست که شما باید توانایی یا مهارت آن را داشته باشید. یا با کلمات خوب یا با اسکیس خیلی قوی یا این‌که در ارائه‌ی ایده‌تان حضور داشته باشید و بتوانید آن را شرح بدهید و به سوالات پاسخ‌گو باشید. نباید نقدها خیلی شما را دل‌سرد کند، باید شروع کنید به پاسخ دادن تا ایده‌تان پخته‌تر شود. خیلی مواقع بوده که ما ایده‌پردازی کردیم و به عنوان مثال یک ایده‌ی من خیلی خوب بوده اما چون نتوانستم خوب آن را شرح بدهم و از آن دفاع کنم سطح آن ایده در جلسه‌ی ایده‌پردازی پایین آمده و اجرا نشده است. بنابراین در این فرآیند، اسکیس زدن دقیق و تمیز خیلی مهم است و در مرحله‌ی بعد به این می‌پردازیم که ایده‌ها را چه‌طور انتخاب می‌کردیم. از یک سری ایده‌ها صحبت می‌شد و آن‌ها را نقد می‌کردیم. یک سری از ایده‌ها بالاتر می‌آمدند و پخته‌تر می‌شدند. ایرادهایشان مشخص می‌شد و یواش یواش ایده‌ها مثل یک آهن خامی بودند که مدام چکش می‌خوردند و هرچه پیش می‌رفت صیقلی‌تر می‌شدند و ماهیت‌شان واضح‌تر می‌شد. ایده‌ها را بین طراحان با رای‌گیری انتخاب می‌کردیم، مثلا ممکن بود یک یا دو ایده بالا بیاینند و بگوییم این چند ایده به‌تر شدند و ما از انتخاب بعضی ایده‌ها خیلی خوشحال می‌شدیم و یک‌دفعه علی حیاتی وارد می‌شد و می‌گفت نه؛ من این ایده را انتخاب نمی‌کنم و چیز دیگری می‌خواهم و البته این برمی‌گشت به صلاح‌دید طرح یا شناختی که از طرح یا حتی طراح داشت. چون بعضی اوقات ایده‌های ما طوری بود که یک مقدار تعلقِ‌خاطر به‌شان پیدا می‌کردیم و نگاهِ جلسه به سمت‌و‌سوی خاصی متمایل می‌شد و علی حیاتی این توازن را برقرار می‌کرد. بین ایده‌هایی که انتخاب می‌شدند به سراغ اجرا می‌رفتیم، که ابتدا یک اجرای اولیه انجام می‌شد و بعضی اوقات این اجرای اولیه از ایده‌ی اولیه و ایده‌ای که مطرح ‌شده بود یا حتی اسکیسی که برای آن ایده زده شده بود خیلی متفاوت بود. خیلی اوقات اتفاق خوبی می‌شد و اوقاتی هم اتفاق بدی می‌شد که ایده‌ی اولیه اجرا نمی‌شد و تبدیل به چیز دیگری می‌شد و بعضی وقت‌ها هنگام کار دعوا می‌کردیم و می‌گفتیم چرا این ایده را اجرا کردی و چرا این‌طور شده؛ ما که اسکیس دیگری اجرا کرده بودیم و این موجب می‌شد طراح دوباره‌کاری کند. مثلا اتود اولیه در یک پوستر با اتود تایید شده و نهایی مقداری متفاوت است و یا حتی اجراهایی که فکر می‌کنم این تفاوت در آن‌ها بیش‌تر معلوم باشد. مثلا اجراهایی که چندبار انجام شده، هر کدام تا نهایی شدن پیش‌رفته و به‌طورکل تغییر کرده است.

این مسئله چیزی بود که می‌توانست در زمان ایده‌پردازی یا اسکیس زدن و اسکیس زدن‌های اولیه رفع شود اما تا مرحله‌ی اجرا پیش‌ رفته بود و زمان ما را به خود اختصاص داده بود و ما این مسئله را در ایده‌پردازی‌های بعدی برطرف کردیم. مسئله‌ی بعدی این بود که نحوه‌ی اجرا در بعضی پوسترها را نمی‌دانستیم. به عنوان مثال یک ایده‌ی خیلی قوی داشتیم و ایده‌ای بود که اجراهای خیلی عجیب و غریب داشت. ما نمی‌دانستیم چنین چیزی را از کجا باید بیرون بکشیم. مثلا همین پوستر، من برای پوستر سمت چپ یک سری تصویر از اینترنت گرفتم که آن را درست کردیم و به نتایجی هم رسیدیم که مورد قبول نبود. چون کلاه‌خود از روبرو نبود و قالب‌بندی گرافیکی‌اش خیلی خوب نبود. مجبور شدیم آن را به صورت سه‌بعدی بسازیم. به صورت سه‌بعدی ساختیم و نتیجه‌ای هم که داشت این بود که احساس کردیم مخاطب موضوع را کامل درک نمی‌کند و اصلا ایده‌مان را تغییر دادیم. این فرآیند آزمون و خطا در اجرا مقداری کار را سخت می‌کند که ما زیاد داشتیم. مثلا همین کار که صادق انجام داد که یک کوسه‌ای را طراحی کرد و بعدا اتودش را می‌بینیم که علی می‌گفت این کوسه خیلی خوب است حتما اجرا کنیم. بعد هنگام اجرا هرچه سعی می‌کرد نمی‌توانست به‌ نتیجه‌ی دلخواه برسد. مشکل دیگری هم که ما در کار داشتیم و بچه‌هایی کار می‌کنند خیلی باید به آن دقت کنند این است که پوستر تشکیل شده از یک طرح تصویر و شعار است و ما به دلایل مختلف که یکی این بود که شعارها یا متن‌های‌مان حاضر نبود یا این‌که فکر می‌کردیم می‌توانیم شعار یا متن را جدا از تصویر ببینیم پوسترها را بدون شعار طراحی می‌کردیم؛ ترکیب‌بندی را می‌بستیم و تمام می‌شد و با خود می‌گفتیم متن را هم در پایین کار می‌آوریم که این نمونه در پوستر وسط مشخص است. وقتی یک‌بار این کار را نمایش‌گاهی کردیم مخاطب به تصویر نگاه می‌کرد و سوال هم برایش ایجاد می‌شد، اما متوجه نمی‌شد که این چیست. بعضی اوقات هم حوصله نمی‌کرد متن را بخواند و رها می‌کرد و می‌رفت. و به نظر من این مسئله‌ای بود که فهمیدیم دچار اشتباه شدیم و باید شعار را وارد پوستر کنیم و پوسترهای…

حیاتی: آقای چیت‌ساز اجازه بدهید بنده یک نکته‌ای را بگویم. این کارها یک‌بار در نمایش‌گاه ارائه شد، یعنی در حین طراحی‌ای که تقریبا تمام شده بود ولی هنوز کارها نهایی نشده بود.

آن یک بار که در نمایش‌گاه ارائه شد ما چیزهایی یاد گرفتیم که در ماه‌های بعد‌از‌آن تقریبا شصت تا هفتاد درصد پوسترها کاملا تغییر پیدا کرد و البته به‌جز تغییر مختصری در لی‌آوت تمام پوسترها تغییر کردند. این مطلب برای ما درس بزرگی ما در فضای طراحی خودمان دور هم، -تازه ما کار گروهی انجام می‌دادیم یعنی یک طراح نبودیم، و به نظر من آدم‌هایی با خصوصیت‌ها و شناخت‌های متفاوتی از جامعه دور هم بودند که این خیلی خوب بود- با این‌که ما چنین تیمی بودیم، وقتی یک‌بار کارها در معرض عموم قرار گرفت درس‌های تازه‌ای برای‌مان داشت. این چیزی‌ست که طراحان نباید از‌آن فرار کنند. معمولا در چنین مواقعی با یک جمله‌ی ساده که مردم نمی‌فهمند -که مردم نمی‌فهمند یعنی چه؟ مگر شما پوستر را برای چه کسی طراحی کرده‌اید. شما به عنوان مثال وظیفه‌ات این بوده است که با طراحی پوستر یک پیغامی را به یک مخاطب برسانید و حالا آن مخاطب‌تان را می‌گویید که نمی‌فهمند، خوب برای آن کسی که نمی‌فهمد طوری طراحی کنید که بفهمد- که معمولا این دلیلی است برای این‌که ما طراح‌ها از زیر کار فرار کنیم و باید یک مقدار به خودمان سخت بگیریم که این اتفاق نیفتد. ما در نمایش‌گاه با مردمی مواجه می‌شدیم که می‌گفتند چه نقاشی‌های قشنگی و بعد با تابلو‌ها عکس می‌گرفتند و هیچ‌یک هم متن زیر را نمی‌خواندند. نقشه‌ی ما چه بود؟ نقشه‌ی ما این بود که آن‌ها بگویند چه تصویر جذابی…؟ یعنی چه می‌تواند باشد در این وقتِ روز و بعد زیر آن را بخواند و بگوید اِاِاِ این بوده است. ولی هیچ‌کس نمی‌خواند و آن‌قدر از دیدن تصویر لذت می‌بردند که ما بعدا فهمیدیم حیف است که نقاشان ما در خانه نشسته‌اند و کار نمی‌کنند. اگر یک تابلو بکشند مشتاقان زیادی نسبت به آن‌ها وجود خواهد داشت. مردم می‌آمدند و با تابلو‌ها عکس هم می‌گرفتند ولی وقتی از ایشان می‌پرسیدیم که این چیزی که با آن عکس گرفتید چه بود می‌گفتند هیچ‌چیز قشنگ و باحال بود عکس هم گرفتیم. بعضی‌شان هم که چیزی درشان دیده می‌شد مثلا می‌گفتند ناو است یا تانک است. این‌جا بود که ما نهیبی سخت برخود زدیم و نشستیم دوباره طراحی کردیم و همان‌طور که آقای چیت‌ساز گفتند لی‌آوت را به کارها اضافه کردیم.

و البته هنوز هم مشکلات زیادی برای‌ش باقی است که ان‌شاالله تجربه‌ی ما که بیش‌تر بشود آن‌ها هم رفع خواهیم کرد.

سمت راست تصویر از این قبیل هستند.

چیت‌ساز: من دیگر صحبتم تمام شده است و خیلی ممنون.

حیاتی: خوب برای سلامتی آقای چیت‌ساز و بنده هم یک صلوات بفرستید. جا دارد به خاطر آقای نوریان که این حرکت را آغاز کردند تمام قد بایستیم. آقای لطفی‌زاده امکان دارد شما که آنجا هستید چراغ را روشن کنید. من احساس می‌کنم یک سری مطالب از صحبت برادرانم جا افتاد که برای ما که به آن روزها و آن تاریخ فکر کردیم این موضوع خیلی گنگ نیست ولی شاید شما هنوز در یک فضای گنگ باشید. بعد از این‌که آن انرژی حسین‌آقا و این‌که خواست به مردم بگوییم ما می‌توانیم و این را جدی می‌خواست و این به ما هم تزریق شد -خوب ما شغل‌مان گرافیک است و از این راه نان می‌خوریم- پیش خود گفتیم می‌خواهیم این کار را انجام دهیم و این پروژه خیلی سنگین بود. یعنی حالا باید چه‌کار می‌کردیم؟ سفارش‌دهنده‌ای که وجود نداشت پس ما باید یک فکری می‌کردیم. مثلا ما سه ماه دفتر را تعطیل کنیم خرج‌هایش را هم بخواهیم بدهیم پول آب و برق و گاز و اینترنت و از این چیزها چه‌قدر می‌شود. این‌جا بود که ما سه ماه تعطیل کردیم که یک ماه آن تقریبا در تعطیلات عید بود. یعنی به خودمان گفتیم یک ذخیره‌ای کنار بگذاریم و سه ماه دست به هیچ‌ کاری نزنیم. این روند طراحی پوسترها را شروع کنیم، جمع‌آوری محتوای‌ش را، هزینه‌های‌ش را ضرب و تقسیم کردیم. مثلا آقای لطفی‌زاده این ماه چه‌قدر داشته باشید کفاف زندگی‌ات را می‌دهد تا خانه بروی، حالا سر راه یک نوشابه و فلافل هم خواستید بخورید بخورید. این‌ها را یک ضرب و تقسیم کردیم و به یک عددهایی رسیدیم که آن پول را به یک نحوی مهیا کنیم ولی سه ماه بنشینیم و برای دل‌مان کار کنیم. خوب این پروژه سفارش هیچ‌جا نبوده و هفت هشت نفر هم درگیر آن می‌شدند -اگر چیزی می‌خواهید بگوید، بگویید… این تا جایی که من می‌دانم این حرکت نشانه‌ی تعویض است- خوب دفتر در این مدت تعطیل شد کار شروع شد. این یک نکته‌ای بود که باید می‌گفتم خدمت دوستان. حالا هم‌زمان ما رفتیم صحبت هم کردیم برویم پیش مدیران فرهنگی که بودجه‌های خوبی هم نزدشان هست که بگوییم یک چنین کاری در حال انجام است شما تمایلی ندارید این کار به نام مجموعه‌ی شما ثبت بشود؟ بعد بعضی‌ها می‌گفتند چه کار خوبی ولی حاضر نبودند حتی یک قطره از خون‌شان را هم خرج کنند تا این‌که جا دارد واقعا من از آقای پیرمرادیان مدیریت نشر‌معارف -اسم‌شان را هم از روی قصد می‌گویم چون همان‌طور که آقای نوریان از آقای صانعی اسم بردند، آن فرد در آن مجموعه خود فردیت‌شان کار می‌کند نه آن مجموعه، آقای پیرمرادیان هم در نشر‌معارف چنین حالتی دارد- ایشان از آن جایی که خودشان فرد خیلی انقلابی و ولایی و کار‌درستی است از روح این پروزه خوش‌شان آمد و گفت بیایید مشارکتی با نشر کار کنید. یعنی مثلا شما یک بخشی از پول‌تان را بی‌خیال شوید، ما هم یک بخشی از پول‌مان را بی‌خیال می‌شویم و پول می‌آوریم. خلاصه آن‌ها کمک کردند که این پروژه شکل بگیرد و بگذریم که…

نوریان: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم… ما بنا داریم در دور جدید حلقه هنر بخشی را هنرمندان ارائه بدهند و بخشی را گفت‌و‌گو کنند و این گفت‌و‌گو با جمع انجام بشود. بیایید برنامه‌ای را دوستان سه‌در‌چهار نوشته بودند یک مقدار جابجا کنیم و آیتم هشت و هفت را که نوشته بودید جابجا کنیم.

حیاتی: اولا یک چیزی من فکر می‌کنم خواهران از عقب نمی‌دیدند و جای‌شان را تغییر دادند. اگر برای‌تان مقدور است آقایان بیایند دو سه ردیف اول را پر کنند. چون کار جزئیات دارد کسانی که نمی‌توانند ببینند بیایند جلوتر بنشینند. نکته‌ی دیگری که می‌خواستم بگویم و فکر می‌کنم از لابه‌لای صحبت‌های رفقا جا افتاد یک

مشکلی که در جلسه‌ی کارِگروهی چه ایده‌پردازی چه در اجراها پیش می‌آید این است که یک منیّت‌ی هست که باید برآن غلبه کرد. مثلا به شما می‌گویند تو فقط لی‌آوت‌ت خوب است فقط لی‌آوت این کار را بزن. ممکن است به شما بربخورد و مثلا بگویید من عکاسی هم بلدم و ایده‌های‌م هم خوب است ولی خوب ایده‌ی شما تایید نمی‌شود و برای کسی دیگر تایید می‌شود. بعد به شما می‌گویند که لی‌آوت‌تان خوب است لی‌آوت کنید، شما عکاسی‌تان خوب است این پروژه را عکاسی کنید. مثلا شما طراحی دستی‌تان به‌تر است. به نظر می‌رسد قبول این مطلب برای طراحان عصر ما و اعصار قبل هم یک مقداری سخت است. من نمی‌خواهم خیلی وارد ریشه‌هایش بشوم. کسی که می‌خواهد در کارِگروهی شرکت کند باید بتواند با این فضا کنار بیاید و بتواند مدیریت کند.

به نظر من بچه‌ها در سه‌در‌چهار الحمدلله و به لطف خدا موفق شدند این کار را بکنند. یعنی یک مشت آدم چقرِ قُدِ بدبدن که اصلا این‌ها را نمی‌شود به سادگی تحمل‌شان کند ولی در کارِگروهی تعریف می‌شوند و الان هم تیکه‌های‌شان را دیدید دیگر که می‌گویند فلانی آمد و نگذاشت. انگار مثلا دفتر سه‌در‌چهار دیکتاتوری است. پس چه که دیکتاتوری است، معلوم است که دیکتاتوری است و چیزی غیر از این نیست چون ما اعتقادی به چیزی غیر از دیکتاتوری نداریم… به نظرم این زیردریایی را ببینیم چون خیلی جزئیات دارد و همه باید نظر من را تایید کنند تا آقای لطفی‌زاده در صندلی خود فرو بروند.

ایران یک زیردریایی تولید کرده است. اصل خبر این است که زیردریایی نمی‌دانم چی چی توسط جمهوری اسلامی ایران تولید شده. اگر اشتباه نکنم ایران هشت‌مین یا پنج‌مین کشور دارای تکنولوژی ساخت زیردریایی در جهان. همین‌جا نگه‌ دارید، چون می‌خواهم صحبت کنم. خبر این است، حالا شما می‌خواهید این خبر را برسانید به پوستر. مرحله‌ی بعد چیست؟ یا این خود خبر یک تصویر به شما می‌دهد و شما از تصویر شروع می‌کنید یا به شما تصویر نمی‌دهد و شما مجبور هستید یک شعار خوب انتخاب کنید. در قضیه‌ی زیردریایی خودش به قدری جذاب بود که ما سریعا به تصویر رسیدیم بنابراین در شعارش هیچ مشکلی نداشتیم. حالا جلوتر می‌رویم و شعارش را می‌بینیم. گفتیم یک زیردریایی داریم؛ متاسفانه جلسات ایده‌پردازی ما در آن سه ماه که روی شیت‌های ۷۰×۵۰ و ۱۰۰×۷۰ کار شده بود و یکی از آرزوهای من این بود که یک روزی آن را با شما به اشتراک بگذارم متاسفانه در اثر هجرت ناگهانی حسین‌آقا الان نمی‌دانیم کجا است. احتمالا یک نقشه‌ی میراث و گنجی کشیده و در جایی دفن کرده است. فعلا پیدا نشده، حالا دعا کنید که ان‌شاالله به دعای شما خوبان پیدا شود. چون آن هم نیست من نمی‌توانم به شما نشان بدهم که در ایده‌پردازی زیردریایی ما چند ایده داشتیم که حالا یکی از آن‌ها شده یک زیردریایی یا یک کوسه‌ای که بدنه‌اش شبیه زیردریایی است. یعنی بدنه‌اش فلزی خواهد شد. یک ذره کوسه و یک ذره زیردریایی است. خوب کوسه هم حالا آن وحشی بودن و قدرت و سرعت‌اش در آب می‌تواند همان قابلیت‌های زیردریایی باشد. اتود اول چه چیزی است؟ این کارِ پایین که آقای لطفی‌زاده کشیده است. خوب این‌جا ممکن است ایده برای خودِ آقاصادق نبوده باشد، -من الان یادم نیست که کارِ آقاصادق بوده یا نه- در جمع به این ایده رسیدند.

کارِ پایین دقیقا زیردریایی است -این از آن ایده‌هایی است که خاص آقای چیت‌ساز است و معمولا دوست دارد با یک نکته‌ی خیلی ظریف و ریز منظور را به مخاطب برساند. مخاطبان ایشان باید قشر بالای جامعه باشند که سریع دریافت ‌کنند- در کار پایینی شما خیلی کم حس کوسه را دارید. مثلا در آن کار چه چیزی خصوصیت‌های کوسه را خواسته باشد. کسی می‌تواند جواب من را بدهد؟ این‌جا یکی از مراحل مهم در جلسات ایده‌پردازی ما به‌وجود می‌اید. اتود دیده می‌شود و یک جمعی در مورد آن نظر می‌دهند که آیا مردم این را ببینند می‌فهمند یا نمی‌فهمند، خوب یا بد شده و بی‌رحمانه در این مرحله به یک‌دیگر می‌تازند. این‌جا هم از آن جاهایی است که اگر تقوای لازم و صبر کافی را نداشته باشید لگدمال سم ستوران خواهید شد و چیزی از شما باقی نمی‌ماند و بنابراین بهتر است داشته باشید. خوب حالا در این‌جا آن این فرم را به خاطر بسپارید -بله آقای چیت‌ساز می‌گویند زیردریایی نشده و از آن روز تا همین لحظه هم شاید اعتقادشان همین باشد و به نظر من هم بی‌راه نیست- شاید بعدا چیزهایی به‌آن اضافه شود. اگر ممکن است بعدی را ببینیم اقا روح‌الله. یک‌بار قبلی را ببینیم، حالا بعدی. حالا قبلی.. جدی کار دارم می‌خواهم.. حالا بعدی. این کوسه بالایی را نگاه کنید. برو بعدی. خدایی قبلی به‌تر از این دو نیست؟ ممنونم، همین برای من کافی بود. اصلا برو بعدی دیگه. اتودهایی که آقای لطفی‌زاده دارد بیش‌تر می‌زند. ببینید این یکی دیگر چاپ است. دهان هم دارد چشم هم دارد. یک چیز دیگری هم دارد که فنی است. چون آقای لطفی‌زاده بخش نظامی دفتر سه‌در‌چهار هم است آن را فقط خودشان می‌دانند چیست و بنده نمی‌دانم چه چیزی است در انتهای دم. بریم بعدی حالا مدام تلاش می‌کند که با رنگ بگوید که این زیردریایی است ولی نه طراحان دیگر و نه آن دیکتاتور اعظم این اتود را قبول نمی‌کنند. و این مدام و به مرور زمان مشغول چاق‌تر شدن است چون کم‌تحرک است. بعدی را ببینیم. بعد از‌ آن وارد اتفاقات تلخ و ناگواری که افتاد نمی‌شویم. این نکته‌ای بود که به نظرم باید می‌گفتیم.

دیکتاتور یا جمع می‌گویند، این خیلی کوسه نشده این را با یک نگاه نمی‌فهمم. بنابراین طرح دوم شکل می‌گیرد -یعنی پوستر بالا-من دیگر نمی‌دانم چه بگویم، این‌ها همه بعد از آن است، همان طراح انجام داده است و شما مدیون هستید اگر فکر کنید شخص دیگری انجام داده است یا فکر کنید کم‌کاری کرده است. واقعا کم‌کاری نمی‌کنند. ولی یک مشکلی است که شما هم به آن برخواهید خورد، وقتی شما یک اتود را خیلی جدی می گیرید و خیلی جدی آن را اجرا می‌کنید ممکن است همان به‌ترین کار شما بشود. بعدی را ببینیم. در کار قبل به طراح گفتند چاق است و در این اثر یک مقدار کشیده کار کنید. برویم بعدی را ببینیم. گفتند چه‌کاری است همان قبلی را کار کنیم. باور کنید دقیقا همین چیزی که می‌گویم اتفاق افتاده است. یعنی با خود گفتیم که این کار دیگر به نتیجه نمی‌رسد پس همان کار قبل را اجرا می‌کنیم. یعنی چی؟ ایده‌ی تقریبا آقای چیت‌سازطور. این الزاما ایده‌ی خودشان نیست ولی همان سبک‌کاری است که الان وقتی نگاه می‌کنم با خود می‌گویم اِ چه‌قدر کار خوبی است و چه‌قدر به‌تر از آن کار قبلی است. ولی آن موقع ما این‌را نپذیرفتیم و گفتیم دوباره انجام می‌دهیم. واین درحالی است که زحمت زیادی کشیده شده است. یعنی این‌که واقعا در تری‌دی (سه بعدی) و بعد از آن پِینت. و درنهایت این شد ولی به نظر بنده هنوز آن کار مدادی که اول انجام شد تناسبات‌اش از این به‌تر است. ولی خوب این کارِ نهایی است و همان‌طور که می‌بینید شعارش، شعار خاصی نیست چون خود تصویر بار معنایی اثر را داراست و یک شعار ساده در زیر کار آمده و کار تمام شده است. این شاید یک نمونه از مسیری بود که -شاید نه- چون من می‌خواستم که حتما به شما بگویم.

چیت‌ساز: بنده یک نکته بگویم؟

حیاتی: بفرمائید.

چیت‌ساز: در این فرآیندی که علی آقا توضیح می‌دهد یک مسئله‌ای وجود دارد که باعث می‌شود اتفاقاتی این‌چنین پیش بیاید و آن این است که -نمی‌دانم شما تجربه کرده‌اید یا خیر که همیشه در دانش‌گاه هم اسکیس‌ها زیباتر از طرح‌های نهایی هستند- مجری یا آن‌ کسی که طرح را اجرا می‌کند خیلی مسلط به آن پروژه نبوده است و یا این‌که تر و تمیز کردن پروژه، مثلا وقتی این کارِ نهایی با خطوط صاف و سایه‌های خیلی نرم کار می‌شود خیلی متفاوت می‌شود با اسکیسی که قبلا انجام شده و این‌که شاید علی از آن فضا با آن بافتی که دارد خوشش می‌آید و این‌که هرچه‌قدر کار به انتها نزدیک‌تر می‌شود از این فضا دور می‌شود. و این‌که اگر بنده بخواهم حرفی را از زبان آقای لطفی‌زاده بگویم این است که اتودی نزنیم که نمی‌شود یا نمی‌توانیم اجرایش کرد… خیلی ممنون.

حیاتی: این یک دستور است و پیشنهاد نیست… ما یک موجودی را می‌خواستیم که هم کوسه باشد و هم زیردریایی، و مطلبی که شما می‌گویید برایم جذاب است ولی هنوز هم فکر می‌کنم در موارد دیگر مشکل‌مان بیش‌تر بود یعنی اگر از روبه‌رو بود بنده چطور زیردریایی را نشان می‌دادم.

  • به نظرم ایده از ابتدا ایده‌ی خوبی بوده است منتهی اصرار بر این بوده که فقط از یک زاویه دیده شود.

حیاتی: شاید هم زوایای دیگری بوده ولی در حال حاضر ما خیلی اطلاعات گذشته را نداریم ممکن است یک چیزهایی هم از دست‌مان رفته.

نوریان:‌ در کار حسین یک چیزی وجود دارد که من آن زمان می‌گفتم شعر و به آن هم مصّر هستم. کاری که خیلی گرافیک نیست، خیلی هم جزئیات ندارد ولی یک حالت خلسه گونه یا حالت شعر و یا … دارد. کار حسین یک کارِ فقط جالب نیست، اگر این جالب را در مقابل فانتری بگذارید. کارهایی که ما فکر می‌کنیم جالب شده؛ درست است، همین‌طور است؟

حیاتی: ببینید، ما یک نکته‌ای را که از ابتدا تیتر کردیم و بالای کارها قرار دادیم این بود که گفتیم ما داریم توان‌مندی‌ها را می‌گوییم برای نسل جوان‌مان یا دبیرستان و شاید ابتدایی و ما اصلا خیلی با بزرگترها کاری نداشتیم. این‌ها مسائلی بوده که ما تیتر کرده‌ایم، ممکن است حالا بگوییم که درست نبوده است. در آن زمان وقتی به آن نسل نگاه می‌کردیم با خود‌مان می‌گفتیم که آیا پوستر یک هلی‌کوپتر آپاچی آمیریکایی خوش‌گل یا ماشین‌های مختلف را می‌زند در اتاقش و بعد می‌گفتیم که بله این کار را می‌کند. چون یک علاقه‌ای به تصاویر پر طمطراق دارد. یعنی با این‌که پوستر ایده‌ی خوبی دارد اما خود تصویر دارای یک هیبتی است. یک چیزی دارد که آن شخص می‌برد و در اتاق خود نصب می‌کند. به هر حال دست شما درد نکند.

نوریان: الان تاقاف را در اتاق‌شان نصب می کنند؟

حیاتی: به نظرم این کار را می‌کنند، البته اگر به دست‌شان برسد. چرا من چنین چیزی را می‌گویم، چون به نظرم برخوردی که ما در نمایش‌گاه دیدیم که به عنوان مثال فردی می‌ایستد جلوی یک پوستر و به نظرش قشنگ می‌آید. یک، آن چیزی که خواست ما بوده اتفاق افتاده که فرد از جذابیتی که خود تصویر دارا بوده جذب شده و البته حالا مورد دو و سه هم مطرح می‌شود که مثلا مطلب را بخواند، یا ایده را کشف کند که در این صورت اثر به میزان زیادی در ذهن می‌ماند. من هنوز اعتقاد ندارم که در پروژه‌ی تاقاف نسبت به ارتباط با مخاطب صد درصد موفق بوده‌ایم. همان‌طور که راجع به خیلی از کارهای ما می‌توانیم این را می‌گویم. چه این کارها و چه ما می‌توانیم هر دو جای کار دارند ولی ایده‌اش این بود و من هنوز هم اگر بخواهم آن ایده را انجام ندهم خیلی کارهای دیگر را هم انجام نمی‌دهم. مثلا بعضی از این ایده‌ها را دوبعدی اجرا کردیم. شاید این را یک طیف سنی بیش‌تری خوش‌شان بیاید.

نوریان: در نسبت با این پیام خاص این فانتزی بهتر است یا ابهامی که در کارهای حسین وجود داشت؟

حیاتی: تعدد طراح و تعدد ایده و البته زمان -حالا من نمی‌خواهم این را بگویم چون ما طبق صحبتی که با بچه‌ها می‌کردیم باید یک چراغ گردان در دفتر بگذاریم و اسممان را هم باید بگذاریم امدادگرافیک. چون به نظرم تا آخر عمرمان هیچ‌کس به ما کار زمان‌دار سفارش نمی‌دهد- شما باید سه ماه سی عدد پوستر را که محتوای‌ش هم موجود ندارید – و این یعنی هر سه روز یک پوستر آن هم با سطح کیفیت بالا- و این‌چنین خیلی تحت فشار هستید و واقعا وقت آن‌چنانی برای‌ش نیست. چیزی که من بخواهم در کار به عنوان برادر کوچک‌تر به شما توصیه کنم سخت‌گیری نسبت به اجرا و سخت‌گیری نسبت به ایده که این را تا حد مشخصی می‌توانید زیاد کنید چون واقعا دیگران کلافه می‌شوند. ما خیلی با آن چیزهایی که می‌خواستیم فاصله داریم و تنها در بعضی‌شان محقق شد ولی این امکان هم هست که اگر بخواهیم آن‌چنان سخت‌گیری‌ای داشته باشیم شما می‌توانید در آن مرحله همه‌ی ایده‌ها را دور بیاندازید و دوباره ایده‌پردازی کنید یا این‌که آن را یک‌دست کنید و بگویید ما رویه‌ی مشخصی را پی می‌گیریم. آن کار حسین که شما می‌گویید و من کاملا با شما موافقم، آن حس شاعرانگی که در خودش دارد -آن مطلب شما را خواندم و لذت بردم- شاید یکی از دلایلش این است که یک نفر با یک سبک نگاه و یک ایده، و یا حتی یک سبک اجرا در پس خود داشت بنابراین..

-تا جایی که من می‌دانم حسین در تحقیقات‌ش بیش از صد دست‌آورد را جمع‌آوری کرده بود، سوال من این است که روش شما برای انتحاب چه‌گونه بود؟

حیاتی: چیزی که برای ما خیلی مهم بود صحت وجود این‌ها بود، بنابراین ما صد‌ و‌ بیست دست‌آورد را کشف کردیم ولی همان‌طور که صادق گفت برای راستی‌آزمایی نسبت به آن‌ها که ببینیم اصلا وجود دارند یا خیر و این‌که چه مقدار درست هستند یا غلط و این‌که ما در نمایش‌گاه ۱۵ کار را نمایش دادیم به قدری حرف شنیدیم که خودمان ترسیدیم و تصمیم گرفتیم یک‌بار دیگر تحقیق کنیم و بفهمیم که آیا واقعا این‌ها وجود دارد یا خیر. مثلا شخصی می‌گفت من خودم کارم انرژی هسته‌ای است، بیست درصد کجا بود ما سه درصد هم نداریم، اصلا دستگاه‌های ما می‌لرزد و … حرف‌هایی می‌زنند که الان نمی‌خواهم با گفتن آن‌ها برای شما شبهه ایجاد کنم. همین نگاه الان هم وجود دارد. علت این بود که ما در آن زمان توانستیم بگوییم که این‌ها قطعی هستند والا آن صد و بیست موضوعی که حسین پیدا کرده بود هنوز هم وجود دارد و به فضل الهی ان‌شاالله..

لطفی‌زاده: تقریبا ما دارای یک راه‌بردی بودیم، یکی از آن‌ها این بود که درحال‌حاضر شرایط جمهوری‌اسلامی این است که دشمن خارجی دارد، یک مقدار بحث «وأعدوا لهم ما استطعتم» و فلان و این‌هاست، بحث پزشکی است. مثلا ما رویان را داشتیم که یک مقدار نسبت به بقیه پیش‌رو بود. ما می‌خواستیم که یک توازنی بین این‌ها وجود داشته باشد و این‌ها برجسته‌تر و برای مردم شناخته‌شده‌تر باشد. چون همان‌طور که گفتم خیلی از این‌ها پیچیده است و مردم متوجه نمی‌شوند. مثلا UF6 اتفاق افتاده است و مردم می‌پرسند که UF6 چیست و درک نمی‌کنند که چه چیزی.. با توجه به این مطلب بعضی موضوعات از سطح اهمیت پایین‌تری برخوردار می‌شدند یا ارزش استتراژیکی نداشتند و یا موردی کشف شده بود..

نوریان: من یک چیزی در مورد همین ایده بگویم و بعد سوال بپرسیم. شما ایده‌های خیلی پر دیتیلی رو که مثلا صنعتی هستند و چیزهای خاصی هستند که شما خیلی در موردشان اطلاعات ندارید و به‌تر بگویم همه‌مان ازشان اطلاعات دقیقی نداریم به عنوان دست‌آورد مطرح کردید. در زمانه‌ای که ما الان داریم از غنی‌سازی زیرزمینی تا توافقات‌های این‌چنین که همه‌ی این‌ها به عنوان دست‌آورد مطرح می‌شود و حالا چه‌قدر هم دست‌آورد هستند چون پردیتیل هستند نگاه‌های متفاوتی به‌شان می‌شود. این که چیزهایی را در مورد آن دست‌آورد می‌گویید -به عنوان مثال تنها کشور یا چندمین کشور است که در جهان این کار را می‌کند- برای شما مشکل‌ساز نیست که این پروپاگاندا به علت پردیتیل بودن موضوع موفق نشود یا به لحاظ تبلیغاتی نتواند اثر مطلوب را داشته باشد.

لطفی‌زاده: خوب ببینید یک مسئله‌ای که هست این‌که همان‌طور که می‌دانید باید کنار این پوسترها موشن بیاید و اتفاقات دیگر بیفتد. یعنی باید برای فهم‌شان یک جبهه تشکیل بشود. و یک پوستر یک برانگیزاننده است. مثل این‌که یک هواپیما مقدار زیادی دیتیل دارد و از میلیون‌ها قطعه تشکیل شده است ولی داخل یک پوسته و روکش قرار دارد و به یک سادگی می‌رسد. ما سعی کردیم تا حدی این سادگی و کارکرد را بیان کنیم ولی در این مسیر تنها بودیم.

حیاتی: یک کار دیگر ببینیم یا اگر کسی سوالی دارد بپرسد.

  • خسته نباسید، من فکر می‌کنم این کار با توجه به موضوعی که دارد و فکر می‌کنم ساختاری که باید برای یک زیردریایی ساخته می‌شده و پیچیدگی خاص آن را دارا می‌بوده کافی نبوده است و کار یک مقدار فانتزی و لطیف شده است و به نظرم خیلی جای کار دارد.

نوریان: نظر شما در مورد این اثر است یا کل آثار؟

  • خیر فقط این اثر مد نظرم است.

حیاتی: نظرتان محترم است و بنده هیچ دفاعی ندارم.

لطفی‌زاده: بنده یک توضیحی بدهم، این صحبت‌ درست است. فقط این‌که یک قسمتی از حماسه تنها با ارائه‌ی فرم تنهای موضوع مقدور نیست و باید در یک اکتی قرار بگیرد و دچار کنش و واکنش بشود. ما در این‌جا تقریبا چنین چیزی را نداریم و یک کوسه‌ای را داریم که دارد می‌رود. به همین خاطر حرف شما پذیرفته است و زور این تصویر بیش‌تر از این نبوده است. ولی خوب طراحی و دکوپاژ کردن این فضای نبرد و … خود یک داستان جدایی‌ست که قطعا در این پروژه می‌توانست بهتر باشد.

  • من فکر می‌کنم یک استانداردهایی وجود دارد در فضای زیردریایی که می‌شود ابهت کار را نشان داد. مثلا از سال ۲۰۰۸ به بعد زیردریایی‌ها نباید باله داشته باشند. و شما اگر می‌خواهید این‌که ایران هشت‌مین تولیدکننده‌ی زیردریایی در دنیاست و سیستم‌های پیچیده مثل عمق راداری و ارتفاع حرکتی آن را در آب نشان دهید باید اشاره به این چیزها خیلی بیش‌تر می‌بود. به نظرم ساخت زیردریایی را خیلی ساده نشان داده‌اید، در مقابل آن کار برگ‌تان که سوخت طبیعی را خیلی کامل بیان کرده‌اید.

حیاتی: من فکر می‌کنم باید یک‌بار دیگر بر روی مخاطب خاصی که در نظر گرفته شده و سن آن تاکید کنم. ما از جنس فرمایشات شما در نمایش‌گاه هم زیاد شنیدیم. از طرف متخصصینی که از بد حادثه در یک اموری تخصص داشتند و آن موضوع را کار کرده بودیم. در حوزه‌های مختلف پزشکی پیراپزشکی دام‌داری و … خوب نگاه ما دقیقا یک مخاطب متخصص در آن سطح نبوده است.

ما می‌خواهیم این کارها را یک نوجوان هفده هجده ساله در اتاق‌ش بزند. به عشق این‌که ایران زیردریایی تولید می‌کند و جزء هشت کشور است. اصلا نمی‌داند زیردریایی چیست و فقط می‌داند که هشت کشور در دنیا این کار را می‌کنند. حالا این فرمایش خانم نوری که می‌گویند حماسه ندارد یا می‌تواند بیش‌تر باشد را من قبول می‌کنم و نمی‌خواهم از این دفاعی کنم. ولی این را هم مدنظر داشته باشید که بقیه‌ی پوسترها را هم که نگاه کنید همین‌طور است. و نکته‌ی بعدی راجع به این مطلب که چرا این‌ها یک‌دست نیستند و خود من هم این‌ را قبول دارم. برخی‌ از آن ممکن است، البته جالب است من یک نکته را هم بگویم، ما در نمایش‌گاه یک نظرسنجی کردیم که بهترین پوستر این مجموعه‌ی پانزده‌تایی چیست و تمام پوسترها به‌ترین پوستر شدند. واقعا برای خودم هم باورنکردنی بود. مثلا یک پوستری بود بنده حاضر نبودم حتی دوبار به آن نگاه کنم. و این طور بود که همه‌ی پوسترها رای داشتند و هیچ‌کدام نبود که حتی از نظر یک نفر بهترین پوستر نباشد و این خیلی جالب بود. حالا دعواهایی هم که شد و من نمی‌دانم الان وقت خاطره‌گویی داریم یا خیر که باعث ایجاد تصاویری شد که در ذهن ما ماند و انرژی ما را چند برابر کرد. یک خانمی بود که تیپ‌شان مثل خانم‌های داخل این جلسه نیست و ایشان آمدند جلوی پوستر و باور کنید حدود یک ساعت ایستادند و به آن نگاه کردند. مدام می‌خواندند و عقب می‌رفتند بعد دویاره جلو می‌رفتند و می‌خواندند. خلاصه کارشان به گریه کشید و ما هم در آخر نفهمیدیم که ایشان از این موضوع خاطره‌ای دارند یا این‌که چه قصه‌ای است؟ بعد فهمیدیم که ایشان از کسانی هستند که در فلان مرکز تحقیقاتی راجع به موضوع اِم‌اِس تحقیق می‌کنند و اتفاق جزء تیمی بودند که به این دست‌آورد رسیدند. بعد بغض کرده بود که به عنوان مثال هیچ‌کس این را به مردم نمی‌گوید و من اولین کاری که یک مقدار هم هنری است و حالا من آن را به شما نشان می‌دهم که حتی خود ما هم از آن کار راضی نیستیم و اصلا نمی‌دانیم با آن کار چه کنیم و دیوانه شدیم چون هیچ ایده‌ی خوبی نداشتیم در همین‌جا هم اعلام می‌کنم اگر کسی ایده‌ی خوبی داشت بگوید شاید ما کار کردیم به‌تر شد. حالا تفاوت ایده‌هایش را هم می‌گوییم. آن بنده خدا تا این حد به هیجان آمده بود که خوب این‌طور است حالا شاید ما هم کار خیلی تخصصی‌ای انجام نداده بودیم.

یک کار هیجانی ببینیم، اگر ممکن است ناو وینسنت امریکایی را ببینیم. همان که مثل دروازه‌ی یکی از تیم‌های لیگ برتر شده است و به عدد شش هم هیچ ربطی ندارد. این کار که تا دقایقی دیگر خواهد دید. بعد از این‌که آقای خسروی عزیز از سیل فایل‌ها رها شد و آن را پیدا کرد. در این کار شعار خیلی کمک کرده و شاید خود اسم. خوب ایده را برای‌تان می‌گویم چه‌طور است. جمهوری‌اسلامی یک موشک یا در حقیقت اژدر دارد به اسم حوت که اسمش هم یک مقدار عربی است. بر وزن فوت ولی حوت به معنای ماهی است. در یکی از این متونی که حسین آقا به همراه یکی از رفقا زحمت کشیده بودند و جمع‌آوری کرده بودند یک جمله‌ای گفته بودند که به طور خواسته یا ناخواسته در خودش ایده داشت. جمله‌ای که به عنوان تیتر انتخاب کرده بودند این بود که «حوت، اژدر ناوخوار». این خوار هم به معنای خواهر نیست و به معنای خوردن است یعنی اژدری که ناو را می‌خورد. ایده‌ای که ما دادیم چه بود؟‌ -حالا جالب است از یک مهندسی معکوس هم برای شما صحبت کنم که خیلی به درد طراحان گرافیک می‌خورد- مثلا به ما می‌گویند کار نبینید خلاقیت‌تان کم می‌شود، کار ببینید خلاقیت‌تان زیاد می‌شود، کار کپی انجام ندهید، کار کپی انجام بدهید چه عیبی دارد کپی کنید که خیل از این دست است. من سال ۸۷ که داشتیم پایان‌نامه را تحویل می‌دادیم با آقای چیت ساز یک سری کار جمع‌آوری کرده بودیم و می‌دیدیم و می‌خواستیم بفهمیم که واقعا این‌ها در تبلیغات چه‌کار می‌کنند این‌قدر ایده‌های خوب دارند. من یک ایده را برای شما شرح می‌دهم و ببخشید خیلی حیف شد که تصویر ندارم. یک سوراخ موش است و یک دم گربه ازش بیرون است و شما گربه را نمی‌بینید. یک سوراخ موش است، یک دم گربه است، یک قوطی مچاله شده‌ی پپسی هم یک ذره این طرف تر است، این تبلیغ چیست؟

  • کوکاکولا…

حیاتی: خیر. کوکاکولا چرا؟ چه کسی گفت نوشابه انرژی‌زا؟ دست شما درد نکند… غلط است ولی روی‌کرد خوبی بود. نوشابه‌ی رژیمی پپسی بود. ببینید فقط با یک تصویر درآن قصه تعریف کرده بود. یعنی چه؟ آن گربه یک مدت ممارست کرده است در خوردن پپسی رژیمی، لاغر شده، رفته در سوراخ موش و به هدف غایی خود که همانا گرفتن موش است رسیده است. خورده است دیگر، وقتی می‌خورند مچاله می‌کنند چون یک لذتی در مچاله کردن پپسی وجود دارد. حالا مهندسی معکوس یک چنین پوستری برای آن‌که ما بخواهیم از آن ایده بگیریم که هیچ‌وقت هم به این کار کپی نمی‌گویند ببینید یک قصه داشته است و حاصل حاصل آن قصه و نهایت آن را پوستر به شما نشان داده است. کات، و برمی‌گردیم به سراغ پوستر خودمان. ما سعی کردیم از این تکنیک در این کار که در یکی از ایده‌های‌مان این تکنیک بود که یک ناو امریکایی با موشک عزیز حوت سوراخ سوراخ و تکه‌پاره شده، در وسط دریا غرق شده است. چند ماهی یا حتی چند سالی گذشته و آب این را به کنار ساحل آورده است. و یک ناو آمریکایی را می‌زنیم سوراخ سوراخ می‌کنیم و می‌گذاریم در آن وسط زیر ان هم می‌نویسیم جمهوری‌اسلامی یک موشکی دارد به نام حوت که مثلا آزدر ناوخوار است. در آن‌جا شما خود اژدر را نمی‌بینید فقط باید با جمله‌ی پایین که می‌خوانید کامل شود. مراحل آن را ببینید. در حقیقت این اولین اتودی است که آقای لطفی‌زاده زد. آن تغییر زاویه‌ای که آقا هادی محمدیان می‌خواست این‌جا اتفاق افتاد چون اگر در کار قبلی دیده بودید از یک زاویه‌ی دیگری بود. حالا به این می‌رسد. البته ما داریم خیلی سریع مراحل را می‌بینیم و به نظرم امکان داشت که هفت هشت یا ده تصویر در این بین باشد. مثلا بین کار ایده این‌طور شده که این را برداریم ببریم داخل یک سوله انگار مثلا ما کشیدیم و بیرون آوردیم. نورپردازی‌های داخل سوله کار را وحشتناک‌تر و شاید مخوف‌تر می‌کند و به‌تر است. بعد دوباره کشیدیم بیرون و خیلی راحت یک ناو را جابجا می‌کردیم. بریم بعدی. این‌جا دیدیم که چه‌قدر گوگولی شد. حس کشتی یونانی‌های جزیره‌ی کیش را دارد. بریم بعدی. در این‌جا یک مقدار فضای گوگولی‌اش‌را بگیریم. در آخر این شده است. البته خدا وکیلی کار خیلی دیتیل دارد و خیلی هم برایش وقت صرف شده و زحمت کشیده شده است. با این وضع نوری که من می‌بینم احتمالا خیلی خوب دیده نمی‌شود ولی شما با جزئیات ببینید. حالا نمی‌دانم خانم نوری آیا این کار حماسه‌ی لازم که مدنظر شما بود را دارد یا خیر؟ ممنونم. بگم خدا آقای پناهیان را چه کار کند که سطح حماسه‌ی دوستان را این‌قدر بالا برده‌اند.

لطفی‌زاده: ما وقتی اتود می کردیم سعی داشتیم خودمان را جای مخاطب قرار دهیم. مثلا ابتدا این مشکل را داشتیم که ناو هواپیمابر برخلاف ناوشکن‌ها و رزم‌ناوها خیلی جنبه‌ی جنگی ندارد البته رزم‌ناو دیگر موجودیت ندارد. ولی چیزهایی که حالت تهاجمی دارند و برای تهاجم ساخته می‌شوند. مثلا ناو هواپیمابر با این‌که خیلی بزرگ است می‌کند ولی صرفا هواپیما حمل می‌کند هرچند که ما اگر پوستر آن را می‌زدیم می‌گفتیم که یک ناو خیلی بزرگ داریم. ولی در ذهن علی این بود که یک چیزی که فرم جنگی‌تری دارد را اجرا کنیم. مثلا ما رفرنس‌های ناو USS را پیدا کردیم و مدلینگ کردیم و فهمیدیم این ناو برای این است که بادی‌گارد ناو‌های هواپیمابر شود و در عملیات‌ها درگیر شود. بحث‌های پرسپکتیو هم شد و ما این چالش‌ها را داشتیم حتی من خودم این قضیه‌ی داخل آزمایش‌گاه بودن را پذیرا نبودم و شاید به قول این برچسبی که در دفتر به من الصاق کرده‌اند که چسبیده و دیگر کنده هم نمی‌شود یک مقدار نگاه‌م سینمایی است من به دنبال اکت و کنش و واکنش هستم. یک مسئله‌ای که وجود دارد ما در پوسترهای تاقاف به نحوی انتهای قضیه را می‌بینیم. یعنی مدام با خود می‌گوییم آن چیزی که می‌خواستیم انجام نشده است. یعنی تا مرحله‌ای پیش می‌رود ولی در نهایت نظر را جلب نمی‌کند. به نظرم عده‌ای انتظارشان از قضیه این‌طور است که نگاه پوسترها نگاه همان گربه است که انتهای داستان را می‌گوید. و علی‌الحساب نتیجه این شد که می‌بینید و اکثر پوسترهایی که آقای فرخ زدند سخت بود ولی این یکی به اندازه‌ی همه‌ی آن‌ها پدر من را در‌آورد.

حیاتی: این جزء پوسترهایی بود که سه ماه بعد از آن سه ماه تمام شد.

مخاطب: (صحبت ها نا مشخص است)

حیاتی: خیلی سوال خوبی بود چون مانند این فرمایشات شما در آن جلسات مطرح شد و جنگیدیم و از آن مواقعی بود که دیکتاتور شکست خورد. یعنی بنده یکی از آن کسانی بودم که اصرار داشتم تمام محصولاتی که کار می‌کنیم یه نمونه‌ی کوچکش را هم کنار کار بیاوریم که یک چیز مرسومی است و در کارهای تبلیغاتی خیلی انجام می‌شود. یک حرف حق و درستی رفقا داشتند و البته خود آن رفقا هم با فاصله‌ی کمی از بنده نشسته‌اند این بود که می‌گفتند وقتی یک اژدر را کوچکش کنید و در کار وجود نداشته باشد حقیرش کرده‌اید. حالا به نظرم در این کار به‌خصوص حرف‌شان درست بود -حالا به قول آقا صادق شاید این سلیقه‌ای باشد- و اگر آن اژدر می‌خواست طوری غیر از این گرافیک کنار کار بیاید باید داستان قصه‌ی کار می‌شد و اگر این‌طور می‌شد واقعا نیاز بود یک اتفاق سینمایی بیفتد تا جواب‌گوی کار باشد. حالا به کارهای سینمایی‌ترِ آقای لطفی‌زاده می‌رسیم که علاوه بر بخش جنگ‌های نامنظم در سه‌در‌چهار دپارتمان سینمایی را هم ساپورت می‌کنند. به هر حال من فرمایش شما را متین می‌دانم یعنی واقعا جای حرف دارد و در بعضی کارها این فرمایش شما کاملا وارد است و در بعضی هم نیازی نیست و در بعضی هم نیازی نیست و جلوتر که برویم خواهید دید.

هواپیمای قاهر را می‌توانیم ببینیم. هواپیمای قاهر که حالا باز قصه‌های زیادی در تبدیل یک محتوا و رسیدن به یک نقطه‌ای که شما بتوانید در آن به تمرکز برسید وجود دارد. راجع به هواپیمای قاهر چیزهای زیادی گفته می‌شد. مثلا وزنش چه‌قدر است یا سرعت‌ش چه‌قدر است ولی یک خصوصیتی که ما خواستیم از مجموع خصوصیات این هواپیما بیرون بکشیم و روی آن تمرکز کنیم رادارگریز بودنش است. و در آن زمان یک ایده‌ای مطرح شد که مثلا یک هواپیمایی داریم که انگار شیشه‌ای است و شما طرف دیگرش را می‌بینید. یا هواپیمایی دارید که انگار تکه‌ای ابر است. یک هواپیمایی داریم که انگار آسمان بر روی بدنه‌اش کشیده شده است. و خیلی ایده‌های متنوعی داده شد. از جایی که خیلی تصاویر آن‌ها را نداریم به این بسنده می‌کنیم. این کاری است که اولا سه‌بعدی سازی‌اش انجام شده چون ابتدا باید شکلش در‌می‌آمد و واقعا عکس خوبی از این هواپیما در فضای اینترنت و اطراف آن وجود نداشت بعد از این هم آقای فرخ زحمت کار را کشید که شما با کلیک آقای خسروی می‌توانید ببینید. حالا اگر سوالی هست خود آقای فرخ هم هستند و در مورد کار توضیح می‌دهند.

نوریان: کلا کارهایی که از حالت مینیاتور تجرید و انتزاع فاصله می‌گیرد وقتی که ناظرهای غیرمعقول -منظورم از غیرمعقول این نیست که رخ نمی‌دهد- مثلا می‌توانیم از ناظر ناو هم یک هواپیما رو ببینیم. منظورم ناظری است که مخاطب به نحوی انتظارش را ندارد و پذیرا نیست یا برای‌ش آشنا نمی‌باشد؛ فکر نمی‌کنید تصنعی می‌شود و به همین میزان از خلاقیتش کم می‌شود. من در مورد نورپردازی هم این مسئله را قائل هستم و در پوسترهای قبلی هم نورپردازی‌های استودیویی که به میان می‌آید کار را از بستر جدا می‌کند و من فکر می‌کنم مخاطب ارتباط مستقیمی با کار برقرار نمی‌کند. ما شاید این شات و نگاه را به دلیل فیلم‌های زیادی که در آن‌ها وقتی دو جنگنده در آسمان هستند و یکی به دیگری نگاه می‌کند و این‌چنین نگاه را بیش‌تر ببنیم.

حیاتی: سوال خوبی است و من باید خیلی بیش‌تر به آن فکر کنم.

فرخ: تقریبا خودتان جواب را گفتید، جوابی هم که در ذهن من بود همین بحث سینمایی بودن بود. ما قبلا این شات را دیده‌ایم و در فیلم‌ها رخ داده و باورپذیرتر است. و در مورد کلیات هم جای فکر دارد که بررسی کنیم در بعضی از کارها تاثیر پوستر یا اثر را کم می‌کند.

لطفی‌زاده: من یک توضیح کوچک بدهم که مثلا چرا چنین زاویه‌ای انتخاب شده. ممکن است بگوییم ما اگر لو انگِل می‌گرفتیم خیلی خفن‌تر می‌شد. در توضیح لو انگِل این‌که دوربین پایین‌تر است و در یک حالت غلبه به ناظر است.

ببینید ما یک چالش‌هایی داشتیم. مثلا ما چیزی داریم به نام سلول که اصلا نمی‌شود نگاه عینی به‌آن داشت. ولی بعضی موضوعات خیلی عینی بوده‌اند مثل هواپیما و ما گفتیم بگذاریم یک سری دیتا هم به مخاطب بدهیم. مثلا دوست داشتیم قاهر طوری باشد که فرم هواپیما بودنش را هم ببیند. مثلا ممکن بود یک تکه ابر باشد که در هم تنیده شده و بعد عده‌ای از مخاطبین ایراد می‌گرفتند که چیزی که گفته‌اید چیست و ما اصلا نفهمیده‌ایم. در نهایت می‌خواهم بگویم که شما وارد یک هزارتویی می‌شوید که دائما باید انتخاب کنید یا این یا دیگری و بعد می‌رسید به راه‌حلی دیگر که خود آن تقسیم می‌شود و واقعیت امر این است که شاید ما هم بعد از سه سال اگر بخواهیم کاری بکنیم روی‌کردمان نسبت‌ به طراحی تغییر بکند و خوب این‌که شاید هنوز مخاطب شناسی دقیقی در ایران نداریم و مزه‌ی دهان مخاطب را نمی‌فهمیم وخیلی از این‌ها باعث می‌شود که طراحی به این سمت برود. یعنی ما آقایان طراح با ترس و لرز طراحی می‌کنیم و با خود می‌گوییم بگذار بیست درصد از این را انجام دهم سی درصد هم از این را پوشش دهم و در نهایت نتیجه این می‌شود.

حیاتی: حرفی که آقا صادق می‌زند یکی از آن دلایل سخت‌گیری ما در کار بود. یعنی واقعیت این است که اگر شما حواست نباشد در مراحل مختلف کار احتمال این می‌رود که در اثر فکرهایی که به سراغت می‌اید یا نقدهایی که می‌شوی مدام کار را تغییر بدهی. یعنی یک‌بار پدر و پسر سوار خر بشوند یک‌بار خره یک‌بار پدره و یک‌بار هم پسره خلاصه همه‌شان با هم بیافتند در رودخانه. بنابراین ما برای خودمان یک سری بحث کردیم که به نظرم لازم است و این است که شما یک سری تیتر برای خودتان بزنید و بگویید درست است ممکن است یک مقدار غیر واقعی باشد -حالا به قول آقا محمدرضا می‌گفت یک غیرواقعی‌ای است که برای‌ش جذاب است- آن مقداری که شما می‌خواهید این را بدانند و بفهمند که خیلی مهم است و واقعا این چیزی که صادق می‌گوید در طراحی ما وجود دارد. وقتی بعضی از طراح‌ها کارشان را برای ما می‌آورند و می‌پرسند نظرتان چیست و یک حرفی به ایشان می‌زنیم بعضا به ایشان برمی‌خورد. یا مثلا چند سوال ساده از ایشان می‌پرسیم یا به ایشان برمی‌خورد، مثلا می‌گوییم که این را به چه علت گذاشته‌ای و می‌گوید حس من این بوده است. حس من این بوده است یعنی چه؟ شما که نقاش نیستید که چنین چیزی بگویید. شما باید برای کارتان دلیل داشته باشید. یا بگویید من مخاطب خود را این‌طور انتخاب کرده‌ام یا بگویید من …

  • من می‌خواستم بدانم این مراحلی را که شما گفتید کجا تصمیم ‌گیری می‌شود که قالب کار چگونه باشد و با توجه به این‌که در صحبت‌های‌تان بحث عموم مردم مطرح شد فکر می‌کنم کار تا حدودی به طنز نزدیک می‌شد و حالت فان داشت. کار قبلی که من دیدم شعارش به طنز نزدیک شده بود «ماهی ناوخوار»، شاید اگر فضای طراحی پوستر به سمت طنز ‌رفته بود بیش‌تر در ذهن می‌ماند. من یک‌بار که همه‌ی پوسترها را نگاه کردم ایده‌های‌شان خیلی عالی بود ولی با این‌که قبل آن‌ها را دیده بودم اما بعضی‌شان در ذهنم نمانده بود. دوباره از دیدن آن‌ها لذت بردم ولی کمی که گذشت یادم آمد که قبلا آن کار دیده بودم. به نظرم اگر کارها به طنز نزدیک می‌شد بیش‌تر در ذهن‌ها می‌ماند. می‌خواستم بدانم تصمیم‌گیری راجع به این‌که فضای کارها طنز یا جدی باشد چه موقعی انجام می‌شود و چرا این کار این‌گونه جدی طراحی می‌شود.

حیاتی: این همان تیترهایی است که ما در نظر می‌گیریم. شما ببینید، کارهای حسین در ما می‌توانیم آن شیرینی و طنزی که می‌فرمائید در بعضی از آثار وجود دارد. مثلا ایدزی که در حال فرار است یک طنز جالبی دارد. تصمیم ما در این اثر این بود که به این سمت نرویم. ما می‌خواستیم از یک سری دست‌آوردهای جدی صحبت کنیم که کسی که آن‌ها را می‌بیند احساس اقتدار و … داشته باشد. به نظر ما یک مقدار که حرف‌های حقی هم وجود دارد که شاید اقتدار و حماسه در این کارها دیده نمی‌شود ولی می‌خواهم این را بگویم که همین است. یعنی بالاخره باید یک دلیلی غیر از صرفا حس من داشته باشید. قالب طنز در آن موقعیت درست هم بود ولی این بدین معنا نیست که با کار طنز هم نمی‌شود.

  • و این تصمیم‌گیری چه زمانی انجام می‌شود؟ قبل از ایده‌پردازی یا بعد از آن.

حیاتی: کلیت این امر در محتوا مشخص می‌شود و در زمان ایده‌پردازی باید حواس‌مان باشد و یک سری نگهبان دیکتاتور می‌خواهد که از این امر محافظت کنند.

  • در این پوستر با این‌که هواپیما مخاطب را جذب می‌کند ولی شعارش هم رادارگریز شده است و واقعا دیده نمی‌شود و فرم نوشته‌های سفیدش هم خیلی خوانده نمی‌شود.

حیاتی: من خیلی راحت نقد به شعار را می‌پذیرم چون ما در یک شرایطی گیر افتاده‌ایم که -کسانی که دستی در کار دارند می‌دانند- شعارنویسی یکی از کارهای مهم در تبلیغات است و شعارنویس‌ها پول‌های خیلی خوبی می‌گیرند ولی در این‌جا شما نه پولی خواهید گرفت و نه این امکان وجود دارد که به کسی سفارش بدهید چون از شما هزینه می‌خواهد، فقط خودتان می‌توانید شعار بنویسید و خیلی ساده هم بگویم که ما شعارنویس نیستیم. البته درست شعار جنگ٬ کار تا پیروزی خیلی قشنگ شد ولی خوب ما شعارنویس نیستیم.

فرخ: یکی این‌که بحث کپی‌رایت مسئله‌ی مهمی بود که ما در آن ضعف داشتیم و تصویرها از شعارها جلوتر بودند. ما بسنده کردیم به این‌که بنویسیم جنگنده‌ی قاهر ۳۱۳ والسلام. شاید اگر یک شعاری با مضمون حماسی‌تر کنار کار می‌آمد این نکته را کامل می‌کرد. البته این یک تخصص است. ما یک تخصص کپی‌رایتینگ داریم که برای آن جداگانه درس می‌خوانیم و یاد می‌گیریم و این خارج از حیطه‌ی تخصص ماست. و دومین مسئله این‌که پروسه‌ای که کارها داشته است مانند همین کار که دوستان توضیح دادند شاید این قاهری که شما در تصویر می‌بینید از قاهر واقعی خیلی قشنگ‌تر باشد، و به واقع خیلی قشنگ‌تر است چون ما سه‌نفری پلان و سه نمای آن را ساختیم. آقا صادق دستور دادند و ما رفتیم در محل ساخت هواپیما و تکنولوژی هواپیماسازی را دارا بودند و آن‌ها برای ما تری‌دی کار را ساختند. و اگر نمونه‌ی واقعی ۳۱۳ را ببینید به این شکل نیست و این در کار ما یک ایراد است و همین‌طور ایرادی در کار آن‌ها است. این مسئله در کارهای ما جدی است و ان‌شاالله اگر دسترسی به منابع داشتیم که به هر حال مورد نیاز است این مشکل‌ها ایجاد نمی‌شد. و بحث‌های دیگری هم وجود دارد که طولانی است.

حیاتی: آقا روح‌الله لطفا یک‌بار تمام کارها را نشان دهید چون من دلم می‌خواهد یک توضیح مختصر نسبت به آن‌ها بدهم. ایران یک دستگاه پرینتر سه‌بعدی اختراع کرده است و ما برای آن ایده‌ای داشتیم که چیزهای خیلی ریز را به صورت سه‌بعدی می‌ساخت. یک بنایی که خیلی ایرانی است به اندازه‌ی نوک سوزن شده است و آن مَثَل ایرانی که وقتی می‌خواهیم یک شی ریز را مثال بزنیم می‌گوییم به اندازه‌ی نوک سوزن است. لطفا کار بعدی را ببینیم. این مقبره‌ی سلطانیه در نوک سوزن قرار داده شده است. از آقای نوریان می‌خواهم که به تصویر نزدیک شوید و از خود سوزن بالا بروید و به نوک آن برسیدو بعید است بفهمید که چنین چیزی است؛ بنابراین این کار تغییر کرد. در نمایش‌گاه اول ما همین کار را نمایش دادیم. کار نمایش‌گاه دوم را ببینیم لطفا. به این تغییر پیدا کرد که حالا برج میلاد را راحت‌تر می‌شود پیدا کرد. رد شویم چون متاسفانه وقت نداریم. اگر ممکن است قبلی را ببینیم. این روبان قرمز نماد ایدز است و آن هم تیک تایید است که معمولا حسین آقا که روی کارها می‌زد کار به دست طراح مربوط می‌رسید وارد مرحله‌ی اجرا می‌شد. این کاری است که در جلسه‌ی ایده‌پردازی به این صورت بوده است و اطرافیانش هم تمام ایده‌پردازی‌هایی است که برای‌ش انجام شده است که شما خیلی خوب نمی‌بینید. بعد از آن روبان به نماد حل شدن باز شده است. بعدی را ببینیم. فراموش کردم این چه چیزی بود؟ بله انرژی خورشیدی بود. تولید برق از انرژی خورشیدی که به عنوان مثال ما سه تا پریز داریم که یکی از آن‌ها برق است و یکی آنتن و یکی تلفن است. آن یک که برق است علامت خورشید دارد.

این کار حتی خیلی شیک به صورت تری‌دی اجرا می‌شود. در حال حاضر شما به علت کم کیفیت بودن تصویر نمی‌بینید که روی این پریزها تصویر یک خورشید برجسته بالای پریز برق قرار دارد. حتما دیده‌اید چطور علامت تلفن روی پریز تلفن برجسته شده است، این هم به همان صورت است و متوجه شدیم این طرح اصلا منظور ما را نمی‌رساند. لطفا کار بعدی ببینیم. چنین چیزی شد و همان‌طور که می‌بینید بعضی کارها واقعا کن فیکون می‌شود.

نوریان: حتما ایده‌اش برای آقا صادق است.

حیاتی: البته فکرکنم ایده برای آقا دانیال باشد اگر اشتباه نکنم.

فرخ: اجرایش هم برای خودم است

حیاتی: بله اجرا که قطعا برای آقا دانیال می‌باشد چون هیچ‌کس دست این‌قدر قوی‌ای ندارد. (خنده‌ی حضار) حالا درست است که شما خندیدید ولی خیلی کار سختی است که شما طراحی‌تان خوب باشد و بعد بخواهید کودکانه طراحی کنید. کار بعد را ببینیم. ببینید این ایده‌ی برگ که بعضی از دوستان خوش‌شان آمده بود ابتدا یک درخت بود. ما یک درخت داریم انگار ساقه و شاخ و برگ‌هایش جاده‌اند. خواستیم اجرا کنیم و هر چه تلاش کردیم نشد. بعدی را نشان بدهید. بعد گفتیم یک برگی است که اگر به رگ‌برگ‌هایش دقت کنید جاده و خیابان است در عین حال که برگ است. بعدی لطفا. این که ایده به خط خیلی زیبایی هم نوشته شده و همان کاری است که البته دوستان ندیده‌اند.

جلوتر برویم ببینیم چه می‌شود. یک کرسر ماوس است که نظامی می شود و این‌که ارتش سایبری ایران خیلی خوف‌ناک است. باز هم بعدی. بلند‌ترین سد بتنی دوقوسی جهان که البته در آن زمان درحال ساخت بود و ما پوستر آن را طراحی کردیم. الحمدلله شنیدم متوقف شده و گفته‌اند اصلا چه کاری است که سد بسازیم. این علامتی هم که در آن بالا قرار دارد که معمولا در ساختمان‌های مرتفع استفاده می‌شود و شاید این نمکی بود که در این ایده استفاده شده بود و بعد متوجه شدیم این زاویه خوب نیست و تبدیل به این زاویه شد و یک مقدار هم نور و ابر به آن اضافه شد و کار نهایی شد. آقا روح‌الله لطفا بعدی. این مته‌هایی که در حفاری نفت استفاده می‌شود که یک مته است که بالای آن یک بشکه‌ی نفت است. خیلی تر و تمیز بود که در نهایت این شد که یک مقدار مته را بیش‌تر شده و می‌بینید. این هم چون خیلی باید جذاب باشد. چرا این کار اول است؟ حالا ایرادی ندارد این کار دکل انتقال برق بود و ما آمدیم ایده را از خود انتقال برق که مثلا بشود حمل برق گرفتیم. انگار دکل‌ها دارند برق را حمل می‌کنند. واقعا ما نمی‌دانستیم چنین چیزهایی تولید شده است و بعد که بچه‌ها سرچ کردند دیدیم شکل بعضی دکل‌ها این‌طور است. به همین خاطر سعی کردیم که شبیه آن‌ها نباشد و یک مقدار واقعی تر باشد. این اتود اول ماست که آقا صادق سعی کرد نشان دهد که چه‌طور فیگوری می‌خواهیم و چه‌گونه باشد و بعد به فیگور حرکت داد. و این فیگور را طراحی کردند بعد من مجبور شدم بگویم که این فیگور خیلی خسته است و چه‌طور می‌شود برق را بیش‌تر حمل کرد. اتود قبل تبدیل به این اتود شد. بعد از آن باید زاویه مناسب انتخاب می‌شد و قسمتی از آن به صورت تری‌دی ساخته می‌شد. و حالا در این‌جا زاویه‌های مختلف تست می‌شود که آیا مخاطب متوجه می‌شود که این دکل است و در آخر به این کار می‌رسیم. حالا دیدید چه‌قدر تغییر کرد. و حالا ممکن است کسانی مثل خودمان در جمع باشند که از کارهای قبل بیش‌تر خوش‌شان آمده باشد. بعدی را ببینیم. داروی انعقاد خون؛ یک سری گلبول‌های خون مثل چسب زخم هستند که دائما خون را منعقد می‌کنند. بعدی لطفا.. وقتی اجرا کردیم دیدیم اصلا کار باحال و با‌مزه‌ای نشد.

نوریان: اگر ممکن است مابقی کارها را دوستان روی سایت ببینند.

حیاتی: بعد گفتیم چه‌کاری است آن همه را بگذاریم. این‌را می‌گذاریم که نگاه بچرخد که انگار خون در جریان است؛ در گوشه‌ی بالا یک چسب زخم است که مثلا خون منعقد می‌شود و بعد گقتیم که این هم خوب نیست. و رسید به این کار که علامت بن‌بست است.

فرخ: من یک اعتراض دارم و آن هم این است که هر ایده‌ای که اجرای ساده‌ای داشت را سریع یکی از دوستان اتخاب می‌کرد.

نوریان:منظورتان آقای حیاتی است؟

‌فرخ: آقای حیاتی که اجرا نمی‌کنند. منظورم آقای چیت‌ساز است. خوب که به پوسترها نگاه کنید پوسترهایی که اجرای سهل‌الوصولی دارد و راحت به اجرا می‌رسید کار آقای چیت‌ساز است.

نوریان: ایجاز خود نوعی هنر است و بخشی از هنر ایجاز است و اگر در کاری نباشد احتمالا ارزش‌ش پایین بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *