در حاشیه نمایش آثار در حلقه هنر
مجموعهی «طبیعت پنجم» اثر پروانه دلفانی، در بیستمین نشست حلقهی هنر با حضور هنرمند به نمایش درآمد و با حضور ناهید خالو احمدی به عنوان کارشناس حلقه مورد نقد قرار گرفت. مجموعهی آثار «طبیعت پنجم» با هدف معرفی و شناخت رنگهای طبیعت شکل گرفته است و در پی بیان اهمیت شناخت رنگهای طبیعی است.
دلفانی: در سیستم آموزشی کشور ما دانشجویان رشتههای هنری فقط اثر هنرهای تجسمی را یاد میگیرند، حتی در رشتهی «صنایع دستی» و «طراحی صنعتی» هم مبانی رنگ برای آنها کاربرد درستی ندارد و در حدّ مباحث نظری میماند و کاربردی نمیشود. این امر باعث میشود که ما در این سیستم با مشکلاتی روبهرو شویم. ما در حوزههای هنری ضعف شناخت از رنگ داریم و سعی میکنیم این ضعف را با شکلهای مختلف بپوشانیم. این ضعف باعث میشود هنرمندانی که نمیتوانند از پسِ دشواریها و پیچیدگیهای رنگ برآیند، سراغ رنگهای خنثی و خاکستری بروند و طبعاً آثاری از آنها به جا میماند که سروسامان رنگی ندارد و مخاطب از رنگ آن لذّتی نخواهد برد. نکتهی دیگر آن است که برای اینکه ضعف خودمان را در این حوزه بپوشانیم، سراغ کپیبرداری از آثار موفق میرویم که این امر اصلاً اتفاق خوبی نیست.
مسئلهی دیگری که در حدّ دغدغه، قابلیت طرح شدن دارد، این است که زمانی که ما با رنگ درگیر هستیم یکسری قواعد را برای خودمان مشخص میکنیم که ریشهی خیلی از آنها در سیستم آموزشی است. برای مثال چند رنگ را در ذهن خود معین میکنیم که همنشینی خوبی با یکدیگر ندارند، به همین دلیل بدون توجه به اینکه شاید ما نسبتها را درست در نظر نگرفتهایم سعی میکنیم در سطوح کاری آنها را در کنار یکدیگر قرار ندهیم. من در هنر پنجم میخواستم این نکته را بگویم که سیستم آموزشی در بحث رنگ کارآمد نیست و این محدودیت را ما خودمان برای خود به وجود آوردهایم.
برای این مجموعهی اثر من سعی کردم تا آنجا که امکان داشت رنگهای مختلف طبیعت را با تنوع زیاد جمعآوری کنم و بعد آنها را در دو حالت باهم تلفیق کردم و کنار هم قرار دادم. در آن زمان بعضی از رنگها را بر اساس پیشفرض ذهنی که در دانشگاه به دست آورده بودم کنار هم قرار دادم و بعضی از رنگها را بدون توجه به یادگیریهای دانشگاهی انجام دادم. در این نوع آثار سعی کردم عناصر رنگی را کاملاً آزاد در کنار یکدیگر قرار دهم و نتیجهای که حاصل شد این بود که چه آثاری که با توجه به داشتههای علمی دانشگاهی انجام داده بودم و چه آثاری که کاملاً آزاد ترکیب کرده بودم، از لحاظ رنگی مقبول بودند. در حقیقت این عمل نتیجهی توجه به ترکیب عناصر رنگی در طبیعت بوده است.
اگر ما در جایگاه هنرمندانی که کار تجسمی انجام میدهیم به تناسب رنگی و طبیعت توجه کنیم و با توجه به کاربرد رنگهایی که خداوند در طبیعت قرار داده است کارهایمان را الگوبرداری کنیم، چه در حوزهی نقاشی و چه در حوزهی مجسمهسازی و گرافیک موفق خواهیم بود. من سعی کردم این مطلب را در مجموعهی اثر هنر پنجم نشان بدهم. این آثار از بیست در بیست سانتیمتر تا هفتاد در هفتاد سانتیمتر طراحی شده است. تمامی گلها و برگهایی که در مجموعهی آثار بهکار رفته است کاملاً طبیعی است و من هیچ دخالتی در ترکیب عناصر رنگی نداشتهام. زمینهی کارها در زیر هر برگ کار شده و گلها و برگها روی آن چسبانده شده است.
نکتهی جالبی که برای من در حین طراحی این اثر وجود داشت، این بود که من در طبیعت به رنگهایی برخوردم که اصلاً انتظارش را نداشتم؛ مثل برگ فیروزهای یک گل.یکی از مشکلاتی که من در این اثر داشتم این بود که برگها پس از خشکشدن تغییر رنگ میدادند و این مسئلهای بود که من تجربهی آن را نداشتم، اما در حین کار این تجربه را به دست آوردم. برای مثال گلهای مرکزی قبل از خشک شدن لاجوردی هستند، اما بعد از خشک شدن به رنگ قهوهای درمیآیند. من سعی کردم هر طرحی را که از لحاظ فرمی جالب به نظر میآمد در آثارم استفاده کنم. به خاطر شکل فرمی آثارم مجبور بودم گلها را به صورت مسطح خشک کنم، به همین دلیل ناخواسته قسمتی از گلها را مثل گل نباتی حذف میکردم.
مجدداً یادآوری میکنم که دغدغهی اصلی من در این کار دغدغهی آموزشی بود و میخواستم یکسری از کارها را به اقتضای شغلی داشته باشم و از آنها استفاده کنم؛ به این شکل که آنها را سر کلاس ببرم و نکاتی که مدّ نظرم بود را عیانتر بیان کنم، یعنی نمونۀ عینی آن را داشته باشم. من این مجموعه را خیلی آرام و تدریجی از سال 87 یا 88 شروع کردم. شروع کار من به این صورت بود که یک مدت فقط گلها را جمع میکردم، اما از زمانی که من شروع به جمعکردن گل و برگ کردم تا پایان کار حدود دو سال طول کشید. این آثار هنری را میتوان کاملاً کاربردی کرد؛ امکان استفاده از آنها در میزهای پذیرایی و عسلی و همچنین ساعت دیواری وجود دارد. این مجموعه در حوزهی صنایع دستی هم میتواند کاربرد زیادی داشته باشد.
مجموعهی تصاویری که شما از گلهای موجود در طبیعت میبینید مسطح نیستند و بین دیدن و لمسکردن آنها یک تفاوتی وجود دارد و آن اینکه در عکس امکان لمسکردن حذف میشود. من برای اینکه با قراردادن پوشش رنگ کارها تغییر نکند، روی کارهایم پوشش آنتی رفلکس قرار دادم، کما اینکه میتوان روی آن شیشه هم قرار داد. اما رنگ بعضی از گلها مثل گلهای بنفشه را که اطراف کارهایم قرار دادم تغییر میداد. من قبل از اینکه برای قاب و شیشه این آثار اقدامی انجام دهم از همهی عناصری که میخواستم در کارهایم استفاده کنم به صورت نامنظم در یک سطح چسباندم و برای پوشش آن از مواد مختلف استفاده کردم. آنچه مشاهده کردم، این بود که اکثر پوششها به کار آسیب میزند، به همین دلیل از استفادهی آنها منصرف شدم و از پوشش آنتیرفلکسی بهره بردم.
در آن مقطعی که من شروع به کار کردم، هیچ تصویر ذهنی از پایان کار نداشتم، فقط به دنبال نمونهای بودم که بتوانم در کلاسهای درس ارائه کنم. بعد از مدتی که نمونهکارها زیاد شد، کار با این زیرنقشها ادامه پیدا کرد تا در نهایت به این شکل درآمد. من نمونهکاری شبیه به این تا به حال ندیدهام، اما یک گروه را میشناسم که در حوزهی «land art یا هنر زمین» کار میکنند. آنها فرمها و طرحها را در طبیعت مطالعه میکنند و در گام بعد خود هنرمند در طبیعت دخالت میکند تا فرمهایی جدید را خلق کند.
شاید بعضیها هم مثل من مطالعهای که در طبیعت دارند محدود به رنگهای طبیعت باشد. تفاوت این دو مطالعه در این است که اثر خلقشده در طبیعت رها میشود، یعنی هنرمند یک اثر خیلی زیبا را در طبیعت خلق میکند و آن را رها میکند و میرود، در نتیجه اثر هیچ دوامی ندارد. این را نمیتوان حسن کار یا ضعف کار دانست، چونکه هدف آن هنرمند این است. یک نوع دیگر این مدل این است که کودکان و شاید هم بزرگترها برگها را جمعآوری میکنند و با آن شکل حیوانات را درست میکنند. در کار کولاژ برخی سعی میکنند یک منظرۀ طبیعی را با بهرهگیری از عناصر طبیعت بازسازی کنند. من این دو کار را به این دلیل نمیپسندم که خیلی کودکانه است، البته بعضیها این کار را خیلی حرفهای انجام میدهند که مستثنی است.
آنچه هنرمند در این دو مورد با آن رقابت میکند، خلقت خداست. هنرمند با جمعآوری عناصری سعی در خلق چیزی دارد که خداوند نمونۀ بزرگتر و بهتر آن را خلق کرده است. بنابراین به لحاظ بصری راضیکننده نیست. این مدل کارها که عناصر گل و برگ در آن وجود دارد، به کار من نزدیک است. همچنین میتوانیم کارهای معرّق را که کار با چوب است نام ببریم. هنرمند معرّقکار، تمام کارهایش را با عناصر طبیعی کنار هم میچیند و تمام کارش با رنگهای طبیعی صورت میپذیرد. شاید بتوان این مجموعهی کارها را پیشینۀ نزدیک به کار من دانست.
– آن چیزی که در سیر آثار شما از اول به دوم و سوم مشخص است، این نکته است که شما با یک شکل هندسی پیش رفتهاید و در آثار نهایی روی نقشهایشان یک چیز متفاوتی دیده میشود. به نظر میرسد شما به یک الگویی رسیدهاید. این مطلب صدق میکند؟
دلفانی: همانطور که فرمودید در کارهای اول من زیرنقشها کاملاً هندسی هستند و از نقوش اسلامیـایرانی بهره گرفته شده است. همهی این الگوها در هنر ما سبقۀ خیلی طولانی دارند و در آثار زیادی استفاده میشدهاند. من همیشه به دنبال چیدن رنگها در کنار یکدیگر بودهام و در کنار این تلاش داشتم کارهایم یک صورت ایرانیـاسلامی داشته باشند و دوست داشتم در نمایش این اثر ملّیت و دین خالق اثر هم در کارها نمود داشته باشد. شما با مرور آثار من یک تغییراتی را در آنها مشاهده میکنید، چون من در آثار بعدی سعی کردم از نقش جاجیم استفاده کنم و آن هویّت خود را برای مخاطب تداعی کنم. من به دنبال راهی بودم که فاصلۀ بین آثاری را که از لحاظ فنّی شبیه صنایعدستی بودند با نقّاشی از بین ببرم و مشکلاتی را که در حوزهی نقاشی در بهرهگیری از رنگها داریم برطرف کنم.
احمدی: مجموعهی آثاری که توسط خانم دلفانی خلق شده است یک پیشقدمی برای شروع سال نو و فصلی تازه از آشنایی با رنگهای جدید بود. مجموعهی آثار خانم دلفانی در یک کتاب هم چاپ شده است تا برای عموم قابلیت استفاده داشته باشد. این کتاب با عنوان«هنر پنجم» سال 90 توسط انتشارات «نبوی» چاپ شده و دوستان میتوانند آن را تهیّه نمایند. عنوان کتاب «هنر پنجم» برای من خیلی جالب بود. این سؤال برای من پیش آمد که فلسفۀ انتخاب این عنوان چه مسئلهای میتواند باشد.
دلفانی: «طبیعت پنجم» یک اصطلاح فلسفی است. در علم فلسفه، «طبیعت پنجم»، روح طبیعت را میرساند. ما چهار جزء در طبیعت داریم: آب، هوا، خاک و آتش که همهی عناصر زمینی از آنها شکل گرفتهاند و پنجمین جزء، روح طبیعت است که ارتباط مستقیمی با طبیعت دارد؛ در حقیقت آن نوع طبیعتی است که استحالهناپذیر است. من در این آثار خواستم بگویم که جان و زندگی طبیعت را گرفتهام و به نظر من روح طبیعت باید در این آثار جاری باشد.
احمدی: تصوّر من این بود که شما یک مجموعهی بعدی را هم در ذهن خود میپرورانید که هنوز هم فکر میکنم همینطور باشد.
دلفانی: همانطور که در ابتدا عرض کردم من به دنبال این هستم که مرز بین نقّاشی و صنایعدستی از بین برود و در مجموعهی آثار بعدی این مورد را پیش خواهم برد.
احمدی: با توجّه به اینکه شما از پوشش خاصّی برای کارهای خودتان استفاده میکنید، این پوشش چه تأثیری در ماندگاری کارها خواهد داشت و سؤال بعد اینکه عمر این آثار هنری چقدر خواهد بود؟
دلفانی: اگر ما به دنبال یک جواب درست به این سؤال باشیم واقعاً باید صبر کنبم تا زمان بگذرد. بعد از آن میتوان فهمید که چه اتفاقی برای آثار خواهد افتاد. من از زمانی که گلها را جمعآوری و خشک کردم تا به حال حدود شش سال میگذرد. با گذشت این زمان گلها از لحاظ رنگی هیچ آسیبی ندیدهاند و من از هیچ روش خاصّی برای خشککردن آنها استفاده نکردم، همانطور که در دوران کودکی گلها را جایی تحت فشار میگذاشتیم تا خشک شوند، من هم از همین روش استفاده کردم. منتهی بعضی از گلها بودند که من مجبور بودم خیلی ظریف پشت آنها را شکاف دهم.
احمدی: در رابطه با کارهای اوّلیه، شما فرمودید که به دنبال یک هویت ایرانیـاسلامی در کارها بودید. گوشهی ذهنم این فرضیه به وجود آمد که شما برای این کارها باید از طبیعت ایران استفاده کنید. شما مرز معینی برای انتخاب گیاهان داشتید یا از هر طبیعتی برای کارهایتان بهره میبردید؟
دلفانی: من هدفی به این صورت نداشتم، چون علم گیاهشناسی به آن شکل نداشتم که بخواهم یک تعمّدی در انتخاب آنها داشته باشم، اما محدودهای که من از آن استفاده کردم استان زنجان و البرز بود.
احمدی: در ابتدای کتاب خانم دلفانی یک حدیث زیبا از امام صادق(علیهالسلام) آورده شده است که من آن را میخوانم. یکی از اصحاب امام صادق(علیهالسلام) از ایشان پرسیدند:
-آیا خداوند را میتوان دید؟
-امام صادق(علیهالسلام) جواب دادند: آنچه را که ما میبینیم به واسطه رنگها و کیفیت رنگی آنهاست و خداوند آفریننده رنگها و کیفیت رنگی است. این برای من خیلی جالب بود.
دلفانی: من یک نکتهای را عرض کنم و آن اینکه من این کارها را با چسب چوب روی کار میچسباندم و چسب وکیوم یک نوع چسب است که خیلی بهتر برای کارهای هنری میتواند باشد. برای برش برگها و گلها هم من آنها را روی ام.دی.اف میگذاشتم و گاهیاوقات طرح گل را روی چوب رسم میکردم و زمینهی آن را به رنگ همان برگ یا گل درمیآوردم تا کیفیت کار بهتر شود. مجدداً تاکید میکنم که همهی این کارها به خاطر ضعف ما در حوزهی شناخت رنگها صورت گرفت.
– چیزی که برای من جالب بود ذکر این مطلب است که این موارد میتواند به گزارههای علمی بدل شود. شما با آن قواعدی که در دانشگاه یاد گرفتهاید وارد شدید و بعد مشاهده کردید که در طبیعت به نوعی دیگر است و در ترکیب رنگ شما این رنگها را به شکلی دیگر کنار یکدیگر قرار دادید. من میخواهم بدانم که آیا واقعا این اتفاق میتواند بیافتاد یا نه؟
دلفانی: من بعد از آنکه مجموعهی برگها را جمعآوری کردم، سعیم بر آن بود که آن مواردی که در سیستم آموزشی تدریس میشود را زیر سؤال ببرم، البته نه اینکه آن قواعد را رد کنم، بلکه یک طرح سؤال شود. ما در درس مبانی تجسمی، که در دانشگاه میگذرانیم یک تمرینهایی داده میشود و ما هم بدون فهم این مطلب که اینها به چه کار میآیند انجام میدهیم. این قواعد به صورتی بود که خیلی محدود بودند و به همین علت من میخواستم یک تجربه مستقیمتری با طبیعت داشته باشم. در عمل من سعی کردم این قواعد را در برخی از آثار کاملاً رعایت کنم و در برخی دیگر آنها را کنار بگذارم. کارم را بدون توجه به این مطلب انجام دادم که این دو ترکیب به هم میآیند یا خیر. نتیجهای که حاصل شد این بود که تمام آثار، کارهایی مقبول بودند، منتهی نه به دلیل دخالت دست من، بلکه به دلیل تناسب رنگی دقیقی که در طبیعت وجود دارد. بعضی از رنگها در ذهن ما وجود دارند که به نظر ما هیچ وقت نباید کنار هم به کار بروند، اما به طبیعت که نگاه میشود مشاهده میکنیم که که این دو رنگ به زیبایی در کنار یکدیگر به کار رفتهاند. بنابراین ما آن تناسب رنگی مناسب را در نظر نداریم.
– به نظر من در بعضی از طرحهای شما یک خطوط مورّبی کشیده شده است، یا یک شکل مربعمانندی شکل گرفته. شما از قبل یک طرح ذهنی داشتهاید یا در حین کار خودبهخود شکل گرفته است؟
دلفانی: در طرّاحی اوّلیه من به صورت یک طرح ذهنی آن را ترسیم میکردم، اما در حین چسباندن گلها به این صورت بود که من نقطۀ مرکزی را کار میکردم و بعد لایهها و سطوح بعدی را میچسباندم تا اینکه کار کامل میشد.
– من از نزدیک دیدم که تمام سطوح این گیاهان همسطح هستند که احتمالاً یک پرس روی آنها صورت گرفته یا اینکه لایۀ پلاستیکی آنها را به این شکل درآورده است. با توجه به این که برخی از گلها مثل توت فرنگی یک تفاوت سطحی دارند شما از چه روشها و تکنیکهایی برای حل این مسئله در آثار خود استفاده کردید؟
دلفانی: من روش خاصّی نداشتم و تنها آنها را وسط کاغذ قرار میدادم تا خشک شوند و اگر یک اختلاف سطحی هم وجود داشت میان شیشه و mdf قرار میگرفت. در کاری که کمی بزرگتر از کارهای دیگر و در ابعاد هفتاد در هفتاد است از mdf با ضخامت کم استفاده کردم که به همین علت کمی قوس برداشته است و حالت خوبی هم گرفته و گلهای مرکزی به شکل خوبی درآمدهاند.
شاید من از شروع کار به فکر قابکردن این مجموعه هم نبودم و تشویق دوستان و برخی مخاطبین بود که من تصمیم به قابکردن این کارها گرفتم. یکسری رنگها وجود داشت که سر کلاس میخواستم درباره آنها صحبت کنم و به دنبال آنها میگشتم، واقعیت تمام کار من این بود. جلوتر که رفتم و این مجموعه شکل گرفت خود من هم علاقمند شدم، فقط اصالت رنگ برای من مهم بود.
– طبیعت رنگهای خودش را خام عرضه نمیکند و یک تودهی رنگی را به نمایش میگذارد، به همین دلیل ما یکسری از رنگهای خام را کنار هم قرار دهیم نتیجه خوبی عایدمان نمیشود. دانشگاه هم بیشتر این نوع رنگها را کار میکند و در آموزش به کار میبرد. شما هم در آثارتان هیچ زمینهی آبی و زردی ندارید. شاید جایی زمینهی آبی کار شده یا زرد در کنار بنفش به کار رفته باشد و یک طیفی بین رنگها وجود داشته باشد. اما در آنجا با یک طیفی از رنگها رو به رو هستید و طبیعتاً با آنها کارتان را پیش میبرید یعنی شما نمیتوانید بگویید من اصول را به کار نبردیم و زرد را در کنار بنفش گذاشتم چون آنجا نه بنفشی وجود دارد و نه زردی.
دلفانی: چون در زمینهی رنگها ضعف میدیدم زمینهی کار خودم را طبیعت قرار دهم و میخواستم بگویم که این رنگمایههایی که در دست ما وجود دارد را با توجه به زمینهی طبیعت باهم ترکیب کنیم تا به یک تناسب برسیم تازه آن موقع ما مبانی رنگ را یاد میگیریم. من به رنگهایی که داشتم محدود بودم. در قرآنکریم آیهای با این مضمون وجود دارد که آسمان یک رنگ ترکیبی است به این دلیل که چشم را اذیت نکند. من نکته را که همیشه به خودم و شاگردانم یادآوری میکنم این است که کار من یک کار علمی نیست، بلکه یک کار مشاهدهای است. این ماحصل تجربه من بوده است. ما هیچ رنگی را در طبیعت به صورت خالص نداریم. بهتر این است که اگر ما خواستیم در کار هنری خودمان قرمز خالص هم به کار ببریم آبی، زرد و دیگر رنگها را هم در آن ترکیب کنیم. آبی و زرد، رنگ سبز را میسازند که مکمّل قرمز است. قرمز بدون سبز ناقص است و متناسب با هدفمان در نقّاشی، شدّت سبز و زرد را میتوانیم بالا و پایین ببریم.
قرمزی که در آن سبز هم باشد قطعاً زیباتر به نظر میرسد. خدا هم همین کار را انجام داده است و وقتی که در همان آیه قرآن درباره آسمان صحبت میکنند میفرمایند که من رنگها را ترکیب کردم. ما به این دلیل میتوانیم به طبیعت به راحتی نگاه کنیم و لذت ببریم که خالص نیست. امکان نگاهکردن به رنگهای خالص دشوار است.
مزیّت صنایعدستی ما هم در این است که بنای رنگ آنها طبیعت است و رنگها هم رنگ طبیعی است به این دلیل ما در دستساختهای عشایر بختیاری انواع رنگها را میتوانیم بینیم و اذیت هم نمیشویم. تمام لایههای رنگی زرد و بنفش و آبی را کنار یکدیگر قرار میدهند و ما با تماشای آن اصلاً چشممان اذیت نمیشود به همین خاطر است که ما با نگاهکردن به این آثار اذیت نمیشویم چون که یک تناسبی در رنگها وجود دارد.
– با توجه به اینکه برای تولید این مجموعه، فقط برگ و گل و چسب به کار رفته است این هنر میتواند به عنوان یک هنر مقرون به صرفه مورد استفاده عامّه مردم قرار بگیرد. در خیلی از آثار هنری که به این شکل است برگ درختان را در شیشههای کریستال قرار میدهند که شاید برای همهی مردم قابلیت دسترسی نداشته باشد، کما اینکه آن ترکیب رنگ اصلی را هم در خود ندارد.
دلفانی: در تولید انبوه این مجموعه ما دچار چند مشکل میشویم که چند نکتهی آن را به صورت خلاصه بیان میکنم. یک مورد مواد و مصالحی است که در این اثر هنری به کار رفته است. جمعآوریکردن گلها و شکاف دادن آنها ظرافت خاص خود را میطلبد. تمام کارها باید به صورت دستی انجام شود که مجموع این کارها زمانبر است. مورد دیگر رنگ است که خیلی اذیتکننده است. باید یک شخص که آشنایی کامل به رنگ دارد را معین کنیم که بتواند به ترکیب درستی از رنگها برای هر برگ و گل برسد. این مسئله همانند صنایع دستی است، چون از یک وجه صنایع و از وجه دیگر دستی است که هنر خاصّی را برای تولید آن لازم دارد.
– با توضیحات خود شما که فرمودید این آثار برای تدریس رنگها در کلاس بوده و با این هدف و انگیزه به خلق این آثار هنری دست زدید، میخواستم بپرسم مخاطبان شما چه مقطع سنی بودند که شما این نمونۀ کارها را برای تدریس آنها انتخاب کردید؟ عکسالعمل و خروجی کار شما سر کلاس به چه صورت بود؟
دلفانی: شاگردان من دانشجوی رشتهی نقّاشی بودند و خروجیهای خیلی خوبی داشتند. من دانشجویان را ملزم به ساخت رنگ میکردم. زمانی که ما میخواهیم شروع به کار کنیم، با ترکیب رنگها مشکل داریم. شاید چیز پیچیدهای به نظر نیاید، اما این یک کارِ خیلی سخت در حوزهی نقاشی است. دانشجویان در این تمرین خیلی اذیت میشدند و گاهیاوقات از این تمرین شاکی هم میشدند، اما بعد از چندبار ترکیبکردن رنگها در این زمینه موفق عمل میکردند و به سرعت رنگها را ترکیب میکردند. پس الزاماً باید الگویی از طبیعت در این تمرین میبود.