در حاشیه نمایش آثار در حلقه هنر
مجموعه «نقاشیهای عاشورایی» حسن روحالامین در هفدهمین جلسه حلقه هنر ارائه شد و سپس با حضور کارشناسان حلقه هنر، دکتر حبیب الله صادقی، دکتر پروانه دلفانی و مجید بزرگزاده در نقش مجری کارشناس، مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
روحالامین: ما راجع به هر موضوعی که بخواهیم کار کنیم یا موضوع نقاشی یا هر موضوع هنری، به خصوص هنری که ما در آن هنرجو هستیم باید راجع به دیتاهایی که به ما میرسد مطالعه کنیم.ممکن است کتاب باشد، فیلمهایی که شما دیدید یا دادههایی که اطرافتان هست باشد. سال ۶۱ هجری یک اتفاقی افتاده، اتفاقی که از قبل هم پیشزمینه داشته، سالیان سال پیشزمینه داشته. علت این اتفاق مهم به نظر من جهل آدمیزاد است. جهل آدمیزاد هم هنوز هم در زندگی و مملکت ما و اجتما ما وجود دارد. من ریشهی این جهل را در زندگی خودمان هم میبینم. آدمهایی که قبل از ما زنده بودند نگاههای مختلفی داشتند، همهشان هم محترمند دست همه هم درد نکند و آدم هایی که بعد از این که ما از دنیا رفتیم کار خواهند کرد. ولی ما و من شخصا چیزهایی که بیشتر مطالعه داشتم آثار اساتید خودم بود مثل آقای صادقی که در جلسه حضور دارند و منت گذاشتند برای من و بسیار لطف کردند و آقای چلیپا،آقای اسدی و اساتید دیگری که افتخار داشتند که برای این موضوع کار کنند. نگرش مختلفی راجع به این موضوع مهم در آثار نقاشها وجود داشته، یکی از این دیدگاهها دیدگاه حماسی است، یکی دیگر دیدگاه روضهخوانی است، دیگری روایتگری است. به نظر من از همه مهم تر و حساس تر دو دیدگاه است، دیدگاه حماسی و روضهخوانی است. من خودم افتخار میکنم به اینکه هم در این دایره قرار بگیرم اینکه هم روضهخوان باشم و هم روایتگر این موضوع باشم. این کلیت اثر و کلیت دیدگاه ما که خیلی طولانی است و در این فضای رسمی نمیشود راحت دربارهاش صحبت کرد.
ین تابلوهایی که اینجا میبینیم سه تا تابلو برای پایان نامهی من بوده که دیتیلهای مختلفی از واقعه عاشورا دارد و شخصیتهای مختلفی دارد. من دو شخصیت از شخصیتهایی که در این داستان حضور دارند را تصویر کار کردم یکی حضرت عباس(ع) و دیگری امام حسین(ع) است.این کاری که اینجا میبینید اسمش علقمه است.درباره این کار صحبتی بکنم. یک شعری هست که میگوید: همانهایی که از حیدر بریدند،حسین بن علی را سر بریدند. من ریشهی این ماجرا را در سقیفه میبینم و زمانی که حضرت زهرا را کشتند و امیرالمومنین را مسجد بردند. میخواهم بگویم که اولین روضه آن روضه است. اولین حادثهای که برای اهل بیت پیامبر پیش آمده که باعث آن کشتار وحشیانه بنی امیه در کربلا شده، همین اتفاق است. من خیلی دربارهی کارها حرفی ندارم چون احساس میکنم هر حرفی داشتم اجرا کردم. به قول استادمان آقای اسدی که میگفتند من اگر میخواستم حرف بزنم، حرف میزدم نقاشی نمیکردم.
فهرست وار یک توضیح کلی میدهم.
این تابلو،مقتل است. سال 86 شروع کردم و سال 89 تمام کردم و معنیاش این نیست که من چقدر آدم پرکاری هستم. نه،اینطور نیست، شاید یکسال همینطور گوشه خانه بوده. چون احساس کردم شرایطش را ندارم. شبها و روزهایی بوده که کار را شروع کردهام ولی لان شرایط روحیش را ندارم، سلامتش را ندارم، و کار نکردم و گذاشتمش کنار. ولی سرانجام سال 89 این کار تمام شد. داستانهای مختلفی دیدیم، خوابهای مختلفی دیدیم،زندگی عجیبی داشتیم وقتی این کار را انجام دادیم. یک صحبتی آقای سردار حبیبالله صادقی راجع به کار گفتند که خیلی برایم جالب بود، گفتند یک تونل آن وسط است،انگار یک آدمی توی تونل است با این نورهایی که وجود دارد. من خودم به این نکته توجه نداشتم. و نکته دیگر که کاش با منیت و احساسات شیطانی قاطی نشود، اینکه میگویند تمام لحظههای سر بریدن،سرش بر روی پای مادرش بود. وقتی داشتم کار میکردم به این فکر میکردم که تمام لحظهها را حضرت زهرا دیدهاند. علما میگویند وقتی که میخواهید روضه بخوانید یا گوش کنید یا می خواهید هم ذات پنداری کنید با این موضوع خیلی کلاس کار را بالا نبرید چون شما نمیتوانید جزئیات را به آن اندازه ای که امام معصوم میفهمد یا حقیقت ماحرا است،بفهمی. به اندازهای که خودت بفهمی به قول مداحها زبان حالت. حالا زبان حال من راجع به این کار اینکه، یک موقع است یک نفر برادرش با کسی دعوا میکند تا بیاید به دادش برسد کار تمام شده و زدنش. یک موقع هست آدمها میآیند جلویش و ماسکه میکنند تا نبیند چه اتفاقی میافتد،یک نگرانی در دید کسی که نکاه میکند هست،چون نمیداند چه شد. یک شعر دیگری هم هست که فوق العاده است راجع به حضرت زهرا است. و یک سری فمهای کلی که از روضههایی که تا به حالا شنیدیم، یکی میزد به سنگ و دیگری میزد به شمشیرش/ ندانم زائر زهرا چه بودامروز تقصیرش.
ان شاالله هر کدام از این حرفها یک روز دست آدم را میگیرد. مثل اینکه استاد من یک حرفی برای من میزند که آن موقع نفهمیدم و بعدا یک جاهایی که با سر میروم در فاضلاب، نجاتم می دهد. یک چیزی شنیدم که خیلی ناراحت شدم. میگفتند پیرمردها که جان جنگیدن نداشتند، نوک عصاهایشان را تیز کرده بودند که با آن به بدن امام حسین بزنند. یک چیز دیگری هم هست که راجع به عمر سعد میگویند وقتی که بالای گودی قتلگاه آمد،با اسب امد، وقتی دید که چه اتفاقی میافتد،البته میگویند عمر سعد آمده بود که یک توافقی درست کند و به یزید بگوید که بی خیال شو یا بارها به امام حسین گفته بود که شما کوتاه بیا بگذار کار تمام شود اما آخر او همان کسی بود که دستور داد و گفت اسبها را بتازانند بر بدن و اولاد امام حسین، میگویند آمد در گودی قتلگاه بالای سر امام و حضرت زینب هم میدیدند همه صحنهها را، عمر سعد گریه میکرد و حضرت زینب گفت که گریه میکنی؟ داداش من را کشتند. من احساس کردم این شخصیتهایی که اطراف این جریان بودند درست است که یک سرشان از همین وهابیها و سلفی ها و تکفیریها هستند ولی یک سری کاراکترهای بودند که یک جوری دشمن امام حسین بودند که از حرمله گرفته که یقینا آدم حرامزاده و منفی است تا شخصیتهای خاکستری که به امام میگفت من جلویتان میایستم که تیر نخورید ولی جا خالی داد و تیر خورد به بدن امام. کاراکترهای مختلفی در جریان وجود داشته، من در این کار قطعا نتوانستم کامل پیاده کنم ولی سعی کردم که یک جاهایی باشد.یک سریها فقط نگاه می کنند، یکسری فرار میکنند، یک سری غنیمت جمع میکنند، یک سری ترسیدند و میگفتند که فکر نمیکردیم اینطور شود.
در دعای ابوحمزه هست که میگوید من همانام که کسی مژدهی گناه را به من داد سبقت گرفتم و عجله کردم،این آدمها شبیه این هستند که مثلا افتخار نصیب من شود.
کار دومم درباره برادر نازنین امام حسین(ع) و برادر با معرفتش حضرت عباس (ع) است. حرف خاصی ندارم. یک شعری هست میگوید:گرد عباس طوافی است که جای لبیک/ نالهی آب ز طفلان حرم میآید/ مشک بر دوش چو انداخت چنین گفت علی/ بنگر ای فاطمه جان چون پسرم میآید/ مصطفی گفت به جعفر که پر خویش ببند/ ز حریم پسرم شیر نرم میآید/ گفت با دخترکان در دل ویرانهی شام/ که عمو جای یگانه پدرم میآید/ گفت با زینب دل خسته حسینبن علی/ زان چه ترسیدهام اکنون به سرم میآید
این هم سعی کردم برای حضرت عباس هرچه بلدم کار کنم.
(تابلوی قتلگاه):
البته این کار یک ایرادی دارد که به ذهنم میرسد، اینکه این کاراکترهای اطراف امام حسین خیلی نباید منفی باشند، مثلا سلفیها را همه میّشناسند اما آن آدمهایی که در نماز جماعتند و قرار است امام حسین را بکشند را کسی نمیشناسد. آن آدمهایی که نان جمهوری اسلامی را میخورند و خیانت میکنند را کسی نمیشناسد. آنها قیافههایشان خیلی ظاهرالصلاحی هست، من دنبال این کاراکترها هستم.
این سکوت امیرالمومنین است. پیغمبر دستور داده بود. چون میگویند بعد از اینکه حضرت زهرا را دفن کردند، فردایش فضه آمد به امیرالمومنین گفت که آقا میخواهند قبرستان بقیع را زیر و رو کنند تا جنازه را پیدا کنند. امیرالمونین صورتش خیلی برافروخته شد و دستمال زرد به پیشانی بست و رفت بقیع. گفت اگر ذرهای از خاک این قبرستان توسط شیی جابه جا شود من یک نفر از شما را زنده نمیگذارم. این هم به خاطر این گفت چون پیغمبر نگفته بود که این کار را نکن. من میدانم که حضرت عباس نماد ولایتمداری است، ولی اول کسی که گوش به ولی داد، امیرالمومنین بود. البته هر کدام از این کارها نقصی دارد که قبل از اینکه بمیرم درستش میکنم.
یک مثال بی ربط بزنم دربارهی این تابلو. دیدید وقتی یک نفر میمیرد تشییع حنازه یا ختم است بعد از مراسم یک دسته گل با پلاکارد دم در افتاده دارد باد میخورد و یکسری برگ گل افتاده روی زمین، خیلی حالت غم دارد. باز روز اول که داشتند جنازه را میبردند و یک داغ خاصی داشت کمی شادتر از این حالت است. من خیلی وقت بود که میخواستم درباره خیمهگاه کار کنم و آتش زدنشان. چندتا مطلب هست، اول اینکه ما نمیتوانیم حضرت زینب را نشان دهیم که دارد فرار میکند یا دخترها را نشان دهی که لباسشان آتش گرفته، میتوانیم نشان دهیم خیلیها هم این کار را کردند ولی من نمیتوانم این کار را بکنم. من میترسم. من گفتم بیایم و بعد از تمام شدن کار را نشان دهم،وقتی که همه چیز تمام شده، رفتند و غارت کردند و کشتند و خراب کردند، منتها آن پرچم حماسه و مقاومت امام حسین و حرارتش فی قلوب المومنین هنوز سرپااست و تا قیامت هم سر پاست. من از کسی شنیدم میگفت این پرچم قرمزی که روی گنبد امام حسین است به این معنا است که خونی است که هنوز انتقامش گرفته نشده و من آن را آوردم روی تابلو. البته این یک بار اجرا شده و دوباره اجرا کردهام، شاید آن بهتر باشد شاید هم این.
ین تابلو علقمه است. چهار هزار نفر به یک نفر چندین معنا دارد یکی از معانیاش این است که آن یک نفر خیلی گردن کلفت است، خیلی مشتی و رزمنده ست و یک معنای دیگرش این است که طرفینش خیلی ترسواند، چون این آدم هرچقدر هم رزمنده باشد با صد نفر میشود کشت ولی این عظمت حضرت عباس را میرساند. راجع به این کار خیلی حرفی ندارم ولی آن کینهی که ٱن آدم پایینی دارد با ضربه خنجر وارد میکند به حضرت عباس برای خودم خیلی نکته است.
برای حسن ختام، شاید همه این قضیه را بدانید که استاد جنگ حضرت عباس، امام حسن مجتبی است. ولی این قضیه خیلی من را خوشحال میکند و انشاالله از خدا میخواهم که یک اثر هم برای امام حسن کار کنم منتها در زاویهای که باید کار کنم. این کل کارهایی بود که من در این زمینه کار کردهام. یک تابلو هم برای امیرالمونین دارم کار میکنم که انشاالله تمام شود، نیتم هم از این کار این است، آدم دارد زندگی میکند و سرپاست و دستش جان دارد، تا وقتی که میتوانیم کار کنیم. عرضی ندارم.
بزرگزاده: بسمالله الرحمن الرحیم. خیر مقدم میگویم به دوستان که تشریف آوردند. استاد صادقی از هیئت علمی دانشگاه شاهد، خانم دلفانی عضو هیئت علمی دانشگاه زنجان هستند. چون استاد وقتشان زیغ هست خدمت ایشان هستیم.
صادقی: بسمالله الرحمن الرحیم، عرض ادب و سلام دارم خدمت شما عزیزان و نور چشمان و یاران فرهنگ هنر انقلاب و ارزشهای دفاع مقدس. کسانی که به هنر معنوی توجه دارید. به هر حال سابقهی آشنایی من با حسن جان روحالامینی برمیگردد به دورهی آموزشی در دانشگاه هنر شاهد. خدمت شما نازنینها عرض کنم که آنچه که حسن روحالامین دربارهی نحوهی نگاهش و شیوهی پردازش کلامش و انتخاب زاویه و نحوهی دیداریش، کسی است که به هر حال در مدرسهی محتشم کاشانی و سامانی و شاعران انقلاب ما و لالایی که مادر برایش گفته و محبت اهلبیت را با شیر مادر نوشیده و روضهای که مادر همزمان با لالایی که به فرزند کوچک گفته، همهی اینها برمیگردد به نحوهی تربیت و نحوه ادراک این پسر عزیز و دلبندم که واقعا من خوشحالم جزو نوادر دوران آموزشی من بوده که اعتقاد داشته و بر اساس این اعتقاد و یافتههای قبلیش به گونهای کار را به انجام رساند که توانست دورهی کوتاه آموزشی را در حین شوخیها و فضای آموزشی دانشگاه و شور و شیدایی زمان دانشگاه، من دیدم یک انسان پختهای است که به هر حال فرهنگ را خوب میشناسد، علاقهمند است و دنبال میکند. حسن روحالامینی توانسته بود از ابتدا آن کاری که ما سیاست کاری دانشکده هنر شاهد داریم، من کلا در نحوهی آموزشم در دانشگاه تربیت مدرس یا جای دیگر دنبال این نتیجه بودم که دانشجو آن مقام جمالی، جلالی، کمالی را همزمان بیابد. یعنی مرحلهی گام نخستینش یافتن مرتبت جمال است و منتهیالیه درجه این که مشق بکند مکرر، روشهای مختلف را بیاموزد، طراحی را بشناسد، طراحی که اساسا یعنی ارائهی نقشهی راه ذهنی و اینکه بتواند رابطههای پلاستیک هنر تجسمی را در پیدا کردن خط، نقطه، سطح، فضا و فضای خالی و ریتم و کمپوزیسیون و نحوهی به کار گرفتن عناصر بصری در یک اثر غیر روایی هم بتواند ببیند، یعنی همین اثر محاصره که دیدید، نگاهی که حسن به دشت علقمه دارد، میبینیم که من اگر در کارهای لوست آو کرینت هم بخواهم نگاه کنم آن فضای آن فیگوراتیوی که میرسد به درخت و یکسری تاشهای رنگی، به نظر میآید که اگر ما سرباز و سردار یک معرفتیم باید بسیار بتوانیم مرصع و جامع و کامل حرف بزنیم. یعنی همهی توانمندیها و همهی ویژگیهای آرمانی را در کارمان به کار بگماریم. در معرض یا مقام یک معرفتی قرار داریم که مدعی هستیم از یک ساحت بزرگ معنوی و قدسی و الهی تبعیت میکنیم. این مقام به ما میگوید که باید علم نخستین را و حکمت را آنقدر خوب بشناسیم که بتوانیم بر این باور باشیم که همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی. یعنی عشق الوهی وآن احساس آرمانیمان را نسبت به حقیقت آرمانی بتوانیم در یک کیفیت فاخر ارائه کنیم. بنابراین من برنمیتابم که نقاش و هنرمند دینی که آرمانهایش هر لحظه او را در محاجه قرار میدهد،کار خامدست انجام دهد. اینکه میگوییم “وعدوا لهم و ستترتوا من قوه” در یک ارتباطی که همهی توانمندیها و آموزههای تصویری ما باید در یک ساحت قرار بگیرد، هنرمند مسلمان و ولایی اجازه ندارد کار خامدست روی دیوار ببرد. من دورهای در موزهی هنرهای معاصر که 3 سال و 10 ماه مسئولیت داشتم، با توجه به نقش مدیریتی که داشتم نمایشگاههای مختلفی برگزار کردم، همواره اثرهایی میدیدم که تبشیر کنند و تبلیغ کنند برای این معنایی که به آن وقوف دارند. روی دیوار موزهی معاصر هر بار که نام بچههای دینباور و انقلاب میآمد، هرجایی که احساس میکردم که خودم و همباورهایم کارمان نسبت به کسان دیگری که جور دیگری فکر میکردند، تمام وجود میلرزید و غصه میخوردم که چرا یاران من کاران نسبت به دیگران دچار خام دستی است. بنابراین من از همه شما نورچشمانی که داریم از این معنا دفاع میکنیم، ما اجازه نداریم اگر داریم هیئت راه میاندازیم هیئت باید به عظمت هیئت طیب باشد. یعنی هیئتی باشد که جمعیت مرصع و باشکوه باشد. نگارگران ما که ساحت هنر دینی و شیعی را تجربه کردند معتقدند که ما برخلاف هنرمندان شرق دور که فضای خلا – که میگویند مرگ بخشی از حیات است و ما مرگ را ایجاد میکنیم تا بخشی از فضای پُر نمایش داده شود – فضای خالی و پر همه جا جان دارد و هنرمند فضای خالی را با معرفت ایجاد میکند. فضای معلق نداریم.
ما به عنوان نیروهای مسلمان باید زبان و تکنولوژی روز دنیا را یاد بگیریم، هر جا که از شما دعوت میکنند که ورکشاپی داشته باشید، نقاش مسلمان باید پهلوان و توانمند باشد، آنقدر که مخاطبان باید بگویند اینها جزو برکات انقلاب اسلامی هستند. ما اگر معرفت قرآنی را که تمام روشها و مولفهها را فرا بگیریم برای اینکه قوت خودمان را به عنوان “هذا من فضل ربی” تمام آن معارف دینی و اسلامی را بر آن باشد. هنرمند انقلاب باید بتواند کبادهکش هنر معاصر ایران و جهان باشد. بنابراین نسلی که از پهلوانانی که با کتانی و برنو مقابل 32 کشور مخاصم دنیا قرار گرفتند و یک میلیمتر از زمین انقلاب را به دشمن ندادند، شما فرزندان آن نسل هستید. باید با شکوه در دنیای امروز حضور پیدا کنید. آموزش، یافتههای جدید، تکنولوژی آموزشی در حد مقتدرانه چون ما داریم از معنایی دفاع میکنیم که از معانی سخیف و ساده روزگار نیست ــ ما آنها را رد نمیکنیم به عنوان حریانات موجد دنیاـ ،ما دلداده و دلبستهی یک حقیقت غیر آشکار و عینا آشکار هستیم. ما چیزی که در اختیار داریم هنر تجسمی است ، نحوه خوب نگاه کردن، من این را در کلاسهای مختلف گفتم. از مرحوم آلاحمد نقل میکنند که ـ من مولد هنر عینیت گرا نیستم هنر تجریدی را هم باور و قبول دارم ـ . آل احمد وارد نمایشگاهی میشود که نقاش فقط طبیعت ساده را ساخته بدون انعکاسی از نور و رنگ و فقط یک پلاستیک محض. بعد از دیدن نمایشگاه، میخواهند که دربارهی نمایشگاه صحبت کند، میگوید: ” رییس به معبد شما آمدم، از نردبان وجودت بالا رفتم، از پشت چشمانت به جهان نگاه کردم، چیزی بر من نیفزودی”. افزایش تفکر خلاق و آموزههایی که یک هنرمند به جهانش میآورد با عاطفه حسن و شاعرانگیاش، خیلی حرفها را نگفت و چون میشناسمش میدانم که رویکرد و مقامی که برای دیدن دارد مقام بسیار ارجمند و باشکوهی است. من خیلی دوست دارم که زودتر بتوانم از روزنه و معنایی که حسنها در دنیای معاصر ایجاد میکنید، این پیام مظلوم هنر شیعی و روایت فرزانهگی و مظلومیت امام علی(ع) و پیامبر نازنین و اهل بیت را روایت میکنیم چرا ما نوزده یا بیست قرن، همه کلیساها و قدرتهای نظام طلایهاندامها مسیح را هرکول معرفی میکنند، آن مرد نازنین را در قالب اومانیسمی معرفی میکنند. ما به عنوان راویان این فرهنگ، دوره صفویه نقاشان ما کارهایی انجام دادند، از برکات دوران انقلاب اسلامی است که نقاشان ما باید توانمند باشند و حرفهای 13 یا 14 قرن نگفته تاریخ را بیان کنند. پس اصلا شوخی بردار نیست، کارهای نکرده نیاکانمان را باید بکنیم. دانش بصری ما باید در حد بسیار عالی باشد،امکانات درک تصویری را باید افزایش دهیم. انتظار 14 قرن سخنان نگفته نیاکان ما امروز باید در آثار قلم و قدم شما روایت شود. عزیزان من، من دست تک تک شما را میفشارم، این فرصت را در این دیدار صمیمانه قدر میدانم و امیدوارم سخنانم منتج به یک معنا بشود که نه اینکه از رانت حزباللهی بودن در اجتماع بهره بگیرند بلکه باید از رانت توانمندیشان استفاده کنند و بدرخشند و روایت بکنند. باید حواسمان به اتفاقات هنر تجسمی در دنیا و کشور باشد. هنرمند روشن فکر مسلمان باید مرز خرافه را از مرز شعارزدهگی، عوام زدهگی بشناسد. باید روشنفکر و روشنبین و روشننگر باشد در عالم معاصر. فردا یک اثری که خلق کردیم کسانی که منابع را سرچ میکنند نباید دچار غلط باشد، چه به جهت نشانه شناسی، افوار غلط را در کارهایمان نیاوریم، قرآن با گذاشتن یک فتحه یا ضمه، معنایش تغییر میکند آنچه که در جان عالم میماند دقیقا سلامت کلام است که در قرآن و نهجالبلاغه و کتاب اهل بیت است. باید مراقب نشانه شناسی باشیم، دانش بصریمان را قوی کنیم. من افتخار میکنم و آرزو میکنم که در کنار شما باشم به عنوان همآوران که داریم از یک معنایی دفاع میکنیم چون ما آه و دم هستیم. تا لحظهای که هستیم با شکوه و توانمند ارادتمان را به ارزشها بیان کنیم و خداوند قطعا دست ما را خواهد گرفت. یکی از کسانی که من هر آنچه که میدانستم را در اختیارش قرار دادم و او فهمید و درک کرد و در این روضهای که میگوید شریک هستم، حسن است. من باغبانی هستم که درختانی کاشتم که سبز هست. عزیزان تا میتوانید بیاموزید چون آنچه که در اختیار داریم موضوع عظیمی است. درود و سلام به همه بزرگان قدیسین، صدیقین، شهدا و امام، معصومین. من روی حسن روحالامینی را میبوسم و درود میفرستم به شیری که مادرش به او داد. همیشه میگویم حسن جان خرافه نگیها،حرف غلط نگیها، باید کاری که رو دیوار میبری کار خیلی خوبی باشه. در دانشگاه ورک شاپی بود که ظرف سه ساعت کار خیمه سوزان را کار کرد، خیلی درجه یک. وقتی پشت سه پایهاش داشت سماء عاشقانه میکرد واقعا خیلی دعاش کردم و صلوات فرستادم و قربان صدقهاش رفتم، بسیار عاشقانه . لطف خداست که من شاگردی به این خوبی داشتم. انشاالله خدا خانوادهی شما را حفظ کند و زیر سایهی خدا و اهل بیت باشید. از شما عزیزانی که دینباورید، شما مبلغین این معرفتید. آرزو دارم برای سلامتی شما و شما را در جایگاه مناسب در هنر ایران و جهان خوش بدرخشید و حرفهای نزده شده از 13 قرن که فقط در دوره صفوی به صورت محدود زده شد و شعر محتشم کاشانی و سامانی و شاعرانی که گفتند، “به تو ای پاک تر از پاک چه گذشت؟ نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت سرخورشید بر آن نیزه کوبین گفت/ که چهها بر سر آن سرشانه گذشت”. این نسل انقلاب که شعر ولایی و عاشورایی را فهمیدید، باید مثل حافظان مثل حضرت حافظ حرفی را بزنید که کسی نتواند با گذاشتن کوچکترین فتحه و ضمه مطلب ما را مخدوش کند. راه بزرگی در پیش داریم و آرزوی سلامتی و سربلندی. برای شادی روح شهدا صلوات.
بزرگزاده: تشکر میکنم از استاد بزرگوار. همانطور که خودت گفتی اینها یکسری روضهی تصویری بود که خب جای نقدی ندارد، روضه هست و در انتها معنایی قرار دارد و اگر کسی این معنا را نمیفهمد برود خودش را درست کند. بعد از عبور از این میخواهم بیرحمانه نقد کنیم.
مطلب اول، ابعاد آثار، ابعاد کارها چند در چند است؟
روح الامین: این (قتلگاه) 3 متر در 1.5 متر است. کوچکترینش 150 در 170 است.
بزرگزاده: میخواهم ببینم که درانتخاب ابعاد به این بزرگی آیا هدف خاصی داشتهاید؟
روحالامین: وقتی شما کاری را در ابعاد بزرگ میبینید دو حسن دارد.
دلفانی: من فکر میکنم ابعاد بزرگ کار متناسب با هدفی که نقاش مد نظر دارد انتخاب میشود. من سایز بزرگ را برای آثار آقای روحالامین یک ضرورت میبینم. یعنی فکر میکنم که انتخاب درستی داشتند شاید این از آن نکاتی باشد که مشخصهی ویژهی کارشان است.
بزرگزاده: این مشخصه به محتوا کمک میکند یا یک تکنیک است؟
دلفانی: تکنیکشان است. برای اینکه خب وقتی که ابعاد کار بزرگ میشود با این نوع طراحی و رنگ گذاریهایی که دارید، مخاطب آثار میتواند رابطهی بهتری با آثار برقرار کند. اگر اجازه دهید یک مطلبی را راجع به مشخصه خاص آثار ایشان بدهم در مقایسه با دیگر هنرمندانی که به این حوزه میپردازند و دغدغه دارند.
بزرگزاده: آقای روحالامین ابعاد بزرگ به خاطر تکنیکی است که انتخاب کردید یا هدف دیگری هم داشتید؟
روحالامین: یک بخشیاش برمیگردد به تکنیک. در ابعاد بزرگتر میشود راحتتر کار کرد و قلم زد،بافت پارچه آن کاری را که میخواهی برایت انجام میدهد ولی یک صحبتی که گفتید دربارهی اندازهی آپارتمانها و این حرفها، این کارها کاری نیست که کسی بخواهد در خانهاش بگذراد یا اصلا بخرد. اینها کار شده که، شما وثتییک عکس کوچک یا نقاشی دارید وقتی که سایزش را بزرگ میکنید بیان تصویریاش عوض میشود،کمی باورپذیرتر میشود. وقتی یک آدم دارد حمله میکند اگر روی بوم 50 در 70 کشیده شود زیباست اما آن حقیقت را برای من شبیهسازی نمیکند. مثل اینکه یک نقاشی دارد دیوار کاهگلی کار میکند برای این دیوار از تکسچر مل یا کاهگل استفاده کند که ذهن را نزدیک کند به واقعیتی که دنبالش هست.
بزرگزاده: یعنی اگر ابعاد کار کوچک میشد آن حسی که باید القا نمیشد. پس چرا میگذارید کارهایتان کوچک چاپ شود؟ چند نفر اصل کارهای شما را دیدهاند؟
روحالامین: حرفهای بسیاری هست برای اینکه بگویم چرا این کار را کردم ولی یک چیزی در ذهنم بود، وقتی تاریخ هنر را نگاه میکنم و راجع به موضوعاتی که نقاشهای دیگر کار کردند، چرا ما دربارهی موضوعات تاریخ روایی مذهبی شیعه هیچ تصویری نداریم. اگر یک روزی موزه داشته باشیم چه کارهایی را میخواهیم به دیوار بزنیم؟ یک کاری بزنیم که آدمهای مختلف بیایند و محو کار و موضوع شوند. خودش را قرار دهد.
بزرگزاده: شما محل نصب کارتان را موزه یا گالری میبینید؟
روحالامین: بله. البته چیزی هست که شما بهتر است این سوال را از نقاشان دوران باروک یا رمانتیک و رنسانس بپرسیدکه مثلا چرا آقای دیهگو تابلویت 6 در 7 متر است؟ این مثل این است که یک آهنگساز داد سازبندی میکند درباره یک قطعه که ساخته، بعد میگوید این ساز کوبهای باید بیاید بالا، این که چرا این را میگوید هم میداند و هم نمیداند، چون از این به عنوان یک مدیوم استفاده میکند که به یک معنای خاصی میرساند. این آوایی که از یک تابلوی بزرگ بلند میشود خیلی متفاوت و قویتر از یک کار کوچک است.
دلفانی: صحبتهایی که داشتم راجع به ویژگی خاص آقای روحالامین، به بحث فنی کار برمیگردد. قضاوتی نمیخواهم داشته باشم دربارهی خوب یا بد بودنش، ولی میخواهم بحث فنی را باز کنم البته خودم این مهارتی که شما دارید را اصلا ندارم ولی جساراتا چون به جلسه دعوت شدم شما و دوستان هم تحمل میکنید. نقاشیهایشان با موضوع حماسه عاشورا باید بررسی شود، حماسهای که از پیدایش هنر عاشورایی مورد توجه هنرمندانی قرار میگیرد که دغدغهشان این بوده که واقعه را روایت تصویری بکنند و نقاشان هم در این جمع نقش بهسزایی را ایفا میکنند.ما از گذشتههای دور نقاشیهای متنوعی را با تکنیکها و شیوههای مختلف میبینیم که مورد توجهمان قرار میگیرد از دوره زندیه به بعد نقاشیهای پشت شیشه را داریم و بعد از آن نقاشیهای قهوهخانه و بعد دوران معاصر این نقاشیها به لحاظ سبک اجرایی متنوعتر است، از نظر سبک اجرا عرض میکنم موضوع که واحد و مشخص است. اما آثار آقای روحالامین در میان این مجموعه آثار نادر هستند. نادر به چه معنا؟ تاکید میکنم که نمیخواهم دفاع یا رد بکنم. یعنی یک ویژهگی منحصر به فرد دارند تا جایی که من آثار این حوزه را دیدم عرض میکنم. در واقع آثارشان شبیه به صحنهی نمایش و تئاتر شده است، خیلی ارتباط نزدیکتر و ملموستر و گفتمانها راحتتر است. دور نیست از ما. این ویژگی به مدد تکنیک یک اتفاق افتاده و یک بخشی هم ویژگیهای درونی یک هنرمند است که من باور دارم در اثرش تاثیر خواهد گذاشت. نمیخواهم وارد بحث تاریخ هنر شوم تصور بنده این است که آقای روح الامین این آثار را طوری خلق کردهاند که انگار در آن صحنه حضور داشتند و تلاش کردند با جزئیات برای ما روایت کنند. وقتی که ما در صحنهای هستیم و خودمان یک چیز را میبینیم خیلی دقیق و با جزئیات و احساس بیشتر میتوانیم دربارهاش حرف بزنیم تا زمانی که چندین نفر با واسطه چیزی را برای ما تعریف میکنند و ما به تصویر میکشیم. من درواقع ایشان را استاد قصهگویی میبینم که خوب توانسته قصه بگوید جدای از اینکه حالا جای این آثار به لحاظ تکنیکی چهگونه است و ضرورت دارد، عرض میکنم. این اتفاقی که در این کارها افتاده، اگر بخواهم راجع به آن بخش احساسیش حرف بزنم که نمیتوانم این کار را بکنم چون آقای روحالامین نیستم ولی راجع به بحث فنیاش میتوانم این را عرض کنم که ایشان با استفاده از اجرای به جا و درست و دست قدرتمندی که دارند خیلی به جا از عناصر بصری استفاده کردند و تصویر را خلق کردند، تصویری که به واسطه ابعاد بزرگش ما به آن احساس نزدیکی میکنیم. این که میگویم این آثار شبیه صحنه نمایش شدند به دلیل شیوهی نورپردازی هست که ایشان استفاده کردند. ببخشید من تصوراتم را میگویم اگر اشتباه است، آقای روحالامین شما بفرمایید. ما در صحنهی نمایش نورپردازی موضعی داریم یعنی مثل همین اتفاقی که اینجا افتاده، ما در آثار ایشان عمدتا قسمت مرکزی کار بسیار روشن هستند که انگار ی نور مرکزی دارد نورپردازی میکند، انگار قرار نیست اطراف روشن باشد این نور موضعی با آن نور موضعی که ما در بحث طراحی تجربه میکنیم کمی متفاوت هست. مثلا فرض بفرمایید صحنهای که اتفاق افتاده روز است ولی آقای روحالامین مرکز کار را که موضوع اصلی کار آنجا قرار دارد را روشن کرده و بقیه قسمتها انگار شب هستند و تاریک هستند و مثلا در این کار نور مرکزی از وجود نازنین امام حسین(ع) تابیده و جاهای دیگر را روشن کرده و در کارهای دیگر مثل علقمه باز هم این ویژگی وجود دارد.
زرگزاده: به نظرتان این ویژگی خلاقانه است یا برگرفته از آموزههای رامبراندی است؟
دلفانی: خیلی میتواند شبیه باشد، ما در دوره تاریخ پیشرفته همینطور در آثار برخی هنرمندان قرن بیست و یک همچنین ویژگیهایی را میبینیم، اینها نوآورانه شاید نباشند. ما را یاد آنها میاندازند ولی این ویژگی کار آنها هم بوده، وقتی دربارهی کار آنها هم صحبت میشود این ویژگی نمایشگونه را به آنها اطلاق میکنند.
بزرگزاده: خودت این نورپردازیها را چگونه ارزیابی میکنی؟ به لحاظ تکنیکی کاملا یا اینکه به محتوا فکر میکنی.
روحالامین: من احساس میکنم که آدم از همه اینها میتواند خیلی هوشمندانه استفاده کند. مثل اینکه بگوییم شما چرا نورپردازی موضعی استفاده کردی، چون در دوره باروک کسی این کار را کرده. من میگویم که آن آدم نورپردازی کرده تابلویش را و نور را گذاشته روی موضوعش که ما موضوع را بهتر ببینیم و ما موضوع را از بقیه نفکیک بدهیم یا مثلا در موسیقی ما باید یک ساز را بیشتر از بقیه بشنویم، شاید همه سازها در استودیو ضبط شوند ولی یک ساز را صدایش را بالاتر میآوریم که بیشتر شنیده شود. من احساس میکنم که این نورپردازی که شما راجع به آن صحبت میکنید با این نیت نبوده که حتما مثل کارهای دوران باروک شود یا مثل صحنه تئاتر بشود،نه. ما به مخاطب گفتیم اینجا را ببین حواست پرت جای دیگر نشود کما اینکه ما تابلویی داریم کار می کنیم یک رنگی با سچویشن بالا یک جا میگذاریم و چندجای دیگر هم میگذاریم و میبینیم که چشم منحرف میشود. ما با شیوههای مختلف میتوانیم دید مخاطبمان را به موضوعی که میخواهیم اشاره بدهیم. ما از همهی عناصر حسن استفاده را میکنیم تا بیان بیشتر و بدون حاشیهتر به مخاطبمان بگوییم.
دلفانی: یک تفاوتی بین این نورپردازی با نورپردازی دوره باروک وجود دارد و آن هم این است که نوری که در این کار استفاده شده نور فرا واقعی و معنوی هست، از یک وجود مقدس. ما در نقاشی دوره باروک معمولا مثلا در یکی از کارهای آقای رامبراند “کور کردن سامسون” خیلی شبیه به صحنهای هست که آقای روحالامین تصویر کردند. ولی اتفاقی که در آن کار میافتد پردهای کنار رفته و نور تابیده ولی در این کار ما از مرکز یک نور معنوی داریم که این نور با آن نور متفاوت است.
روحالامین: یک نکتهای هست که شاید تا به حال نگفته باشم این حرف را، ولی خورشید همیشه روی آسمان است و از بالا میآید،اینجا خورشید روی زمین است.
بزرگزاده: انتخاب این فام رنگی هم به این دلیل است.
روح الامین: بله. منظورم از خورشید،خورشید نیست.
بزرگزاده:من اصل این کار را هم دیدم، داشتم فکر میکردم که این زرد میتواند زرد دیگری هم باشد؟
روحالامین: دلیل دارد، دلیل اولش این است که مهتابی نمیخواستم باشد، میخواستم نور گرمی باشد، این هم که میگویم خورشید اینطور نیست که در نقدها بیایند نور را از نظر فیزیکی تجزیه و تحلیل کنند و بگویند زردش اینطور است یا آنطور، منظورم این نبوده. منظورم از خورشید به عنوان منبع نور است که مصباحالهدی است که ما میگوییم نور اینجاست شما دارید نور را خاموش میکنید. کاراکتر را آنالیز میکنیم، نور یک شخص نیست، یک جسم نیست. یک حقیقت است.
بزرگزاده: اگر دنبال یک نور معنوی هستی چرا از ظرفیتهایی که برای ساختار شکنی وجود دارد استفاده نمیکنی؟ مثلا چرا یک مربع طلایی آن وسط نمیگذاری؟ شما حرفتان این بود که چرا وقتی تاریخ هنر را ورق میزنیم، روایتگریهایی را نداریم از نوعی که مسیحیان دارند. یعنی ما نیاز داریم و تولید هم کردیم، جایگاهش هم موزه است، قبول. اما اگر نور شما نور معنوی است که نمیبینند آن نور را، حسن روحالامین و مخاطبانش این نور را میفهمند. چرا از ساختارشکنی استفاده نمیکنی؟ میتواند باشد؟
روحالامین: میتواند باشد. می تواند اتفاق بیافتد. از روز اولی که شما طراحی فیگوراتیو یاد میگیرید در هنر. میگویند این دوران تمام شده و برو سراغ هنر مدرن. این را آدم میشنود ولی برای من اصلا هنر ارزشی ندارد. فقط میخواهم آنچه که در ذهن دارم را روایت کنم.
بزرگزاده: خب فکر میکنی این ابزار مدرن به روایتت کمک نمیکند؟
روحالامین: یک زمانی شما 5 یا 6 قلم در دست داری، چرا این قلم به خصوص را بر میداری؟ چرا فکر میکنی این به دردت میخورد؟ الان چیزی که در ذهن تو هست را این میتواند اجرا کند. ولی صحبتی که شما میگویی، خیلی متین و خیلی درست است که از این ظرفیتها میشود استفاده کرد. باید بدانیم کی از این استفاده کنیم. شاید فردا باشد، معلوم نیست، بستهگی به حال تو دارد و بستهگی دارد چه حرفی میخواهی بزنی.
بزرگزاده: خانم دلفانی میخواهم این را از شما بپرسم که حسن غایت زندگی هنریاش را گذاشته که این قصه را روایت کند، چهقدر ما جواز داریم که این قصه را از نزدیک روایت کنیم؟ در کارهایی که اکران نشده مثل کوچه بنیهاشم مخاطب در پرسپکتیو یک نقطهای وسط کار قرار دارد. این جواز چقدر وجود دارد؟
دلفانی: جواز قطعی برای این قضیه نمیتوانم بدهم. آنچه که من می گویم از نگاه خودم است. اگر به من بگویند که همچنین صحنهای را به تصویر بکش، من میگویم نمیتوانم. این نمیتوانمی که میگویم دو مسئله دارد. یکی اینکه من بلد نیستم اینطوری نقاشی بکشم، یعنی به لحاظ تکنیکی این توانایی را ندارم . دوم اینکه روحیهاش را ندارم. بنابراین به عنوان یک نقاش، اینکه اگر کسی بگوید نمیکشیم، هم بحث توانایی هست، هم بحث علقه و روحیه هست، بنابراین من جواب درستی برایش ندارم. اما اگر من توانایی داشتم که با این تکنیک قوی آقای روحالامین نقاشی بکشم، سعی می کردم مثل کار حضرت ابوالفضل نقاشی بکشم که در یک وسعت آب قرار دارند. بد و خوبش را من نمیدانم، چون خیلی چیزها تعریف میکند. من خیلی ممنونم که این سوال را پرسیدید چون در بحث خیمه هم که بودیم این مبحث مطرح میشد، گاهی بعضی از بچه ها با نگاه منفی به این تصویر اظهار نظر میکردند و متاثر میشدند که چرا اینقدر صریح و روشن به تصویر درآید. گاهی هم بعضیها را میدیدم که میگفتند که از ورودی دانشگاه که میآمدیم تو، آقایی متاثر شده بود. مرزش خیلی پیچیده است و تشخیصش خیلی سخت است. من فکر می کنم که آقای روحالامین در مسیر صادقانهای قرار گرفتند که این انتقادها هم ممکن است وارد باشد. ولی این تشخیص شخصی و برداشت من است، ایشان تا وقتی که در این مسیر درست هستند و تا وقتی که احساس میکنند این کار لازم است و انجام میدهند، مثلا احساس میکنند که باید این تکنیک را ادامه بدهند برای اینکه به تواناییهای بالایی برسند به نظر من احتمال دارد برسند. ولی خودم موفقترین اثر شما را آن کار حضرت ابوالفضل(ع) می دانم.
بزرگزاده: یعنی نقاش باید تواناییش را داشته باشد که در صحبتهای استاد صادقی هم بود و اینکه الهام بشود.
دلفانی: ما نقاش چندین گروه متنوع هستیم، کار میکنیم که کار را بفروشیم، کار میکنیم به خاطر دلمان، خیلی متنوع میتواند باشد. ممکن است اگر کار آقای روحالامین به بینال داده شود، پذیرفته نشود.
روحالامین: قطعا همینطور است.
دلفانی: بنابراین ایشان دغدغههایشان اصلا اینطوری نیست، کار نمیکنند که فروخته شود یا برود بینال،حتی این کار را کسی نپذیرد که روی دیوار بزند شاید حتی حسینیهها یا مساجد. ولی من اینطور فکر میکنم که الان دغدغهی شما این است و باید به لحاظ احساسی و و فنی به یک جایی برسانند که دیگر احساس کنند نیاز نیست این کار را به این شکل ادامه دهند. بالاخره یک کاری با این حجم و قدرت یک عشقی میخواهد.
روحالامین: دربارهی اینکه هنر برایم اهمیت ندارد بگویم که بعضی از دوستان ما خود هنر را مقصد میدانند. هنر اگر پیامدی نداشته باشد، صرف خود هنر چیزی نیست.
بزرگزاده: اگر دوستان سوال دارند، به آنها بپردازیم. در بحث مخاطب که غیر از خودت برای دل خودت کار میکنی فکر میکنی مخاطب آثارت چه کسانی هستند؟
روحالامین: خیلیها، ولی من افتخار میکنم آنهایی که بارها روضه شنیدهاند ولی طراحیشان خوب نیست این کارها را ببینند. آن کسی که روضه میخواند و میگوید: “فهمیدی چی گفتم؟” یعنی هی میگوید که تصویر را برایت بسازد و بفهمی. مردمی هستند که ضمیرشان سالم و پاک است و الحمدالله اکثر مردم ما اینطورند.
بزرگزاده: به لحاظ جغرافیایی هم فکر کردی؟
روحالامین: داستان باید جوری باشد که خیلی آستان تاریخ مصرفدار نداشته باشد. یکی از دلایلی که خیلی المان نیاوردم در این کار اینکه باز باشد و خیلیها بتوانند تصور کنند که خبری آنجا هست. من یک تجربهای به دست آوردم که اگر شما وقتی داری کار میکنی فکر کنی که برای کجا کار میکنم، بسته میشوی. کارت را بکن و بعد از تمام شدنش صاحب کار خودش برکت میدهد. من تا آنجایی که فهم و شعورم میرسد و طراحی و نورپردازی بلد بودم کار کردم، حتما ایراداتی دارد که انشاالله درست میشود.
بزرگزاده: در مقام تولید حرف کاملا درست است که مخاطب مهم نیست ولی در تحلیل میتوانیم درباره این موضوع صحبت کنیم که مثلا آیا برای مخاطب اروپایی هم حرف دارد؟
روحالامین: اگر اطلاعاتش مانند ما نباشد، حرفی ندارد. اگر ندانند که این عزیز کرده پیغمبر بوده و ….فایدهای ندارد. فقط تنها چیزی که ممکن است برایشان سوال باشد اینکه این نور، نور چیست؟
بزرکزاده: پس باید تبدیل شود به کمپین. باید این کارها شاید تبدیل شود به کمیک استریپ که میدانم خودت هم علاقه داری.
سوالاتی که در جلسه مطرح شد:
- چیزی که همیشه در ذهن خودم راجع به واقعه عاشورا بود و تصویرسازی و نقاشی این واقعه، نمیتوانم تصویر قطعی از این اتفاق ارائه بدهم. کاری به تکنیک و مدیوم ندارم، مخصوصا در حوزه نقاشی. برایم جالب بود که شما یک تصویرهایی را خیلی قطعی و خیلی رئال ارائه میدهید و احساس میکنم که در این بخش برای تخیل بیننده سهمی قائل نشدید. البته این کار چون فضاهای مبهم بیشتری دارد و چون یک شات است من در ذهن خودم برایش قبل و بعد در نظر میگیرم یا وسعت تصویر میدهم. ولی در کار حضرت ابوالفضل با اینکه بسیار قوی و تاثیرگذار است خیلی قطعی است و ثابت. میخواستم ببینم که شما به این موضوع فکر کردید که دارید تخیل مخاطب را کم میکنید و میگویید آن روضههایی که میشنوید این است و یک جاهایی تخلیش را کات میکنید.
روحالامین: ما به کسی نگفتیم اینجوری فکر کن. گفتیم اینجوری فکر کردیم. اگر بخواهیم دقیقتر توضیح دهیم یکی از فکرهای ما این بوده، بهترین حرف راجع به این کار این بوده که بگویم مثلا ما فیلمهایی راجع به معصومین دیدیم ولی هیچوقت امیرالمومنین را اینطور تصور نمیکنم با وجود اینکه آن موشن است. اگر قرار باشد به این فکر کنیم که ذهن مخاطب را نبندیم هیچ موقع نباید کاری کنیم یا کار انتزاعی کنیم. یک برگ گلی و تیری و خونی و…میشود کارهای نمادینی که هستند. ما سینمایی نداریم که بخواهد این واقعه را درست روایت کند،بخواهیم به شکل خیلی با عظمت روایت کنیم پس مجبوریم نقاشی کنیم چون کم خرجتر و ممکنتر است. شاید اگر سینماگری داشتیم مانند ریوی اسکات که کارهای با عظمتی کردند من شاید این کارها را نمیکردم، مینشستم و نگاه میکردم.
دلفانی: سوال این دوست عزیز به نظرم درست بود. من اصرار دارم به صداقت نقاشگونه ایشان، انگار که در حالتهای مختلف روحی خودشان واقعیت درونی خودشان را میکشیدند. آن کار حضرت ابوالفضل که وسعتی از آب را نشان میدهد و انتهای کره زمین، آن کاری است که مد نظر شما میتواند باشد، شما میتوانید خیال پردازی کنید همانطور که ایشان با زاویه دید خاصی که انتخاب کردند، ارتفاعی که در نظر گرفتند، وسعتی که به آب دادند، اینها فراواقعیت است. سعی کردند این فضا را برای ما ایجاد کنند که ما خیالپردازی کنیم کما این که خودشان هم خیالپردازی کردند. یعنی آنجایی که ما بسته میشویم خودشان هم بسته شدند. یعنی آنچیزی که کشیدند را ما هم دریافت میکنیم. اتفاقا این حسن است.
بزرگزاده: فکر میکنم که یک فریم تصویر تخیل را محدود میکند. اگر ما در کل زندگیمان یک یوسف ببینیم تصویر ذهنیمان تبدیل میشود به آن. ولی اگر صدتا ببینیم تخیل شروع میکند به کار کردن و دیگر هیچکدام از آنها نیست و یک چیزی است از همهی اینها به علاوه تخیل ما. این ضعف ماست که کار نشده. اگر صدتا مقتل میدیدم، این صدتا به علاوه آموزههای ما تبدیل میشد به یک تصویر خیالانگیز جدید.
روحالامین: من منظورم همین است. فکر میکردم راجع به این شمایلهایی که داریم در سطح شهر میدیدم، کدام یک از ما حضرت عباس را اینطور تصور میکردیم. کدام یک از نقاشیها ذهن ما را بسته؟ این یک دیدگاه و پیشنهاد است که میگوید من اینطور دیدم. شما دوست داری اینطور ببین یا اگر دوست نداری کار کن. این بهترین چیزی است که باعث میشود جوی آب باز شود و بقیه هم بیایند و کار کنند و دیدگاههای مختلف اجرا شود تا یک چیزی از همه اینها دربیاید و عقبهی سینمای برتر دنیا دوران کلاسیک نقاشی و مجسمهسازیشان است که ما نداریم الحمدالله.
- یک نکتهای گفتید که ما نداریم تاریخ روایی مثل مسیحیت یا از عهد عتیق وجود دارد به صورت تصویری از رنسانس و به طور جدی رئال هستند بعضی از منتقدین هنر اخیر نکتهای را مطرح می کنند و به زعم خودشان یک صداقتی به خرج میدهند نسبت به آنچه که در تاریخ رخ داده. آنها می گویند هنرمندان دوره رنسانس مخصوصا آغاز رنسانس که توانستند در واتیکان آن دوره حضور پیدا کنند، اعتقاد دارند که برخی از اینها با قبولاندن این جنس تصاویر فیگوراتیو بسیار رئال دینی و روایت عهد عتیق به این سبک، با قبولاندن این بحث به کلیسا، کلیسا را در سراشیبی انداختند که فرض کنیم در طول 400 سال. آنقدر این روایت های دینی عینی شد که حالا مسیحیت بیدفاع شده بود که نتواند هیچ تقدسی را که غیر قابل بحث و نقد باشد داشته باشد. نور را آرام آرام از کار گرفتند و یک عینیت را عرضه کردند. این ترس درباره این روند نیست؟ چون میدانم که این میل در خود شما وجود دارد و خیلی هم جذاب است. ترس این نمیرود که ما با رفتن به این سمت روایتگری رئال دربارهی عاشورا که بیش از یک واقعه یک اسطوره است، ما درک دقیق و روشنی از این کاراکترها نداریم.
روحالامین: من فکر می کنم یک اتفاقی که برای شهدای ما افتاد و نتیجهاش این شد که مثلا آنها شهدا بودند و با ما مقایسه نکنید اصلا. آقای همت و متوسلیان و… همهشان مثل ما زندگی کردند، در همین شهر بودند و فسادها را دیدند، در همین شرایط زندگی کردند. این بلایی که به سر شهدا آوردیم که آنها تافته جدا بافته اند راجع به ائمه معصومین نباید خیلی فرا واقعی نگاه کنیم. بعضی از حرفهاست مثل اینکه کننده در خیبر امیرالمومنین است من تا به حال نتوانستم تصویر کنم.
جریان این است که ادیان، ابراهیمی و غیر ابراهیمی را کار ندارم، تلاش داشتند به مردم بگویند ما یک حرفی خارج از روزمره شما داریم. اینها برای پیشگیری از اینکه به این وادی نیفتند میآمدند و از یک صورتگری قاموسی استفاده میکردند. همان چیزی که در مصر و اقوام مینوسی و در عصر طلایی یونان و مینیاتور ایرانی هست، در کارهای هندوان و چنیها هست، یک نوع تصویرگری قاموسی که مخاطب کاملا میداند با یک قاموس روبهروست نه با یک عینیت. آنجا مخاطب هیچوقت به واسطهی جسمی که به خاطر قاموسی بودن از فیگور رئال فاصله گرفته را ورایی با جنس خاص نمیبیند ولی به خودش اجازه میدهد که آن را آیکون آن موجود ببیند. تمثال است. ادیان در طول تاریخ به این سمت رفتند. حتی شمایلشکنی مسیح را تاریخ نویسان یک عمل بر ضد هنر تلقی میکنند، در حالی که اگر از منظر دیدنی نگاه کند بر ضد ایجاد تصویر رئال از مسائل ماورایی تعریف می کنند. در اسلام هم این شمایل شکنی را شاید به نوع دیگری داریم یعنی جواب مابه ازا دارد. آیا ما نباید بترسیم از این که از آن به این برویم؟
دلفانی: آن یک جریان هنری بوده و این یک دغدغهی شخصی است. ایشان در سنی هستند که من فکر میکنم بعد از یک مدتی وارد یک شیوه کاری دیگری خواهند شد. دغدغهای که شما دارید درست است ولی آن یک جریان بوده با یک گستردهگی است ولی ما الان داریم دربارهی ایشان صحبت میکنیم که همتایی هم ندارند، آدمی که هم این توانایی را داشته باشد و هم این دغدغه را. البته برای خود من سوال است و هنوز هم نمیدانم که این کار آیا درست است یا نه. چون فکر میکنم که باید احترام بگذاریم و فرصت بدهیم به عنوان یک هنرمند متعهد توانا مسیرشان را بروند تا پیدا کنند.
روحالامین: ما بعضی موقعها وقتی کسی راجع به این موضوعها نقاشی میکند فکر میکنیم که تو آمدی حقیقت عاشورا را نقاشی کردی، اصلا من این کار را نکردم و امام حسین را نکشیدیم. یک آدم کار کردیم که تمثال ایشان است. ما میگوییم از لحاظ جسمی به این موضوع نگاه می کنیم. یعنی وقتی 25 نفر بریزند سر یک نفر در یک کادر چه شکلی است. من خیلی ساده نگاه میکنم.
بزرگزاده: سوالی که پرسیده شد به نظرم اینطور است که آیا تجسم عینی از یک موضوع در طول زمان از آن تقدس زدایی میکند یا خیر؟
روحالامین: به نظر من این اتفاق نمیافتد. تقدسهای کاذب را کم می کند. مثلا الان بعضیها راجع به امام زمان(ع) یک فکرهایی میکنند که شاید فردا که تشریف آوردند بگوییم همان آقایی است که ما قبلا دیده بودیمش. آنچه که اضافات است حذف میشود. اگر تجسم عینی از تقدس کم میکند فردا که ایشان را میبینیم آیا تقدسشان کم میشود. آیا آنهایی که زمان امیرالمونین بودند و ایشان را میدیدند از تقدسشان کم میشد؟
بزرگزاده: بحثی که در سوال بود در تاریخ هنر قابل بررسی است که آیا تجسم حضرت مسیح و حواریون آیا باعث تقدسزدایی شد که این قابل بررسی است به لحاظ علمی. اما کلیت این که تجسم تقدسزدا هست یا نه؟ این برمیگردد به فرهنگ ما یعنی میتراییسم ایرانیها. اگر اسطوره ها را مطالعه کنیم اسطورههای همه فرهنگهای مختلف تجسم یافته اند ولی در ایران نه به این لحاظ که فقر وجود دارد، چون فکر می کردند این اتفاق میافتد اسطوره های ایرانی متجسم نیستند.
روحالامین: به خاطر همین اسطورههای ایرانی وجود ندارند.
بزرگزاده: واقعیتی که وجود دارد این است که در دنیای هزار تصویر امروز اگر ما همه ظرفیتهای تصویری را آزاد نکنیم ، حضرت عباس را کنار دریاچه ارومیه هم متاسفانه کار کردند. یعنی آن تقدس زدایی اگر با تجسم ایجاد خواهد شد ایجادش میکنند.
روحالامین: شما با چاقو میتوانید کسی را بکشید یا هزار کار مثبت بکند، تجسم همچنین چیزی است. تجسم چهطوری تجسم شود و در چه فضایی تجسم شود، به تو بگوید که چطور تجسم بکن هر کدام بیانهای مختلف دارد.
بزرگزاده: باید بررسی شود و چکشکاری شود.
- ما در هیئت هنر که شروع کردیم قطعا تصویرسازی هم یکی از بخشهایش بود و کار شما به لحاظ رئال بودن عامه مردم با این کارها راحتتر ارتباط برقرار میکنند. ولی خب نقدهایی هم میشود که اینقدر صریح به قضیه پرداخته نشود. من میخواهم از منظر اجتماعی در یک بازه مثلا سی یا چهل ساله بررسی کنم. من احساس میکنم که اتفاقی که در روضهخوانی ما میافتد که هر سال با یک دیتیل مسائل را میگویند که نمیدانم علتش چیست، ممکن است برای بیشتر اشک درآوردن باشد و گریه کند. من احساس میکنم این رئال شدن و به جزئیات رفتن شاید آبشخورش آن مسائلی باشد که در ما وجود دارد و آیا درست است یا نه؟ ولی یک سیری در این زیاد شدن دیتیلها وجود دارد که میبینیم در هیئت خودمان هم میافتد. سوال من این است که من بگویم من از این تصویر خوشم نمیآید و بروم یکی دیگر بکشد و یک هزار تصویری به وجود بیاید که حالا تخیل آزاد شود. ما درست است که از ابزار غربی استفاده میکنیم ولی راهبردها باید ساختار شیعی قابل تعریف باشد. ساختار شیعی که از قرآن و حدیث بهره میگیرد که مخاطب را به یک سمت هدایت کند و این ابزار ما آن است. آیا اینکه ما تصاویر را با این دقت پمپاژ بکنیم درست است؟ من به این جریان مثل روز واقعه نگاه می کنم نه مختار که آمد همه چیز را نشان داد. خطرش وجود دارد که نوع نگاه آقای روحالامین تبدیل به جریان بشود بین بچههای مذهبی که با ذوق و علاقه هستند و شاید راهبردها دیده نشود. شاید در این کارها فضا نباید دیتیلها اینقدر دیده شود، مثل یک غباری باشد.
روحالامین: با این غباری که میگویید موافقم و اگر کار کنم استفاده میکنم. ولی با یک صحبتی هم موافق نیستم. راجع به روضه خوانی که چرا با دیتیل؟ رهبر فرمودند که مقتل بخوانید نه زیادتر نه کمتر. اینکه با دیتیل برای گریه بیشتر خیلی درست نیست. هر چه بیشتر توضیح دهی به اندازه مقتل باشد.