تحلیل اینستالیشن «فستیوال خون»

80
0

در حاشیه بازنمایش اثر در حلقه هنر

حلقه تحلیل اینستالیشن «فستیوال خون» اثر علی‌رضا زند با حضور شخص هنرمند، فرزانه پزشکی، کارشناس‌ارشد طراحی صنعتی و سارا اکبری، کارشناس نقاشی از دانشٰ‌گاه هنر، دو فعال در عرصه هنر مفهومی و چیدمان در جلسه چهارم حلقه هنر پس از به نمایش‌ درآمدن تصاویری از اثر، برگزار شد، «فستیوال خون» اینستالیشنی تاثیرگذار در نقد مصرف بی‌رویه کاغذ در دانش‌گاه هنر می‌باشد که چندی پیش در دانش‌کده معماری دانش‌گاه هنر توسط گروهی از دانش‌جویان دانش‌گاه هنر، به سرپرستی علی‌رضا زند به اجرا درآمده است. متن گفت‌گوی حلقه تحلیل به صورت کامل به شرح زیر است.

زند: بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام. من علی­رضا زند دانش­جوی ترم چهار معماری دانشگاه هنر هستم. ابتدا درباره­ی کاری که به عنوان پیش‌درآمد فستیوال خون بود یعنی اینستالیشنی به نام «آتلیه­ی من» صحبت می­کنم. این کار را در ترم دوم به کمک دوستان‌م انجام دادم که بازنمود آشفتگی و بی­نظمی در آتلیه­ی معماری دانش‌گاه‌مان بود. در گوشه‌ی فضا تپه‌ای را از سیگارهایی که از کنار و اطراف خواب‌گاه دانش‌جویی و خود آتلیه جمع‌ کرده‌بودیم ساختیم. و در فضای اجرای اثر بخش‌های متعددی هم به چیدمانی از زباله‌های مختلفی که بچه‌ها در کلاس دور می ریختند اختصاص داشت. این کار باعث شد تا من برای کارهای بعد شهامت بیش از حدی پیدا کنم. کار با بازخوردهای متعددی هم‌راه بود. حتی در میان کارمندان خدماتی دانش‌کده طرف‌دار پیدا کرده بود. و البته برخی بچه‌ها با کار رابطه برقرار نمی‌کردند یا شاید دوست نداشتند این جور روی‌کرد را.
کار بعدی فستیوال خون بود. آن روزها در دانش‌کده من با مصرف بی‌رویه کاغذ توسط بچه‌ها و دورریز غیرقابل تصورشان روبه‌رو بودم. یک بار با جمع کردن مقداری از همین کاغذهای دورریز متوجه شدم که دیگر نیازی به خرید کاغذ برای ارائه اتودها و طراحی‌های هفتگی خودم ندارم. برخی این نگاه من رو نمی فهمیدند. اما مصرف بی‌رویه و مسرافه کاغذ در دانش‌کده به شدت من را آزار می‌داد و جنایتی بزرگ را در پشت آن می‌دیدم. «فستیوال خون» ، اینستالیشنی بود که به کمک بچه‌های دانش‌کده و در طول چند روز با سهیم کردن هرچه بیشتر خود دانش‌جویان در شکل‌گیری آن، اجرا شد. در این کار یکی از درختان بریده­شده­ی دانشگاه را قطعه­قطعه کردیم و آن را با کاغذهای دور‌ریخته شده توسط بچه­ها در دانشکده پیوند بدیم. صفحات کاغذ را از خودشان می­گرفتیم تا به آن­ها بفهمانیم که در این جنایت سهیم هستند.

ورقه‌ها آرام آرام فضایی را شکل دادند و بعد اضافه شدن تنه درخت‌ها، لکه‌های خون و بعدتر ردپاهای خونینی که مخاطب را تا دل حادثه که عبارت بود از کنده‌ای بریده شده و تبری که در آن هنوز قرار داشت، می کشاند. 

پزشکی: سلام. دوستان با هنر طراحی چیدمان یا به اصطلاح اینستالیشن، آشنایی دارند. هنری است که پیشینه­ی بسیار طولانی دارد. مطرح شدن آن به عنوان هنر مدرن یک تحریف کلیدی و کلی است. هنر چیدمان مجموعه­ای از هنرها است که تمرکز را از جزء و یک اثر برمی­دارد و مفاهیم را در کنار هم قرار می­دهد. مثلا برای خلق مفهومی به نام جنگل، نمی­توان یک درخت را نشان داد؛ نمی‌توان یک رودخانه را نشان داد یا نمی­توان حیوانات یک جنگل را نشان داد. به­طور کلی هنر طراحی چیدمان، از طبیعت گرفته­شده است. اولین حرکات جهانی هنر چیدمان که به­ صورت یک هنر مدرن در دنیا دیده­شد به سال ۱۸۴۳ میلادی باز می­گردد. هنری که برای حفاظت از محیط زیست و اثر گذاشتن روی انسان­هایی که به شدت تحت تاثیر صنعتی­شدن دنیا قرار گرفته بودند ایجاد شد. نگاه آقای زند با توجه به گفته­هایشان که در سیر روایی سخنان‌شان مشخص بود، نگاه جذابی در نشان­دادن این مطلب است. هنر چیدمان به معنی چیدن اشیا کنار یک­دیگر است که هرکدام از آن­ها بدون دیگری معنا و مفهوم ندارد. در کنار هم چیده­شدن آن­ها روایت‌کننده است. جسارت دست زدن به این کار در دانشجوی ترم پایین، ترم سه هم جای تشویق دارد و هم جای تامل برای دوستانی که به این‌گونه کارها نمی­پردازند. مدرن­ترین بیان در میان بیان­هایی که در زمان معاصر وجود دارد که در فضای شهری هم از آن استفاده می‌شود و در چیدمان­های شهری و موزه­های مطرح دنیا به­صورت گسترده وجود دارد همین نوع بیان هنری یعنی اینستالیشن است. جزئی­تر بحث کردن درباره­ی اثر را به خانم اکبری می­سپارم. فکر می­کنم ایشان در این زمینه بهتر شروع می­کنند.

زند: لازم است من نکته­ای را در این زمان مطرح کنم. زمانی که علایق من نسبت به این کارها شکل می­گرفت، چیز خاصی درباره­ی این هنر نمی­دانستم. دانشجویان معماری، دانش­آموزان رشته­ی ریاضی هستند. نشست­هایی در خانه­ی هنرمندان تشکیل می­شد. به یاد دارم که با این نشست­ها، کم­کم درحال آشنا شدن با هنر بودم. شاید عده­ای محکوم کنند این موضوع را که کسی که تازه ترم دوم است، بیاید مقداری زباله در گالری­ای بریزد که در دانشکده­ی ما وجود دارد. من به مرور درحال شهامت پیدا کردن درباره­ی هنر بودم. یادم می­آید وقتی این کار را انجام می­دادم؛ که شاید از جهات هنری نتوان خیلی آن را تایید کرد، ترس این موضوع برای من شکست. من با یکی از دوستانم بودم. به او گفتم با این زباله­ها چه­کار کنیم؟ من نمی­دانم چه­بکنم؟ گفت بریز. زباله­ها را برای من خالی کرد. ترس این موضوع برای من ریخت. این خیلی خوب بود. به نظرم لازم نیست کسی بداند که من درحالی انجام دادن کاری هستم. لازم نیست در بوق و کرنا بکنم. به نظر شما آیا درست است؟
اصلا نمی‌دانستم این هنر، هنر چیدمان است. نمی­دانستم چه چیزهایی را باید رعایت کنم تا هنر چیدمان رخ دهد. من سایت یانون‌دیزاین را هم می­دیدم. در آن­جا مطرح می­شد که این کارها اینستالیشن است. در ترم یک با این موضوع آشنا شدم. ولی چیزی درباره‌ی آن نمی­دانستم. همین الآن هم چیز آن­چنانی نمی­دانم. فقط می­توانم تعریف کلی­ای از آن ارائه بدهم. لزومی هم نمی­بینم کسی برود تمام تاریخچه­ی موضوع را استخراج کند و بعد از آن، جرأت به انجام دادن کار کند.

اکبری: سلام . وقتی که در حال آمدن به جلسه بودم یاد صحبت یکی از دوستان‌م افتادم که می­گفت انسان­ها دو دسته هستند. یا کاری را انجام نمی­دهند یا می­دهند. فرق‌شان این است که آن دسته­ای که کار انجام می­دهند حداقل «کاری» انجام داده­اند. جمله­ی ساده­ ولی عمیقی است. حالا آقای زند جزء هنرمندانی هستند که کاری انجام داده­اند. این خیلی خوب است. یک موضوعی که برای همه­ی ما عادی شده است و شاید به آن توجه نکنیم را طوری به ما نشان داده­اند که احساس خطر به ما دست می­دهد. مخاطب می­گوید وای! متعجب می­شود. از این لحاظ کار خیلی خوب بود. ولی یاد نقدی از یک منتقد به نام الکس فارکو هارسن در نقد کار «مرموز» اثر مایک کلی افتادم که می­گفت، با دیدن این کار انسان احساس نمی­کند که دارد کار را در یک گالری هنر مدرن می­بیند. احساس می­کند وسط یک فیلم جنایی است یا در وسط کلاس درس آناتومی در قرن هجده. یا هر فضای دیگری که آنقدر ترسناک باشد.
وقتی این کار را دیدم یاد این نقد افتادم. برای لحظه­ای فضا برایم سیاه شد. خیلی زیاد! این احساس به من دست داد که برای آقای زند، قطع درخت و تولید کاغذ با آن،مورد توجه است. این برداشت را از کار نداشتم که استفاده­ی نادرست از کاغذ مدنظر ایشان بوده‌است. برای همین، جای کار داشت که این موضوع طوری به مخاطب القا شود که منظور من استفاده­ی نادرست از کاغذ است. نه به­طور کلی قطع درخت و تولید کاغذ. چون تولید کاغذ به­طور کلی بد نیست. ما به­خاطر تولید کاغذ است که الآن این­جا نشسته­ایم. این مطلبی بود که در آغاز بحث می­خواستم عرض کنم.

زند: ما این کاغذها را از بچه­های دانش‌کده­ی خودمان می­گرفتیم. خود آن­ها متوجه می­شدند که من از کاغذهای آن­ها برای این کار استفاده می­کنم. با این کار تلنگری به آن­ها می­زدم که می­شود این کاغذها را دور نریخت. گفتن این نکته خالی از لطف نیست که ما در دانش‌کده منبع تولید کاغذ داریم. ولی همه­ی آن­ها دور ریخته می­شود. وقتی این کاغذها را جمع می­کردم به من گفته شد که این زباله­ها تفکیک نمی­شوند. جای خشک و تر آن، با هم در سطل زباله است. وقتی این کاغذهارا  از دانش‌جویان می­گرفتم آن­ها می‌فهمیدند که با این کاغذها می­شود کاری کرد. احساس می­کنم با این کار به بچه­ها نیتم را نشان دادم. نکته­ی دیگری که لازم است بگویم این است که یکی از دوستان درحین کار به من می­گفت آن­قدر تیره نبین. از رنگ سبز استفاده کن. حتی می­توانی به مخاطب نگویی که این خوب است. الآن همه می­فهمند منظورم از این رنگ خون بوده­است. دوستم می­گفت که این کار را بکن ولی من نمی­توانستم. در آن زمان هم شرایط روحی من طوری بود که خیلی مثبت نمی­دیدم. به دنیا با سیری که در حال طی کردن آن است دید خوبی نداشتم. به همین خاطر نمی­توانستم از رنگ سبز استفاده کنم. این کار در زمانی انجام شد که برف و باران هم می­بارید. به همین خاطر جای پای بچه­ها روی کاغذها می­ماند. با این کار می­خواستم آن­ها را در کار خودم سهیم کنم. دوست داشتم آن­ها بدانند که خودشان جنایت­کار هستند. البته خود من هم جزئی از آن­ها بودم و  هستم.

پزشکی: صحبتی را شما مطرح کردند که شاید برای همه­ی ما سوال باشد. فرمودند که لازم نیست قوانین یک هنر را بدانیم تا بتوانیم وارد آن شویم. یکی از مشکلات ما، بچه­های هنر این است که دانش­مان در تولید یک اثر هنری خیلی‌خیلی از نظر جامعه­شناسی یا اتفاقات سیاسی یا وقایعی که در پیرامون‌مان اتفاق افتاده­است کم است. مثلا نشان دادن جنگ­های اسپانیا، در هنر دنیا سبک­های بسیار خشنی را به­وجود آورد که کوبیسم و فوتوریسم و … جزء آن است. خیلی چیزها در بطن جامعه وجود دارد، اما  فقط عده­ای از آدم­ها جسارت پیدا می­کنند که به آن اسم بدهند، آن را سامان ببخشند و آن را ارائه کنند. شاید هنر چیدمان یک هنر مفهومی باشد و از مجموع هنرهای دیگر تشکیل شده­باشد؛ اگر در این زمینه به جست­و­جو بپردازید می­بینید که تمرکز فعلی این گرایش، در هنرهای ترکیبی و سه­بعدی است. مثلا استفاده از ویدئو­آرت­ها در این زمینه بسیار رایج شده­است.
گروهی در ژاپن وجود دارد به نام گوتایا. گروهی که بنیان­گذار و پدر اینستالیشن در ژاپن است. این گروه کارهایی با ابعاد گسترده و عظیم و در ابعاد جهانی دارد. به­نظر من قسمتی از کار ایشان برگرفته یا روایتی جدید از کار این گروه است. ممکن است که ایشان حتی این کارها را ندیده باشند. اسم کاری که مورد نظر من است «تبرهای زرد» است. اگر به بررسی این موضوع بپردازیم می­بینیم که ناخودآگاه یک جریان در مقابله با امری نامطلوب در دنیا_ این اتفاقی که عرض می­کنم، حدودا برای 29 سال پیش است_ راه افتاده­است و ایشان با این فاصله­ی سنی و زمانی این اثر را خلق کرده­اند. این نشان می­دهد که ما از بعضی از دقت­ها و دیتایل­هایی که لازم است برای تولید و بیان هنری خود داشته­باشیم، ناتوانیم. شاید دوستان خیلی با اجزاء هنر چیدمان آشنا نباشند. ولی اگر به این موضوع تمایل داشته باشند و به مطالعه­ی مختصری در این زمینه بپردازند، آن را بهترین زبان مؤثر می­یابند. آقای هگل که پیرو سبک مارسل دوشان در فرانسه است می­گوید « تمام انسان­های دردمند عالم هنرمند هستند اگر راهی برای بیان حرف خود پیدا کنند. حتی می­توانیم گریه یک مادر درحالی که فرزندش در آغوش گرفته است، یک هنر چیدمان بدانیم.» من خیلی به جمله­ی ایشان و مفهوم آن فکر کردم. حرف ایشان درست است، اگر ما پشت چیدمان­های­مان، پشت نگاه­های­مان، پشت مفاهیم­مان این را داشته باشیم. نمی­دانم که دوستان چقدر به موزه­ی هنرهای معاصر سرمی­زنند؟

هنر چیدمان در ایران بیشتر هنری فیگوراتیو، روشن­فکر و ناز است. البته در آن­ها کپی­هایی از کارهای جهانی نیز دیده می­شود. فکر می­کنم چند سال پیش اثر «باغ­های معلق» از یکی از کارگردانان معروف دنیا، در موزه­ی هنرهای معاصر به عنوانی یکی از اولین اثرهای هنر چیدمان اجرا شد. ولی چون سطح اطلاعات عمومی در این زمینه و هنر پایین بود کسی نمی­دانست که این اثر 8 سال قبل عینا با آدمک­های کوچک­تری انجام شده­بود. تربیت نگاه­های ما خیلی لازم است. شما گفتید که من این تجربه را کردم و لزومی نمی­بینم که قواعد آن را بدانم. شما ناخودآگاه به این هنر رسیدید ولی در پاره­ای از موارد قوانینی وجود دارد که افراد قبل از شما آن را کشف کرده‌اند. مثلا شما دیگر با سنگ چخماق آتش درست نمی­کنید. از کبریت هم دیگر کمتر استفاده می­شود. کم­تر گازهایی هست که دیگر فندک سرخودش ندارد. بنابراین پیش­فرض­هایی برای بیان هنری برای افراد وجود دارد که اگر شما آن را دریافت کنید یا در بیان خود بیاورید آن­گاه اثر شما برای طیف گسترده­تری از آدم­ها حرف دارد. خودتان فرمودید که من در آن زمان حال روحی خوبی نداشتم و چیزهای اطراف‌م را منفی می­دیدم. شاید اگر بین این فضایی که ایجاد کردید یک جوانه­ی کوچک وجود داشت و آن­ها هنوز به رویش خود ادامه می­دادند، هم مفهوم اثر را خیلی بهتر نشان می­داد و نشان می­داد که رشد درختان برای شما اهمیت دارد؛ حس کردن آن برای شما ارزش دارد و هم در عین حال افرادی بعد از دوره­ی زمانی خود، همراه شما می­شدند. یکی از مشکلات آثار هنری امروز این است که ما برای یک مقطع زمانی، با یک تعریف خاص کار می­کنیم. با این کار ما آدم­های پس و پیش از اثر را در نظر نمی­گیریم. شما فرمودید که افراد خودشان می­آمدند و کاغذها را می­دادند. اما اگر کاغذهای شما طوری استفاده می­شد که مچاله بودن، کثیفی، پارگی­هایش، خستگی­های کاغذ و قسمت­های استفاده‌شده‌ی آن، طوری معلوم بودکه آدم­های بعد از آن زمان شما، به شما می‌پیوستند به نظر من این اثر مؤثرتر بود. شما این­طور فکر نمی­کنید؟
زند: چرا. البته من دوست دارم که نظر دیگران را هم بدانم. من هنوز هم معلومات زیادی ندارم ولی جسارت کار کردن دارم که گاهی هم بیش از حد است. در کلاس هم این­طور عمل می­کنم و نمی­توانم کاری که نظر استاد است را انجام دهم. به اساتید هم این را می­گفتم. در مقطعی از زمان نمره­های پایین کلاس برای من بود. الآن به این نکته فکر می­کنم که شاید من در اشتباه بودم. اما من کار می­کنم حتی اگر به من بگویند که تو در حدی نیستی که این کار را انجام دهی. سعی­ام این است که مطالعه کنم. مطالعه کنم که هم معلومات‌م زیاد شود و هم غنای کارهایم بالا برود. به همین خاطر هم در کار دومم رشد داشتم. توپ کچی و سنگی­ای درست کردم که روی آن بطری چسبانده می­شد، و به مرور این بطری­ها را اضافه می­کردم و در انتها هم این توپ و گوی کچی به زمین می‌افتاد و می­شکست. اسم این کار «هفته­ی مرگ زمین» بود. انجام این اینستالیشن 7 روز طول کشید. از بچه­های مجسمه­سازی برای این کار کمک گرفتم. این افراد به من می­گفتند مگر تو معماری نمی­خوانی؟ این چه کاری است می­کنی؟ اگر علاقه داری رشته­ات را عوض کن. مجسمه­سازی بخوان. اما احساس من این است که می­توانیم به این نقطه برسیم.
پزشکی: شاید مهم­ترین نکته‌ای که می­تواند باعث علاقه­مند شدن دوستان و آقای زند _که جسارت خوبی دارند و جسارت لازمه­ی هنر چیدمان است_ به جست­وجو کردن در این زمینه شود استفاده از عناصر با فرم­های کم و به تعداد زیاد برای نشان دادن مفهومی بسیار خاص است. این­طور نیست که چیدمانی ایجاد شود و بگوید که هرکس هر برداشتی می‌تواند از آن داشته باشد.

اکبری: موضوعی که در کار مفهومی اهمیت دارد، ارجحیت مفهوم بر صورت است. برای همین اصلا درست نیست که ما در این­جا درباره­ی رنگ و ترکیب­بندی کار و چیزهای بصری صحبت کنیم. آن مفهومی که هنرمند می­خواهد به مخاطب انتقال دهد مهم است. من می‌‌خواهم درباره­ی شیوه­ی انتقال این مفهوم صحبت کنم. به عنوان مثال ما در کار مفهومی می­بینیم که اگر می­خواهند درباره­ی درخت حرفی بزنند، درخت، درخت نیست. تبر، تبر نیست. کاغذ هم کاغذ نیست. چرا؟ چون لازم است که مخاطب تخیل کند. این تخیل کردن مخاطب، به کار عمق می­بخشد. وقتی اثر عمیق باشد، وقتی برداشت­ها زیاد می­شود، مسیرها متفاوت می­گردد ولی در انتها به آن نقطه­ای که مدنظر هنرمند هست می­رسد. مثلا حتی گاهی به جای درخت از نور استفاده می‌کنند. یا مثلا برای نشان دادن تعامل بین انسان و طبیعت، انسان­های آینه­ای که درمیان جنگل قرار گرفته­اند و بازتابی از طبیعت هستند نشان‌داده می‌شوند.

زند: من به تازگی بیشتر به این موضوع نگاه می­کنم و حرف خوبی است. اما مشکلی برای من -که تقریبا انسانی معمولی به حساب می­آیم- وجود دارد که خیلی از توانایی­هایی لازم برای سایر گرایش­­های هنر مثلا مجسمه سازی را ندارم، چه طور باید به این برسم؟ برای کارهای مفهومی وقتی که جلو می‌آییم خود کار توانایی­هایی بیشتری را از هنرمند طلب می­کند. من این توانایی­ها را نداشتم. اما می­خواستم که این کار را بکنم. به­خاطر همین هم هست که کار عمیق به­نظر نمی­آید.
اکبری: من از همان اول هم گفتم که بهترین کار این است که شما کار را انجام دادید. ولی وقتی به آن فکر­ می­کنید که حالا این درخت باید طناب باشد یا قیچی، کاغذ، پارچه باشد یا …؛ وقتی به این مسائل فکر می­کنید باید به بررسی لوازم آن بپردازید. لوازم آن چیست؟ ممکن است لوازم آن یکی از بچه­های مجسمه­سازی برای کمک کردن، باشد. لزوما لازم نیست که تمام بخش­های کار را خودمان انجام دهیم. با این حال این مطلب به ذهن من می­رسد که اثر را که می‌بینیم. می‌گوییم این هم که معلوم است دیگر. تنه­ی درخت است و قطع می­شود و این هم که کاغذ است و ….
زند: حرف شما درست است. این کار فقط یک تخیل جزئی دارد. همین.
اکبری: البته نباید این را نادیده بگیریم که نسبت‌دادن خون به درخت، خودش دارای تخیل خوبی است. این از نکات قابل توجه کار است.

سوالات و نظراتی که در جلسه ارائه از جانب مخاطبین مطرح شد:
آیا در هنر و معماری اسلامی ما هم هنر اینستالیشن وجود داشته است؟
پزشکی: بله. داشته است. دقیقا مثل تجربه­ی ایشان که اسم چیدمان و اینستالیشن روی آن گذاشته شده­است، در ورودی‌های طاق و قوسی بناهای اسلامی یا ترکیب­بندی­های اسلیمی که در کنار هم قرار داده می­شود و صدای آب که در معماری گذشته­ی ما به وفور وجود دارد، یا ورودی­هایی که برای پرندگان ساخته شده است، همه و همه در این زمره قرار می­گیرند. فکر می­کنم شیخ بهایی  تفسیر جالبی از ورودی پرندگان و هنر مقدس دارد. کتابی در موزه آستان قدس رضوی درباره­ی دانسته­های شیخ بهایی پیرامون طراحی حرم وجود دارد. دوستانی که در مقطع کارشناسی ارشد هستند می­توانند این کتاب را بگیرند و از آن لذت ببرند. در این کتاب ذکر شده که در صبح­گاه و بین­الطلوعین پرندگان ذکر سبوح قدوس رب الملائکه و الروح می­گویند و به همین دلیل شیخ بهایی ورودی­ها را طوری طراحی کرده­است که صدای پرندگان در بین­الطلوعین شنیده شود. این هنری است که به صورت هوشمندانه وجود داشته است.
این که می­فرمایید در کارهای هنری و اینستالیشن خود اثر و مفهوم به صورت رئال و عینا وارد نمی­شود، حرف‌تان چه مبنایی دارد؟ از کجا آن­قدر محکم این حرف را می­زنید؟
اکبری: عرض کردم که لزوما این طور نیست. وقتی که به مفهوم اثر بیش­تر توجه می­کنیم و مفهوم را در قالب­های دیگری به­جز آن­چه در ذهن مخاطب هست می­گنجانیم و در ذهن مخاطب ساختارشکنی می­کنیم، باعث ایجاد تخیل می­شود و تخیل به کار مفهومی عمق می­دهد. این عمق کار باعث ایجاد تفکر در مخاطب می­گردد و در لحظه­ی اول تمام کار را نمی­فهمد و زود از کار گذر نمی­کند.
آیا هدف شما نشان دادن زشتی اسراف و هدر دادن موادی مانند کاغذ و چوب بوده است؟ اگر چنین قصدی داشتید، تصاویر نشان داده­شده اصلا چنین حسی را القا نمی­کند. یعنی در نگاه اول مخاطب فکر می­کنند که به یک اعدام­گاه و یا بهتر بگویم جنایت­گاهی وارد شده است که هیچ ارتباطی با هدر رفتن ندارد. بهتر بگویم. این اثر اصلا این حس را در ذهن بیننده، بیننده­ای که توضیحات مربوطه را نشنیده باشد القا نمی­کند.
زند: فکر می­کنم که وجود درخت­ها و کاغذهایی که از خود بچه­ها گرفته شده است گویای این مطلب باشد.

پزشکی: در جواب دوستانی که این سوال را دارند باید بگویم که مبنای هنر چیدمان این است که فرد در آن موضع قرار بگیرد. به بیان دیگر یعنی این­که محیط اثر به مخاطب باید محاط شود. قطعا اثری که از یک تصویر دیده می­شود خیلی متفاوت­تر است از آن چیزی است که شما در آن موقعیت قرار بگیرید. شاید اگر در محیط بودید کاغذها را از نزدیک می­دیدید شاید قتل کاغذها را بهتر درک می‌کردید.
زند: ما تا خود صبح کار می­کردیم. وقتی صبح رسید نگران این بودیم که بلایی سر کار آمده باشد. اولین بازخوردی که با اثر شد توسط یکی از بچه­های کلاس خودمان بود. موقعیت این گالری طوری است که شما از تعدادی پله بالا می­‌روید و سپس در سمت راست خودتان و در پایین آن را می­بینید. گفت « اه. چه­کار کردی؟ چرا آن­قدر خشن؟»
به نظر می­آید که این هنر یک موجود موقتی و در جایی به شدت موقتی­تر، مانند نمایش­گاه است. به ­صورت ساختاری آیا واقعا این موجود تاثیر گذار است؟ (به­خاطر کم بودن ضریب نفوذ آن در جامعه آیا تبدیل به یک چیز شاد و الکی نمی­شود؟) از شما هم خیلی تشکر می­کنم.
زند: من در کارهای بعدی خودم که به­زودی قصد انجام آن را دارم قرار دارم اثر خودم را از آن فضا به بیرون هم بکشم. خودم می­خواهم این حصار را بشکنم. می­خواهم از فضای دانش‌کده معماری، که فقط بچه­های معماری با آن برخورد دارند و شاید حتی برای آن­ها این نوع آثار مهم نباشد، کارهایم را بیرون بیاورم. مثلا برای کار بعدی برنامه­ام این است که آن را در وسط حوض مجموعه­ی پردیس کرج دانش‌گاه هنر اجرا کنم. این کار مخاطب کار را بیش­تر می­کند. در هنرمندان حرفه­ای هم این رفتار را زیاد می­بینیم. آن­ها کارهای‌شان را به دل شهر و مردم می­آورند. فضای گالری، به مرور توسط سیر هنر مدرن کنار گذاشته شده­است. گالری‌ها بسیار محقر هستند و با مخاطب خاص. الآن دارم به این سمت می­روم.
پزشکی: این هنر از گالری شروع نشده­است. یکی از ویژگی­های مهم این هنر همین است. باید تعریف درستی از هنر چیدمان داشته­باشیم. اگر دقت کنید هر روز چندین چیدمان متفاوت در اطراف‌مان می­بینیم. مثل کارهایی که در پارک دانش­جو می­شود. قسمتی از این چیدمان‌ها، چیدمان محیطی است که ما در آن تاثیری نداریم و ساخت‌و‌سازهایی در آن شکل می­گیرد. این که به­تازگی تابلوهایی توسط شهرداری زده می­شود که روی آن نوشته است از عابرین محترم بابت عملیات ساخت‌و‌ساز عذرخواهی می­کنیم و بستن راه، جدی شدن مبحث چیدمان و اثرگذاری آن است. در تمام طول زندگی ما، چیدمان­هایی وجود دارد که خواه­ناخواه از آن اثر می­گیریم. حالا ممکن است این آثار ویژه نباشند. مثلا خانم­ها از کفش پاشنه‌بلند برای مهمانی­ها و جشن­ها استفاده می­کنند. بنابراین بعضی اوقات، بعضی از آثار تلنگرزننده هستند برای موضوعات خاص، در جای خاص.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *