نگاهی نو به تاریخ هنر

56
0

سیر تاریخ هنر؛ تکامل طبیعی یا تحول منطقی؟

می‌خواهم درباره­ی تاریخ هنر صحبت کنم. این ارائه را قسمت اول فرض کنید. در واقع قسمت دومی هم وجود دارد که بعدا ارائه خواهد شد. من در این گفتار مجبورم به بخش اول از «تاریخ هنر»، یعنی به موضوع تاریخ به صورت جدی بپردازم. و نکته‌ای را بگویم که شاید بنیان تعریف تاریخ جدید، از طرف تمدن ما باشد.

شاید اهمیت تاریخ هنر حتی توسط بچه‌های هنر خیلی فهم نشود. در دوستان هنر دیده­ام این سوال پیش آمده است که حالا مگر چه قدر تاریخ هنر مهم است؟ برخی به مباحث فلسفی بیشتر علاقه دارند. برخی هم فکر می­کنند که تولید اثر و مخاطب داشتن -که‌روی‌کردی بسیار جدی در دوران معاصر است- کافی است. این نگاه، غرور کاذبی در ذهن بعضی از هنرمندان ایجاد می­کند. بعضی فکر می­کنند وقتی اثر ما توسط عده­ای فهم می­شود، ما دیگر از تاریخ بی­نیاز هستیم. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم باید بگویم که ما وابسته به دانشی هستیم که از تاریخ می­گیریم.

پرفروش­ترین کتاب هنر، کتاب تاریخ هنر گامبریج است. این کتاب تا ویراست قبل، توسط انتشارات پایدون، 6 میلیون فروش داشته­است. به قول یکی از بزرگ­ترین موزه‌داران هنر، این کتاب به اندازه­ی تابلوی مونالیزای داوینچی معروف است. چرا که بسیاری از قضاوت­ها و انگاره­های ما، خلق آثار ما و حتی تمام حرف­هایی که امروز پشت میز تحلیل حلقه هنر گفته شد اگر به صورت دقیق واکاوی شوند بدون یک جهان­بینی مشخص تاریخی قابل عرضه نیست. حتما تاریخی بر ما گذشته است و حتما در هنر هم این را تجربه کرده‌ایم. خوانده­ایم و براساس همان نیز به قضاوت می­پردازیم.

تاریخی که درباره‌ی بشر امروزی روایت می‌شود یک بنیان بسیار مهم دارد. صحبت از این است که میلیون­ها سال قبل، قاره­های زمین به این شکلی که الآن ما می­بینیم آرام‌آرام تبدیل شده است. میلیون­ها سال قبل، موجوداتی روی زمین بوده­اند که با یک سیری به یک جایی رسیده­اند. این گفته توسط ما هم پذیرفته­است. حتی اگر با دید دینی به آن نگاه کنیم.
در روایت تاریخی صحبت از گونه­هایی از میمون­های هوشمند است. این موجودات در اثر تغییرات ژنتیکی، فرآیندهای جهش، تکامل طبیعی و هر اسم دیگری که تا به امروز اسم آن را شنیده­اید، آرام­آرام تبدیل شده­اند به انسان­های توانا، ماهر، در مرحله­ بعد اندیشمند و … . تمامی مراحل اسم دارد. این موجودات آرام آرام به موجوداتی تبدیل شده­اند که ما امروزه آن را انسان می­خوانیم. در زبان فارسی ترجمه­ی انسان خردمندخردمند برای آن در نظر گرفته­اند. این موضوع از نظر علمی، در جای‌گاه مهمی قرار دارد. من هم قرار ندارم که به نقد آن بپردازم. می‌دانید که انتقاد فراوان به این نگاه وجود داشته است.

وقتی داروین در زمان خودش هم این نظریه را مطرح کرد، مورد انتقاد جدی قرار گرفت. این کاریکاتور هم در همان زمان منتشر شد. مردم می­گفتند اگر فکر می­کند که ما میمون هستیم، خودش میمون است. این انگاره حتما مخالف داشت. تا به امروز هم با آن، مخالفت می­شود. ما نیز به ظاهر با آن مخالف هستیم. قکر می‌کنیم این انگاره غلط است. چون برای خودمان اخباری داریم. اما در قضاوت­هایمان درباره­ی تاریخ و تمدن به همین منوال فکر می­کنیم.

برای این انسان خردمندخردمند امروزی شجرنامه­ای هم تعریف کرده­اند. این شجرنامه به خاطر کشف جمجمه‌ها­ی مختلف است. بر روی بقایای بعضی از جانداران مطالعاتی انجام گرفته است. در اثر این مطالعات به این نتیجه می­رسند که شاید این جانداران گونه­های مشابه انسانی باشند. برای آن­ها دوره­های تاریخی تعریف می­شود و هرکدام از آن­ها خصوصیاتی برای خود دارد. موضوع از کجا شروع شده است؟

صحبت از انسان خردمندخردمند برای 200 هزار سال اخیر است. ولی به­طور جدی­تر در بعضی از اسناد، از 34 هزارسال قبل، در بعضی دیگر از 50 هزارسال قبل، صحبت از یافت اسناد تاریخی قابل عرضه است. امروزه ممکن است برخی از ما این اسناد را هنر نپنداریم. دلیل آن هم جزمی­گرایی عده­ای از ما، به­خاطر کم­بود مطالعه است. واقعیت این است. به واسطه­ی این‌که بتوانند تمام پهنه­ی هنر امروزی را در هنر بگنجانند مجبورند تا اولین آثار به­دست آمده در تاریخ را نیز، در مطالعات هنر قرار دهند. سنگی که به نظر می­آید تراش خورده است. اگر این طرح را امروزه در هنر نپذیریم، مجبوریم طراحی صنعتی را از هنر خارج کنیم. این ابزار بخشی از صنعت،پیشه و توانایی آن بشر است که با آن کار می­کرده است. بعضی از آثار که دیده می­شود به نظر تراش‌خورده هم نیستند، اما فرض می­کنیم که این­طور است. به­نظر می­آید حیوان هوشمند یا انسانی یا هر اسمی که بگذاریم، آن را تراش داده­است. در این روایت، کل جهان دارای این فاز از تاریخ است. در همه جای جهان این موجودات بوده­اند. در جایی کثرت آن­ها بیشتر است و در جایی هم کم­تر. در تمام شهرهای باستانی، اگر کندوکاو جدی بشود، چنین آثاری پیدا می­شود.

اسناد باستان شناسی برای 17 هزارسال تا 10 هزارسال قبل، درچنین محدوده­ای از جهان، جایی که امروزه به نام غارهای تاریخی کشورهای فرانسه و اسپانیا آن را می­خوانیم -غارهای لاسکو و آلتامیرا و … که حتما در درس­های تاریخ هنر آن را مطالعه کرده­اید­­- پیدا شده­است. انسانی که به نظر می­آید شبیه ما بوده است  بر روی دیوار چیزهایی ترسیم کرده­است. با توجه به عدد کربن تشخیص می­دهیم که باید برای 17 هزار سال تا 10 هزارسال قبل باشد. البته شاید بتوان آن­ها را برای 7 یا 8 هزارسال قبل نیز بدانیم. بین 17 تا 7 هزارسال قبل. در تمامی این آثار، فقدان نگاره­ی انسان وجود دارد. این نکته­ی مهمی است که باید در ذهن داشته باشیم. تصاویر موجود از حیوانات است. البته تصاویری برای 8 تا 10 هزارسال قبل در غارها یافت شده است که ما امروزه به آن­ها انسان می­گوییم. نمی­خواهم بگویم تصویر انسان هستند یا نیستند. ولی چنین تصاویری پیدا می­شود. در این سال­ها جای اثر دست موجود است که بر ما حتم می­شود که دست انسان است. البته چون این تصاویر روی هم افتاده است دیگر نمی­توان گفت کدامشان، در کجای تاریخ قرار دارد. آزمایشات آن هم بسیار غیر دقیق و سخت است.

به طور جدی از 8 تا 5 هزارسال پیش، در چنین پهنه­ای از جهان، جایی در جنوب ترکیه امروزی، تمام منطقه­ی شامات و حجاز، تا مثلا مکه، اثار تمدنی پیدا می­شود. این موضوع مهمی است. آثار تمدنی پیدا می­شود. تصاویری که نمی­تواند کار موجود غیرهوشمند باشد. تا نگاره­هایی که با تراش سنگ. در این زمان کلونی جمعیتی انسان پیدا می­شود. چاتال­هیوک در جنوب ترکیه. این کلونی براساس پلانی‌متری‌ها م نگاره­هایی که پیدا می­شود، مشخصا انسانی است. حتی تصویرسازی مشخصی از فضای زندگی آن­ها می­توان ارائه داد که چه آیین­هایی داشته­اند. چطور زندگی می­کردند و … . این برای 8000 تا 5500 سال پیش است. این بازه عدد بزرگی است. ما مشخصا نمی توانیم بگوییم 8 هزار سال درست است یا خیر. ولی در چنین دوره­ای از تاریخ، انقلابی رخ داده­است. به این انقلاب، نوسنگی می­گویند. این تصویر، پایان انقلاب نوسنگی است. شروع کشاورزی و دامداری هم این­جا است.

انقلاب نوسنگی با کشاورزی و دامداری شروع می­شود. کسانی که در ادیان مطالعه دارند می­دانند که پس از هبوط آدم، شروع زندگی آن­ها با تعلیم کشاورزی و دامداری به فرزندان‌شان است. بعد از این زمان، پرش تمدنی وجود دارد. از 5000 تا 3000 سال پیش در منطقه­ای که امروزه آن را عراق می­خوانیم(بین­النهرین) _اینجا دیگر نیاز به گمان نیست و کاملا از ساکنان آن اطلاع داریم_  قومی به نام سومر ساکن است. سومر بزرگ­ترین امپراتوری جهان باستان است. از این قوم آثار تمدنی فراوانی به­جا مانده­است. بسیار پیشرفته بوده­اند و برای آن­ها نمی­توان عقب­ماندگی را تصور کرد. چه از نگاره­ها و چه از اسنادی مانند گیل­گمش. چه از بقایای باقی مانده و … . این قوم حتی شاید تا جزایر جنبوب ایران را درنوردیده بودند. زیرا سردیس­های سومری حتی در این جزایر پیدا شده­­است. سردیس‌هایی که شاید از آن بزرگان و خدایان و قدیسان‌شان باشد. مجمسمه­هایی نیز وجود دارد که ادامه­ی همان جریان است. می­بینید که در تناسبات و فرم­ها و نحوه­ی بازنمایی پیکر انسان در جمله کارها قاموس­گرایی وجود دارد. به همین منوال دارای نماپردازی­های پیچیده هستند. داستان­ها و اساطیر پیچیده دارند.

در همین دوره­ی زمانی و در بازه­ی زمانی خیلی اندک. که حتی تاریخ‌نویسان را به شک انداخته که مصر را مقدم بر بین­النهرین بدانند. . در همین سال­ها ما حرکت به سمت مصر را می­بینیم. مصری که از تمدن نخستین آن در دوره­ی 5 هزارسال پیش خود، تقریبا با بازنمایی خاصی از انسان و قاموس­گرایی ویژه روبرو است. این قاموس­گرایی بعدها در خود مصر تحول پیدا می­کند. همین دوره­ای که صحبتش را کردیم (5 تا 3 هزارسال پیش) شامل سه دوره­­ی کهن، میانه و متاخر است. کهن را با هرم­های معروفش می­شناسیم. میانی آن با معابد و مقابر معروف و دوره‌ی  متاخر هم با اسناد به جامانده از فرعون­های اخیر. در این دوران مصر بسیار پیشرفت میکند. من صحبت از نقطه­ای می­کنم که خیلی از سومر دور نیست و یک مجموعه­ی بسیار جدی فنی و پیشرفته را دارا است. این دوره یک میراث بزرگ اساطیری و فرهنگی است. آن­قدر این قاموس­ها و هنرها محکم می­شود که کم­کم با یک سبک مشخصی رو­به­رو می­شویم که تخطی از آن در وادی هنر معنا ندارد.

می­توانیم بگوییم 500 سال بعد، در این محدوده از جهان آثار مشخص هنری و معماری و به معنای واقعی فرهنگ وجود دارد. چیزی که در جهان باستان تا قبل از دوران مسیحیت وجود دارد، تقریبا هرچیزی که می­گوییم جزئی از هنر محسوب می­شود. زیرا در آن زمان مرزها جدا از هم نیست. شاید حتی بتوان این ادعا را تا قبل از رنسانس هم کرد. هنر با زندگی آمیخته است و نمی توان گفت که این اثر، هنر است و این اثر، صنعت. و این مرز درجهان سنت نیست. ما در این محدوده از جهان، این جریان را داریم. این تصاویر سردیس­های ایلامی هستند. این تصاویر از ایران است. درواقع پدران منطقه‌ی ایران، کسانی هستند که در 3000 تا  3500 سال پیش به ایران می­آیند. عیلام را شکل می­دهند و بعد از آن مادها و سایر اقوام ایرانی. آرام آرام تمامی اقوام در محدوده­ای که امروزه پارس می­نامیم ظهور پیدا می­کنند. 

در 3000 تا 2000 سال قبل، در واقع تا قبل از عصر مسیحیت، در چنین پهنه­ای از جهان اسناد تاریخی داریم. به طور جدی در جنوب قاره­ی اروپای امروزی اسناد داریم. در تمام محدوده­ی شمال شرقی آفریقا اسناد تمدنی داریم. این به این معنا نیست که در جاهای دیگر نیست. این روایتی ست که امروزه به عنوان هنر و تمدن می­شناسیم. ما در این سال­ها هیچ وقت در چین و ژاپن نمی­توانیم ادعای هنر و تمدن کنیم. البته ادعاهایی شده است که حائز اهمیت نیست. در تصاویری که می­بینید سردیس­ها، قاموس­ها که تناسبات دقیق در تمامی این آثار است. اما نکته­ای که در بازنمایی­ها وجود دارد این است که ایده­گرفتن­ها را به نوعی به ارث برده­اند. این‌جا صحبت از تاثیر و تاثری است که این اقوام از گذشته‌گان خود دارند. فعلا در حال صحبت از داستان تاریخ هستم. سردیس­های عیلامی را می­بینیم. دست‌ساخته­های تخت­جمشید. این آثار همه برای 2500 تا 2600 سال پیش در ایران است. هم عصر همین زمان، در تمامی بخش­های خاصی از جهان به­طور جدی کانون­های تمدنی و فرهنگی وجود دارد. در اروپا مجموعه جزایر و تمدن یونان وجود دارد. اتروسک­ها رومی هستند. در سمت هند تمدن­های موهونجودارو و هاراپا هستند. چین نخستین دوره­های تمدنی خود را طی می­کند که بسیار متاثر از آثاری است که در بین­النهرین دیدیم. آفریقا و آمریکای جنوبی و مرکزی نیز به همین منوال. تا به این‌جا من در حال توضیح دادن قرائت امروزی تاریخ هنر بودم و هیچ بحث جدیدی تا به اینجای کار نداشتم.

ه راحتی از تاثیر و تاثر صحبت می‌کنم اما چیزی که بنیان فکری پشتوانه­ی تاریخ­نویسی امروز جهان هست -همان بحث تکامل تدریجی و تکامل طبیعی- این جریان را این­طور تفسیر می­کند که همه­ی انسان­ها یک سیر تکاملی واحد را با فازهای تاخیری مختلف طی می‌کردند. در مرکزیتی که با هم بررسی کردیم این فاز از سایر مکان­ها زودتر شروع شد. قریب به 8000 سال پیش این، اقوام شروع کردند خردمندخردمند شدن را طی کردن. آرام­آرام گسترش پیدا کرده­است و بعد از حدود 3 تا 4 هزارسال اقوام دیگر هم به فازی رسیده­اند که ادعای خردمندشدن را دارد. در واقع فاصله­ی صدور آثار هنری از این اقوام، با این شباهت زیاد با این قرائت تاریخی توجیه می­شود.
در تصاویر پیش رو آثار نخستین یونان را می‌بینیم. یونانی که در روایت‌های تاریخی کم‌تر بر از نسبت آن با شرق صحبتی می‌شود. این آثار بسیار شبیه سفالینه­ها و آثاری هستند که در بین­النهرین ایلام، بابل، اکد، آشور و … یا مثلا آثار مربوط به هندوستان، تمدن­های موهونجودارو و هاراپا را می­بینیم. تفاوت­ها آرام­آرام در حال ایجاد شدن است. از قاموس­بندی­هایی که خیلی به هم نزدیک هستند. کم کم تمدن­ها قاموس­های خودشان را پیدا می­کنند. کم‌کم قاموس­ها بر اساس سنت هر تمدن تعریف و ساخته می­شود. امروزه شرق دور را از یونان کاملا جدا می­دانند.

ر 2000 تا 1500 سال پیش (تا آغاز عهد اسلامی) در این پهنه که در تصویر مشخص است آثار تمدنی را می‌بینیم. البته همان­طور که می­دانید قسمتی از این پهنه دشت و صحرا و کوه است. منظورم این است که در جای جای این پهنه کلونی­های تمدنی است نه در تمام آن. از این زمان به بعد گسترش اندکی رخ می­دهد. این سیر رشد تمدن با یک روند و منطق مشخص دیده می­شود. تاریخ هنر، همه­ی این اسناد را روایت می­کند. این اسناد با جهان­بینی­ای که نویسنده تاریخ هنر دارد (جهان­بینی برمبنای تکامل طبیعی) روابط تاریخ هنر را، روابطی مستقل و سیستماتیک می­بیند و فکر می‌کند که هرکدام از این تمدن­ها تا حدی، مستقل از یک­دیگر به واسطه­ی یک سری ویژگی­های نهانی درون آدمی و غریزی تکامل را طی خواهد کرد. جریان تمدن غرب تاریخ را به این شکل روایت می­کند، به تبع این تفکر، آن بخش از جهان که بیشتر از سایر تمدن­ها پیشرفت کرده­است، پیشرفت در به دست آوردن ابزار، توسعه، تمتع از طبیعت، تکنولوژی -همان طور که می­دانید در سایه­ی تکنولوژی، در حال تجربه کردن مرگ هنر هستیم- امروزه می­شود مرکزیت جهان؛ جایی که در بخش تاریخی اولیه دیدیم اصلا موضوعیتی ندارد. این­طور می­شود که در کتاب­های تاریخ هنر، هشت­دهم مطالب، به تاریخ هنر غرب اختصاص داده می­شود و آن را در ذیل عنوان تاریخ هنر جهان می­نویسند. 

همان طور که در اسناد می‌بینیم می‌توان الگویی از تحول منطقی را در مقابل تکامل طبیعی، در سیر تاریخ دید. اساس بحث همین دو عبارت است و مقایسه­ی این­که تاریخ جدید می­تواند به جای انگاره­ی پیش‌فرض تکامل طبیعی، یک سیر تحول منطقی را برای خودش در نظر بگیرد. مورخ هنر غربی هنگامی که به بیان این تاثیر و تاثرات می­پردازد باز هم با  پیش­داوری خودش مخاطب را به این سمت سوق می­دهد که تمام انگاره­های تکاملی و قضاوت­های موجود در قالب آن را بپذیریم. ولی اگر ما بپذیریم که تحول منطقی بر تاریخ بشر حاکم است، نه تحول طبیعی، مطابق همان چیزی که در ادیان وجود دارد آنگاه تاریخ طور دیگری روایت می­شود. منظور از ادیان، ادیان ابراهیمی و ادیان یکتاپرست است. منظور  از ادیان یکتاپرست ادیانی است که ابراهیمی نیستند اما به یک حقیقت قائل هستند. حتی به‌نظرمی­آید در بخشی از ادیان، که چندخدایی هستند، یا حتی در پهنه‌ی بزرگ اساطیر، هیچ انگاره‌ای که سیر تاریخ بشری را سیستماتیک بداند پذیرفته نیست. همه، برای بشر نقطه­ی آغازی قائل هستند که این نقطه‌ی آغاز، شروع کل جریان تمدن است.

اگر با این عینک نگاه کنیم، می­توانیم تاریخ را با نقطه­ی آغازی که اتفاقا در محدوده­ی بین­النهرین، خاورمیانه و محدوده­ی مشخصی از تاریخ شروع شده­است، بازنویسی کنیم. این تفاوت به ظاهر خیلی کوچکی است. ولی بسیار در روایتی که از تاریخ شکل می‌گیرد تاثیر دارد. بسیاری از قضاوت­هایی که ما امروزه درباره­ی تاریخ داریم، درباره­ی هنر داریم، این‌که بشر در آغاز چه طور فکر می­کرده، بشر به چه واسطه آرام­آرام به سمت بازنمایی­های عینی رفته، به چه واسطه از بازنمایی عینی فاصله گرفته، -البته من این مطلب را می‌دانم که در هزار سال اخیر یا دوهزار سال اخیر از مسیر تمدن بشر آن قدر سند تاریخی داریم که فقط کافی است پشتوانه­ی عقب این روایت را با یک‌دیگر درست کرده باشیم.-  ما در دوهزار سال اخیر خبر تاریخی به اندازه­ی کافی داریم که نیاز نباشد خیال­پردازی کنیم. اما آن پیش‌داوری و قضاوتی که درباره‌ی دوره‌های قبل از این می­شود، تاثیر خیلی جدی روی این مطلب می­گذارد.

مام قضاوت­های ما مبتنی بر این است که انسان به طور طبیعی این­طور بوده است. ما امروز تمام آن قاموس­هایی که دیدیم را نتیجه­ی ناتوانی او در تصویرگری می­بینیم. به صراحت در کتب تاریخی گفته­می­شود که بشر عهد فلان، هنوز به قوانین پرسپکتیو دست نیافتهاست. ما می­دانیم در چه سالی، در چه کشوری و توسط کدام هنرمند نقاش این قوانین تدوین شده و این در رسانه­های محدود آن زمان منتشر شده و خیلی هم صدا کرده­است. ولی این را نمی­توانیم توجیه کنیم که چرا در بعضی از نگاره­های ژاپنی، در خیلی سال قبل­تر از آن رساله معروف اروپایی، ما پرسپکتیو را می­بینیم. البته گامبریج این را برای شما توجیه می­کند. او می­گوید که آن پرسپکتیو نیست. آن یک درک از هیأت اشیا است. بلکه این قانون پرسپکتیو نیست. من هم حرف گامبریج را قبول دارم. اما گامبریج این حرف را برای این می­گوید که او را از نظر فنی در نقطه­ای عقب­تر از آن لحظه­ی تمدن اروپایی قرار بدهد. و به تبع آن، تمدن آن را در یک فاز تاخیری قرار دهد. در حقیقت تمدن او در یک فاز تاخیری، زمانی که عهد جدید بر جزیره­های کرتی و قبرس می­گذرد، هنوز در عصر پارینه­سنگی است. این ادعا و نگاه به روایت­گری تاریخ حاکم است. 

این نگاه امتداد نگاهیست که درباره­ی ما هم دارند و شرق را در حاشیه­ی کانون جهان می­دانند. نگاه به تاریخ هنر اگر بر اساس تحول منطقی، در مقابل تکامل طبیعی شکل بگیرد، تحول منطقی­ای که از رخ­داد­های خیلی عینی شکل بگیرد و ما اخبار فراوانی در متون تاریخی دینی داریم، در متون بومی داریم، در متون اساطیری اقوام مختلف داریم، که اگر بازخوانی درست بشوند این تحول منطقی، قابل تدوین است. این که چه شد که بشر این طور تصویر­پردازی کرد. این که چه شد که بشر آغازین تا مدت­ها قاموسی طرح می‌زد، قاموسی مجسمه­سازی می­کرد. قاموسی نقاشی می­کرد. تحذیر می­کرد از یک سری تصویرگری­ها، تحذیر می­کرد از برخی موضوعات و اینکه چرا او در ابتدای تاریخی که گفتم، در 8000 سال پیش در یک نقطه­ای مثل بین­النهرین آن‌قدر محکم شروع کرد به زندگی. آن‌قدر تمدن پروپیمانی شکل داد. در مقابل زمان قبل از خودش که به شهادت اسناد تاریخی اصلا قابل مقایسه با این زمان نیست. این جهش­ها را تاریخ چه طور بر مبنای تکامل طبیعی توجیه می­کند؟ 

به جرأت می­گویم اگر تمام کتاب­های تاریخ هنر که در دسترس وجود دارد را بخوانید می­بینید که این خبرها به جای اینکه توجیه شوند و روشن شود که جواب این سوال ها چیست، گاهی سانسور میشوند. گاهی نویسنده از این اخبار صحبت می­کند و رد می­کند و می­رود جلو و شما نمی­توانید در نظر بگیرید که جوابش چه شد. شما امروزه نمی­توانید بین­النهرین را امتداد جریانی که در شهرهایی مثل اریحا، چاتال­هیوک، و در تمام آن محدوده­ای که ما به عنوان عصر عقب­تر می­شناسیم بدانید. اصلا نمی­توانیم توجیه کنیم که این دو در یک امتداد قرار بگیرد الا اینکه به اسنادی که ما داریم، اسنادی که تمدن­های دینی و اقوام کهن، اسنادی که اساطیر به ما می­دهند، رجوع کنیم و اتفاقا تحول منطقی بسیار دقیقی که تا جزئیات را می­تواند روشن کند از روی آن به دست می‌آید. تحول منطقی در مقابل تکامل طبیعی. ان شا الله اگر حلقه اجازه بدهد در تاریخی بعدتر به طور ویژه این را از منظر هنر و با اسناد هنری بررسی کنم.

———–
سوالات و نظراتی که در جلسه ارائه از جانب مخاطبین مطرح شد:
شما تاریخ هزاران سال را با جغرافیای ثابت بررسی می­کنید. در طی این سال­ها خلق و ایجاد تنگه­ ی هرمز، ایجاد انحراف رودخانه­ ها، یخ‌بندان­های عظیم و … را داریم. این تغییرات بر روی تمدن­ها آیا اثر نداشته­است؟
اثر داشته است. در بحث ما این تغییرات در روایات جای خودشان را پیدا می­کنند. این تغییرات آن نیستند که بتوانند در جریان تاریخی چندده‌هزارساله را به روایت غرب، و چندهزارساله را به روایات ما، خللی ایجاد کنند. بلکه امثال همین خبری که فرمودید، نکاتی هستند که اگر مطرح بشوند بیشتر بر صدق یک تحول منطقی به جای یک تکامل طبیعی در تاریخ دلالت دارند.
قاموس در هنر دقیقا چیست؟
قاموس­ها اگر مطالعه کرده باشید عبارت‌اند از قانون­هایی که بر هنر هر دوره حاکم است. چیزی متفاوت با سبک است. قاموس‌ها را برخی از مورخین هنر، شاید این‌طور فهم کنند که یک تحمیل یا جبر سیستم‌های فرهنگی و حاکم بر هنر زمان خودشان است. من هم فهمم با این مورخ­ها بعضا نزدیک است. یعنی چون ساختارهای حکومت­های گذشته و یا سازوکار فرهنگ و هنر در جامعه­ی گذشته را باید متفاوت ببینیم. قاموس­ها را مثلا در هنر مصری دیدیم. به عنوان مثال عرض می­کنم. شانه­ی سمت چپ نگاره انسانی و شانه­ی سمت راست و دو پا در کنار هم به علاوه سطح سینه‌ی فیگور انسانی همه هم‌زمان بازنمایی مي‌شود. این یک قاموس است. این مجموعه­ که پرسپکتیو­ها را این طور شکسته است، مثلا در هنر مصر، در تمدن آن مستقر و محکم می­شود و بعدها در دوره­ی متأخر می­بینیم که هیچ کس از این تخطی نمی­کند. به این می­گویند قاموس. این جنس از قاموس­ها در هنر گذشته بسیار زیاد است.
حضرت آدم (ع) که نیای تمام انسان­های امروزی محسوب می­شود احتمالا برای چه دوره­ای و چندهزار سال پیش است؟
نیا بودن آدم علیه‌السلام را من و شما قبول داریم و گرنه توضیح دادم که بر اساس نگاه تکاملی این‌ها افسانه‌های ادیان و اسطوره‌های فرهنگی‌ست. من تلویحا اشاره کردم. دوره­ای را مطرح کردم 8000 تا 10000 سال پیش. که گفتم آثار محدودی از تمدن در شمال ترکیه­ی امروزی به طور ویژه در چند سایت تاریخی که در آن‌جا برداشت کرده­اند. به طور مشخص در چاتال هیوک، بعد از آن تا شامات کشیده می‌شود. تا منطقه­ی اردن. فلسطین امروزی. شهرهای باستانی آن‌ها. بعد می­آید پایین‌تر تا حجاز. و به طور ویژه تا شهر مکه. این محدوده به طور ویژه و در این عصر خاص. در 8000 تا 10000 سال قبل. که من شخصا به 10000 سال آن قائل نیستم و به 8000 آن قائل هستم. دلایلی هم برای آن دارم. در این منطقه­ی خاص ما آثار تمدنی‌ای پیدا می­کنیم که این آثار ناگهان با یک فاصله­ای که معلوم نیست چه می­شود. تحویل داده می­شوند به بین­النهرین. به سومر. با یک تجربه­ وسیع شهرسازی، تمدنی، فرهنگ، هنر و …  که به نظر ما (مسلمانان) و سایر تمدن‌های دینی، سنتی و یا اساطیری، طوفانی این فاصله را ایجاد می­کند. گویا جناب نوح (ع) و تمدن‌ش کارشان را در بین­النهرین آغاز می­کنند. و این خبر از الواح گیل­گمشی هم به دست می­آید. اینها گمان­هایی است  خیلی نمی­خواهم محکم به آن‌ها بپردازم. به اندازه­ی فهم من این­ها در تاریخ در این‌جا قرار می­گیرند. ماقبل آن توجیه مشخصی دارد که ان‌شاالله در ارائه بعدی به آن خواهم پرداخت.

گامبریج که بود و چه کرد؟
یک مورخ هنر است. مشهورترین مورخ هنر. که کتابش در ویراست­های قبلی شش میلیون فروخته است.
از چه سال­هایی تمدن­های گذشته هنردستی خود را به عنوان هنر مطرح کردند و در واقع، کی هنرمند از صنعت‌گر جدا شد؟
این خیلی جدید است. به طور عینی می­توان گفت که همین قرن اخیر. در همین قرن 20 است که اینقدر صنعت و هنر از هم جدا میشوند. ولی از نظر تاریخی می‌توان گفت در حدود 600 سال پیش.
منابع این اطلاعاتی که شما به ما می­دهید مگر چیزی به غیر از گامبریج و این­ها است؟ اگر نیست معرفی کنید. اگر هست پس میشود گفت شما ….
بنده صحبت از یک جهان‌بینی متفاوت که بر اسناد مورخان هنر نظیر گامبریچ بار می‌شود می‌کنم. فکر نکنید که گامبریج اسناد جمع می­کند. گامبریج تاریخ هنری را در 600 صفحه روایت کرده که برخی در 6000 صفحه روایت کرده­اند. برخی در 60000 صفحه روایت کرده­اند. برخی تلاش می­کنند اسناد بگویند. برخی مثل گامبریج تلاش می­کنند روایت بگویند. روایت هم محصول جهان‌بینی این­ها است که بر اسناد بار می­شود. و اگر جهان­بینی متفاوتی مثلا از این جنس که امروز گفتم بر تاریخ بار کنیم، یعنی به جای تکامل طبیعی که او بار می­کند بر تاریخ، تحول منطقی را بر تاریخ بار کنیم، به نگاهی متفاوت از تاریخ می‌رسیم

یحیی نوریان
نوشته شده توسط

یحیی نوریان

مقطع کارشناسی معماری را در دانشگاه هنر و سایر را در دانشگاه تربیت مدرس تحصیل کرده‌ام. علاقه‌مند به دنیای دیزاین، هنر و به‌طور خاص تاریخ هنر بودم و هستم. در سال‌های تحصیلِ معماری، نشریه‌ی آنلاین یانون دیزاین، پای‌گاه داده داستان هنر و بعدتر حلقه هنر را راه‌اندازی کردم. استودیو معماری پنج‌اوهفت و گروه فب ایران شامل فب‌لب، فب‌فکتوری و نیم‌دوجین فب دیگر از مشغولیت‌های دهه اخیر زندگی حرفه‌ای من است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *