حیاتی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب خدمت همه عزیزان برای اینکه هم جلسه رنگ و بوی درستتری به خودش بگیرد و هم سکوتی حاکم بشود یک صلوات زیبا مرحمت بفرمایید.
حضار: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
حیاتی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام. عرض ادب خدمت همه عزیزان. خیلی خوش آمدید. برنامه امروزمان یک مقدار فشرده است. تعداد آثاری که به نمایش در میآید و عزیزانی که احتمالاً باید بیایند و آثارشان را توضیح بدهند و بعد حلقهی نقد یک مقدار روز پرفشاری است. انشالله انرژیهایتان نیوفتد. من ابتدای برنامه میخواهم توضیحی مقدماتی بدهم از آنچه باعث شد که رویداد هنر طوفان برگزار بشود. خب پارسال فکر میکنم ما اواخر شهریور و اوایل مهر این رویداد را داشتیم و وسط یک معرکه بودیم هرچند که آن معرکه همچنان ادامه دارد ولی آن روزها به نوعی روزهای اوجش بود. اگر بخواهیم یادآوریش بکنیم ما غروب جمعهای که در واقع سه روز دوم کارگاهمان به پایان رسیده بود چون توی دو تا هفته پشت سر هم بود خبر در واقع مورد هدف قرار گرفتن آقا سید مطرح شد. خبری که ۲۴ ساعت ۴۸ ساعت طول کشید تا تایید بشود و من یادم هست که با اساتید و مربیانی که نشسته بودیم و داشتیم راجعبه آثار صحبت میکردیم و ادامه مسیر اصلاً خشکمان زد. بعد از در واقع آن غروب جمعه اضطرابی در قلب همه افتاد که شاید تمرکز دیگر ادامه دادن هم نداشتیم و بعد آن خبر تایید شد. سید به شهادت رسیده بود. فرماندهان رده بالای حزب الله و به همین ترتیب و یکی دو هفته بعد اگر زمانها را اشتباه نکنم فرمانده بزرگ فلسطین یحیی سنوار به شهادت رسید و تعداد شهادتها همینطور بالا میرفت و حتی نمایشگاهمان عقب افتاد که یک بخشش به این وقایع مربوط بود. نمیشود کتمان کنیم که شاید بیتجربگی ما هم بود در اینکه فکر نمیکردیم یک رویداد این شکلی نیاز به اینقدر زمان داشته باشد. خب ما در آن اثنی آن رویداد را برگزار کردیم .طبیعتاً انگیزه ما برای برگزاری آن رویداد حرف زدن از آن موضوعات بود که آن روز فکر میکردیم شاید بخشی از دنیا نسبت به آن سکوت کرده است. چه کشورمان و چه بیرون. در مورد شکل تخصصی رویداد هم ما تا امروز حداقل در بچههای هم عصر خودمان یک رویداد اینطوری برای هنرهای به اصطلاح نو نداشتیم و این انگیزه را داشتیم که یک روزی فارغ از موضوع، یک کاری با این هنرها انجام بدهیم چون آن را یک زبان بیان جدید و خوب و تاثیرگذار میشناختیم البته ما توی هیئت هنر و در دالان هنر هیئت هنر در ماه محرم سالها بود چیزی شبیه آن را تجربه میکردیم ولی هیچ وقت به صورت منسجم آن را در واقع به صورت یک رویداد منسجم برگزار نکرده بودیم. دعوت عمومی این شکلی برایش نداشتیم که خب همه اینها به یک نوعی میشود گفت کار تازهای بود و باید این حقیقت را بگوییم که خود ما هم در حال تجربه کردن شکل برگزاری آن رویداد بودیم. آن ایام اینجوری نبود مثل خیلی از رویدادهای دیگر که ما به آن تسلط داشته باشیم و بدانیم صفر تا صد آن چه اتفاقی قرار است بیوفتد و فکر میکنم برای همه گروهی که داشتند این کار را انجام میدادند یا اکثرشان کار تازهای بود. یک تجربه بود و این را هم بگویم که اگر خدا کمک کند و ما هم عزممان جزم بماند بنا داریم که حداقل سالی یکی دو بار دیگر این کار را تکرار بکنیم تا این در واقع نوع از هنر و این پرداختنهای هنری هم بتواند به یک زبان رایج برای بیان در واقع احساسات، عقاید و آن چیزهایی که ما فهم کردیم از عالم تبدیل بشود. این یک توضیح کلی و اجمالی از آن رویداد.
خب برای رویداد فراخوانی زده شد. ابتدا تردید داشتیم به خاطر هزینههای بالایی که ممکن است این رویداد داشته باشد که پذیرایی داشته باشیم از بچههایی که از شهرستان میآیند ولی نمیتوانستیم بچههای شهرستان را خصوصاً بچههای اصفهان را که یکی دوتا تجربهی موفق در این زمینه داشتند نادیده بگیریم. بنابراین مثل همیشه در واقع خطر کردیم و به دل هزینهها زدیم و بدون اینکه مطمئن باشیم که هزینههای آن رویداد برمیگردد که یواشکی بخواهم به شما بگویم تا الان هم برنگشته، علیرغم قولهایی که خیلیها دادند و به آن عمل نکردند هزینههای آن رویداد کامل برنگشته ولی این را پذیرفتیم و از بچههای شهرستان هم دعوت کردیم که بیایند؛ کنار ما باشند و چه خوب شد که آمدند. چه کارهای خوبی را آن بچهها انجام دادند و اساتیدمان هم واقعیتش این هست که ما اساتیدی که بگوییم متمرکز و محض توی این نوع هنرها بودند شاید به جز یکی دوتا مورد نداشتیم و برای آن اساتید هم میشود گفت به نوعی تجربه بود. در واقع خودمان آمدیم با تجزیه کردن آن اتفاقات، آدمهایی را که فکر میکردیم میتوانند کمک کنند به بچهها و راهنماییشان کنند را اضافه کردیم به رویداد و شد آنچه شد.
خب خوشبختانه کارها وقتی که انجام شد و بعد آن وقفه زمانی که افتاد که به خاطر آن حوادث بود واقعا بیشتر ولی بالاخره کمک کرد کارها پخته تر بشود و اتفاقات نمیتوانم بگویم جالب به خاطر اینکه نفسشان خیلی هم برایمان جالب نبود. دردناک بود. مثلاً ما شهادت شهید سنوار را که داشتیم یا شهادت آقا سید را که داشتیم اینها باعث شد در طول آن زمان ما کارهایی را به نمایشگاه اضافه بکنیم. کارهایی که شاید در روزهای اول خود نمایشگاه طراحی نشده بود.
من به نوبه خودم چیزی که دیدم و خروجی که از آثار دیدم با توجه به همهی این مسائل به نظرم خیلی مطلوب و یک قدم رو به جلو بود و خوشحال کننده بود. این البته نظر شخصیم بود ولی بعداً نمایشگاه که برپا شد و بازدید کنندهها که آمدند و این اتفاقاتی که افتاد معلوم شد که خب عدهی زیادی هم مثل ما فکر میکنند و آن را یک اتفاق خوب و رو به جلو میدانند.
بعد از آن بچههای رسانه که باید از آنها تشکر ویژه داشته باشم در پروموت کردن و انتشار آثار زحمت زیادی کشیدند و واقعاً آن حرکت باعث شد که آثار چند برابر هم دیده بشود. نه در داخل، بلکه در خارج هم دیده بشود و بعضیهایش باید به همان نقطهای که میخورد و میرسید و به آن مخاطبی که میخواست برسد که حالا انشالله در ادامه برنامه هم به نظرم چیزهای جالبی در این باره میبینیم به آنها هم رسید و در کل میتوانیم بگوییم خدا را شکر که تلاشی که همهی شماها انجام دادید و آن بچهها انجام دادند و اساتید و مربیان انجام دادند تا حدی اهداف از پیش تعیین شده خودش را در واقع محقق کرد. این توضیح اجمالی من از آن اتفاق که هنر طوفان بود و حالا راجعبه اسمش هم آن موقع به ما میگفتند که چرا شما این اسم را انتخاب کردید چون به نظر ما هنر، آن طوفانی بود که برپا شده بود و آن کسانی که آن طوفان را تدارک دیده بودند و بعداً هر چیزی که بعد از آن بود از آن وام میگرفت بنابراین هنر طوفان بود نه طوفان هنر. هنوز هنر به نظر من در این زمینه کارهای زیادی دارد که باید انجام بدهد. کوتاهیهای زیادی را کرده که انشالله باید جبران کند و انشالله یک روزی که دیگرما نیستیم آدمهایی که میآیند ما را به خاطر سکوت و بی اعتناییمان نسبت به این موضوعات این روزها و سال گذشته سرزنش نکنند و ما کوتاهی نکرده باشیم.
اگر سوالی هست من را ببخشید چون الان نمیدانم چقدر خوب توضیح دادم یا بد توضیح دادم. خیلی از عزیزان که اینجا میبینم درگیر آن رویداد بودند و طبیعتاً آنها متوجهاند. اگر عزیزانی تازه به جمع ما پیوستند و خیلی از آن خبر ندارند و فکر میکنند توضیحات کافی نیست سوال بپرسند من جواب بدهم بعد از ذکر یک صلوات بر محمد و آل محمد.
حضار: اللهم صل علی محمد و آل محمد.
حیاتی: معمولا من وقتی این سوال را میپرسم توی ۱۵ سال اخیر کسی نیست که نکته یا ابهامی داشته باشد یا نکته و ابهامشان خیلی بزرگ هست و میترسند از آن حرف بزنند یا هم که واقعاً توضیحات من خیلی کافی و جامع است. فکر میکنم اولی باشد ولی خب در ادامه برنامه انشالله یختان آب شود و سوال کنید چون طبیعتاً میتوانستید برنامه را به صورت مجازی هم نگاه کنید و شاید خیر این قضیه این هست که شما الان اینجا هستید و میتوانید رخ به رخ اساتید و شرکت کنندهها و همه را به چالش بکشید و سوال بپرسید. حالا من انشالله در ادامه برنامه هم در خدمت شما هم خواهم بود بخش بعدی برنامهمان را اگر یکی به من بگوید. آقای عدلخواه را تشویق بکنید تا من بگویم با کدام اثر آقای عدلخواه… اثر فلسطین آزاد. اثری از آقای عدلخواه و شرکای بسیار. شرکا خودشان را تشویق کنند. بله آقای عدلخواه، آقای براتی، آقای قلیچخانی، خانم سلیمانی و خانم فریدونی همه را تشویق کنید تا بیایند انشالله برای ارائه.
عدلخواه: سلام. روز همگی بخیر. مرسی که تشریف آوردید و اول یک تشکر ویژه از همهی همگروهیهای عزیز که در این پروژه کنار ما بودند. حالا بعضیها اینجا اسمشان آمده، بعضی هم حالا اسمشان نیست و خیلی توی این پروژه به ما کمک کردند. من حالا در کلیپی که قرار هست پخش بشود چون بیشتر توضیحات در روند ساخت و اینها همه هست من یک توضیح کلی حالا در مورد بیشتر آن رویکردی که برای اصلا انتخاب این موضوع و حالا مدلی که ما کار کردیم بدهم بعد دیگر توضیحات تکمیلی را توی فیلم همهاش هست و با هم میبینیم. انتخاب اینکه ما کجای کارمان را اول بخواهیم انجام بدهیم و آن رویکرد اصلی که داشتیم بیشتر خب دوست داشتیم که یک ایدهای که مربوط به آینده و آزادی فلسطین باشد را کار کنیم نه صرفا حالا آن بحث جنگ و بحث حالا آن خرابیهای فلسطین را بخواهیم به حالا با یک هنری به نمایش بگذاریم. بیشتر دوست داشتیم که یک دیدی از آینده و آن آزادی فلسطین را به نمایش بگذاریم توی این اثری که میخواهیم خلق کنیم برای همین هم سعی کردیم یک لوکیشنی را قرار بدهیم که آن حس حالا زندگی و آن حس شاید طراوت و شادابی را داشته باشد. برای همین هم ما رفتیم سعی کردیم که توی محوطهی موزه این اثر را پیاده بکنیم و نه داخل ساختمان و با آن فضاهایی که وجود داشت و خب خیلی یعنی ما دو روز اول کلا توی حیاط مینشستیم، ایده پردازی میکردیم؛ صحبت میکردیم و خب یک لوکیشن خیلی جذابی که تو حیات موزه وجود داشت آن دوتا درختی بود که آن گیاه حالا رونده از آن بالا رفته بود و یک قاب خیلی زیبایی را برای ما درست کرده بود که ما خب همان باعث شد که اصلا ساعتها روبروی آن دو تا درخت بنشینیم و در مورد حالا اثری که میشود وسط این درختها ایجاد کرد با همدیگر، و با همهی بچههای گروه صحبت میکردیم که خب خروجیش هم شد این حالا کار پنجرهی ویترایی که خب هم از لحاظ محتوا و حالا کلاً ساختاری که توی ذهنمان بود خیلی هم از لحاظ محیطی به آنجا نزدیک بود و همخونی داشت و خوب آن محتوا و آن ایدهای که داشتیم هم خیلی مناسب آن فضا بود که حالا آن روند حالا از روزی که با اساتید و دوستان، ما توی آن محوطه شروع کردیم ایده را مطرح کردن تا مراحل ساختش کامل توی کلیپ هست.

خب این کلیت حالا توضیحاتی بود که در مورد کار بود. حالا چالشها و اینها هم که زیاد داشتیم کلا توی هر بخشی یک گره و یک مشکلی پیش آمد و خدا را شکر حل شد و خب هم کار زمانبری بود خیلی و پر هزینه که حالا خیلی تجربه خوبی بود در کل برای همه. حالا میگویم نکتهی خاص دیگری نیست و اگر دوستان سوالی هستش که من در خدمتم اگر سوالی دارید بفرمایید.
حضار: لوکیشن اثر کجاست؟
عدلخواه: داخل حیاط موزه فلسطین هست. خیابان بزرگمهر.
نکته دیگری که به ذهنم رسید در ابتدا قرار بود که چند پنجره باشد که با آقای نوریان هم صحبت کرده بودیم و قرار بود که سه تا لت باشد. سه تا روایت باشد که خوب کلا هیچ جوره نشد دیگر. چه از لحاظ حالا زمانی و … اگر دوستان سوالی ندارند که برویم برای ارائه بعدی.
حیاتی: یک نقل قولی هست که چون آن آدمی که این را نقل کرده خیلی آدم ارزشمند و مهم و به نظر حقیر آدمی نیست که بیخودی حرفی بزند من آن حرف را دلم میخواهد که نقل کنم. آقای دوست محمدی این اثر را که دیدند بعد از تمام شدنش توی در واقع روز نمایشگاه، گفتند این یکی از آثار تاریخ هنر ایران خواهد شد و ماندگار هست از بعد از انقلاب… شما خودتان این را نشنیده بودید؟
عدلخواه: نه!
حیاتی: میتوانید به خودتان افتخار کنید ولی غره نشوید چون دوتا از پنجرههایش را نساختید! این را که میدانید! آره این به نظر من هم یک حالا همه دارند از این صحبت میکنند که ما هیچ تجربهای نداشتیم؛ هیچ در واقع نگاهی نداشتیم که اصلاً این چه میشود و به کجا میرسد ولی الان اثر نصب هست. مدتها از آن میگذرد. مثلاً به قول آقای نوریان ما چون اصلاً با ابعاد کارهای معماری اینها خیلی آشنا نیستیم من همهی ترسم بعد از این بود! یعنی مدام منتظر بودم یک روز از موزه فلسطین به من زنگ بزنند بگویند این اثر ریخته، شکسته… یکی با سنگ شکانده، باد زده مثلاً پرت شده… سه تا کشته داده بیایید دیه اینها را بدهید! یکی از اینها ولی خب خوشبختانه اثر هنوز پابرجاست و هنوز کسی را نکشته! به جز آن درخت ملعونه و خبیثه هنوز کشتهای نداده! این هم به نظرم آن نکته آقای دوست محمدی خیلی جالب و در واقع مباهاتانگیز بود. از آقای عدلخواه اگر سوال کنید چون از من سوال نکردید واقعاً باعث کدورت بنده میشود بنابراین تشویقشان کنید تا برویم بخش بعدی. خب بگذارید ببینم بدون نوشته میتوانم عنوان اثر بعدی را بگویم. بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را… خانم عارفه نادری به نمایندگی از یک جمعی، از یک استان… به نمایندگی یک استان. تشویقشان کنید.
نادری: بسم الله. من اول خیلی تشکر میکنم از حلقهی هنر که این شرایط را فراهم کردند که ما بتوانیم در مورد نمایشگاه هنر طوفان صحبت کنیم چون به نظرم اتفاقی که افتاد و ماجرایی که در واقع در پیش داشت این نمایشگاه خیلی قابل گفتوگو هست. خیلی حرف برای زدن دارد. من اول بگویم همونطور که آقای حیاتی هم گفتند من به نمایندگی از دوستانم اینجا هستم. یک گروه ۵ نفره که اینجا هم هستند و دوست دارم معرفیشان کنم. خانم مظاهری، خانم والیانی، خانم معینی و خانم حیاتی که تشریف نیاوردند.
خب من اگر بخواهم در مورد شکلگیری ایده و کلیت محتوا اول توضیح بدهم این بود که ما یک خط فکری مشترکی داشتیم یا حالا اصفهان، آقای مجلسی خیلی به ما اصرار میکنند که کار باید قصه داشته باشد. ما اول دنبال قصهاش گشتیم و به یه تک عنوان یا یه تک تیتر رسیدیم و بعد دنبال فرم رفتیم و حالا فضاهای مختلف را اتود زدیم و گفتگو کردیم. عنوان ما و چیزی که اولین بار در نظر داشتیم همانطور که در نهایت هم شد استیتمنت اصلی کار بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را. ما میخواستیم بگوییم ماجرای طوفانالقصی و هفت اکتبر حتی اگر که حالا شدت جنگ و حالا میزان خرابی را توی قضیهی فلسطین افزایش داد اما در واقع یک پیروزی بود یا حالا به قول آوینی یک فتح بود چون باعث شد یک حقیقتی که سالها، ۷۰ سال آنجا بود و حالا عدهی کمی با آن درگیر بودند و از آن اطلاع داشتند جهانی بشود یعنی انگار یک صدایی در جهان منتشر شد. آن دلهای حق طلب یا فطرتهایی که بیدار بودن را به خودش دعوت کرد. ما میخواستیم این قصه و این روایت را یعنی این تک تیتر را به یک چیدمان و یک فرم برسانیم. خب ما برای اینکه بتوانیم این حرف را بزنیم شاید فرمهای زیادی یا نمادهای زیادی در مورد فلسطین میتوانست این ویژگی را داشته باشد. چیزی که ما را رساند به چفیه و ما روی آن ماندیم و اصرار داشتیم و چفیه را روی فرمهای مختلف اتود زدیم چند تا دلیل داشت. خب اولین دلیل این بود که چفیه یک نماد خیلی کهن فلسطین هست و خیلی شناخته شده است. دوم دلیل پارچه بود یعنی از تار و پود تشکیل شده بود و تاروپود بخشی از آن مفهومی که ما میخواستیم را داشت یعنی از یک اجزایی که یک کل منسجمی را ساخته بودند. این اجزا با هم پیوستگی داشتند و حالا مثلاً اگر بخشی از آن هم آسیب میرسید بخش دیگری مانده بود و مقاوم بود.
نکتهی بعدی این بود که ما میتوانستیم پارچه را به مثابهی یک قالی ببینیم و به آن ریشه متصل کنیم و این ریشهها باز یک بار معنایی مفهومی که ما دنبالش بودیم را هم داشت چون ما میخواستیم توی ظاهر اثر آسیبهایی ایجاد کنیم ولی ریشه به ما کمک میکرد که حالا اگر که ظاهر آسیب میبیند ولی ریشهها کاملاً محکم و بدون آسیب هستند و ما این ریشهها را هم کامل اجرا کردیم یعنی پشت اثر تمام ریشهها وجود داره که تعدادش هم خیلی زیاد هست. این در مورد این نکتهای که حالا چرا ما چفیه را انتخاب کردیم و به فرم قالی و دار رسیدیم. شاید نکتهی دیگری هم که حداقل ما دلمان میخواست این را باشیم و در موردش حرف بزنیم بحث مادرانگی بود یعنی ما میخواستیم یک اشارهای کرده باشیم از یک حضور مادرانه یا مادران صبور غزه… چون حالا فرش یک جورهایی نماد صبر هم هست. آن تعداد گرهای که دارد یا مثلاً طوری که تشکیل میشود یا بافته میشود یک جور حس مادرانگی هم دوست داشتیم توی کارمان اضافه کنیم پس به این فرم کلی رسیدیم و حالا چفیه را به مثابهی یک قالی و با ریشههایش دیدیم و حتی چهارچوب هم که اول توی اتود یک چارچوب ثابت بود ما در نهایت چوبهای دو طرف را پایین آوردیم و شبیه به دارش کردیم. در جلسه ارائه ما اتودمان را ارائه کردیم و البته بعد از آن خیلی تغییر کرد ولی خب اولین بار آنجا در موردش صحبت کردیم. ما همین یک ایده را داشتیم که خدا را شکر هم تایید شد.

خب در مورد پارچه ما باید یک پارچهای را میداشتیم که هم استقامت داشته باشد یعنی این ابعاد و ایستایی داشته باشد، هم خیلی زبر نباشد چون میرفت زیر چرخ گلدوزی و باید این یک انعطافی داشته باشد. از بین پارچههایی که ما خیلی تست کردیم در نهایت رسیدیم به پارچهی بوم. پارچهای که با آن بوم میسازند و بعد رویش متریال میزنند. این پارچهای برای اولین بار به دستمان رسید. در مورد نخها هم که ما هم با این نخها ریشه بافتیم و هم در واقع از کار منتشر شد؛ نخ قالی هستند که حالا در ابعاد مختلف، در سایز و در واقع در گرمهای مختلفی اینها را خریداری کردیم و از نخ قالی استفاده کردیم و در نهایت جلسهای در تهران برگزار شد و تنها تصویری که به دست ما رسید این بود که کار قرار هست که اینجا باشد. حالا ما تصور دیگری داشتیم ولی در نهایت این مکان را به ما دادند و ما روی این برنامهریزی کردیم.
(چالش های ساخت): خب در مورد شکلگیری این کار این بود که ما پارچه را، در واقع یک چفیه را طراحی کردیم؛ یعنی چفیه با نیاز ما را یک بار آبجکتها و المانها را توی ابعادی که نیاز داشتیم بازطراحی کردیم. طرح را با پروژکتور روی پارچه انداختیم و در واقع پیاده کردیم. در مراحل بعدی خب باید پارچه میرفت برای گلدوزی و خب این بخش خیلی سختش بود و واقعاً همراهی آقای امینی را در اصفهان داشتیم چون این به یه نقطههایی که میرسید خیلی محکم میشد و سخت زیر چرخ میرفت و حتی بارها سوزن شکسته شد اما ایشان لطف کردند این کار را گلدوزی کردند. ما المانها و آبجکتهایی که توی در واقع دل کار بعد گرفت و جدا شد را ما آنها را روی پارچه جیر مشکی باز گلدوزی کردیم و خب حالا جلوتر میگویم که شکل گیری خود این آبجکتها هم به چه صورت بود. خب چارچوب، تهران ساخته شده بود و با پیگیری یکی از دوستان ما به دستمان رسید. ما ابتدا با نخ نامرئی وزن اصلی کار رو به چهارچوب متصل کردیم که به ریشهها نباشد. یعنی ما وسط به وسط چهارچوب را با نخ فیکس کردیم که جابجا نشود یعنی دقیقاً وسط به وسط قرار بگیرد و در مرحله بعدی بالا و پایین کار ما از چسب استفاده کردیم. چسبهایی که دوخته شده بود و حالا یه جورهایی اسمبل، یک جور ریشهها متصل شد بعد ما ریشهها را دوختیم یعنی در واقع خود بخش اصلی را به پارچه دوختیم که محکم باشد.

خب ما نیم متری ریشه پایین کار داشتیم و دو و نیم متر ریشه پشت کار. چون از بالا میرفت، برمیگشت به پشت و به پایین متصل میشد. ریشهها یک بخش عمدهای از چالش کار ما بود. چون بخش دو و نیم متریش خیلی گره میخورد یا خیلی در واقع هماهنگ کردنش سخت بود که بیاید دقیقاً به ریشههای پایینی برسد ولی چون ما یک بخش عمدهای از مفهوم کارمان بود روی آن ماندیم و حالا اجرایش کردیم.
یکی دیگر از چالش ریشهها این بود که یک جاهایی از کار کم میآمد و آنجا هر چند ریشهها با دستگاه بافته شده بود ما طی فرایند نمایشگاه بخشی از ریشها را دستی بافتیم و به کار اضافه کردیم مثلاً یک سری از گوشههای کار بعد اضافه شد به ریشهها. در مورد آبجکت هم که گفتم خدمتتان. ما روی پارچه جیر از هر المانی دو تا داشتیم پشت و رو به هم متصل میشد و میانش برای اینکه هم حجم بگیره و هم اینکه یک ایستایی داشته باشد فوم خشک قرار دادیم که خب وزنش را هم زیاد نکند و تک تک این آبجکتها دور تا دورش هم با دست دوخته شد چون که باید خیلی تمیز میبود و ما از چسب یا چیز دیگری نمیتوانستیم استفاده کنیم. چون مخاطب میتوانست بیاید و از نزدیک اینها را ببیند باید کاملاً تمیز اجرا میشد. ما یک سری خراش یا حالا پارگیهایی را روی پارچه ایجاد کردیم و نخها دقیقاً از نقطههایی که این خراشها ایجاد شده بود منتشر شدند یعنی تجمعشان از آن نقاط بود. به دو تا دالان ورودی آن فضای محوطهای که داشتیم متصل شدند و آبجکتها حالا به صورت معلق روی نخها نصب شدند.
خب اتفاقی که افتاد این بود که در نهایت این اثر برای ما ارسال شد اصفهان خدا را شکر و ما کار را گرفتیم. کار اصفهان آمد و فاطمیه که روضه داشتیم روضه هیئت هنر پنج شب این کار را توی دانشگاه اجرا کردیم. خب ما آنها را به یک لتهایی متصل کردیم. نخها را هر شب مجبور بودیم این لتها را جابجا کنیم که از آن محل رفت و آمد دانشگاه هم جمع بشود و بتوانند رفت و آمد داشته باشند و در نهایت هم که آن کار هنوز پیش ماست.
حیاتی: بین همه جملاتی که میتوانستند برای جملهی آخر انتخاب کنند دیدید چه چیزی را انتخاب کردند؟ این اثر همچنان پیش ماست! تیم خوب بچههای اصفهان را یک تشویق جانانه کنید. انصافاً فرایندی که بچهها طی کردند توی تولید این اثر چون من حالا مخصوصاً توی بخش ایدهپردازی چه چالشهایی با هم داشتیم میدیدم زحمت بچهها را و این پشتکاری که کار را رها نکردند خدا وکیلی. چرا دروغ… من تصور نمیکردم تمامش کنند یعنی چون این حجم کار را میتوانستم حدس بزنم برو حالا پارچه را پیدا کن، چالشهای پارچه را ببین، بدوز. گفتم اینها یک جایی یا ایدهشان را سطحش را پایین میآوردند یا مثلا بیخیالش میشوند ولی نشان دادند که ما راجعبه نسل جدید سخت در اشتباه هستیم. یک تشویق جانانهی دیگر. خب من این لابلای چیزایی بگویم ما به قول این دوست عزیزمان در سال ۰۴ چهلمین حلقه که حلقهی اولمان هست و دو سه تا اتفاق عجیب افتاده بدون اینکه دوستان به نظر من هماهنگ شده باشد. امروز یومالنکبه هست. یومالنکبه را اگر نمیشناسید و توی آن رویداد فلسطین شرکت کردید یعنی یا ما کارمان را خوب بلد نبودیم یا شما کوتاهی کردید که معمولاً دومی هست! چون ما کارمان را خوب بلدیم. یومالنکبه خب همونطوری که از اسمش هم معلوم هست روز نکبت هست. روزی که تقریباً دیگر قطعی شد که فلسطینیها از آن سرزمین بیرون رانده شدند و تاسیس رژیم صهیونیستی و الان نزدیک به ۸۰ سال هست که منتظر هستند که انشالله به خانههایشان برگردند. این همزمانی واقعاً طراحی شده نبود ولی ما توی همچین روزی هستیم گفتیم به این هم اشاره کنیم. خب ارائه بعدی ارائهی امیر علی عزیز اوحدی هست که جز شگفتانههای آن رویداد بود واقعاً برای خود من. او هم از کسانی بود که من فکر نمیکردم ایدهاش را برود عملیاتی کند ولی گویا رویداد قبلی رویدادی بود که خدا به ما نشان داد شما چند تا پیرمردی بیش نیستید که فکر میکنید بچهها این کارها را انجام نمیدهند و انصافاً حالا خودش میآید و کارش را توضیح میدهد. جز شگفتانههای رویداد بود. امیرعلی احدی از مشهد را با اثر لیلی خیلی تشویق کنید.
اوحدی: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و عرض ادب خدمت همه عزیزان. ممنون از اینکه وقت گذاشتید و اینجا هستید. جای دوست عزیزم ابوالفضل شریفی را همین اول خالی میکنم که توی اجرای این اثر خیلی خیلی به من کمک کرد و از او ممنونم. شرکت توی این نمایشگاه واقعا تجربهی جدید و پرچالشی بود و واقعا میتوانم بگویم فعالیت هنری من را به قبل و بعد از این رویداد میشود تقسیم کرد یعنی من خودم هم حتی فکر نمیکردم که بتوانیم این اثر را توی این ابعاد و با آن تکنیک مثل علی آقا که فکر نمیکردند بتوانیم اجرا کنیم خودم هم فکر نمیکردم بتوانیم اجرا کنیم ولی ایستادیم روی این ایده و خدا را شکر خب نتیجه خوب بود.
الان ساعت ۶ هست. بله فرض بکنید تا ساعت ۶ و ۱۰ دقیقه بچه شما، خواهر یا برادر کوچکتر شما دیگر پیش شما نیست و از این دنیا میرود یا هر کدام از عزیزانتان. واقعاً توصیف این حس خیلی دردناک هست و حتی فکر کردن به آن هم عذاب آور هست اما خب این مسئله، اتفاقی هست که دارد هر ۱۰ دقیقه توی فلسطین اتفاق میافتد و طبق آمار رسمی که اعلام شده البته اگر الان بیشتر نشده باشد هر ده دقیقه یک کودک توی فلسطین به شهادت میرسد و مسئله اثر لیلی در اصل همین کودکان هستند. به عنوان سند حقانیت فلسطین. اگر شما به تصاویر خندیدن کودکان نگاه کنید قطعاً حداقل یک حس خوب در شما ایجاد میشود از لبخند این بچهها و اگر حالا خیلی تاثیر زیادی هم روی شما نگذارند در هر صورت این دلنشین بودن و توی دل برو بودن به اصطلاح تو ذات بچهها هست اما خب انسان معاصر به چه سطح از رذالت میتواند برسد که چندین هزار کودک را توی چند ماه و مدت کوتاهی قتل عام بکند با ادعای پیشرفت دانش، روشنفکری و هزاران چیز دیگر. کشتار غیرنظامیها مخصوصاً کودکان، تنها سندی هست که رژیم اسرائیل و کلاً هر کسی که جنگی در این دنیا راه انداخته نمیتواند آن را توجیه کند چون کودکان هیچ سهم سیاسی و حتی سهم نظر دادن توی یک جنگ را هم ندارند چه برسد به اینکه بخواهند فعالیت نظامی بکنند و این مسئله را هیچ دادگاهی، هیچ قانونی نمیتواند توجیه بکند. تمام تلاش ما توی اجرای این اثر و ایده این بود که ذرهای از این فاجعه و این درد را توی مخاطب ایجاد بکنیم که به نظرم موفق عمل کرد چون ما زمانی که مثلاً روز نمایش کارها بود کسانی را میدیدیم که با چشمهای اشک آلود، چهرههای متاثر و اینکه مشخص بود که این کار رویشان اثر گذاشته و خب این بهترین لحظه به نظرم برای این اثر بود که تاثیر را روی مخاطبش گذاشته بود و خب توی کارهای کانسپچوال آرت و کارهایی که با مخاطب تعامل دارد ارزشمندترین ویژگیش میتواند همین باشد که روی مخاطبش اثر بگذارد. روی مخاطبش تاثیر واقعی و ملموس بگذارد که خب به نظرم خدا را شکر توی این کار تا حد زیادی این اتفاق افتاده بود و خب هر هنرمندی دوست دارد اثری که خلق میکند یک تاثیر عمیق روی مخاطب بگذارد. با آن ارتباط بگیرد و پیامش را از آن طریق منتقل بکند.
چالشهای ساخت:
برای اجرای اثر ما اول قصد داشتیم این لیلی و دمپایی و کفن و … را روی زمین و توی فضای باز موزه اجرا بکنیم ولی خب با اضافه شدن عنصر نور و صدا تصمیم گرفتیم که این اثر را توی گالری داخل موزه اجرا بکنیم. بزرگترین چالش ما برای اجرای اثر ایزولهی نوری فضای گالری بود و ما باید فضا را کاملا تاریک میکردیم که بتوانیم ویدئومپینگ را انجام بدهیم و آن سیستم نورپردازی که دیدید را به خوبی بتوانیم اعمال بکنیم که خب ما این مشکل را با نصب دوتا پردهی مخمل حل کردیم. یکی توی ورودی اصلی بود. یک پردهی دولت مخمل مشکی که ورودی اصلی نصب میشد و یک پردهی سرتاسر مخمل کمی جلوتر با فاصلهی تقریبا یک و نیم متر از ورودی نصب میشد و اینجوری وقتی که بازدید کننده از ورودی اصلی وارد میشد نور فضای بیرون به داخل و اثر که جلوتر بود نمیخورد و مشکلی را ایجاد نمیکرد و خب از همین طریق دوتا راه ورودی هم برای گالری ایجاد شد و مخاطب وقتی وارد فضای گالری میشد میتوانست از قسمت چپ و راست وارد فضای اجرای اثر بشود و در جلوی پرده میایستاد و اثر را در انتهای گالری تماشا میکرد. برای کشیدن لیلی ما اول دو تا تخته ام دی اف خام را رنگ مشکی زدیم و یکی را روی زمین و بعدی را روی دیوار نصب کردیم و سه خانهی لیلی روی زمین نصب شد و بقیهی خانهها روی دیوار روبرو. دمپایی روی خانهی اول گذاشته شد و کفن هم خانهی دهم آویزان شد با نخ نامرئی بعد از آن ما فضای اطراف اثر را با پردهی مشکی پوشاندیم که خب سفیدی دیوارها توجه مخاطب را به خودش جلب نکند و تمام تمرکز روی اثر باشد. برای نورپردازی ما از یک ویدئو پروژکشن معمولی استفاده کردیم و تکنیکش هم خب ویدئومپینگ بود که نقطههای نوری سیاه سفید را توی پروژکشن پخش میکردیم و به صورت نورپردازی دیده میشد و اگر دقت کنید نورپردازی را طوری انجام دادیم که شبیه خود بازی لیلی باشد و چشم مخاطب را به خوبی هدایت بکند تا آن نتیجهای که ما میخواستیم را داشته باشد. صوت اثر ما به سه بخش تقسیم میشود. یک بخش که خانه ۱ تا ۹ هست ما فضای آمبیانس شادی بچهها، بازی بچهها و همچین فضایی را داریم. بخش دوم میشود زمانی که خانهی نهم خاموش میشود و ما نه نوری داریم نه صدایی و یک مکث کوتاه ایجاد میشود بعد داخل همین مکث ما صدای جت جنگنده و اصابت موشک را میشنویم و همزمان با صدای این اصابت خانه دهم ظاهر میشود و ما وارد یک فضای ملتهب و بخش سوم صوتمان میشویم که حالا صدای آمبیانس آمبولانس تویش استفاده شده، گریه و فریاد و اینجور مسائل. در انتهای صوت اثر هم که حالا یک ذره نورها تاریک میشود یک کودک فلسطینی یک آیه قرائت میکند. آیه ۲ سوره قصص. « تلک آیات الکتاب المبین» که خب این آیه از دو جهت به نظرم خیلی مربوط به مسئله فلسطین میشود. یکی اینکه خب خود کودک فلسطینی یعنی صدای قرائت یک کودک فلسطینی استفاده شده و دومین مسئله اینکه سوره قصص، ماجرای حضرت موسی و فرعون را روایت میکند که خب به نظرم از این جهت هم با فلسطین مرتبط میتواند باشد و معنی خود آیه هم اگر دقت بکنیم ارتباطاتی میتواند به اینکه بچه ها الان در فلسطین سند حقانیت هستند و فلسطین در کل امروز مرز حق و حقیقت هست به نظرم این ارتباطات را میتوانیم ببینیم.

با استفاده از ایدهی این اثر بچههای هیئت هنر زحمت کشیدند و با هماهنگی عزیزان فلسطینی یک ویدئوی کوتاه هم در خود فلسطین ساخته شد با ایده این اثر و خدا را شکر که این ایده به صاحبهای اصلیش رسید و خیلی من دوست داشتم که شما عزیزان همه بتوانید اصل اثر را توی نمایشگاه ببینید و قطعاً درک متفاوتی از آن فضا پیدا میکردید و تاثیرگذاریش خیلی بیشتر بود. امیدوارم که حرفها مفید بوده باشد و وقت شما را هدر نداده باشم. ممنون از توجهتان.
حیاتی: بعد از اینکه اثر آقا امیرعلی توی نمایشگاه به نمایش در آمد این اثر را ما به بچههایی که توی غزه بودند رساندیم که اولا این کار را ببینند. البته در مورد همهی آثار این کار را کردیم که ببینند یک عده اینجا به فکرشان هستند و دارند برایشان کار میکنند. حالا دوستانی که ما آنجا داشتیم. بعد از اینکه اثر را دیدند و خیلی نسبت به آن در واقع حس خوبی داشتند توی همکاری با آن عزیزان یک تکملهای در واقع به آن اثر به لحاظ رسانهای زده شد. یک فیلمی شد که فکر میکنم حدود ۴۰ ثانیه است و به جشنوارهی ۱۰۰ فرستاده شد. آنجا هم از آن تقدیر به عمل آمد. این را الان با هم ببینیم بعد دوباره انشالله در خدمتتان هستیم. عزیزانی که این ویدئو را توی غزه میساختند حالا ما انشالله بعد از این پشت صحنهی این ویدئو را میبینیم. سه بار این ویدئو به صورت کامل ساخته شده. لابهلای ساخت این ویدئو انفجارهای مختلف آنجا اتفاق افتاده که باعث شده کار متوقف بشود و توی غزهی کوچیک حدود 40-45 کیلومتری که مدام در حال بمباران هست فاصلهای نیست که ما بخواهیم بگوییم هرجایش را بزنند آن صدا توی همه جای در واقع آن ناحیه شنیده میشود. بارها باعث شده بود این متوقف شود و حتی این ویدئو با زحمت زیادی ساخته شد و به دست ما رسید اینجا تا انشالله پشت صحنهی این کار را هم ببینیم نثار همهی کودکان شهید و همهی شهدای این یکی دو سال غزه مرحمت کنید یک صلوات بفرستید.. ما این ویدئوهایی که توی غزه دارد ضبط میشود را به واسطهی یک دوستی که توی کارگاههای به مناسبت روز قدس که در ایران برگزار شده بود و شرکت کنندههای خارجی هم داشت پیدا کردیم. یک جوان در واقع گرافیستی به اسم آقای ساعد حسونه که سالها قبل توی رویدادی در مشهد اتفاقاً به اسم عودتالقرن ما با او آشنا شدیم از غزه آمده بود مصر و از مصر آمده بود ترکیه از ترکیه توانسته بود ایران بیاید. چون ایران آمدن برای عزیزانی که توی سرزمینهای اشغالی زندگی میکنند کار سادهای نیست. آنجا ما با هم دوست شدیم. ایشان گرافیست بود و گرافیست هست و کار خبرنگاری هم همچنان انجام میدهد همزمان و این سالها ما با هم دوست بودیم و ما خیلی از وقایع درون آن سرزمین را به واسطهی ایشان میشنیدیم و آشنا میشدیم. الان هم با کمک ایشان خیلی از این کارها دارد انجام میشود. ایشون سال گذشته همسر و پسر بزرگش شهید شدند و چهار فرزند دیگرش که باقی مانده بود در جنوب غزه بودند و خودش در شمال غزه چند ماه در اسارت صهیونیستها بود. حالا یک توضیحی هم توی پرانتز بدهم که اسارتهای صهیونیستها چند مدل دارد. یه مدلی که شما مثلاً به زندانهای مخوف منتقل میشوی و سالها توی آنها هستی. یک مدل، مدل بازداشتی هست یعنی مثلاً ۶ ماه هستی حالا توی چه شرایطی و با چه وضعیتی که شکنجهگونه است واقعا و بعد آزادشان میکنند و این دوست ما از نوع دوم در یک بازداشت حدود ۶ ماهه بود و فکر کنید توی این مدت بچههایش بدون سرپرست و رها بودند تا این بتواند به آنها برسد و یک وضعیت فجیعی داشت.