سلام، به همهی عزیزان خیر مقدم میگویم.
خیلی خوشحالم که در کنارتان هستم و میخواهم خیلی ساده از اینجا شروع کنم که تصویر ساختن کار بسیار سختی است. بچههایی که فوتومونتاژ کار کردهاند یا فرایندهای عکاسی صحنه را دنبال کردهاند، یا حتی نقاشی دیجیتال، کلاً یک فرایند است که طولانی و زمانبر است. من هم همیشه علاقهمندم در لبهی تکنولوژی حرکت کنم. حالا تا حدی که در حد وسع خودم بتوانم، این کار را انجام میدهم.
از بچگیام، فکر میکنم از پنج شش سالگی، اولین نرمافزارهای دیجیتال ایمیج و نرمافزارهای ایمیج پراسسینگ، مانند فتوشاپ، پریمیر، و هر نرمافزاری که در حیطهی جهان گرافیک و جهان سینما مورد استفاده قرار میگیرد، تقریباً یاد گرفتم. بعدش وارد جهان سهبعدی شدم، سالها عکاسی هم کردم و همیشه دوست داشتم یک تصویر واقعی ارائه بدهم و تصویری که وقتی شما اول به آن نگاه میکنی، در پنج ثانیهی اول متوجه نشوی که آقای مصطفی چمران مگر همچین تصویری هم از خودش داشته، یا مثلاً مگر ممکن است ایشان سلفی بگیرد، در موقعی که گوشی نبوده که بخواهد به یک چنین تکنولوژی برسیم که چنین فضایی داشته باشد. حالا راجع به درست و غلط، جنس تصویر خوب به واقعیت نزدیک است و اساساً من خیلی از جهان نقاشی دور بودم. علاقهمند نبودم که چیزی را ارائه دهم که یک وهم و یک خیال دارد و دوست داشتم همه چیز واقعی باشد و یک تجربهی زیستی امروزی، انگار شهدا را به تصویر بکشیم. حالا این جنس تصاویر بیشتر یک مجموعهی زیادی است، تقریباً ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ تصویر که ساخته شده و سعی کرده که در شرایط خاص و متفاوت به واقعیت نزدیک شود. مثلاً اگر بخواهیم روایت داشته باشیم، به طور کلی خیلی دوست داشتم این اتفاق بیفتد که ما به جایی برسیم که بتوانیم این مرز را از بین ببریم تا به واقعیت خیلی نزدیک شویم. هر آنچه را که دلمان میخواهد در تصویر بتوانیم به عنوان یک پارامتر کنترل کنیم. حالا این تا حدی امروزه اتفاق افتاده است. احساس میکنم در آینده این اتفاق بیشتر رقم میخورد که ما بتوانیم پارامترهای بیشتری از یک تصویر را کنترل کنیم و به واقعیت بیشتر نزدیک شویم و دیگر آن مرز را از بین ببریم و هر آنچه را که در تصویر به عنوان یک دغدغهی ذهنی وجود دارد، بتوانید به آن نزدیک شوید.

یک نکتهی دیگری که خیلی برایم اهمیت دارد، این است که من سالها در تصویر کار کردم و عکاسی هم کردم، یعنی یک پیشینهی قبلی وجود داشته که حداقل بتوانم جنس تصویر را بشناسم. مثلاً تصاویری که با لنز واید عکاسی میشود با لنز تله چه تفاوتی دارد. اتفاقاتی که به فرض در پرسپکتیوش میافتد و اتفاقاتی که در خود تصویر ممکن است به عنوان یک ملاک در نظر گرفته شود، چه رفتاری دارد. حداقل این که با هوش مصنوعی بتوانم به چیزی برسم که یک ابزار جدید و صرفاً یک تجربهی متفاوت است که میخواستم ارائه دهم. و حداقلش این است که از تصاویری که مثلاً از مرتضی آوینی میدیدم، خسته شده بودم و احساس میکردم باید یک سری تصاویر جدید خلق شود و من بتوانم با آنها ارتباط بگیرم.
برایم جذابیت داشت و یک اعجازی داشت که ما میتوانیم یک چنین جنس تصویری را بسازیم. البته این را هم بگویم که همهی این تصاویر قابل ویرایش و ادیت هستند، یعنی من جایی اصلاً به این تصاویر دست نزدم. چرا؟ به خاطر اینکه اگر آن تصویر ساخته شده، حالا تا حدی کنترل شده که به چنین نتایجی برسد، باگ دارد و پر از مشکل است. چرا خب؟ استیجی که از هوش مصنوعی تا حالا رشد و توسعه پیدا کرده، همین چیزی است که شما میبینید. اگر قرار باشد صفر تا صد کامل و یک تصویر بینقص باشد، احساس میکنم خب خودم میتوانستم صفر تا صد این را بسازم.
نکتهی بعدی این است که الان هوش مصنوعی یک قدرت دارد. احتمالاً اگر شما بخواهید آن را به صورت دستی بسازید یا چنین تصاویری را تولید کنید، خیلی زمان میبرد. الان یادگیری با هستهی مرکزی خود هوش مصنوعی صورت میگیرد و شما با پنجاه تا شصت تا تصویر به فرض میتوانی یک شخصیتی را برایش ترِین بکنی. آن یاد میگیرد و میتواند تصاویر مختلف دیگری را برای شما بسازد. اتفاق خوبی است و بنظرم هرکس میتواند روی چهرهی خودش اول این کار را بکند، ببیند چقدر به واقعیت خودش نزدیک است. من خودم مثلاً به حالتهایی رسیدم که جاهایی حتی عکاسی بیمعنی میشود که من خودم را در هر پوزیشنی یا در هر صحنهای که بخواهم، میتوانم متصور شوم. حالا فضایی که برای شهدا هم یک تصاویر ذهنی و تمثیلی است که در این دورانی که الان بیشتر دوران جنگ و این فضاها است، به آن رسیدم. این تصاویر تصاویر محدودی بودند. یک بخشش خب کارفرما داشته که تولید شده، یک بخشش هم که برای کشور ما بوده و برای دغدغهی ذهنی خودم بوده که تصاویر را تولید میکردم.
حالا یک بخشش فضای اکشن دارد که ما در واقع شرایطی را در آن صحنه میدیدیم. حالا باز هم میگویم، جنس چیزی که در ذهن من از شهدا شکل میگیرد، آن زیستشان و اتفاقاتی که افتاده، خیلی متفاوت است. البته دسترسیهای من کامل نبود برای اینکه بخواهم از یک سری از شهدا تصویر بسازم ولی مثلاً اگر اسنادی دستم بود، طبیعتاً تمام آن تصورات و آن تصاویری که خیلی هامون اگر ببینیم، ذهنیتمان به هم میریزد، اگر من دسترسی داشتم، طبیعتاً همهی آنها را ترِین میکردم و شروع میکردم به داستانپردازی کردن و دوست داشتم که بگویم برای چه اینها را کار کردم. بیشتر فضایش این شکلی بود که از شهید آوینی یک سری خاطرات میشنوید، مثلاً در روایت فتح، پشت دوربین چنین اتفاقی افتاده است. خب شما عکسی از این صحنه دارید؟ فیلمی دارید که آوینی این را گفته باشد؟ ولی خب همه شاهدان در صحنه این را به عنوان یک شاهد عینی راجع به آن مسئله میگویند. من میخواستم اینها را شبیهسازی کنم، پلانهای این شکلی را ببینیم یا مثلاً آوینی دربارهی کارگردانی صحنه، پشت صحنه در لابراتوار، اتفاقاتی از این دست. بیشتر اینها مد نظرم بود که مثلاً اگر شهدا در حرم علیبنموسیالرضا بودند، به چه شکل بودند؟ فضای ذهنیشان یا فضای این شکلی چگونه بود؟ حالا باز هم میگویم، طبیعتاً با مشکلاتی مواجهیم ولی من این مشکلات را هم دوست دارم. چرا که احساس میکنم با تکنولوژی دارم تجربه میکنم و جلو میآیم و با تمام مشکلاتی که دارد، الان به این تصاویر رسیدهایم. احتمالاً بعدها خیلی متفاوتتر و پارامتر بیشتری را همیشه کنترل میکرد. هنوز ما به جایی نرسیدهایم که بتوانیم تمام پارامترهای تصویر را کنترل بکنیم. اگر آن، امروز اتفاق بیفتد، من قطعاً دیگر عکاسی نمیکنم. برای من حداقل خیلی از زمینههای عکاسی بیمعنی میشود.
فارغ از بحث مستند، در عکاسی تبلیغاتی شما میخواهی از یک محصول عکاسی کنی، خب چه نیازی داریم که آن صحنه را کامل چیدمان کنیم و بسازیم؟ کاری به این تجربه ندارم که در آن چه اتفاقی میافتد، ولی احتمالاً ما نسل خوششانسی بودیم که توانستیم قبل از هوش مصنوعی را ببینیم و در حین هوش مصنوعی باشیم، و بعدش رو هم تجربه کنیم. نسلی که با هوش مصنوعی رشد میکند، احتمالاً خیلی از آن فرایندها را دیگر ممکن است تجربه نکند و الان مثلاً برای حیطهی فشن و استایل هم به همین شکل است. دیگر شما نیازی نیست که مدل را بردارید و بخواهید هی لباسش را تغییر دهید. همه چیز را با چند کلیک ساده میتوان تغییر داد و لباسهای مختلف را در بدن یک مدل متصور شد و این اتفاق، اتفاق خوبی است به نظرم. خیلی از زمینهها دیگر به هر حال در آینده از بین میرود. البته این جملهی من نیست. اگر کسی دنبال اصالت اثر باشد، فکر کنم چند وقت پیش مصاحبهای از نیک فرند، یکی از بزرگترین عکاسان قرن که عکسهایش را احتمالاً دیدهاید، خواندم که مصاحبهای داشتند مبنی بر اینکه خب ایآی الان در واقع تصاویری را که شما با آن همه حجم صحنهپردازی انجام میدهید، با چند کلیک ساده میتواند انجام دهد. نکتهای که هست، این است که اگر من بروم تصاویری شبیه به یک عکاسی را تولید بکنم، کسی اسم من را به یاد نمیآورد چون اصالت اثر برای کس دیگری است.
الان فعلاً در جهانی که امروز در آن زیست میکنیم، در جهان آکادمیک فتوگرافی ایآی نیست و ایآی هم فتوگرافی نیست، یعنی عکاسی با هوش مصنوعی کاملاً دو مقولهی مجزا است. این که حالا ما به آن اعتبار میدهیم یا نمیدهیم، به نظرم باید یک مقدار زمان بگذرد تا ببینیم جهانیان و انسانها به آن این اعتبار را میدهند یا نه. آیا فردا با آن به عنوان یک تصویر واقعی رفتار میکنند یا به عنوان تصویری که حتی بشه بابتش پول بدهی. من فکر نمیکردم کسی بابت یک تصویری که با ایآی ساخته شده، پول بدهد. درست است که فرایندی طول کشیده و سخت و پیچیده است و خیلی از فرایندهای تکنیکال در آن پیادهسازی شده، ولی فکر نمیکردم کسی بابت تصاویری که با ایآی ساخته شده، پول بدهد و یک تعداد عجیب و غریبی از آثار را، افراد مختلف به من هزینه کردند و آثار و فایل اصلی آنها را گرفتند. من خودم فکر نمیکردم این اتفاق بیفتد. من فکر میکردم همیشه باید در یک کارگاهی باشم، احتمالاً نقاشی کار کرده باشم، زحمتش را دیگران دیده باشند و تا بیایند ارزش اثر را بفهمند و در واقع هزینه را بابتش پرداخت بکنند. احساس میکنم برای مخاطبم دیگر این مسئله نیست که حالا چقدر بابت این زحمت کشیده شده تا پولی بابتش پرداخت کند، ولی وقتی تصویر ذهنی آدمها را ارائه میدهی، دوست دارند هزینه بکنند یا حتی تصویری که به ذهنیتشان نزدیک است یا حداقل برایشان خاص است، این کار را انجام میدهند.
حالا نمیدانم، شاید من این کار را انجام دادم و یک پیشینه و سابقهای داشتم و افراد اعتماد میکردند و پول را میدادند. نمیدانم اگر یک آدمی از بیرون بیاید و همین الان در لحظه پشت هوش مصنوعی بنشیند و تصویری را تولید کند، آیا شما حاضری بابتش هزینه کنی؟ هنوز به آن شک دارم ولی من فضایم این شکلی است که احساس میکنم آدمی که الان در لحظه پشت هوش مصنوعی مینشیند و شروع به کار کردن میکند، احتمالاً آرتیستی که پنجاه سال است یک کاری را انجام داده، الان در درجهای است که میتوانم بگویم خب، من هم میتوانم همهی اینها را به صورت دستی تولید کنم. همهی آرتیستها، احتمالاً کسی که فوتومونتاژ بکند، میتواند تمام تصویری را که شما میبینی با فوتومونتاژ انجام دهد. یک بخشش هم عکاسی است. بحث هوش مصنوعی اینجا زمان است، یعنی من میتوانم در یک زمان خیلی کوتاه به کیفیتی برسم که تجربههای بیشتری بکنم. من کلاً این شکلیام که در زندگی کارهای دیگری هم هست، یعنی من باید تجربههای دیگری داشته باشم. تمام دغدغهی زندگی من ساخت تصویر نیست ولی ساخت تصویر آنقدر کار سختی است که وقتی من چرا بابت یک پوستر فیلم سینمایی مثلاً لاتاری یا ماجرای نیمروز، باید بنشینم ۱۷ روز مونتاژ کنم؟ اصلاً منطقی نیست، بابت آن پولی هم که تازه میگیرم، اصلاً منطقی نیست. چرا؟ من دنبال یک راه فرارم برای اینکه آن زمان را کمتر کنم. اساساً آدم تنبلیام و دوست دارم راحتترین راه را برای رسیدن به آن نتیجه انتخاب کنم. ایآی هم میبینید که خیلی سریع این نتیجه را به ما میدهد.
حالا جنس تصاویر مختلفی ساختهام، یک بخشش را نمیتوانم نمایش بدهم و انشاالله بشود آنها را هم نمایش دهم.خیلی زیاد ساختهشده اند. من توی چهار ماه ۷۰۰۰ فریم ساختم. توی یک ماه ۲۰۰۰ فریم از شهدا. من اگر کل زندگیام را هم میگذاشتم که بخواهم راجع به شهدا تصویرسازی انجام بدهم، یا حداقل ذکر و یاد شهدا را در جامعه بیشتر بکنم، در صفحهی خودم نسبت به دوستهای خودم، بیشتر یادشان بکنیم، احتمالاً نمیتوانستم کار بکنم. ۲۰۰۰ تا تصویر اگر میخواستم در کل زندگیام بسازم، حتی به نظرم به ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا هم نمیرسید. زمان ما محدود است و من همیشه وقتی با رفقا صحبت میکنم، میگویم برای هزارهی اول زندگیات برنامه داری؟ میگوید نه، ولی میگویم من دارم. مثلا دوست دارم صده اول بروم درس بخوانم و توسعه بدهم، صدهی دوم مثلا خانواده تشکیل میدم، صدهی سوم رو میرم جهان رو میگردم… یعنی من اگر هزار سال عمر میکردم، احتمالاً کارهای زیادی میکردم و عمیق وارد آن ها میشدم. در این عمر محدودی که ما داریم، طبیعتاً ساخت تصویر هم برای من خیلی سخت بود. چون سالها باید نورپردازی میخواندم، بعد میرفتم پرسپکتیو میدانستم و باید طراحی میدانستم. رشته خودم انیمیشن بوده، وارد نرمافزارهای سهبعدی میشوی. بعد یکهو میبینی که اوه، چقدر همه چیز فیزیکال است و چقدر همه چیز مبتنی بر واقعیت است. تو باید دو تا دکمه را بزنی تا همه چیز آنجا فوتوریالیستیکی یا خیلی واقعگرایانه، رئال رندر شود. بعد باید بروی هزار تا پارامتر، مثلاً ضریب شکست نور در آب، ضریب شکست نور در عسل را یاد بگیری. چرا ما باید با اینها مواجه شویم؟ تا بتوانیم یک تصویر بسازیم. ببینید چقدر باید دانش اتفاق بیفتد و باید تو مطالعه بکنی تا بتوانی یک تصویر واقعی بسازی، هایپر رئال بسازی. من فرایندی را طی کردم که برای خودم یک مقدار عجیب و متفاوت بود. من از عکاسی شروع کردم، بعد رفتم در انیمیشن، بعد رفتم سراغ تریدی، بعد رفتم سراغ دیزاین و گرافیک، بعد یک تایم هنرهای اسلامی خواندم، رفتم نقوش اسلیمی و اینها کار میکردم، علاقهمند بودم به آن حیطه بعد آمدم بیرون و دوباره رفتم در حیطهی فوتومونتاژ، بعد حیطهی کامپوزیت، بعد آمد و رفت حالا توسعهی تصویر با هوش مصنوعی. یعنی میخواهم بگویم همهی اینها به هم کمک کرده که شاید من الان اینجا وایسادهام و اگر این تجربهها را نمیکردم، احتمالاً هیچ وقت نمیتوانستم این کار را انجام دهم و کلاً دوست داشتم این توسعه که دارد شکل میگیرد و نرمافزارهای متفاوت میآید. شاید این یک مریضی باشد، ولی نرمافزاری نیست در دنیا که در حیطهی مثلاً انیمیشن و گرافیک و حیطههای ایمیج پراسسینگ وجود داشته باشد و من آن را نصب نکرده و تجربه نکرده باشم. از بچگی مثل بازی به آن نگاه میکردم و انگار یک تجربهای است که انگار شما با نرمافزارها بازی میکنی و حالا میخواهی خلق بکنی.
یک دغدغهی ذهنی که همهاش دوست داری یک تجربهی تازه انجام بدهی، متفاوتتر بسازی و متفاوتتر نگاه کنی. علاقهمندم نقطهی سر خط بگذارم و بگویم خب باشد، همه این کارها را دارند انجام میدهند، من میروم یک کار دیگر انجام میدهم، متفاوت. چیزهای سختتر را مثلاً تجربه میکنم. اتفاق این شکلی بیشتر برای من رقم خورد و الان در هوش مصنوعی دارم کارهای مختلف انجام میدهم. علاقهمند بودم هوش مصنوعی بسازم ولی دیدم هزینهی نگهداریاش خیلی وحشتناک زیاد است و هوش مصنوعی بومی ایرانی نداریم. یعنی الان تمام هوش مصنوعیهای دنیا را شما باید مثلاً ترِین بکنید یا بخواهید به روشهای تخصصیتر یک تصویری که مد نظرتان است را بسازید ولی همهمان میدانیم که هیچ هوش مصنوعی تصور درستی نسبت به زورخانه ندارد. مثلاً به فرض یک فردی را در خانه میگذارد که دارد زور میزند، نمیداند که این یک ورزش باستانی در ایران است که یک قدمتی دارد. به احتمال زیاد هوش مصنوعیهایی که الان همهشان در دنیا ریلیز شدهاند و داریم با آنها کار میکنیم، به درد ما نمیخورند، یعنی هوش مصنوعیهای بومی ایرانی نیستند که با تصاویری که ما میسازیم، بخواهد این اتفاق بیفتد.
حالا خیلیها میپرسند چرا عکاسی میکنید؟ ما یک تیمی داریم، نور همهچیز است که نود و خوردهای هفته است با بچهها کف تهران بودیم و از همهجا عکاسی کردیم. من همیشه اینجوری متصور میشوم که اگر روزی بخواهند هوش مصنوعی بومی بسازند و بگویند از محلهای مثلاً ولنجک، ما احتمالاً خیلی مجموعههای مختلف عکاسی کردهایم یا مثلاً از جنوب شهر یا جاهای مختلف، با جزئیات و نمای باز. احتمالاً خیلی مثلاً با ۱۰۰، حداقل ۵۰ الی ۱۰۰ عکاس، جاهای مختلف را رفتهایم. احتمال اینکه بتوانیم به آن مجموعه کمک بکنیم که بتواند یک هوش مصنوعی بسازد که بتواند شناسهی هویت یک خیابان مثلاً در تهران را هم داشته باشد، داریم. یعنی احساس میکنم که همهی اینها باید به همدیگر وام بدهند و ساخت تصویر و ارزش تصویر، وقتی ارزشش بیشتر میشود که ما آن صحنه و لحظه را نداریم. مثلا در جنگ این اتفاق افتاد که ما وقتی داریم عکاسی میکنیم، راحت گذر میکنیم و وقتی جنگ شد، آن ساختمان دیگر نبود. حالا قبل و بعدش خیلی معنا پیدا میکند که ما تاریخ شفاهی هستیم، انگار تاریخ مصور آن لحظه در شهر تهران بودیم.
خلاصه دغدغهام خیلی به رئال و جهان واقعی نزدیکتر است. من دوست دارم دروغ بگویم، از بچگی هم دوست داشتم دروغ بگویم، دروغ تصویری البته! چرا؟ به خاطر اینکه همیشه دوست داشتم وقتی تصویری رو به یک نفر نشون میدهم، بگه خب این چیه؟ بعد لایههایش را تک به تک خاموش کنم و بگویم که این تصویری که میبینی اصلاً واقعی نیست. چطور شما سوپرمن پرواز میکند، مینشینی میبینی؟ مگر واقعی است؟ قطعاً نه. حالا خب چرا میبینی؟ آنقدر مبتنی بر واقعیت، آنقدر نور فیزیکی و آنقدر همه اتفاقات در صحنه واقعی شکل میگیرد که شما باورش میکنی. جملهای از پیتر جکسون است که میگوید: کسی که جهان واقعیت خودش را نشناسد یا جهان رئال را نشناسد، هیچ وقت نمیتواند جهان سورئال درستی خلق کند یا جهان فانتزی خلق کند. دیگر فکر کنم ارباب حلقهها و هابیت یا خیلی از آثار فاخر آن ژانر را ساخته. این برایم خیلی جذاب است که احتمالاً کسی که رئال را نمیشناسد، نمیتواند بعداً حالا تخیلات مختلفی را داشته باشد و این خیلی برایم جذاب بود که بتوانم این کار را انجام دهم.
تمام. اگر شما نکتهای دارید، بگویید من بگویم.