ببعی قهرمان/حلقه تحلیلی

103
0

سیادت: عرض سلام و ادب دارم خدمت همه عزیزان. خب با همدیگر به تماشای فیلم ببعی قهرمان نشستیم و الان در خدمتتان هستیم با یک بررسی حالا یک مقدار با جزئیات بیشتر خدمت آقای صفارزادگان کارگردان اثر، آقای مشهوری تهیه‌کننده، آقای بزرگ‌زاده کارشناس حوزه انیمیشن و بنده به عنوان مجری برنامه در خدمتتان هستیم. خب الان که ارائه را می‌شنیدیم یک بخشی که برای خیلی‌ها جذاب‌تر بوده به خصوص اینکه تقریبا اکثر حالا دوستان نسخه دو بعدی کار را فکر می‌کنم دیده‌اند. نسخه‌ای که خیلی خب جذاب بوده، من خودم توی خانه وقتی می‌خواهد بنشیند ببعی را ببیند با خیال راحت می‌گویم برو ببین بعداً بازی می‌کنیم و از لحاظ محتوایی کار خیالم راحت هست. این دردسرهای تبدیل دوبعدی به سه‌بعدی حالا شما گفتید بعضی جاها یک ری‌برندینگ است دیگر این تبدیل فضاهای دو بعدی نسبت به سه بعدی را می‌خواهم یک مقدار بیشتر باز کنیم و این دردسرهایی که توی این حوزه داشتید و تغییراتی که ایجاد شده را مقداری بیشتر برایمان باز کنید.

صفارزادگان: خواهش می‌کنم. عرض ادب دارم مجدد. تمام این موضوعات انتخاب هست؛ یعنی شما می‌توانید انتخاب کنید که شبیه پروژه‌تان باشید یا نباشید اما موضوع مهم‌تر این هست که به این فکر کنید که آینده‌ی آن پروژه چیست. وقتی زیر بار مسئولیت یک پروژه‌ای می‌رویم که حس می‌کنیم پروژه‌ی خودمان هست و برایش داریم قدم برمی‌داریم و از اساس طراحیش می‌کنیم مثل یک بچه‌ای می‌ماند که از صفر بزرگ کردیم و رشدش دادیم و حتی تغییرش هم برایمان سخت هست یعنی وقتی خود ما که حالا یک خرده بچه‌هایمان دارند سنشان بالاتر می‌رود می‌بینید دارد از کودکی به نوجوانی می‌رود و دارد عوض می‌شود خودمان برایمان سخت هست اصلاً یک جایی پذیرش نمی‌کنیم؛ اما این سختی را باید به جان بخریم و به این فکر کنیم که عیبی ندارد آینده‌ی آن پروژه و آن بچه مهمتر هست و وقتی وارد مقابله با تکنیک‌های مختلف می‌شویم می‌بینیم که خب باید انتخابی بکنیم که در تکنیک بتوانیم موفق عمل کنیم؛ پس مجبوریم که از آن شاخص‌های ابتدایی که در طراحی داشتیم فاصله بگیریم. برای خودم هم خیلی سخت بود. دیزاین پروژه‌ی دو بعدی و سریال کار را خب خودم تقریبا صفر تا صد انجام دادم و رویش تحقیق خیلی درستی انجام دادیم با کمک دوستان که چه سبکی باشد که قابل ارائه باشد؟ چقدر این مینیمالیست‌ها تویش رعایت بشود؟ حتی بازار هدف مشخص کردم خیلی جدی بازار شرق برایمان بازار مهمی بود. رفتیم سراغ طراحی و دیزاین کاوایی و اتفاقاً دوستانی که از چین کار را خواستند یکی از نکات قوت کار را در این دیدند که اصلا چون کاوایی هست می‌خواهیم. هیچ موضوع دیگری بینمان نیست؛ حتی محتوایش برایشان مهم نبود. بماند که خب بعد محتوا هم برایشان مهم شد ولی نه اینکه آن هم جایگاه خودش را دارد یعنی می‌خواهم بگویم که وقتی اساس را درست در نظر بگیریم و مطمئن باشیم که من به عنوان والد همیشه دلسوزترم. اگر انتخابی می‌کنم که برند تبدیل بشود به یک چیز دیگر مطمئن باشید من خیلی چیزها را در آینده‌اش دیدم ولی در کل انتخاب هست. اینجوری نیست که بگوییم که چرا باید این اتفاق بیوفتد.
 موضوع بعدی اینکه خب تفاوت تکنیک مخاطب را توی سالن ممکن هست شوکه کند ولی پنج دقیقه، ده دقیقه که از کار بگذرد مخاطب وارد داستان می‌شود؛ دیگر این را کنار می‌گذارد. پذیرش می‌کند که خب با یک ببعی سر و کار دارد که این دفعه توی شهر نیست. توی یک روستا هست. با یک ببعی سر و کار دارد که شاید حتی شناسنامه شخصیت متفاوت‌تری دارد؛ اما خود اسم ببعی دارد کار انجام می‌دهد و این اثبات می‌کند که شما اگر بتونید برندسازی انجام بدهید به معنای واقعی در هر پروژه‌ای می‌توانید با آن قدم بردارید. خود آن اسمه مهم هست. شما اسم خیلی از برندها را الان می‌توانید بیارید که بگویید اگر لیوان هم بزند من می‌خواهم. در صورتی که تخصصش نیست و اسم می‌تواند کار انجام بدهد. موضوع اقتصادی برای ما موضوع مهمی هست. چرا من همیشه از برند استفاده می‌کنم برای ببعی؟ چون شرط بقای یک محصول، شرط بقای یک فرهنگ حتی، اقتصاد است. شما نمی‌توانید اقتصاد را از آن حذف کنید پس من مجبورم طوری قدم بردارم که ضمانت اقتصادی در آن وجود داشته باشد. این کلیاتی هست که به ذهنم می‌رسد.

سیادت: شاید بخواهم اینطوری بگویم که چه چیزهایی را از دو بعدی حفظ کردید برای سه بعدی؟ معمولا وقتی بخواهد همچین تغییری ایجاد بشود احتمالاً حالا تیم شما و دوستان با خودشان فکر می‌کنند چه چیزهایی را باید نگه داریم و چه چیزهایی را باید حذف کنیم و تغییر بدهیم؟

صفارزادگان: حالا توی گرافیک اگر بخواهم بگویم که تقریبا یک سیلوئتی از کاراکتر قهرمان داستان که خود ببعی هست حفظ شده و اسامی بقیه وگرنه چیز دیگری نیست. خود کاراکتر ببعی برایمان مهم بود. سعی کردیم آن را تا جای ممکن حفظ کنیم و تقریبا بقیه کاراکترها همه ری‌دیزاین شده و به گرافیک در واقع پروژه نزدیک شدند. نه گرافیک کاراکترهای سریال.

سیادت: آقای بزرگ‌زاده شما اگر صحبتی در این زمینه دارید بفرمایید.

بزرگ‌زاده: بسم‌الله الرحمن الرحیم. سلام و عرض خیر مقدم دارم به نوبه خودم. من صحبتم را می‌خواهم از اینجا آغاز کنم که از منظر حاکمیتی می‌گویند که یک کشوری اگر کشاورزی، دارو و سلاح نداشته باشد هیچ وقت نمی‌تواند به خودکفایی برسد و جای انیمیشن خالی است. یعنی به نظر انیمیشن را بعد از این سه‌تا باید بگویند. نه فقط به این دلیل که یک حاکمیتی نیاز دارد. به این دلیل که اساسا ما خودمان را فرهنگی معرفی کردیم. ما انقلابمان را فرهنگی معرفی کردیم و دانستیم و چطور می‌توانیم بدون انیمیشن امیدوار باشیم به اینکه نسل بعدیمان یک سایه‌ای از ما حتی داشته باشد؛ چون اگر تولید نداشته باشد انیمیشن ما، انیمیشن بومی با هر کیفیتی، با هر کانسپتی… اصلا شما بگو کلا همه‌اش فرانسوی است. مگر پژو فرانسوی نیست؟ ولی می‌سازیمش دیگر. مگر نمی‌گویند فلان موشک شبیه فلان است ولی می‌سازیم لذا می‌خواهم بگویم که به احترام بچه‌هایی که من آن‌ها را دیدم توی ریل‌باس راه‌آهن به هشتگرد این سینجیکش را در می‌آورد 13اینچ، کانسپت طراحی می‌کرد، اسم ببرم شما می‌شناسید که کار را برساند. شاید 10 سال پیش. به احترام این‌ها باید حمایت کرد. از هر انیمیشنی دارم می‌گویم. لذا درخواست دارم یک دست بزنید برایشان.
(تشویق حضار)
حالا سعی می‌کنم که کلیت بحث همین بحث حمایتی باشد و اگر نکته‌ای را هم می‌گویم به‌درد بخورد در مقام حالا یک مخاطبی که دستی هم دارد از دور و از نزدیک‌تر در حوزه روایت. مطلب دوم اگر بخواهم کمی از حاکمیت فاصله بگیرم و به موضوع برسم مهمترین هدیه‌ای که به نظرم استودیو ایما به بچه‌ها داده این هست که اون ژانر پیر نشو لعنتی را اینجا کمک کرده که یک نوستالژی یک بخشی از جامعه با خودش بزرگ بشود و این اتفاق خیلی خوبی هست. عموما انیمیشن‌ها از سینمایی می‌روند به سمت سریال ولی یک سریال نوستالژیکی که حتی ما که فقط بچه‌هایمان می‌دیدند رد می‌شدیم می‌دیدیم می‌گفتیم چقدر خوب است. چه مکث‌های خوبی دارد. چه کانسپت شسته رفته‌ای دارد. چه محتوای خوبی دارد و با آن ارتباط گرفتیم حالا بچه‌های ما که دارند فراموشش می‌کنند می‌گویند عروسک هم بزرگ شد با من. چیزی شبیه کاری که ما توی کلاه قرمزی و پسرخاله دیدیم. یعنی محتوا و کانسپت و کاراکتری که آمدند و آن نوستالژی ما را با خودمان آوردند و به نظرم این اولین هدیه‌ای است که استودیو ایما به بچه‌هایی که مخاطب برنامه‌اش بودند داد و این هم جای دست دارد.
(تشویق حضار)
 و اما بعد از این، این گذار از دو بعدی و سه بعدی که خیلی توی صحبت‌های شما بود و به نظرم اتفاق خوبی هست و خوب هم هست که به آن می‌پردازید نکاتی دارد. نکاتی دارد که ما چطور این گذار را صورت می‌دهیم و کجاها خوب دارد اتفاق می‌افتد و کجا یک مقدار داریم دچار ضعف می‌شویم.
بخواهم اولین نکته را بگویم هدف از پرواز… ببینید کاراکتر ما جز پرواز هدفی ندارد. من خیلی دوست دارم اینکه هیچ هدفی ندارد ولی برای همان مخاطب ۶ سال هست. فقط صرف اینکه تو آرزویت آرزوی پرواز است دیگر. می‌خواهی بروی شهر پرواز یاد بگیری؛ این بزرگ نشد. یعنی ای کاش این‌ها در همین حد که مثلا هواپیما باید کدوها را سم‌پاشی کند. همین. در همین حد. به نظرم این باعث می‌شد که بزرگ بشود. یعنی کانسپت ما هم بیاید همراه مخاطب ما بزرگ بشود و این را ما در آن ندیدیم. دوم دکوپاژ. این را می‌خواهم بگویم چون در همه‌ی کارها می‌بینم. توی پسر دلفینی هست. توی کارهایی که توی این مجموعه‌ای که من الان دارم در حوزه‌ی همان بخش متن و روایت دارم کار می‌کنم اسم ببرم می‌شناسید دارند کار کودک می‌کنند می‌بینم یک عارضه هست. صد و بیست و پنج صفحه برای من فیلم‌نامه آوردند؛ آن هم دقیقا یک سریال تلویزیونی هست که می‌خواهد سینمایی بشود. من نگاه می‌کنم می‌گویم خب بابا سریال هست هنوز! و به نظرم ما اینجا هم دچار این عارضه بودیم. شما گفتید که ما مجبور شدیم یک چیزهایی را بخاطر بودجه و فنی و این‌ها کنار بگذاریم که سکانس در نمی‌آید. من جسارتا می‌خواهم بگویم که مال روایت هست. روایت حوادثش زیاد است. این را ما در پسر دلفینی هم می‌بینیم. با همه‌ی قوت‌هایش که همه چیز تاپ هست… اینجا که فقط حادثه نیست؛ اصلا اختلاط پیرنگ اتفاق افتاده. ما نمی‌فهمیم جستجو هست؟ نجات هست؟ جزیره هست؟ و زخم جدی کار آن‌جا هست که ما از شلخته بودن و زیاد بودن حوادث می‌رسیم به شلختگی پیرنگ. اینجا اختلاط پیرنگ نداریم. خرده پیرنگ‌ها در خدمت شاه‌پیرنگ هستند خدا را شکر ولی حوادث زیاد هست. سرپلان‌ها و ته‌پلان‌ها را اگر در کنار هم بگذاری یک کمیک‌بوک عالی هست. ته سرپلان‌ و ته‌پلان ‌زخمی شده و باعث شده که به نظرم هزینه هم بالا برود. بخواهم برگردم به گذار توی انیمیشن دوبعدی ببعی ما یک ریتم خیلی خوبی داریم. قشنگ دم می‌کشد. نمی‌دانم شما با یک موزیک یا با یک علامت سوال که رویش می‌گذارید ریتم را حفظ کردید ضمن اینکه دارد تصویر خودش را آرام منتقل می‌کند به کودک. این حرکت آرام از دو بعدی به سه‌بعدی یک دفعه شده یک شتاب‌زدگی که دم نمی‌کشد اصلا. نمی‌فهمیم آخر اگر حوادث کم می‌شد مثلا مراسمی که هواپیما رفت توی کدوها، آن مثلا حذف شود. حالا دیگر حضور ذهن ندارم می‌شود نوشت. واقعا بسیاری از حوادث می‌توانست حذف شود و ما بیاییم توی مدرسه، بیاییم توی مدرسه و تلاش را بیشتر ببینیم. کاشت ببینیم که این‌ها شده لطمه‌ی کار. من سکوت می‌کنم میکروفون را به شما می‌دهم و دفعه‌ی بعدی من در مورد آن کاشت‌های داستانی که یک جاهایی فوق‌العاده است در انتها و یک جاهایی که مشکل داریم را عرض می‌کنم.

سیادت: خواهش می‌کنم. بفرمایید اگر نکته‌ای در مورد صحبت‌های آقای بزرگ‌زاده دارید بفرمایید.

صفارزادگان: نه کاملا درست می‌‍فرمایند.

بزرگ‌زاده: پس یک دست بزنید.

سیادت: حالا اجازه بدهید محتوا را یک مقدار جلوتر برویم. یک مقدار بحث ما وقتی راجب‌به تکنیک و اینجور چیزها صحبت می‌کنیم داریم تجربه‌نگاری می‌کنیم یکی از چیزهایی که هست تولید انیمیشن به خصوص توی شرایط فعلی ایران خودش یک پروسه‌ی عجیب و غریبی هست. می‌خواهم از آقای مشکوری بپرسم که برنامه‌ریزیتان چقدر بوده؟ زمان‌بندیتان حالا فضای نیروهایی که داشتید و اصلا به آن برآوردی که داشتید رسیدید؟ نرسیدید؟ چطوری بوده؟

مشکوری: بسم الله الرحمن الرحیم. عرض خدا قوت و تشکر بابت جمعی که جمع شدند و کارگردانمان البته یک کارگردان دیگر هم داشتیم به نام آقای حسینی که توفیق نداشتیم خدمتشان باشیم. من یک کلیتی را عرض کنم از اینکه هم جواب سوال شما و هم جواب سوال شماست.  ببینید یک پروژه وقتی که می‌خواهد از ابتدا طراحی بشود یک مختصاتی دارد. معمولا ما با سفارش‌دهندگانمان یک چهارچوبی را می‌بندیم. قرار ما برای سینمایی ببعی قهرمان قرار بر سینمایی تلویزیونی بود. اگر دقت کرده باشید قاب‌های تصویر قاب‌های تلویزیونی هست عمدتاً. قاب سینمایی هم داریم و به مرور پس از اینکه مدام گرافیک دیدید که توی انیمیشنی‌ها یک سرابی هست. به نام دیزنی و پیکسار. معمولا استودیوها می‌گویند آقا ما فلان کار را می‌سازیم مدل مثلا پیکسار و بعد می‌روند توی یک ماراتنی و در یک هاله‌ای از ابهام هست. معمولا پروژه‌ها مدام سنگین می‌شود، دراز می‌شود، خلاصه هزینه‌ها می‌رود بالا، واقعا به آن نمی‌رسیم به این هم نمی‌رسیم. یعنی نه به حد معمولش می‌رسیم نه به حد توانش. ما کلاً توی استودیویمان یعنی از زمانی که سریال‌سازی را شروع کردیم با تکنیک کات‌اوت استارت زدیم. همیشه هم گفتیم که ما کار B می‌سازیم ولی خوب می‌سازیم. نمی‌رویم A بسازیم نه A شود نه B. آن وسط بلاتکلیف می‌ماند. سریال ببعی، سریال آرمن، کارتونی‌ها، دنیای سارا کوچولو، این‌هایی که همه زحمتش را هم که دوستان، آقای صفار و رفقا کشیدند ما توی همه‌اش تلاشمان این بود که مخاطب بفهمد تراز این کار در بین الملل حفظ بشود؛ یعنی اگر این کار مثلاً توی اروپا هم تولید می‌شود همین هست؛ یعنی B تو با B او یکی باشد که بتوانیم فروش بین الملل داشته باشیم حتی کیفیت را بتوانیم حفظ کنیم. ما توی سینمایی ببعی قهرمان اصلا از ابتدا برنامه‌مان این نبود که برویم یک کار A+ مثلا مدل دیزنی یا پیکسار بسازیم. گفتیم آقا یک IP تلویزیونی داریم که مخاطب وفادار دارد. مخاطبش هم گروه سنیش خردسال هستند. می‌آید یک پله بالاتر می‌شود گروه سنی کودک، نکاتی که شما می‌فرمایید نکات درستی هست در دکوپاژ و این‌ها ولی توی قاب تلویزیون خیلی‌هایش حل هست. توی ژانر سینما خیلی‌هایش می‌زند بیرون که آقا این چرا مثلا نشده و این‌ها و از آن‌جایی که می‌گویم توی پروژه‌ها معمولا توقع بچه‌های انیمیشن و تیم‌های هنری این هست که مدام می‌خواهند بهتر کنند و معمولا تیم تهیه می‌گوید حل است مثلا یک ذره صبر کنید(خنده) و همیشه از این اختلاف‌ها هست. و ما واقعا B تولید کردیم. یعنی کیفیت و رنگ و نور و این‌ها تقریبا نزدیک به A هست ولی چون از ابتدا فیلمنامه و دکوپاژ را روی B بسته بودیم. این تضاد یک جاهایی خلاصه نمود دارد و این نشان می‌دهد که مثلاً چرا اینجاها خلا هست. این را هم خواستم بگویم که هم تولید اثر را توضیح داده باشم و هم جواب شما را. در خدمتم.

بزرگ‌زاده: توی این تلویزیونی که گفتید من یک چیزی نوشتم اصلا استبلیشن و نمای معرفتان دقیقا تلویزیونی هست. ببینید تلویزیون چون باید توی همان پلان اول نگه دارید طرف را و خیلی خوب هست. از اول توی اوج و یک ریویویی می‌دهی حالا مثلا شاید کارکرد تبیینی هم برای مخاطب داشته باشد که بفهمد چه خبر هست ولی توی سینمایی این نیازی نیست چون پول داده، آمده چراغ‌ها خاموش هست و می‌خواهد همه تمرکزش باشد. می‌توانست با یک مثلا استریم‌لانگ از آن‌جا شروع شود و اینکه می‌گویید حتی توی دکوپاژ هم این خودش را نشان می‌دهد. در مورد پیکسار دیزنی که می‌فرمایید من یک چیزی بگویم شاید جالب باشد برای دوستان. پروژه‌های پیکسار ۴ ساله هست. ما پروژه‌هایمان ۳ ساله هست. آن‌ها ۱۲۰۰ تا کارمند دارند به صورت ثابت. توی کار را حالا کاری ندارم. توی تیتراژش انتهاییش من شمردم چون موضوع پایان نامه‌ام بوده ولی بین ۶۰۰ تا ۷۰۰ تا آدم دخیل هستند و پیکسار توی هر کاری هم که تولید می‌کند، از یک پلاگین، از یک اتفاق نرم‌افزاری جدید رونمایی می‌کند. لذا ما هر کاری کنیم ۴ سال عقب هستیم از آن‌ها و با این عقب بودن وقتی آدم یک همچین کیفیتی را می‌بیند می‌گوید که خب خیلی امیدوارکننده هست؛ تو همین استاندارد.

سیادت: حالا شما اشاره کردید من می‌خواستم سوال بعدی را از آقای صفارزادگان بپرسم. اینکه من شنیدم که شما برای این کار یک نرم‌افزار یا یک تکنولوژی جدیدی را ساختید نمی‌دانم رونمایی کردید. این چطوری هست؟ من از یکی از مصاحبه‌ها شنیدم.

مشکوری: نه یک سوتفاهم بود. یک مصاحبه‌ای ما توی جشنواره‌ی فجر داشتیم. نشست خبری بعد از اکران بود که بخش صداگذاری موسیقی‌مان گفت ما در بخش صدا از هوش مصنوعی استفاده کردیم که البته این حاشیه‌اش زیاد بود چون همه‌ی دوبلورها یک دفعه همه (خنده) نکته‌اش هم این بود که چرا استفاده کردیم از هوش مصنوعی؟ توی کار خب دیدید که شش‌تا هفت‌تا کلیپ موسیقی ما داریم. معمولا دوبلورها نمی‌توانند روی نت موسیقی، چون کارشان خوانندگی نیست. هرکاری می‌کردیم نمی‌شد که این را روی نت بیاوریم. مجبور شدیم که یک خواننده بیاوریم که نت بگوید و هوش مصنوعی صدای آن را بگذارد روی این که البته خودش اتفاق پیچیده‌ای هست.

بزرگ‌زاده: توی بوقلمون هم یک حسی می‌شد که صدا دستکاری شده. توی آن چیزی نبود؟

مشکوری: چرا(خنده) آن یک نکته‌ی شرعی داشت. ایشان خانم بود که می‌خواند. بعد یک صدای حالت کر طوری گذاشته بودیم که یک آقایی هم بخواند و مشکلش را حل کند.

بزرگ‌زاده: حالا این فقط بحث تکنولوژی نیست. هر انیمیشن یک تجربه‌هایی را ایجاد می‌کند که اصلاً انگار مال آن تیم و مال آن کار هست. به خصوص برای ما که یک قدم، یک گام عقب‌تر از انیمیشن دنیا هستیم و داریم پشت‌سر آن‌ها می‌آییم. مثلا حتی توی مثلا دکوپاژ کردن، توی استوری‌برد زدن و نسبتی که با مثلا روایت دارد. روان‌شناس‌ها یک هابی دارند چون توی روان‌شناسی جدید می‌گویند که هر یک مراجعی، یک تراپیست و یک دستورالعمل. تنها کسی که یک نسخه جامع و کلی پیچیده فروید هست بر اساس اسطوره‌ها و این حرف‌ها. بعد دیگر می‌گویند آقا اصلا اینطور نیست. من باید مشکل تو را ببینم، تجزیه و تحلیل کنم و این راه‌ها را پیشنهاد بدهم. بعد آمدند گفتند که باز به هرحال همه انسان هستیم و یک هابی دارند مدام با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند. می‌گویند که من یک مراجع داشتم مثلا این از الف تا ی مسائلش بود. این ویژگی‌ها را داشت. من این راه‌حل را دادم و به این نتیجه رسیدم شما ببینید اگر که مراجع شما مثلا ۷۰ درصد به این شبیه هست به روش من فکر کنید. همین. فقط فکر کنید چون می‌گویم آن‌ها پیشنهادشان این هست که هیچ نسخه‌ای برای نفر دوم نیست. من توی پایان‌نامه‌ام یک بخشی را آمدم بحث دانش‌بنیان بودن انیمیشن را مطرح کردم و سعی کردم اثباتش کنم. گفتم این صنعت دانش‌بنیان هست. فقط IT دانش‌بنیان نیست. یک دانشی تولید می‌شود؛ در پس تولید انیمیشن مثلا به وضوحش توی لایتینگ هست که شما اینجا می‌بینید که داریم لذت می‌بریم که یک اتفاقی داریم می‌بینیم توی لایتینگ. من می‌گویم پشتش هم خیلی از این چیزها هست و ای کاش یک شرکت دانش‌بنیان باشد به ما که ندادند. گفتند که شما هم من آخر توی عنوان پایان‌نامه‌ام اقتصاد مقاومتی تویش هست. صنعت انیمیشن و اقتصاد مقاومتی هست و گفتند این مشکل روایی دارد. مبانی نظریش ایراد دارد. می‌گویم بابا رهبر کشور مبانی نظریش هست. می‌گویند نه فایده‌ای ندارد. هرچه به انقلاب نزدیک می‌شویم از جمهوری‌اسلامی دور می‌شویم. نمی‌دانم چرا فاز اینطوری هست. با اینکه مثلا حرفش بود یعنی استادم می‌گفت ما هم داریم روی یک شرکت دانش‌بنیان کار می‌کنیم.

سیادت: شرکت دانش‌بنیان خیلی وقت‌ها به اسم هست. همین استودیو ایما که دوستان دارند کار می‌کنند شما این فرآیند را حالا فقط ما ببعی را نبینیم، فرآیند را ببینیم این پیشرفت دارد تویش اتفاق می‌افتد. خب این پیشرفت می‌شود همان تولید دانش. فقط نگاهی که هست الان متاسفانه فقط نگاه تجاری هست. اصلا کسی نگاه دانش‌بنیانی به آن ندارد.

بزرگ‌زاده: حالا عرضم این هست که ای کاش یک شرکت دانش‌بنیان باشد؛ شما دنبالش بروید و با یک پیشنهاد درست این دانش به معنای واقعی به اشتراک گذاشته شود. شما گفتید ۹ ماه را ۱ ماه می‌کنید. مثلا توی مصاحبه با آقای همدانی گفت راهی پیدا کردیم دقیقا همین ۹ ماه را توی ۱ ماه رندر گرفتیم. گفتم این را شیر کردید؟ گفتند کردیم. پس کو؟ به دست شما رسید؟ شاید هم رسیده باشد ولی می‌گویم چقدر خوب هست که یک شرکت دانش‌بنیان حمایت کند. حمایت درست چون داری دانش یک نفر را می‌خری. مثلا اوقافی نباشد.(خنده) کامل هزینه‌اش را بدهد و همه‌ی این‌ها آن‌جا مثل آن هاب روانشناسی به معنای واقعی کلمه تمام دانشی که شما تولید کردید آن‌جا بایگانی بشود و همه کسانی که دارند انیمیشن کار می‌کنند بتوانند بیایند آن‌جا و از آن استفاده کنند.

صفارزادگان: من می‌خواهم بگویم که این اتفاق دارد می‌افتد. ما الان سر سریالی که تولید کردیم یک قرارداد تقریبا فکر کنم ۵۴۰-۵۵۰ دقیقه می‌شود. سریال خود ببعی ۵۵۰ دقیقه کار هست. ما هر ماه الان چند دقیقه داریم رندر می‌کنیم؟ ما ماهی ۵۰ دقیقه داریم رندر می‌کنیم. یعنی آن چیزی که داریم می‌گوییم توی سینمایی توی ۹ ماه ۱۰ ماه توی سریال آوردیم و رساندیم به ماهی ۴۰ تا ۵۰ دقیقه خروجی.

مشکوری: یعنی توی ریز خروجی می‌شود. یعنی مثلا ما خودمان دانش مخصوص استودیو داریم. مثلا یک نرم‌افزاری داریم توی کنترل پروژه، توی همین سینمایی هم زیر بارش بردیم خب دیدیم که تری‌دی خیلی مراحلش خیلی تو در تو و زیاد هست. اصلا این را آوردیم توی نرم‌افزار کنترل پروژه‌ای که آنلاین بود؛ بچه‌ها می‌توانستند ببیند. پروژه از دست در نمی‌رفت که البته این را هم ما با استودیوهای دیگر شیر کردیم یعنی با استودیوهایی که همکارمان بودند رفتیم. این‌ها تک به تک می‌تواند کاملا دانش‌بنیان محسوب بشود.

بزرگ‌زاده: مثلا آقای رهگذر اصلا یک سیستم مدیریتی دارد؛ حتی توی چینش طبقاتش. مثلا بچه‌ها می‌آیند در طبقه اول فقط دسن می‌کنند بعد دیگر طبقه هشتم، هفتم کارگردان هنری. یعنی حتی این شیوه…بعد اصلا چطور جذب نیرو می‌کنند چون آن پروژه‌ی دسفیکشن آدم‌های زیادی تویش کار می‌کردند. ما آن موقع دانشجو بودیم. دوتا از بچه‌های ما می‌رفتند آن استودیو. اصلا چه طوری می‌توانیم دانشجوها را بیاوریم. به کار بگیریم. چطوری مدیریتشان کنی. بعد چطور این سلسه مراتب را ایجاد کردی. چطوری این پادگان را ساختی. این هم دانش هست. این‌ها هم دانش هست. می‌خواهم بگویم همه‌ی این‌ها باید یک جایی جمع بشود توی یک شرکت دانش‌بنیان. از آن فنی رندرینگ تا آن مدیریتی تا آرت هست. شما می‌گویید احتمالا می‌گویید میکائیل به یک نتیجه رسیده از دو بعدی که مثلا کار می‌کرد حالا آمده…البته کار انیمیشن هم کرده احتمالا یک نتایجی گرفته.

سیادت: شما الان نکته‌ای که گفتید سوال خیلی از دوستان از من بود بعد پایان انیمیشن چون خیلی‌هایشان فعال این حوزه هستند. این عنوانی که برای میکائیل، کارگردان هنری گذاشتید تفاوتش با کاری که حالا شما و آقای حسینی انجام می‌دادید دقیقا چه بوده توی پروژه؟

صفارزادگان: ببینید تقریبا توی تمام انیمیشن‌ها این اتفاق می‌افتد. حتی توی گیم هم این شکلی هست. حوزه کارگردانی دسته‌های مختلف دارد. کارگردان فنی داریم، هنری داریم، روایی داریم. نقش بنده کارگردان روایی بوده از دکوپاژ تا تدوین که حتی تدوین کار را هم خودم انجام دادم. آقای حسینی کارگردان فنی بوده که حالا اشتراک کارگردانی در جایی بوده که توی مباحث تولیدی و مسائل فنی ایشان دخالت بیشتر داشته و من کنار بودم. تقسیم‌بندی کمک می‌کند که شما در جایگاه خودت کار خودت را انجام بدهی. کارگردان هنری نقشش رنگ و لعاب و بسته بندی کار هست یعنی شما محصولی که دارید باید به بهترین شکل ممکن نمایش داده بشود و کارگردان هنری رنگ بندی، انتخاب مثلاً فونت، کانسپت‌ها، نمی‌دانم مدیریت ایده‌های اولیه تا حالا به نتیجه رسیدن… از کارگردان نکات را می‌گیرد و سعی می‌کند که چیزی را که محتوا در فیلمنامه و نکات کارگردانی دارد به تصویر بکشد.

سیادت: نکته‌ای که هست حالا شما توی توضیحتان ارائه کردید اینکه حالا خیلی انتقادها هم هست که چرا کار خارجی هست؟ فلان هست که از نظر من اشکالی ندارد. کار کار عامی هست و برای هر مخاطبی که اتفاقا حالا ما توی بحث فیلمنامه‌نویسی حوزه کودک و نوجوان و خردسال که می‌رویم معمولا می‌گوییم که شش، هفت‌تا نکته باید خیلی رعایت بشود؛ یعنی یکی از نکاتش همین هست که باید کار خوش رنگ و لعاب باشد که این بچه ببیند. کار باید فضای شادی داشته باشد که بچه‌ با آن ارتباط بگیرد. بعد حالا شاید جالب باشد سه‌تا نکته‌ی منفی هم باید کار داشته باشد. یعنی این را توی حوزه‌هایی که بچه‌هایی که کار کودک می‌کنند توی حوزه‌ی فیلم‌نامه‌نویسی می‌گویند بچه باید هم یک جاهایی غم ببیند؛ هم یک جاهایی اضطراب ببیند و حتی یک نقطه‌ی وحشت داشته باشد که به آن شعف آخر، به آن نتیجه‌گرایی آخر برسد. حالا ما توی کار اضطراب را داریم. غم را داریم یک ذره حالا چون مخاطب از خردسال آمده سطحش آمده پایین ولی باز حالا صحنه انفجار هواپیماها و سقوط آخر را بگیریم. این نکات خلاصه توی محتوا خدا را شکر خوب رعایت شده. برای فیلم‌نامه شما چقدر زمان گذاشتید و این کاری که نوشتید می‌گویم از ب بسم‌الله کار را، یعنی موضوع را از سفارش‌دهنده گرفته بودی یا نگاهتان چه بود؟

صفارزادگان: پروسه فیلم‌نامه ما عرض کردم همزمان با طراحی استوری‌ریل پیش می‌رفت یعنی ایده را یک جهان داستانی داشتیم که هر روزی که نویسنده متن را تا جایی که می‌رساند در واقع به دیالوگ‌نویسی می‌رسید. سه‌تا شاهد ضبط می‌کردیم و استوری‌ریل اجرا می‌شد. تقریبا سه ماه، چهار ماه پروسه فیلم‌نامه طول کشید و خب استانداردش این هست که واقعا تا شش ماه شما به نویسنده فرصت بدهید که تنها باشد و بنویسد و وقتی می‌آید توی پروسه کار تازه ۶ ماه باید با کارگردان درگیر بشود و واقعیتش این هست که ددلاین ما اجازه نمی‌داد که این اتفاق بیوفتد و از جایی که عرض کردم به ما فرصت داده شده بود.
در واقع به عنوان اولین پروژه‌ای که به عنوان سینمایی می‌خواستیم کار کنیم که این کار را در کوتاه‌ترین زمان ممکن با توجه به اینکه خب محدودیت‌هایی را هم باید در نظر بگیریم. محدودیت فقط صرفاً این نیست که بگوییم من چه هستم؟ بودجه‌ام چیست؟ زمانم چیست؟ داریم در کشوری زندگی می‌کنیم که امروز عدد یک چیز هست؛ فردا یک چیز دیگر و شما فکر کنید وقتی تهیه‌کننده می‌رود قراردادی می‌بندد با یک عددی مثلا هزار تومان و سه سال پروسه طول می‌کشد این هزار تومان سال سوم دیگر پول نیست یعنی شما نمی‌توانید بگویید که الان تهیه‌کننده چه کار باید بکند؟ یا باید ماشین بفروشد یا باید خانه بفروشد دیگر و خب اهمیت اینکه این‌ها را کنار هم ببینیم. من به عنوان آرتیست بدانم که پشت صحنه‌ی اجرای کار من یک سرمایه‌ای هست که این سرمایه دارد آب می‌شود. پس سرعت نیاز کار من هست. از طرفی هم باید مخاطبم را ببینم که بگویم اگر کیفیت بیاید پایین خب من باید جوابگوی این مسئله باشم و این میانه‌روی خیلی کار پیچیده‌ای است یا نباید اصلا واردش بشوید یا وقتی واردش شدید دیگر باید کتک بخوری، فحش بشنوی و کارت را انجام بدهی در هر صورت تا روزی برسد که به این فهم برسیم وقتی داریم یک محصول…ببینید شما یک ماشین را وقتی از کارخانه می‌خواهی بخری ثبت نام می‌کنی روزی که به تو تحویل می‌دهند بعد یک سال پولش را می‌گیرند. تورم خورده، هزارتا اتفاق افتاده، پول ماشین الان اینقدر هست ولی توی انیمیشن این خیلی جالب هست که این اصلاً دیده نمی‌شود. انگار که مثلا کل پول را اول دادند و ما رفتیم یک جایی خریدی کردیم و گذاشتیم کنار و داریم خرده خرده خرجش می‌کنیم و این‌ها نادیده می‌شود و واقعا رسیدن به هدف مشخص که شما بگویید که خب چه کار کنم این وسط؟ یا نباید کار کنیم یا باید کار کنیم و ما تصمیم گرفتیم که کار کنیم.

سیادت: آقای بزرگ‌زاده یک نکته‌ای راجب‌به محتوا داشتید می‌گفتید که قرار شد برایمان بگویید.

بزرگ‌زاده: بله توی بحث کاشت بود دیگر. خیلی ریز می‌شویم اگر که حوصله بحث هست به نظرم تنها جایی که ما کاشت داشتیم پایان‌بندی بود. جایی که دیگر بچه‌ها می‌رسند و می‌آیند و روی این می‌پرند. بقیه اتفاقات هیچ کاشتی نداشت یعنی مثلاً یک دفعه چرا نظر جغد عوض شد با دیدن کتابش؟ در صورتی که می‌توانست کاشت داشته باشد یا مثلا اصلا نفهمیدیم چرا هواپیما ترکید؟ چرا رد شدیم؟ چون ما نمی‌دانستیم این مسابقه آخر هست. یک چیزی تو تیتراژ دیدیم و خب ریشه‌اش همان‌جا هست دیگر. همان‌جایی هست که کار، تلویزیونی بوده، کار حوادثش زیاد بوده و قصه جوری که باید روایتش دم نکشیده. ما اگر یک قدم برگردیم عقب، یک برخورد کهن الگویی دارد یعنی رویکرد کهن‌الگویی دارد که توی انیمیشن هم مرسوم است هم مطلوب هست. ما هم شوق پرواز را داریم که الی ماشاالله انیمیشن می‌شود تویش اسم برد از دامبو بگیر تا باد برمی‌خیزد تا UP. خیلی هست. پرواز اصلا. هواپیماها که ول کن نیست ماشین‌ها را ساخت بعد هم هواپیماها را ساخت و یک ویلین را داریم. کهن‌الگویی هستند یعنی روستایی شرور به معنای همان شرورش که می‌آید و نظم شهر را بهم می‌ریزد و این‌ها اساسا برچسب ویلین هم رویشان هست اصلاً به آن‌ها می‌گویند خرابکار. نمی‌دانم چقدر از پسا ذهن آمده یا به آن فکر کردید توی نوشتن قصه، با این قصه شروع شده، به شهر آمدند و می‌گویند ما برنمی‌گردیم تا اینکه بتوانیم مسابقه را برنده شویم و خب مسابقه برنده می‌شوند و برمی‌گردند. این روایت حالا همان‌طوری که قبلا گفتم یک چیزی می‌خواست. برگشت توی روستا و گفت این روستای ما روستای قبلی نیست. من منتظر یک کانسپت دیگر بودم ولی نبود. روستا همان روستا بود غیر از اینکه ماشین‌ها پرواز می‌کردند.

مشکوری: خب همین بود دیگر. بنا بود این تغییر فقط توی پرواز باشد.

بزرگ‌زاده: همین دیگر گفتم مثلاً اگر یک سمپاشی مزرعه، یک کدوهایی که حالا بزرگتر شدند چون بالاخره ما اگر بخواهیم کارکردی هم نگاه کنیم؛ من خیلی دوست ندارم کارکردی فکر کنم به انیمیشن چون به نظرم برای هر کسی یک کارکردی دارد یعنی آن برداشت‌های شخصی که مثلا ممکن هست یکی از آن مگس که یکهو آمد و رفت مثلا یک برداشتی کرده باشد. آن‌ها خیلی مهمتر از کلیت هست علی‌ای‎‌حال ما یک کلیت مهاجرت از روستا به شهر را داریم که یک معضل هست. یعنی می‌دانید ما داریم توی ذهن بچه‌هایمان می‌کاریم که به کدو راضی نشو. بابایت هم می‌خواست نتوانست. بیا شهر، بیا اینجا پرواز یاد بگیر. ببینید این‌ها را داریم به او می‌گوییم اما آیا جامعه ما یعنی کلیت حاکمیت ما هنوز آماده اینقدر صنعتی شدن را دارد؟ به نظر من نه! چرا دارد طرح تشویقی می‌آید برای مهاجرت معکوس که برگردید بروید همان‌جا که آمدید را آباد کنید؟ این به نظرم باز زخم محتوایی هست که می‌شود مثلا توی کارهای بعدیش به آن دقت کرد. اینکه برگشتند که خیلی خوب بود اگر برنمی‌گشتند که دیگر می‌شد ایراد جدی گرفت ولی اگر بعد از برگشت هم باز آن اتفاق را می‌دیدیم می‌توانستیم بگوییم حالا توی این محتوا دارد کار مثبت هم می‌کند. حالا در همین پروازکردن بود دیگر. عرض محتواییم همین بود.

سیادت: چیز دیگری که حالا صحبت می‌کردیم این بود که شما توی صحبت‌هایتان گفتید که داشتید به این فکر می‌کردید که در این کار بچه‌های خردسال بزرگ شدند و به سن کودک رسیدند و حالا داریم این کار را برای کودک می‌سازیم. واقعیت من این دفعه‌ی سومم بود. این دفعه  کار را نصفه دیدم. کار را من دوبار توی سینما با دو قشر مختلف کودک دیدم و برایم جالب بود که هنوز برای همان قشر خردسال جذاب هست یعنی قشر کودک تقریبا من با بچه‌های حدوداً ۷ تا ۱۰ ساله رفتم کار را دیدم شاید یک جاهایی توی ذوقشان می‌خورد سر همان نکته‌ای که شما می‌گویید یعنی اینکه آن اتفاق افتاد من فکر می‌کنم ما درست هست که آمدیم فضا را عوض کردیم. درست هست که آمدیم پیشرفت کردیم ولی یک چیزهایی را باید از آن دوران با خودمان می‌آوردیم. حداقل توی یک ربع، بیست دقیقه‌ی اول کار حفظ می‌کردیم که مثلاً این فضا باقی بماند. مثلاً اینکه توی انیمیشن دو بعدی نقش مامان خیلی پررنگ بود و اینجا واقعا ما خیلی اصلا فقط همان اول دو نما می‌بینیم و هیچ چیزی ندارد و می‌رود. آن مخاطب را اگر ما داریم با خودمان بزرگش می‌کنیم و به بزرگترش می‌گوییم این کار را ببین باید یک فضای آشنایی از آن کار را با خودمان بیاوریم. آن مخاطب بزرگ شده وقتی می‌بیند این کار کاملاً متفاوت شده حالا یک جاهایی برایش جذاب هست. می‌آید ولی آن ارتباط را من واقعا توی قشر کودک حداقل ندیدم. چرا توی بچه‌های خردسال ۴-۵ سال که دیدم حتی می‌گویم پسر خودم ۴ سالش هست دوبار رفت و کار را دید ولی مثلاً من یک سری با بچه‌های شهدا کار را دیدم و وقتی مثلاً به آن‌ها می‌گفتم آقا دوباره فلان داریم می‌گفتند نه همان یکبار که دیدیم کافی هست. فکر نمی‌کنید باید یک سری ویژگی‌ها را از آن انیمیشن حفظ می‌کرد؟ حداقل توی اوایل داستان که مخاطب را همراه خودش داشته باشد.

صفارزادگان: درست هست. ببینید اینکه حالا باعث می‌شود که یک مخاطب چند بار کار را ببیند یا اصلا نبیند واقعا این شکلی نیست که بگوییم که دلیلش می‌تواند این باشد که من آن منطق را حفظ کنم. اگر حفظ می‌کردم می‌توانستم مخاطبم را هم نگه دارم. می‌تواند البته این باشد یعنی اتفاقی که نیفتاده که بتوانیم نظر قطعی رویش بدهیم اما به هر حال ما توی این مسیر آن چیزی که فکر می‌کردیم تویش خطا وجود داشت و این بخشی که دارید می‌فرمایید همان خطاهاست یعنی شاید اگر روزی برگردم به این فکر کنم که یا شاید توی شماره بعدی به این فکر کنم که چه چیزهایی را دوباره از سریال برگردانم که این بشود. اما نکته‌ای که وجود دارد شما هیچ وقت نمی‌توانید در جامعه‌ی آماریتان همه را رضایت‌مند کنید. باید تلاشت را بکنی که آن چیزی که می‌شود اتفاق بیوفتد و کم‌کم می‌گویم چون داریم در مورد برند صحبت می‌کنیم به نظرم کم‌کم باید به این فکر کنیم که این برند در ورژن بعدیش چه اتفاقی بیوفتد که موفق عمل کند. این را هم در نظر بگیریم که همین الان وقتی در مورد فروش صحبت می‌کنیم چون به هر حال فروش برای ما مبنای فقط عددش نیست. بحث این هست که دارد کار حمایت می‌شود یا نه. حمایت مخاطب خیلی مهم هست. ما تا اینجا توی ماه دوم یک میلیون نفر را رد کردیم خب این یعنی اینکه این دارد اتفاق می‌افتد. ممکن هست از این یک میلیون نفر، ۵۰۰ هزار نفر نبینند دیگر کار را بگویند همین یکبار ولی به هر حال می‌گویم توی این جامعه آماری همیشه اختلافات وجود دارد. همیشه همه نمی‌توانند موفق شوند. ما همین امروز یک بحثی داشتیم؛ آرکین شروع شده، دو هفته هست دارد پخش می‌شود و واقعاً دعوا داشتیم سر اینکه آرکین خوب هست یا بد! مگر می‌شود بگوییم آرکین بد هست؟ من به شخصه می‌گویم آرکین بد هست ولی آیا من در سطحی هستم که اصلاً نظر بدهم در مورد آرکین ولی خب وقتی می‌روی توی فضایی که همه می‌توانند نقد کنند بله آرکین هم نقد می‌شود. بد و خوبش هرکسی یک مفهومی دارد دیگر. معدل باید ببینیم در نهایت چیست؛ یعنی در معدل شما باید بگویید یک کار موفق هست یا نیست. پایه و اساسش درست ریخته شده؟ می‌تواند رشد کند؟ ببینید یک جایی هست شما یک چیزی را کاشت می‌کنی که برداشتش می‌گوید دیگر این نمی‌شود. اصلا ولش کن همینجا که کاشتی ولش کن برو یک چیز دیگر شروع کن. ولی به نظرم این پروژه می‌تواند در ورژن‌های بعدیش تکامل درستی داشته باشد و به نظرم اسمش الان توانسته کارش را انجام بدهد. شاید اصلا موفقیت به چیزهای دیگر هم بستگی داشته باشد که ما الان نتوانیم بررسیش کنیم. واقعا سال بعد می‌فهمیم که اگر توی این فضا نبود و توی یک فضای دیگر بود شاید موفق‌تر عمل می‌کرد. این هست که به ما اجازه بدهید که این آزمون خطا را انجام بدهیم چون واقعاً این شکلی اتفاق می‌افتد. شما در ورژن‌های بعدی مثلاً سمند می‌توانید دنا بسازی بعد نمی‌دانم چی چی بسازی… یعنی باید مدام رشد کنی، مخاطبت بگوید این بد هست. این خوب هست. توی انیمیشن متاسفانه این فرصت به ما داده نمی‌شود چون مخاطب در یک هجمه‌ای از اطلاعات خیلی وسیع انیمیشن‌های به روز دارد می‌بیند. من دهه شصتی یک موقعی فقط ایکیوسان بود و با همان می‌رفتم. بد و خوب دیگر همین هست که هست؛ ولی مخاطب امروز، بچه چهار پنج ساله‌مان خوراک دارد تا ۷۰-۸۰ سالمان و هر روز آپدیت‌تر، هر روز وسیع‌تر. خب من معلوم هست که نمی‌توانم مقایسه بشوم. شما فکر کنید یک روز در کشور باز بشود؛ تویوتا و نمی‌دانم سوزوکی بریزد توی ماشین‌هایش، به نظرت جایی برای ایران خودرو و سایپا می‌ماند؟ یعنی الان من در مقایسه بدی قرار دارم. حالا اگر می‌خواهید به رشد من مثلاً سایپا کمک کنید باید درست حمایت کنید و درست نقد کنید و من را در جایگاه خودم به چالش بکشید. دارید در مورد انیمیشنی صحبت می‌کنید که در سینما ۱۰-۱۲ سالش هست. سریال الان ۲۰ سالش هست. چه انتظاری دارید من بروم در مقایسه با انیمیشن صد و چند ساله‌ی هالیوود قرار بگیرم؟ نمی‌توانم.

سیادت: حالا اتفاقا من اعتقاد دارم ما توی انیمیشنمان علاوه بر اینکه یک جاهایی خیلی رشد خوبی داشتیم من اگر این حرف را می‌زنم چون شما صحبت از ادامه‌دار بودن سری‌های بعد دارید و این اتفاقا هرجا کاشت نباشد این کاشت هست که ادامه دارد و خب این حفظ مخاطب یک نکته هست دیگر. معمولا مخاطبی که اگر یک کاری را نپسندد دیگر ادامه‌اش را پیگیری نمی‌کند. شما یک موسیقی روان در مجموعه دوبعدی نشان می‌دهید و واقعیت توقع داشتم مثلا آن تمپو و ضرب‌آهنگ برای شروعتان حفظ بشود. من فضاسازی کار را به شدت دوست دارم. رنگ و لعابش را دوست دارم. خط کلی قصه را دوست دارم. پستی بلندی دارد. کشش دارد. گفتم آن نکته‌ها را که باید کار کودک داشته باشد را گفتم و در کار رعایت شده ولی واقعا در بخش موسیقی یعنی من حتی هفته‌ی پیش دیداری با آقای براتی داشتم پرسیدم که نه بخاطر رنگ و لعاب و تصویر. گفتم موسیقی‌ها به انگلیسی نوشته شده و بعد به فارسی ترجمه شده؟ اصلا فضایی ندارد که بچه با آن ارتباط بگیرد. موسیقی اولین جایی هست که می‌بینم بچه از کار خارج می‌شود. یعنی چه آن بچه‌ی چهار ساله چه بزرگ‌تر توی موسیقی اول از کار خارج می‌شود.

بزرگ‌زاده: باید دست بزنند با کار.

سیادت: و یک چیز جالب‌تر بگویم. من می‌گویم دوبار در سالن سینما کار را دیدم. تنها جایی که اتفاقا بچه‌ها با آن موسیقی دست زدند موسیقی پیانوی جان مریم بود! یعنی فضای موسیقی فضایی است که اصلا برای بچه‌ها آشنا نیست. از این فضا خارج هست و این حالا با هوش مصنوعی، افکتی که روی صداها آمده برای همان قضیه هوش مصنوعی هست که کاملا پس می‌زند آن افکت اضافه‌ای که روی صدای خواننده‌ها هست.
 موسیقی کاملا باعث می‌شود که بچه‌ها یک ذره از آن فضای آشنا خارج بشوند. راجب این یک توضیحی بدهید که من حالا وارد نکته بعدی بشوم.

مشکوری: یک نکته عرض کنم الان پیرامون بحث سریال و سینمایی. ما یک اصراری به این داشتیم که سینمایی شخصیت مستقلی باشد و در کنار سریال تعریف نشود چون ما اکران بین‌المللی هم قطعا داریم. نمی‌توانیم بگوییم آقا برو ۲۰۸ قسمت سریال ما را ببین و حالا بیا توی سینما. یعنی این یک جایش ناگزیر هستیم که خط‌کش بگذاریم بگوییم آقا این کاراکتر یک شخصیت مستقلی هست آن هم یک شخصیت مستقل.
پیرامون موسیقی ما واقعا با آزمون و خطا در موسیقی رفتیم و ریسک سنگینی هم کردیم. فحش و بد و بیراهش را هم خوردیم.

سیادت: معضل شما هم نیست. تقریبا من توی به قول شما این ۲۰ سال که داریم کار انیمیشن می‌کنیم هروقت رفتیم سمت فضای موسیقی چون اتفاقا رفتیم سمت موسیقی انیمیشن هالیوودی دیگر این اتفاق شکست خورده تقریبا.

مشکوری: ببینید من یک نکته راجب به موسیقی بگویم. گیر اساسی ما توی سینماها پخش عجیب غریب سینماها باهم هست. مثلا می‌گویم ما توی باکس صدا می‌نشستیم کار را گوش می‌دادیم می‌گفتیم خیلی جملات واضح هست و این‌ها. می‌رفتیم توی سینما تست می‌کردیم. می‌دیدیم این یکی اصلا یک چیز دیگر می‌گوید. چرا معلوم نیست و این‌ها. ما چندبار توی صداگذاری رفتیم لول‌ها را بالا و پایین کردیم. به این نتیجه آخر رسیدیم منتها دیگر دیر بود که آقا اصلا توی حوزه‌ی موسیقی چون سینماهایمان ایراد دارد نمی‌تواند درست پخش کند مثلا یکی از سینماها یادم هست سینما فرهنگ، فکر کنم ما توی پخش جشنواره صدا را با تفکیک نشان داد و قشنگ ما فهمیدیم که باند صداها درست هست. دالبی واقعی هست. ولی موارد دیگر هر چه می‌رفتیم اصلا یک چیز درب و داغانی بود خودمان هم نمی‌فهمیدیم طرف دارد چه می‌گوید. حالا جمع‌بندیم این هست که خب ما زیرساخت موسیقی نداریم و سلیقه‌ی مخاطب را هم ما خیلی تست کردیم.
در جایی که جانور یک دفعه می‌خواند همه دست می‌زدند. ما الان فهمیدیم که خب الان این سبک موسیقی، با این ریتم بچه‌ها با آن ارتباط می‌گیرند. با آن ریتم ارتباط می‌گیرند. البته که آن زیرساخت هم خیلی اثر دارد چون طرف اصلا شعر را متوجه نمی‌شود. ما شعرها و کلیپ‌هایمان در امتداد داستانمان بود. یعنی کلیپ‌ها مستقل نبود. کلیپ‌ها توی داستان و به کار ما آسیب می‌زد؛ ولی وقتی مخاطب نمی‌فهمید دارد چه می‌گوید سکانس بعدی می‌خواستیم ادامه را برویم. یک گپی می‌خورد این وسط و الان جمع‌بندیمان این هست که توی کار بعدی حتما کلیپ‌های موسیقی را کمتر کار کنیم و ریتمش را کمی کندتر که این صداها….

سیادت: الزاما ریتم نیست. یعنی نمیدانم کمی سبک موسیقی متفاوت بود و بچه‌های ما حالا اینجا می‌بینند و می‌‎شنوند و این‌ها. آقای بزرگ‌زاده هم گویا در مورد موسیقی یک صحبتی داشتید.

بزرگ‌زاده: نه حالا واقعا موسیقی را که آدم‌های متخصص می‌توانند بهتر بگویند ولیکن ببینید شما مثلا اگر بروید سمت کارهای دیزنی، دیزنی خب همه یک انیمیشن موزیکال آن وسط هست که کارکردش پر کردن تایم هست و بخشی از شخصیت‌پردازی و آماده شدن برای حادثه‌ی هست. اگر بخواهیم موسیقی داشته باشیم باید همان الگو را امتحان کنیم؛ یعنی شما برای همین‌ می‌بینید که قصه‌های دیزنی به لحاظ ایده اصلی و به لحاظ خلاقیت ساده‌تر هست و می‌آید جذابیتش را با موسیقی پرمی‌کند. پیکسار در ایده اصلی وقت می‌گذارد و اتفاق متفاوت و خلاقانه‌اش را بروز می‌دهد و دیگر حتی نیازی به آن کارکردی که موزیک دیزنی دارد ندارد. این اتفاق اینجا نمی‌افتد؛ یعنی نه برای پر کردن فضاست چون همین طوری به نظرم حوادث زیاد بود یا حتی این که می‌آید جلوی تخته می‌ایستد و انگار دارد برا ما قصه می‌گوید آن هم مثلا… آخر شما کم نداشتید که… یعنی شما حادثه کم نداشتید بخواهید با این پر کنید. هر دوتای این‌ها می‌توانست حذف شود و بیاید مثلا نود دقیقه یا هشتاد دقیقه‌اش را پر کند. من می‌خواستم یک تکمله روی فرمایشات آقای صفارزادگان بگویم که به شما هم مربوط می‌شود. در بحث نگاه صنعتی و نگاه تجاری که بسیار مهم هست یعنی اساسا اگر شما اثری که تولید می‌کنید نفروشد یعنی مخاطب برایش پول ندهد شما کار فرهنگی نکردید و لذا این خیلی جای خوبی است برای ایستادن. اینکه بفروشد برایم یک تایتل مهم هست اما این نباید دغدغه‌ی کارگردان بشود یعنی اینجا آن موضوع حمایت پیش می‌آید که کارگردان بگذارد تعهدش را برای فروش ولی دیگر دغدغه‌ی تورم و این‌ها را نداشته باشد که اعتلا پیدا کند که برمی‌گردد به آن عرض اولم دیگر یعنی اگر انیمیشن را می‌خواهیم جزو صنایع مهم ببینیم. صنایع استراتژیک ببینیم آن وقت برایش هزینه می‌کنیم. ما مگر ماکت ناو درست نمی‌کنیم با موشک می‌زنیم به آن ولی پولش را می‌دهیم یا مثلا اصلا مدرسه مگر مدرسه‌های دولتی پول برایش هزینه نمی‌شود؟ لذا کلیدم همین هست. حرفم این هست که حتما فروش مهم هست ولی نباید دغدغه‌ی کارگردان باشد.

سیادت: ما یکی از چیزهایی که توی دنیا به آن معروف هستیم دوبله هست و حتی دوبله‌‌های انیمیشن. من شنیدم که شما خودتان هم از دوبله ناراضی هستید؟

صفارزادگان: بله. (خنده) توضیحش بدهم؟

سیادت: چرا واقعا؟ یعنی علی‌رغم همه‌ی اتفاقات خوبی که ما تو صنعت انیمیشن به خصوص توی دوبله داریم این‌جا یک مقدار واقعا پاشنه آشیل کار هست.

صفارزادگان: ما این پروژه را سه بار دوبله کردیم. یک بار به عنوان صدای شاهد که رویش کار انیمیشن انجام بشود. یکبار برای جشنواره‌ی فجر که حالا یک ورژن تکمیل‌تر داشته‌باشیم. برای اکران عمومی دیگر کارفرما رسید به این نقطه که خودش دوبله کند و نکاتی داشت که خب یک جاهایی وارد بود، یک جایی وارد نبود و خب من همچنان می‌گویم ورژن جشنواره‌ی ما خیلی ورژن جذاب‌تری هست تا این چیزی که الان دارد اکران می‌شود و دیدید؛ اما خب نظر دوستان این نبود جایی که کارفرما می‌خواهد خودش را در واقع سهیم کند توی تولید، دقیقا نقطه‌ای است که آسیب پروژه می‌شود یعنی اگر کارفرما این را یاد بگیرد که نقشش حمایت هست.
اگر می‌خواهد اجرا کند که خب وسط بیاید. اگر می‌خواهد کارگردانی کند که بیاید کارگردانی کند. وقتی جای خودش را گم می‌کند می‌رسیم به اینکه خب این اختلافات یک جایی اختلاف نظر هست یک جایی بد هست. واقعا اینجوری نیست که نظر من باشد و کار به نتیجه نمی‌رسد و توی یک کشمکشی قرار گرفتیم که ما تسلیم شدیم! یعنی گفتیم که آقا خودت می‌گویی پروژه‌ی خودت هست برو هرطور که می‌خواهی با آن برخورد کن وخب درستش این هست که وقتی می‌گوییم پروژه‌ی خودت هست واقعا پروژه‌ی خودت بدانی دیگر و نتیجه مطلوب نبود. به نظرم ما دوبله‌های خیلی خوب مثلا حالا همه می‌شناسند دیگر اسم ببرم. سورن یک دفعه چیزی را دوبله می‌کند لیپا، انگلیسی و آمریکایی هست ولی وقتی شما می‌بینید انگار که مثلا برای فارسی تولید شده.

سیادت: جالبیش این هست که مثلا برای کمپین‌های تبلیغاتی می‌روند احسان مهدی را می‌آورند که اصلا چیزی ندارد با اینکه احسان احمدی خودش یکی از متبحرترین دوبلورهای ایران هست. یعنی هوتن شکیبا، نیما رئیسی، نمی‌دانم وحید مردانی این‌ها همه با احسان مهدی شروع کردند انیمیشن را کار کردن. یعنی تو چنین آدم‌هایی را داری و باز می‌روی سراغ جایی که اصلا تقاضایش انیمیشن نیست. واقعا تعجب‌آور هست. من یک همدردی بکنم چون با همان کارفرمای شما سر یک برنامه‌ی دیگر همین مشکل را داشتم.

صفارزادگان: خب پس حل هست دیگر توضیح نمی‌دهم.(خنده) به هرحال ما یک جلسه‌ای با کارفرما داشتیم بعد عرض کردم که آقا یک جلسه‌ی خیلی واقعا معمول ایجاد کنیم. آن‌ها چطوری ما را توجیه می‌کنند. یک بار ما شما را توجیه کنیم چرا فکر می‌کنید که شما باید به ما بگویید چه کار کنیم. یک بار بگذارید ما به شما بگوییم چطوری تصمیم بگیرید.
 مثل این هست که مربی فوتبال بیاوری کارش فوتبال نیست ولی خب می‌گوید من پولش را دادم خودم می‌خواهم مربیگری کنم؛ خب نمی‌توانی این کار را بکنی. وقتی شما کار و نقشت این نیست! شما نقشت حمایت هست. برو مربی فوتبال بیاور از هرجایی که خواستی حرف من را بفهمد و این شکلی می‌شود. این شکلی که همه می‌خواهند نقشی ایفا کنند و می‌آیند فکر می‌کنند که دارند کار درستی می‌کنند.

بزرگ‌زاده: به خاطر این می‌گویم. برای یک کاری ما یک موشن‌گرافیک بسیار مفصلی کارکردیم؛ بیست و چهار قسمت بود. تا قسمت فکر کنم دوازده، سیزده یا شاید مثلا پانزده روز پخش شده بود و مثلا دیگر بیست دقیقه مانده به پخش می‌رسید و تهیه‌کننده آمد توی استودیو… آمد و ایستاد بالای سر ما، چون چندتا مرحله ما باید خروجی می‌گرفتیم. مال شبکه دو بود باید توی ادیوس می‌گرفتیم. پخششان هنوز دیجیتال نبود یعنی اول تو پریمیر یک بخش‌هایی تبدیل می‌شد بعد می‌آمد افتر و می‌رفت توی یک سمپل بعد از آن خروجی می‌گرفتیم در نهایت هم یک بار با ادیوس می‌گرفتیم که بتواند خروجی را پخش کند و تهیه‌کننده دیگر اینقدر استرس داشت می‌آمد توی استودیو و وقتی این فرآیند را دید که ما چندبار خروجی می‌گیریم و وقتی مثلا یک کلمه را آن‌ها می‌گویند عوض کن، یک کلمه هست ولی آن رندرها همه سر جایش هست. گفت من تازه فهمیدم شما چه می‌گویید. اینکه شما می‌گویید یک بار هم ما آن‌ها را توجیه کنیم یعنی باید بیاوریمشان توی استودیو و واقعا از اول تا ته را ببینند و بفهمند که چه اتفاقی می‌افتد. الان می‌رویم سمت سوالات؟

سیادت: بله دیگر.

بزرگ‌زاده: من می‌خواهم یک درخواست کنم! یک نفر در مورد لایتینگ بپرسد؛ چون به نظر من لایتینگ بسیار ویژه بود با سواد اندک من. ممکن هم هست مثلا چیزی داشته باشد. معادله‌های دیگری داشته باشد. یک جایش که خیلی خوب بود توی اتاق کار بوقلمون بود؛ که پشت پنجره OVER شده بود و یک خاک سفیدی انگار می‌پاشید تو؛ یعنی به نظرم شاهکار بود، به خاطر اینکه با حفظ تمام رنگ و لعاب، با حفظ تمام ویژگی‌های آب‌نباتی کار، دلهره را آن قدر که باید می‌داد و یک اشاره‌ای هم یک لحظه کردید. آن‌جا که داخل می‌آیند سرشان را بالا می‌کنند من پنجره رنگی‌هایی که توی معماری کار می‌شود؛ پنجره‌ی ارسی را دیدم و ای کاش مثلا این پنجره‌ها را بیشتر هم می‌دیدیم. دوست دارم که یک ذره در مورد لایتینگ بگویید. چون من واقعا خودم این بخشش را تخصصی هم ندارم و ببینم مثلا با چه ایده‌ای، با چه مثلا راهکارهایی به این رسیدید؟

مشکوری: من یک تیکه‌، یک پرانتز باز کنم؟ پیرامون همین نکته که آقای صفار فرمودند در مورد دوبله. ببینید کلا در حوزه‌ی دوبله و دوبلورها… خب ما سال‌ها خودمان خیلی کار دوبله کردیم. حالا غیر از کارهای تولیدیمان کارهای دیگر هم انجام دادیم. یک اختلاف سلیقه‌ای معمولا توی دوبله هست و تیم‌های دوبله کلا در یک تضاد عجیب و غریبی با هم هستند.

بزرگ‌زاده: سرزمین خودشان را دارند.

مشکوری: هرکس برای خودش یک داستانی دارد و یک قصه و غصه‌ای دارد. معمولا  مدام به همدیگر حمله می‌کنند. اینکه کار در دوبله‌ی انتهایی ارزش افزوده دارد یا ندارد یک مسئله هست. اینکه بالاخره وقتی یک کار یک دور دیگر دوبله می‌شود اتفاقات دیگر‌ی می‌افتد؛ یعنی می‌خواهم بگویم که خیلی وقت‌ها آن نکته‌ای که آقای صفار می‌گوید نکته‌ی درستی هست که آقا من در دوبله راضی نیستم به عنوان کارگردان کار ولی مثلا از دوبله‌ی قبلی هم یک عده‌ی دیگری راضی نبودند. یعنی اگر آن دوبله هم می‌رفت یک عده‌ی دیگری ناراضی بودند و حواشی دوبلورها معمولا حواشی ته‎نداری هست! یعنی یک لوپی هست که اگر تویش بیوفتی دیگر خلاصه تمامی ندارد. یعنی ما همیشه تلاشمان بر این بوده که یک تعادلی برقرار کنیم و این همیشه نمی‌شود یعنی یک اتفاقاتی تویش می‌افتد و البته که می‌گویم حالا نیت دوستانی هم که این کار را کردند نیت بدی نبود یعنی واقعا فضایشان این بود که کار را بهتر کنند و می‌گویم حالا نمی‌شود خیلی هم صفر و یکی کرد. خب برای لایتینگ من یک نکته را بگویم بعد شما اگر نکته‌ای دارید بگویید.
ببینید سر لایت ما واقعا با یک تیم حرفه‌ای کار کردیم. بچه‌هایی که با تجربه بودند و اینکه خب دوباره توی آن مرحله هم، هم آقای صفار هم آقای براتی فوکوس شدیدی داشتند یعنی یک مرحله‌ای بود که کار لایتینگ تقریبا انتهای کار هست. یعنی رفت رندر و آقای سعید معماریان، سرپرست آن تیم، خب جزو نیروهای قدیمی توی این حوزه هستند. بعد رفتند کانادا دیگر درست هست؟ خلاصه بعد از پروژه هم رفتند.

بزرگ‌زاده: در اوج خداحافظی کردند. (خنده)

مشکوری: جالب است آقای سعید معماریان هم یک نبوغ فنی خاصی داشت؛ چون لایت یک بخشش فنی هست یک بخشش هنر هست و با فوکوس صد آقای صفار و براتی آقای معماریان کار را در می‌آورد. این نکته خیلی مهم هست که خب کارگردان خیلی ایده‌آل‌گراست و طرف بتواند پابه‌پایش بیاید. خب سعید معماریان این کار را کرد و تیمی هم که جمع کرده بود بچه‌های همه حرفه‌ای بودند و می‌گویم یک انرژی مضاعفی ما توی این بخش گذاشتیم و الحمدالله توی خروجی معلوم هست.

سیادت: من نکته‌ی آخر را خیلی کوتاه بپرسم و برویم سراغ دوستان. یکی از سختی‌های مدیریت فضای انیمیشن و استودیویی که شما دارید این هست که معمولا بچه‌هایی که رشد می‌کنند خیلی سریع پیشنهادهای خارجی برایشان می‌آید یعنی برای نگه داشتنشان شما این انگیزه و این‌ها شما کار خاصی انجام می‌دهید یا نه؟

مشکوری: نه از دور دعا می‌کنیم موفق شوند. کار خاصی نمی‌شود کرد.

بزرگ‌زاده: یک کلیدی دارد بگویم؟ دلاری قرارداد ببندید! (خنده)

مشکوری: نه اتفاقا دلاری هم قرارداد ببندیم یک عده باز هم می‌روند.

بزرگ‌زاده: باید یک علقه‌ای هم باشد. واقعا همینطور هست.

سیادت: خب دیگر برویم سراغ مخاطبین عزیز. دوستانی که حالا سوال دارند دستشان را بالا بیاورند ما میکروفون را به آن‌ها برسانیم. فقط خواهش می‌کنم اول خودتان را معرفی کنید و بعد سوالتان را بپرسید. بفرمایید.

حضار: اول اینکه تشکر می‌کنم از این جمع که باعث شدند حالا ما بیاییم و استفاده کنیم. از گروه خوب این انیمیشن. حالا من به عنوان مخاطب برداشتی که از انیمیشن داشتم این هست که این داستان خود ماست که حالا سال‌هاست داریم با محدودیت‌ها، با حداقل‌ها، حداکثرها را می‌سازیم و داریم به دنیا می‌فهمانیم که حالا اگر تحریم هست، اگر امکانات کم هست ما می‌توانیم. ما هم امیدمان را از دست نمی‌دهیم و این نکته‌ای که دغدغه‌ی شخصی خودم هم هست این‌که ما داریم افراد متخصص، نوابغ و دانشمندمان را از دست می‌دهیم به جهت مهاجرت‌هایی که دارد اتفاق می‌افتد و خب خیلی وقت‌ها به این فکر می‌کنم که ما بیست سال آینده این خردسالانی که می‌آیند و این انیمیشن‌ها را می‌بینند با چه جهانی مواجه می‌شوند توی ایران، به خاطر کمبود افراد متخصص و نخبگان جامعه؛ که این جا دارد به نظرم از لحاظ جامعه‌شناسی یک بررسی خیلی دقیقی بشود. من این برداشت را از این انیمیشن داشتم و خوشحالم که همچین چیزی دیدم توی سینما. من یک درخواستی داشتم. نکته‌ای در رابطه با انیمیشن‌های شرق دور یعنی مانگا و حالا کارهایی شبیه کارهای آقای میازاکی و استودی جیبلی. آن‌ها اول آمدند خودشان را با دنیا هماهنگ کردند و بعد حالا یک فضای فولک یا حالا شخصی‌تری به انیمیشن‌هایشان دادند. می‌خواستم این را بگویم که واقعا جامعه‌ی تمدنی ایران، جغرافیایی نه. ایران تمدنی خیلی گسترده هست. ما از این سمت تا اردن از آن سمت تا هند، تا چین ما یک تمدن هستیم. مثل گذشته‌ها، راه ابریشم را داشتیم. ما یک حافظه‌ی تصویری عمیقی داریم. ما نگارگری‌ها را داریم که از چین تاثیر دارد. از مغول تاثیر دارد و تقریبا یکی شدند توی دوره‌های مختلف تاریخی. عرض من این هست. حالا یک درخواست هست که ما هم آیا نمی‌توانیم مثل همان مانگا و مثل همان آقای میازاکی یک سبکی را پایه‌گذاری کنیم که بشود ایران، که بشود خاورمیانه و به جهان صادر بشود. فکر می‌کنم یک کمال‌گرایی اینجا هست به جهت تحقیرهایی که غرب داشته نسبت به ایران، نسبت به شرق و این نفرت دارد باعث می‌شود که ما بیخود با آن مسابقه بدهیم و خودمان را از یاد بردیم. همان چین یک هویت مشترک با ایران دارد نه با غرب. خود انیمیشن‌هایی که توی پیکسار ساخته شدند از یک… نمی‌دانم حالا دوستان مشاهده کردند داستان پیکسار را؟ یک مستندی هست. پیکسار از یک چراغ مطالعه شروع کرد؛ یعنی یک چیز خیلی ساده، آن انیمیتی که دارد. ما یه ذره کمال‌گرا شدیم در مقابل غرب و فکر می‌کنم دارد آسیب می‌زند و آینده‌ی تصویر ما را دچار خطر کرده. نه تنها انیمیشن در تمامی حوزه‌های تصویری بازگشت به این هویت فکر می‌کنم که اولویت ما باید باشد و بتوانیم یک جهان جدیدی با کشورهایی که حالا می‌خواهیم رابطه‌ی اقتصادی هم داشته باشیم ایجاد کنیم. عذرخواهی بنده را بپذیرید. متشکرم.

صفارزادگان: خواهش می‌کنم. استفاده کردیم. بسیار عالی. خدمتتان که عرض کنم دغدغه‌ی شما، دغدغه‌ی ما هم هست و خیلی جدی به آن فکر می‌کنیم و تقریبا هر روز می‌توانم بگویم که به آن می‌پردازیم. وقتی در مورد فرهنگ داریم صحبت می‌کنیم؛ ارائه‌ی آن فرهنگ خیلی مهم هست. وقتی من به عنوان تولیدکننده‌ی هرچیزی ایده‌هایی داشته باشم در همین حوزه که شما می‌فرمایید و کسی حاضر نباشد کنار من قرار بگیرد و حمایت اولیه را انجام بدهد من نمی‌توانم بگویم که این دغدغه‌ی من کجا کاربرد دارد! من سال‌هاست که روی مثلا شاهنامه کار کردم؛ یعنی طولانی عمرم را برای این موضوع گذاشتم؛ حتی موفق شدیم با صبا یک مجموعه‌ی مثلا فکر کنم چهل و پنج قسمتی را موشن‌کمیک کنیم که من نظرم این بود که نباید موشن‌کمیک باشد. باید حتی انیمیشن فول باشد؛ ولی خب واقعیت این هست که این مسائل و موضوع انیمیشن به خاطر هزینه‌بر بودن و زمان‌بر بودن صبر می‌خواهد و نیاز به ریشه‌ی خیلی قوی‌ای دارد. من نمی‌توانم ریشه‌ی ضعیفی داشته باشم و انتظار داشته باشم یک تنه‌ی تنومند داشته باشم. آن تنه می‌افتد. فرهنگ ما هرچقدر غنی اگر من تولیدکننده حمایت نشوم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و در غم شما ما شریک هستیم.

بزرگ‌زاده: من یک نکته‌ای را توی بحث انیمیشن ژاپن اضافه کنم چون پیکسار، دیزنی را گفتیم که هزار و دویست‌تا کارمند و هفتصدتا فقط… توی ژاپن هم یک راسته‌ی انقلاب هست که دارند همه مانگا می‌فروشند. این کوروش‌مال و این‌ها هست… من نرفتم یکی از دوستان که رفته بود گفت کل هفت‌طبقه، پشت ویترین نشسته دارد کار می‌کند آن‌جا هم پرینت گرفته دارد می‌فروشد یعنی یک مصرف جدی دارد و آن شخص اول کشورشان بلاتشبیه همانطوری که مثلا رهبری ما برای شعر وقت می‌گذارد، برای انیمیشن وقت می‌گذارد. می‌بیند، جلسه می‌گذارد. این را از خودم در می‌آورم ولی خودش شاید احتمالا یک قلمی هم بگیرد. این هست یعنی تو فضاهای آکادمیک و تو فضای بچه‌ها یک افق ژاپن بعضی‌ها دارند؛ بعضی افق پیکسار دیزنی دارند. واقعا اگر به این می‌خواهیم فکر کنیم و به درآمد بیست و دو میلیارد دلاری امسالش، چیزی که توی خبرها آمده با چهارده درصد سود، نسبت به پارسال یا مثلا من یادم هست که توی 2008 فکرکنم انیمیشن فقط همین پوکمون‌گویش با مرچرندایزش تویوتا را گرفت توی سودش حالا اصطلاحات اقتصادیش را نمی‌دانم. یک پشتیبانی‌های اینجوری هست که به آن سطح می‌رسد و الان دارم این حرف را می‌زنم که ما برویم به این سمت. درست هست که حالا شاید توقع زیادی هم باشد مثلا بگوییم آقا اینجوری چون مصرفش وجود ندارد ولی ما اگر همه‌ی اهمیتش را بفهمیم به عنوان حالا مثلا کارگزار دولتی تا عمل‌کننده‌ی کف میدان. اهمیتش را بفهمیم و به آن اقدام کنیم چون خدا با ماست اتفاق‌هایی می‌افتد. (خنده) آخر نگوییم که نمی‌شود. یک استکان آب هستیم توی کل اقیانوس ولی جواب می‌دهد! نمی‌دانم چرا. عرضم این هست که آن‌ها این را دارند دیگر. یعنی اینکه شما می‌فرمایید حمایت، حمایت آن‌طوری نمی‌خواهد ولی حداقل به شما اجازه بدهند سر متن بایستی.

صفارزادگان: من یک چیزی عرض کنم. ببینید ما حمایت مالی نمی‌خواهیم. بارها ما جاهای مختلف نشستیم گفتیم آقا نمی‌خواهیم کمک کنید. دمتان گرم. من سرمایه‌گذار خصوصی می‌آورم. شما لطف کن پایت را از روی گردن ما بردار. بگذار من کارم را انجام بدهم. می‌خواهد پخش بشود حمایتت را بگذار روی پخش من. من پول نمی‌خواهم. آقا این شغل، این رشته خودش پول در می‌آورد. شما اجازه بده کاری که من خصوصی دارم تولید می‌کنم، آن سرمایه‌گذار خصوصی که پشت من می‌آید برود روی آنتن. از بازی‌ها و سیاست‌بازی‌های خودتان فاصله بگیرید به این فرصتی که وجود دارد در انیمیشن که واقعا قابلیتش در داخل کافی هست. این را جدی می‌گویم. دغدغه‌ی دفتر ما اصلا بین‌المللی نیست. ما مجبوریم شو کنیم که آقا ما می‌خواهیم بین‌المللی کار کنیم که به ما راه بدهند؛ در صورتی که داخل خودمان تشنه هست. بین‌الملل چیه؟ چند دقیقه در روز شما باید انیمیشن پخش کنید تا داخلمان حمایت بشود؟ تا کی بچه‌های ما باید به این فکر کنند که کدام کار جدید آمد؟ داخلیش را فکرکنند. خودمان هشتاد میلیون جمعیت هستیم؛ یعنی چرا فکر می‌کنیم که الان ما همه چیزمان تمام هست؟ حل هستیم حالا برویم بین‌الملل؟! خودمان را فتح کنیم بعد برویم به این فکر کنیم. خودمان  را حمایت کنیم. مخاطب خودمان را رها کردیم به این فکر کنیم که مخاطب مثلا کانادا می‌خواهد چه کار کند؟ او مال خودش را دارد. این من هستم که اینجا سردرگم هستم. از این سمت مخاطبم تشنه هست؛ از این‌ور تولید‌کننده‌ام تشنه هست. چه کسی این وسط هست؟ کسی که آن وسط هست بلند شود و بگذارد ما کارمان را انجام دهیم.

بزرگ‌زاده: انحصار هست؟ چی هست مثلا؟

صفارزادگان: حالا خیلی موضوع پیچیده است.

سیادت: من از طرف والدین اصلا بگویم. اصلا ما وقتی یک کار اینطوری می‌شود و با خیال راحت می‌توانم ببینم چرا بروم دنبال اینکه حالا من یک سری بروم کارتون‌ها را ببینیم که اصلا به درد بچه‌ی من می‌خورد ببیند یا نه. در آن چه نکته‌ای دارد خدا نکند این را ببیند تاثیر بگیرد بعد چه مشکلاتی در آینده داشته باشند چون آن‌ها در انیمیشن‌هایشان کاشت‌های ناجور زیاد دارند.

حضار: من نوریان هستم معماری خواندم. می‌خواهم نکته‌ای بگویم. انقدر ماشالله حلقه‌ی امروز گل و بلبل بود و همه چیز خوب هست کمی تلخ هم یک ذره صحبت کنیم. تلخ که نه. خیلی خداقوت. خسته نباشید. خیلی کار قشنگی بود. من دیدم و اطرافش هم شنیدم. اگر اسمش بز بزی بود خیلی خوب بود؛ یعنی اگر نمی‌رفتیم خاطره‌ی ببعی را خراب کنیم. من اینجوری می‌خواهم این را تلخ بگویم. به عنوان یک ناظر می‌گویم. ببعی در تلویزیون کاری کرده بود که حالا شما گفتید. نکاتی گفتید که تاثیر می‌گذارد توی قضاوتی که من می‌گویم و می‌خواهم همه‌اش را با همدیگر بشنوید. مثلا گفتید من نمی‌خواهم برای بزرگسال، می‌خواهم برای بچه‌ها تولید کنم ولی خب این ببعی یک ژنومی داشت که خیلی قوی بود و برای من بزرگسال هم وقتی رد می‌شدم از جلوی تلویزیون می‌ایستادم ببینم چه می‌گوید. مثلا شعر اولش خیلی جالب بود. تیتراژش خیلی جالب بود. آن خالی‌های بین…. یعنی خلایی که در فضا بود یک حرف نوعی بود. رنگ و اپک بودن آن رنگ‌ها و بی‌رمق بودن همه‌ی رنگ‌ها و نحوه‌ی بیان و همه چیزش جالب بود. مال ایران هم نبود! معلوم نبود مال کجا بود اصلا؛ یعنی این که مال خودش بود. ژنوم خیلی قوی‌ای بود و هست احتمالا اگر بماند. من فکر می‌کنم که خب شما یک تجربه‌ی کاملا جدیدی رقم زدید. خودتان را دارید مجاب می‌کنید که روی آن قبلی می‌خواستیم برند را جلو ببریم. به نظرم برند قبلی را نابود کردید؛ یعنی من توسعه‌ی برندی را نمی‌بینم. فکر می‌کنم یک کار خیلی خیلی خوب را فدای یک کار عادی کردید. کار عادی که قطعا توی ژانر امروز و رشد سینمای انیمیشن ایران می‌تواند یکی از کارهای تاثیرگذار باشد یعنی اینکه ما الان در نقطه‌ای نیستیم که این کار بتواند خیلی قضاوت بشود. هر لحظه امروز سینمایی تولید بشود در انیمیشن ایران کار خوبی هست بطورکلی و عرفی و این کار از آن کارهایی هست که واقعا خوب هست یعنی خیلی ویژگی‌های فنی دارد که حتما بچه‌ها را علاقه‌مند می‌کند ولی یک چیز خیلی گرانبها را انگار هزینه‌‌ کردید. مثلا فکر می‌کنیم با یک سیلوئت طرف هستیم ولی آن را خراب کردیم. من اینطوری می‌فهمم. این سیلوئت اصلا مثل آن نشده؛ یعنی یک چیز دیگر شده و ممکن هست بگویید تو بخاطر اینکه بزرگسالی و دوست داشتی انیمیشن ببینی بعد احساس کردی که من نتوانستم راضی کنم داری مثلا سر ما خالی می‌کنی. شاید هم این باشد! من مخاطب ببعی هستم! من ببعی را خودم دوست دارم. بچه‌ها می‌دانند من توی خانه خودم دوستش دارم. کم دیدمش ولی هروقت پخش شده ایستادم و دیدم و فکر می‌کنم این انیمیشنی است که همه چیزش کامل هست. ببعی در عین اینکه معلوم نیست چرا همه چیزش کامل هست و این همه چیز دارد یعنی شبیه انیمیشنی هست که توی همه چیز هست ولی انگار دقیقا تمام انرژی ببعی را در همه چیز، تاکید می‌کنم در همه چیز را فدا کرده برای یک کار عادی و من فکر می‌کنم که این سیاستی که از ابتدا انتخاب شده، سیاستی بوده که یا می‌خواسته ببعی را نگه دارد و آینده‌ای برای ببعی را دنبالش هست که آن موقع دیگر نباید اسمش را می‌گذاشت ببعی حتی اگر از کاراکترش استفاده یا یک خطای محاسباتی بزرگ کرده و دیگر ببعی را هم بعدا نمی‌تواند ادامه بدهد. ببعی یک چیزی بود که در دو بعدی توسعه‌اش می‌دادید یعنی یک انیمیشن دوبعدی سینمایی خوب می‌رفتید. چه سه بعدی ولی با حفظ اصول. یک خالی در آن‌جا وجود دارد و یک روش برخورد با فرم و روابطی و نمی‌دانم همه‌ی این‌ها با همدیگر. من خیلی اصلا نمی‌فهمم. یعنی معماری خواندم خیلی هم نمی‌توانم نظر بدهم فقط به عنوان مخاطب دارم می‌گویم. همه‌اش فکر می‌کنم این کار یک کار عادی سینمایی هست که البته در امروز ایران حتما یک نقطه‌ای می‌زند یعنی یک قله‌ای می‌زند. یک میلیون، دو میلیون، یک عددی که مثلا می‌گویید مخاطب پیدا می‌کند، اما یک ژنوم خیلی قوی را هم در لحظه فدای خودش کرده. ببخشید.

بزرگ‌زاده: آقای صفارزاده اسماعیلش را قربانی کرده حالا همه دیگر می‌گویند برای چه ببعی ما را کشتی. (خنده)

مشکوری: من یک نکته‌ای را عرض کنم.  ما کار را منتهی به سینمایی ببعی نمی‌بینیم. یعنی یک سریال دوبعدی ساختیم، یک سینمای 3D ساختیم، یک سریال پنجاه و دو قسمتی 3D هم داریم می‌سازیم که توی فضای سه بعدی هست.

حضار: یعنی روی خطا پافشاری هم می‌خواهید بکنید.(خنده)

مشکوری: نه. اتفاقا یک نکته‌ی دیگر دارم. ما الان توی سریال کات‌اوتش هم دوباره یک سریال 70-80 قسمت دیگر هم خواهیم ساخت. داستان‌هایش را شاید باهم ممزوج کنیم. ولی آن کات‌اوت دیگر واقعا برای گروه سنی خردسال هست. آن چیزی که به نظرم رو برندینگ یک اثر کودک دارم…. اصرار دارم روی کودک یعنی بزرگسال شاید این برندینگ تویش نباشد خیلی مهم هست امتداد استیج بودنش هست. حالا استیج می‌تواند تلویزیون باشد، می‌تواند سینما باشد و موضوعات دیگر و این نقطه ضعف و قوتش هم درسته‌ هست یعنی شاید یک دفعه سریال ضعیف شود، سینمایی قوی شود یا برعکس بشود. اینکه باید یک کاری را رو استیج نگهداریم. این موضوع اصلیمان هست. شاید در جاهایی اشتباهات محاسباتی بکنیم چون همین اصلا 2D به 3D ریسک سنگینی دارد یعنی داشتد و دارد. حالا در همین حد که می‌خواهم در حالت خیلی سویس‌طور صحبت کنیم که مثلا همه چیز اوکی هست. اینکه همین الان مثلا همین سینمایی را ما ساختیم مثلا سریالش را حالا اسم ارگانهایش را نمی‌برم چون حوصله‌ی حاشیه‌هایش را ندارم. قبلا دو ماه پیش داشتم ولی الان دیگر ندارم. مثلا از یک‌جا پول گرفتیم بعد رفتیم از یک جای دیگر پول گرفتیم بعد الان بین ارگان‌ها دعواست. این می‌گوید مال ماست. دیگری می‌گوید مال ماست. اصلا یک‌سری داستان‌ها داریم و اینکه حالا سینماییش را دوباره از یک جای دیگر پول گرفتیم. بعد دوباره سریال را از یک جای دیگر پول گرفتیم. آخر ما را به جرم اینکه داریم یک IP فیلم را به چند نفر می‌فروشیم می‌گیرند. (خنده) ولی با یک خون‌دلی سعی کردیم این برند را و با هر پولی که به دستمان رسیده….یعنی زیاد و کمش خیلی موضوعمان نبوده. گفتیم ما برند را نگه داریم خب ما تا الان فکر کنم مثلا دوازده تا آی پی تولید کردیم. غیر از ببعی. یعنی یازده‌تا با ببعی می‌شود دوازده‌تا. توی آن یازده‌تا خیلی‌هایش هم روی آنتن دیده شده… مثلا آرمن توی دوره‌ی خودش مثلا خوب بود دیده شد یا مثلا کارتونی‌ها. این از کارهایی بود که مثلا هر از گاهی…بعضی‌هایش هم اصلا دیده نشد الان مثلا اگر بگویم من و نیکا را نمی‌دانم کسی دیده یا نه ولی یک سریال صد و هفتاد و خرده‌ای قسمته ما ساختیم که ثابت بود. همه‌ی این آزمون و خطاها را روی این‌ها کردیم و ببعی از تویش فقط برند شد. البته که مثلا آرمن هم می‌توانست یعنی داریم به آرمن هم فکر می‌کنیم که شاید یک سینمایی تلفیق 2D یا دو و نیم بعدی روی آرمن تولید کنیم و بسازیم ولی نکته‌ی اصلیم این هست… برای اینکه این برند را حفظ کنیم یک خون دلی داریم می‌خوریم و داریم به جماعتی پاسخ می‌دهیم که آقا شما ناراحت نباش… این پول شما را بر می‌گردانیم. پول شما را فلان کار می‌کنیم. برای همه هست. مال همه هست و خیلی وقت‌ها اصلا اتمام پروژه‌ی سینمایی خودش یک موضوع هست تا این که حالا توی دل سینمایی چه اتفاقاتی می‌افتد. این را به عنوان حتی اینکه آقای صفار هم درگیر هست. یعنی بعضی وقت‌ها مثلا این توی بخش تهیه و مدیریت پروژه درگیری ایجاد می‌کند؛ بعضی وقت‌ها سونامی می‌شود. می‌گوییم آقا صفار توهم بیا ببینیم می‌توانیم کاری بکنیم. مثلا این را ردش کنیم. این که کار ضعف‌هایی دارد و این‌ها سر جایش هست. یعنی ما خودمان ادعایی رویش نداریم که کار بی‌خطاست. اولین سینمایی مجموعه‌ی ماست که به نظرم برای اولین سینمایی اتفاق خوبی هست ولی اینقدر حواشی‌هایی ایجاد می‌شود مخصوصا این که شما یک کاری را از تلویزیون دربیاوری و برود توی سینمایی یعنی آن بلایی که سر کلاه قرمزی آمده احتمالا نسل‌های ما شاید در جریان باشند که چی شد؟ اصلا چه اتفاقی افتاد یا به طبعش شکرستان مثلا چه اتفاقاتی برایش افتاد یا حتی جناب‌خان. یک کاراکتر عروسکی بود که محبوب بود ولی می‌خواهم بگویم که شما یک کاراکتر را بخواهید توی جمهوری اسلامی نگهش داری خودش یک مسئله‌ی حادی هست که همه را بتوانی مجاب کنی و کسی مثلا ناراحت نشود و حالا خیلی از این فشارها واقعا توی کار اثر می‌گذارد. یعنی می‌گوییم آقا بگذار ما واقعا یک جایی تو پروژه‌ی سینمایی همین پروژه که دیدید یک جایی واقعا بریدیم. بعد حالا پروژه تمام شده، اکران شده، اکرانش موفق شده یعنی دیده شده بعد دوباره حجمه‌های مدل جدید یعنی انگار مثلا طرف بیکار هست نشسته می‌گوید خب این‌ها از این مرحله رد شدند حالا چه کار کنیم برویم توی اعصاب طرف! یا یک سری هجمه‌های دیگر می‌آید که حرف‌های عجیب غریب! و خیلی‌هایش هم اتفاقا از جبهه‌ی خودی هست. یعنی ما از جنس خودمان بیشتر خوردیم توی اکران سینمایی تا از جنس دیگر که توقع داشتیم آن‌ها ما را بزنند. از جنس خودی بیشتر ضربه خوردیم و می‌گویم خیلی جاها حتی با اینکه الان باید خستگی‌مان در برود به جای اینکه مثلا خاکمان را کسی بگیرد یکی هم پس گردنمان می‌زند که آقا این هم خوردی الان یکی دیگر هم می‌زند و این حاشیه‌هایمان اصلا تمام نمی‌شود یعنی آن کسی هم که به ما خدا قوت می‌گفت رفت.

سیادت: آقا حالا ما یک خداقوت می‌گوییم ولی یک دفاعی که از آقای نوریان بکنم ببینید شما وقتی کار تلویزیونی می‌سازی می‌توانی بگویی مخاطب من خردسال ولی وقتی کار سینمایی می‌سازی ما یک قانون داریم می‌گوییم که باید برای مخاطب بزرگسال جذاب باشد که دست بچه‌اش را بگیرد ببرد آن‌جا یعنی این نکته واقعا نکته‌ی درستی هست که سینما باید این مخاطب بزرگسال را درک کرد. سر انتقادها من می‌خواستم وارد شوم ولی دیدم واقعا ولی امروز شنیدم گفتند آقا المان‌های شیطانی دارند و کار فلان هست.

مشکوری: نه ما بهایی شدیم. زرتشتی هم می‌شویم.

بزرگ‌زاده: من یک نکته بگویم؟ چون من رفتم دیدم آن هجمه‌ها را. ببینید بالاخره جامعه‌ی ما به دلیلی نمی‌دانم رفته به سمت کشف زیر بغل مار. اینجا الان چند تا رنگ هست! بشمارم! عرضم این هست. به هر حال درست یا غلط بالاخره جامعه‌ی ما هنوز فکر می‌کند داریوش ارجمند، مالک اشتر هست. واقعا فکر می‌کنند یعنی هنوز مثلا می‌روند شمر را می‌زنند. بله خیلی خوب هست که بتوانند جامعه به این بلوغ برسد که بفهمد این بازیگر هست. این آدم هست آن یک کارکتر هست و توی انیمیشن هم همین هست یعنی دنبال یک سری المان‌هایی که نماد نهادگرایی است و این‌ها. خب وقتی جامعه اینجوری هست به نظرم باید از آن مراقبت کنی. غلط‌ هست یعنی ای کاش آن بلوغ باشد ولی اگر مراقبت بشود از این هجمه‌ها هم کمتر می‌شود.

مشکوری: من یک نکته دارم. باشد. جامعه دنبال زیر بغل مار هست. این را اوکی هستم ولی خب وقتی مثلا تگزاس3، مفرد نمی‌دانم ؟؟؟

صفارزادگان: و عذاب عظمایی به اسم شبکه‌های اجتماعی که منتظریم یکی یک چیزی بگوید و ما بدون اینکه به آن فکر کنیم شروع کنیم اقدام کنیم به آن. جاهای مختلف، نقدهایی می‌نویسند مثال می‌زنم ببخشید اینجا می‌گویم. مثلا بار مشروب توی کار هست. من تولیدکننده می‌گویم به خودم شک کردم خب برویم ببینیم شاید یکی مثلا توی تولید یک چیزی گذاشته من ندیدم! آقا اینور کن آنور کن! از کجا این را به دست آوردی یا کاراکتر خوک توی کار هست. آقا این گاو هست! مثال آوردیم یعنی رفتیم 5-6 کاری که تویش گاو و گوساله بود اسکرین‌شات کردیم که کنار خخوک گذاشتیم گفتیم آقا در کشورهای دیگر هم وقتی می‌خواهند گاو را بکشند اینطوری می‌کشند. من چه کار کنم که آفریده‌ی خدا شبیه هم هست و این یعنی که داستان جایی که ببعی شروع می‌کند قصه تعریف کردن می‌گوید که این هم مامان گاوی نمی‌دانم چی چی هست و این هم گوساله هایش هم فلان یعنی معلوم هست یارو فیلم را ندیده. یک تیزری شاید دیده، یک پوستری دیده گفته آهان خب بنویسیم. بسم الله الرحمن الرحیم یک سری اراذل‌ و اوباش آمدند فیلم ساختند به اسم چی چی، می‌خواهند کودکان را و من نمی‌فهمم واقعا یک جایی حداقل خودمان که فکر می‌کنیم. حالا او هر چه نوشته. یعنی من خودم این‌طوری هستم. می‌گویم مثلا می‌روم نقد می‌خوانم فسیل، نقد کردن دیگر. نقد که کاری ندارد که. شما هر چه… می‌گویم من آرکین را نقد می‌کنم برایتان. می‌روی می‌خوانی نقد را… خودم بعد از اینکه فسیل را خواندم رفتم دیدم. بلیط دادم رفتم نشستم دیدم که آیا این وارد هست یا نه. والله که هفتاد درصدش وارد نبود. چرا باید چیزی که گفته می‌شود را من بپذیرم و بگویم آقا خب این را گفتند دیگر. خب چرا نمی‌رویم ببینیم. چرا در موردش فکر نمی‌کنیم. کامنت آمده در مورد رنگ‌ها چرا کایت صورتی هست! خب چه کار کنم؟ تو بگو چه رنگی بگذارم؟ آمدند گفتند ببخشید وقتتان را هم می‌گیرم. رنگ صورتی، رنگ آبی نماد همجنس‌گرایی هست. رنگ هیچ‌وقت نماد نمی‌شود. رفتم مطالعه کردم دیدم بله درست گفته. آبی، صورتی، مشکی. چرا مشکی را نمی‌گویی؟! و تازه رنگ هم نیست. مثلث رو به پایین یعنی اگر مثلث رو به یک طرف دیر باشد شاید یک مفهوم دیگر پیدا کند. من کجای کارم مثلث رو به پایین بنفش گذاشتم؟ شما به من نشان بده من بگویم که این نماد چیست! چرا فکر می‌کنیم هر چیزی که گفته می‌شود… خدا پدر آقای رائفی‌پور را بیامرزد. یک مبحثی باز کرد برای اینکه ما را آگاه کند و این دستمایه شد برای عزیزانی که فکر می‌کنند الان فیلسوف و نمی‌دانم گره‌گشا و رمزگشا شدند شروع کردند رمزگشایی کردن. آقا نکنید. این بنده خدا با یک عقبه‌ای، با یک تفکری، با یک تحقیقی می‌رود یک موضوعی را مطرح کند. خودش یک جا صدایش در آمد. گفت آقا ما آمدیم یک جایی اشتباه کردیم گفته مثلا مثلث نمی‌دانم چی چی می‌شود ستاره‌ی یهود، رفتند شمسه آوردند گفتند آقا ببین در ایران هم… آقا شمسه  هست اصلا چه ربطی به آن دارد! یعنی ما استاد به هم پیوند دادن یک سری موضوعاتی هستیم که بگوییم من هم هستم. آقا یک جایی تلاش کنیم بگوییم آقا ما نیستیم. شاهد باشید. بنشینید ببینید. لذت بردید نوش جانتان. لذت نبردید نمی‌دانم چه کار کنید! حلالمان کنید!

حضار: من سوالم بیشتر در مورد بعد داستانی این کار بود. خیلی واقعا خسته نباشید. خدا قوت بابت کار قوی‌ای که تولید کردید. واقعا روی گرافیک این کار انرژی گذاشته شده و واقعا کار خیلی قوی‌ای هست و این خب مشخصا برای مخاطب مشهود است. من بیشتر بابت داستان کار یک سری چیزها ذهنم را درگیر کرده بود که حالا شما البته گفتید. گفتید که خب یک بخش زیادی از کار حذف شده و مشخصا یک بخش‌هایی از این داستان که حذف شده احتمالا همان بخش‌ها بودند. اینکه حالا یک سری اپیزود مستقل تولید بشود برای اینکه آن بخش‌ها را دوباره به آن‌ها پرداخته بشود فکر می‌کنم خیلی می‌تواند کمک کننده باشد. مثلا من آخرش نفهمیدم که مثلا انگیزه آن بوقلمون از این که انقدر داشت کارهای عجیب می‌کرد واقعا چه بود؟! مثلا این یک سری چیزها بود که این مدلی در واقع جا افتاده بودند توی کار و اینکه حالا با اپیزودهای مستقل پوشش داده بشود این خیلی کمک کننده هست و حالا این که سراغ فرمت‌های دیگر‌ ارائه‌ی محتوا هم شما گفتید که می‌رویم این خیلی می‌تواند کمک کننده باشد اینکه حالا احیای قالب کمیک خب خیلی می‌تواند کمک کند توی این که هم این قالب‌ با یک محتوای قوی و مفیدی در واقع احیا بشود و نه حالا با محتوای معمولی که به درد نمی‌خورد و اینکه خب اصلا این پخش بشود. یعنی جاهای دیگر‌ی پیدا کند برای اینکه محتوایش را بتواند انتشار بدهد. خیلی کمک کننده هست و اینکه همین سوال من بیشتر سر این بود که کلا روی بهد داستانی چقدر مانور داده می‌شده توی کار، ایده‌ی اولیه کار از کجا آمده و اینکه کلا حالا چه توی همین نسخه‌ای که منتشر خواهد شد و چه ادامه‌ی کار، چقدر تمرکز روی این بخش ماجرا گذاشته می‌شود و موضوعاتی که می‌خواهد رویش کار بشود کدام موضوعات هستند؟ یک سوال دیگر‌ی هم که داشتم این بود که حالا البته این خیلی جزئی هست ولی یک بخشی از کار، آن هواپیماها که پرواز می‌کردند؛ آن دودی که می‌دادند بیرون پرچم ایران را برای من تداعی کرد. می‌خواستم بدانم که با توجه به اینکه شما گفتید که لوکیشن کار ناکجا آباد است و اتفاقا روی این تمرکز بوده که ایران یا کشور دیگر‌ی رویش مانور داده نشود. مفهوم دیگر‌ی مدنظر بوده یا مثلا قرار هست که در آینده به این پرداخته بشود که اینجا ایران هست و مثلا ما محتوا را می‌خواهیم توی ایران بیاوریم. با تشکر.

صفارزادگان: درست است. خواهش می‌کنم. در مورد روایت حالا عرایضی داشتم ولی خب تکمیلش واقعا می‌شود اینکه تجربه‌ی روایت در هر قطعی کاملا متفاوت هست. من کار کوتاه، کار سریالی، کارهای نیمه بلند روایت داشتم ولی کار بالای مثلا چهل دقیقه دیگر حالا این که هشتاد دقیقه هست نداشتم و خود پیچیدگی روایت جدا از ایراداتی که عرض کردم که این‌ها بهانه هست یعنی خودم به جان می‌خرم که هیچ بهانه‌ای پذیرفتنی نیست وقتی جایی اشتباه اتفاق می‌افتد و قطعا جاهای خالی که می‌بینید از نظر خودم تاکیداتی هست که باید اتفاق می‌افتاد که مخاطب متوجه بشود منظورم اینجا چیست. مقاصدی که هر کاراکتر دارد دنبال می‌کند؛ مثلا شما ببعی را می‌فهمی مقصدش چیست ولی کاراکتر منفیت را کمتر می‌فهمی و خب این یعنی اینکه من باید زمان بیشتری به آن می‌پرداختم و دانه دانه‌ی شخصیت‌ها باید این قابلیت را پیدا کنند. اگر فیلمی را می‌بینید که همه چیز قابل فهم و درک هست واقعا تجربه‌ی مثلا بیست تا سی تا فیلم سینمایی پشتش هست که آن کارگردانی که می‌آید می‌گوید برای این پنج دقیقه وقت بگذار، برای این سه دقیقه، روی یک دستورالعمل خیلی دقیق هست و خب ما این دستورالعمل را نداشتیم. این خیلی مهم هست. ما در مورد مسائل فنی صحبت کردیم ولی توی محتوایی و روایت واقعا اینجوری هست که تمام فیلم‌های شناخته شده‌ای که می‌بینید خوب و روان دارد روایت می‌شود دستورالعمل دارد. یک نفری دارند به اسم دکتر فیلمنامه! کارش این هست. شما به عنوان فیلمنامه‌نویس فیلمت را نوشتی. می‌روی دکتر و او برایت تایم‌هایش را مشخص می‌کند. می‌گوید دقیقه چند این به اوج این کلام برسد. حتی کلمه را انتخاب می‌کند. می‌گوید اینجا این را باید بگوید. می‌گوید کجا باید کدام کاراکتر افت داشته باشد. کدام کاراکتر شناسنامه شخصیتش اصلا باید یک جایی تغییر کند؛ یعنی یک جای دیگر منحنی شخصیت باید اتفاق بیوفتد و این کاراکتر دیگر نباید اینطوری حرف بزند. باید یک جور دیگر حرف بزند. خب ما این را نداریم. اصلا در سینمای ایران نداریم یعنی شما در فیلم هم که بروید اگر می‌بینید یک دفعه یک فیلمی موفق می‌شود یک ذره روایت مفهوم‌تری دارد خود کارگردان، عمرش را در نویسندگی گذاشته یعنی نویسنده و کارگردان می‌تواند انقدر خوب رعایت کند که آن هم به نظرم اینقدر محدود و انگشت‌شمار هست که آن‌ها هم شخصی به این موضوع رسیدند. هیچ‌کدامشان نتوانستند یک پلن پیاده کنند که بگویند من کارگران یا نویسنده به این ساختار رسیدم. این ساختار را بروی از این طریق راحت مشخص هست. داریم دوره‌های مختلف فیلمنامه‌نویسی ولی هیچکدام این دستورالعملی که دارم می‌گویم را ندارند و ما در فرایندهایی که داریم توی دفتر خودمان طی می‌کنیم در تلاش هستیم که شروع کنیم این‌ها را یعنی فیلم‌های مختلف را داریم آنالیز می‌کنیم که این نقش دکتر فیلمنامه را پیدا کنیم و بگذاریم و بدانیم که از اینجا بعد… در سریال این را داریم. همین الان اگر یک سریالی بیاید؛ ما در مجموعه‌مان این عامل را داریم که بنشیند و فیلمنامه را از این جهت بازبینی کند و بگوید که اینجا مثلا این کلمه گفته نشد. محور داستان از بین رفت. هشتاد دقیقه حفظ کردن متن، حفظ کردن گگ، حفظ‌کردن اتفاقات، کار پیچیده‌ای هست و می‌دانیم که راه طولانی داریم. شاید دومین سومین چهارمین پروژه ما به آن نقطه‌ای برسیم که هرکس نشست دید بگوید که خب فهمیدم چیشد.

سیادت: متشکرم. نکته‌ی پایانی اگر دارید آقای صفارزادگان بفرمایید. زمان گذشته هست.

صفارزادگان: بله. خیلی طولانی شد. امیدوارم خسته نشده باشید. باعث افتخارمان هست که در حضورتان هستیم و اگر بتوانیم کوچکترین قدمی در راه انیمیشنمان با حرف زدن هم برداریم امیدوارم که این اتفاق افتاده باشد.

سیادت: آقای مشکوری.

مشکوری: خیلی خوشحال شدیم. استفاده کردیم از شما دو بزرگوار و نقد دوستانمان. امیدوار هستیم که در کارهای بعدی خوشحال‌تر کنار هم باشیم.

سیادت: آقای بزرگ‌زاده.

بزرگ‌زاده: من هم تشکر می‌کنم و و ان‌شاالله توی کارهای بعدی روی متن بیشتر توقف کنیم.

سیادت: ان‌شاالله که سری بعدی ببعی ساخته شود و دوباره جمع بشویم و راجب پیشرفت‌هایی که نسبت به ببعی1 داشتند صحبت کنیم. فقط من یک خواهشی دارم. هر نسخه‌ای که می‌سازید صدای کرکی را عوض کنید. (خنده) ممنون از همه‌ی دوستان. تا یک حلقه‌ی دیگر همه را به خدا می‌سپارم. (تشویق حضار)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *