در حاشیه اکران مجمعه اثر در حلقه هنر
در دوازدهمین حلقهی هنر، آتلیه سه در چهار با دستی پر به حلقه آمده بود. این گروه طراح سه مجموعه از بیلبوردهای شهری خود را با عنوان «جای شهدا خالی نیست» برای ارائه در نظر گرفته بود، مجموعهای شامل سه مجموعه اثر به نامهای: «جنگ،کار، تا پیروزی»، «ادامه دارند هنوز…» و «پول، سرمایهی ایرانی نیست». در ارائه این آثار، پنج تن از اعضای آتلیه سهدرچهار بر روی سن آمدند و هر کدام نکاتی را پیرامون کارها یادآور شدند. حلقهی تحلیل نیز با حضور شعیب حسینی به عنوان مجری-کارشناس و محمد حسین نیرومند و مهرداد کشتیآرا از اساتید گرافیک در دانشگاه به عنوان تحلیلگر آثار شکل گرفت.
حیاتی: جای شهدا خالی نیست. عنوان سه مجموعه اثری است که شما بزرگواران در بیرون سالن هم دیدید و شاید قبلا در سطح شهر هم آنها را دیده باشید. “جای شهدا خالی نیست”یک عنوان کلی بود که در حقیقت با آن عبارتی که “شهیدان زندهاند” تکمیل میشود، بنابراین جای هیچ اعتراضی نیست. چون یک سری حرف و حدیثها حول این شعار بود. زمان جنگ عدهای بودند که، اینها یک شعار داشتند که خیلی اعتراض به آن شد. میگفتند شهیدان زندهاند ما چرا بجنگیم؟ جوابش این بود پس شما میخواستید بجنگید؟ شهیدان جنگیدند و آنها بودند که انتظار شهادت را داشتند. یک جمله از شهید آوینی در ورودی سالن خورده “اما کو محرمی که حضور را درک کند” این عنوان کلی تقریبا پایهای شد برای آخرین مجموعهای که شما دیدید با عنوان “ادامه دارند، هنوز”.
علت حضور 5، 6 نفرهی ما در این نکته است که کارهایی که در منظر شما دوستان قرار گرفته، حاصل یک کار گروهی و تیمی بوده، بنابراین اینجور بهتر دیدیم که همین گروه هم راجع به کار صحبت کنند و فقط یک نفر از یک زاویهی نگاه برای شما صحبت نکند. مجموعهی کارهایی که شما دیدید حاصل یک اتفاق بسیار خوب و نادر در حوزهی طراحی گرافیک هست، رابطهی خوب بین تهیه کننده و کارگردان، نه بین کارفرما و پیمانکار که مرسوم است اینجور اتفاق بیافتد، دوستانی که کار طراحی انجام میدهند این را میدانند.
در حقیقت هدفی که تهیهکنندهی این آثار یا سفارش دهندهی این آثار داشته ، که هنوز از عمرش بیشتر از یک سال نگذشته و اگر هم گذشته یک کم بیشتر از یکسال گذشته. مجموعهی خانهی طراحان و در حقیقت مجموعهی اوج که پارسال با یک ایدهی خوب پای این کار آمدند و باعث شدند که این کارها متولد شوند. آن ایده چه بود؟، این که ما در شهر تهران به عنوان پایتخت جمهوری اسلامی و یک کشوری که ادعای انقلاب اسلامی دارد، در سطح شهر که حرکت میکنیم تصاویر و بیلبوردها و منظرهایی که میبینیم، جدا از معماری که در حوزه ی تخصص ما نیست، گرافیک محیطی که میبینیم ربطی به فضای انقلابی و اسلامی ما ندارد، اگر کارهایی هم ادعای این را دارند بسیار کارهای ضعیف و در سطح پایین هستند. دوستان ایدهی بسیار خوبی داشتند که برای خود من خیلی شوقآور بود و این بود که میخواستند چهرهی این شهر را تغییر دهند، با ساخت بیلبوردها و حتی چیزهای دیگر، به جز بیلبورد. خیلی هم این یکسال را زحمت کشیدند ، مشکلات و سختیهایی هم که داشتند واقعا زیاد بوده و انشاءالله در یکی از این برنامههای حلقه هنر نوبت به آن دوستان هم برسد، به نظر من بد نیست که آنها هم یک ارائهای داشته باشند در زمینهی همین مشکلاتی که در این راه وجود داشت. چون بعضا بعضی وقتها ما برخورد ساده میکنیم و میگوییم مثلا چقدر اجرای این کار ضعیف است، چرا فلان جا نشد، چرا اینطور نشد و اون جوری، بالاخره این کارها مشکلات و سختی دارد. این ایدهی خوبی بود، بعد از آن به تبع آن ایده مجموعهای به وجود آمد که قرار داشت با طراحان در سراسر کشور ارتباط بگیرد، استعدادهای آن ها را کشف کند و ما یک استعداد کشف شده بودیم!
این آثار تهیهکنندهی خوبی داشته و در تهیهی آثار واقعا نقش داشته. این که میگویم در مثالها بعدا خدمتتان عرض خواهم کرد. من به جرات میتوانم بگویم حتی در کار هنری که شما میبینید این دوستان در بهتر شدن کار نقش داشتند. حتی آن گروهی که میگویم از این 5 نفر فراتر میرود، رفقای ما در آن مجموعه را نیز میتوانید به اینها اضافه کنید. این اتفاق خوب افتاد. دوستان چیزهایی برای شما تدارک دیدند که نحوهی پیشرفت کار را نشان دهند. این دوستان هم نقش بسزایی داشتند.
نحوهی کار تیمی را میخواهم برای شما بگویم. از آن جایی که ما ندید پدیدیم و فقط کار خودمان را میبینیم فکر میکنیم کار در حوزهی گرافیک در جاهای دیگر، حداقل فضاهای مذهبی که ما دیدیم به این صورت انجام نمیشود. معمولا کارها، کا یک فرد یا دوفرد است. ابتدا سفارش هست که توضیح دادم، بعد از سفارش معمولا یک گروه ایدهپردازی تشکیل میدهیم که شامل چند نفر است که بعضی وقتها شامل همین 5 نفر هستند، بعضی وقتها دوستان دیگر هم هستند که اتفاقا در مجموعههای دیگر دوستانی داشتیم که حتی رشتهشان معماری بود، مثلا آقای نوریان در یکی از جلسات ایدهپردازی ما شرکت کرد چون ما ایشان را آدم خوش فکری میدانستیم. دوست عزیزم آقای شعیب حسینی بودند… اگر بخواهم اسم ببرم خیلی زیاد هستند، منظور اینکه ما این مجموعه را فقط محدود به بچههای دفتر نمیکنیم، گاها کسانی را بیرون از دفتر میبینیم که خلاق هستند، از آنها دعوت میکنیم که در جلسهی ایدهپردازی ما شرکت کنند.
لطفیزاده: من یک توضیح کوچکی بدهم، حداقل برای خودم اینطوری بود که واقعا اعصابم خورد میشدکه بخواهم ایدهی کس دیگری را اجرا کنم یا ایدهای بدهم و کس دیگری بیاید و بگوید که این را یک کم اینجوری یا آنجوریاش کن، من احساس میکردم که دارد به آن ناب بودن ایدهی من خدشه وارد میشود، در این فضا پذیرفتیم که کار خوب از رشد دادن ایدههای همدیگر به دست میآید، برای خود من این قضیه با دوسال قبلم خیلی متفاوت است که گارد نداشته باشم نسبت به ایدههای نو یا نظرات نوئی که در یک کار یا ایده میآید.مثلا یک روحیهی فردگرایانه الکی است که یک مقدار اشتباهی میان ما زیاد شده است، اگر بتوانیم این را حذف کنیم من فکر میکنیم خیلی بترکانیم!
فرخ: به نام خدا، سلام به حضار عزیز، یک توضیحی داشتم دربارهی ایدهپردازی مجموعه، کلا بحث ایدهپردازی این سه پروژه که امروز ارائه میشود، بیشترش پارسال انجام شد، یعنی ما یک سری جلسات داشتیم که تعدادمان هم زیاد بود، روی موضوعات زیادی مانور دادیم، بالا و پایین کردیم ، دیدیم که در آن شرایط و زمان خاص آن دو پروژهای که پارسال اجرا شد،پروژه ی اسکناسها و “جنگ، کار تا پیروزی” ، آن دو پروژه قابل اجراست و امکان ارائه خوبی دارد. و امسال هم با سفارش جدیدی که انجام شد بازگشتی داشتیم به آن چیزهایی که پارسال ایدهپردازی کردیم و حالا تکمیل یا خلاصه کردن ایدههایی که پارسال بود. امسال زمان کمتر داشتیم، خیلی کمتر بود ولی به هر حال تجربهی دوستان بیشتر شده بود. خب خیلی کمک کرد که در این فرصت کم کار خوبی ارائه دهند. میخواستم بگویم این نقطه ی شروع از پارسال بود. شاید بگوییم برکت آن جلساتی بود که پارسال داشتیم.
حیاتی: یک نکتهای که آقای فرخ هم فرمودند، ما در جلسات ایدهپردازی بعضا آنقدر ایده پرداخته میشود که چندتایی می ماند که تا بیشتر سفارش نشود نمی شود اجرا کرد. برای مثال بگویم در همین کار “ادامه دارد هنوز”، ما چند ایدهی دیگر داشتیم که میتوانستیم اجرا کنیم ولی اجرای این ایدهها، مربوط به صرف هزینه و میزان زمانی بود که داشتیم که چندتایی را کنار گذاشتیم و از همین حالابه شما نوید میدهم که برای سال دیگر هفتهی دفاع مقدس هم ایده داریم.
بعد از مرحلهی ایدهپردازی ما برای پروژه کرگردان انتخاب میکنیم، یعنی یک ایده مطرح میشود، با توجه به شناختی که از توانایی بچهها داریم تصمیم میگیریم که کارگردان این مجموعه چه کسی باشد. مثلا ما پارسال دو پروژه “جنگ، کار تا پیروزی” و “پول، سرمایهی ایرانی نیست” را همزمان با هم داشتیم یعنی در طول دوهفته در دفتر پرداخت شد.”جنگ، کار تا پیروزی” را آقای فرخ مدیریت کردند، کار”پول،سرمایه ی ایرانی نیست” حاصل تلاش آقای چیت ساز بود. خوشبختانه بین ما این موضوع مدیریت شده که این را قبول کردیم،مثلا در پروژه “پول،سرمایه ی ایرانی نیست” آقای چیت ساز مدیر می شود و آقای لطفی زاده به عنوان طراح خیلی ساده و با تمام تلاشش به ایشان کمک میکند که کار انجام شود. و یا طراحهای دیگر، در آن کار ما بیشتر از یک نفر، چیزی حدود 5 یا 6 نفر را تست کردیم برای آن طراحی دستی که شما می بینید.
لطفیزاده: یک بحثی که در مرحلهی اجرا داشتیم، خیلی وقت ها ایدهها خوب از آب در میآید و خیلیها هم سر همان جلسه ی ایدهپردازی کلی حال میکنند! منتها اولین گامی که بر میداریم و کاری را اجرا کنیم یک عالمه از مشکلات شروع میشود. مثلا در پروژه اسکناس، گفتیم خب این طرح به صورت گراور اجرا میشود. محمدرضا پلاگیناش را پیدا کن، تست کن. یعنی فک میکردیم که در یک روز ما میتوانیم تمام گراورها را به دست بیاوریم ، ولی اتفاقی که افتاد این بود که واقعا پلاگینها جواب نمیدادند، یعنی آن حالت دستی که ما میخواستیم را نمیدادیم. خب چه کردیم؟ از رفقا پرسیدیم که کسی را سراغ دارید که کار دستش خوب باشد؟ چندین تا از رفقا آمدند تست دادند، حتی از معماری هم تست دادند تا بتوانم به ان فرم مورد نظر برسیم، بعد از دو، سه روز به نتیجه رسیدیم که باید خودمان این کار را انجام دهیم که تقریبا تمام روز، من و آقای چیت ساز پشت هم اتوودهای مختلف میزدیم تا بتوانیم به یک شبه گراووری برای اسکناسها برسیم که با یکی دو ترفند توانستیم به نتیجه برسیم. بعدش که راه میرفتیم در و دیوار جلوی چشممان هاشور میخورد، تقریبا روزی 15 ساعت جلوی مانیتور هاشور میزدیم.
حیاتی: در یکی از کارها ما طراح از مشهد داشتیم که اتوود زد، طراح بسیار خوبی هم بود. یک پرانتزی که میخواهم بگذارم این که به عنوان یک توصیه، ما باید به کار خودمان سختگیر باشیم. به نظرمان میرسد که ما داریم این کار را میکنیم. اگر ما اتوودهایی که رد شده در دفتر را به دوستان نشان میدادیم، بالای ده جور اتوود بود که در خود دفتر رد شد که شاید همان اولیش را یک سفارش دهنده غیر خانهی طراحان میدادیم، راحت قبولش میکرد، شما کارهایی که به در و دیوار با ابعاد سه برابر این کارها میبینید، طراحانش آن قدر سختگیر نیستند. ما سختگیری میکنیم، و توصیه هم میکنیم که سختگیر باشید.
تیم اجرایی را میخواهم توضیح دهم. در تیم اجرایی هم یک اتفاقی که میافتد شاید هم یک اخلاق باشد، یعنی یک کارمند زیر دست آقای فرخ قرار میگیرند و ایشان به عنوان مدیر وقتی کار را کارگردانی میکند هر کاری از او بخواهد انجام میدهد، ممکن است خلاف سلیقهی او هم باشد، بعضا دیده میشود در این موارد اگر چیزی خلاف سلیقهی خودش باشد شاید با دل و جان کار نکند ولی یک کار تیمی وقتی به نتیجه میرسد که شما اگر مدیریت یک نفر را قبول کردی، هرچند که با هم اختلاف نظر دارید، تمام توان و استعدادتان را به کار بگیرید که آن چیزی که از شما خواسته شده درست انجام شود. بعد از این ما کار را به تیم اجرایی میسپاریم و انجام میدهد و بعد از مرحلهی نهایی یک نقد داخلی صورت میگیرد،. یعنی کارگردان از بچهها یا بعضا از کسانی که گرافیست نیستند میخواهد که دربارهی کار نظر دهند، چون خود من خیلی به این اعتقاد دارم که این کارها زمانی کار موفق نیست که منتقدین به این کار به به و چه چه بگویند ، این کار وقتی موفق است که تاثیری که ما خواستهایم را گذاشته باشد. اینجا یک رسانهای در اختیار داریم به اسم بیلبورد، و خواستیم در این کار مثلا به تمام کسانی که در عرصهی صنعت و اقتصاد زحمت میکشند بگوییم کارتان جهادگونه است. و در منظر شهدا قرار دارید، پس اگر این بیلبوردها این کار را کرده باشد، کار موفقی است و اگر این کار را نکرده بشد با عرض معذرت به نظرم هیچ ارزش ندارد.
بعد از نقد داخلی کار می رود پیش سفارشدهنده، چون ممکن است که خودش هم راجع به کار نظری داشته باشد، نظرش را میگوید و اعمال میشود و کار تمام میشود. این یک پروسهای است که ما در همهی این کارها انجام دادیم. من میخواهم، یک مقدار بحث را فنیتر کنم. در کار “جنگ، کار تا پیروزی” دوست دارم آقای فرخ در حد 2 یا 3 دقیقه برای شما صحبت کنند.
فرخ: از ایده که بگذریم به این نتیجه رسیدیم که ایده این باشد که ما از عکسهای معروف و موجود در آرشیو جنگ، استفاده کنیم و تلفیقش کنیم با فضای کار و صنعت. در کتابها و اینترنت و آرشیو دوستان شاید بالای 3000 یا 4000 عکس تورق کردیم و رسیدیم به 15 عکس. مانده بود که ما مفصل کارها را پیدا کنیم که کجا کارها قطع شود که اکت کار بیشتر باشد. در همین مسئله ما سه، چهار روز جلسه داشتیم که چه طور قطع شوند، چه اتفاقی برایشان بیافتد به این نتیجهای که می بینید رسیدیم. البته اتوودهایی زده شد و به این نتیجه رسیدیم که این از همه بهتر است.ما اولین تجربهی عکاسیمان بود که قرار بود بر اساس یک عکسی، عکاسی کنیم، یعنی ما کاراکترها را داریم و قرار است به دو نیمه تقسیم کنیم و یک نیمه را عکاسی کنیم. مچ کردن اینها برای ما سخت بود ، البته یک نرمافزاری را معرفی کردند که یک مقدار به ما کمک کرد،در تجربه عکاسی ما قرار بود یک سری کارگر داشته باشیم که این بندهخداها تا ساعت 5 بعد از ظهر کار می کردند، ما بعد از 5 آورده بودیمشان در آتلیه و قرار بود عکس بگیریم، شاید سی فریم عکس گرفته می شد و او مثلا یک پتک سی،چهل کیلویی دستش گرفته بود و ما میگفتیم خوب نشد یک بار دیگر. بندهخداها خسته میشدند و به ما هم فشار میآمد.
احمدیسخا: عکسمان که در این بیلبوردها خورده بود، خانوادهی ما نمیدانستند. البته من به جز اینکه مدل بودم کار دیگری نکرده بودم.حاج آقای ما با ماشین در اتوبان داشتند میرفتند، اخوی میگوید ، ا!؟ حسین! حاج آقا میگوید که خب بگو بیاید بالا سوار شود. خب نمیدانستند که ما تصویرمان در بیلبورد بود. شب هم حاجی آمد خانه گفت که اگر مشکل مالی داری، به من بگو. یا خاطرهای دیگر که بگذارید خاطرهی پتک را تعریف کنم تا دلم یک کمی خنک شود. یک پتکی دست یکی از دوستان یعنی محمدآقای صادقی است در کار، یک کمی برای ما هزینه داشت، ما اسلحه را با هماهنگیهایی که رفقا انجام دادند جور کردیم، لنگ این پتک بودیم، کارت ملی من هنوز در شهرک سینمایی گیر است، رفقا اگر پیگیری کنند آن را بیاورند من ممنون میشوم.
حیاتی: حسین آقا به جز اینکه خاطره زیاد دارد، مسئولیت دستیار کارگردان، دستیار تهیه کننده، دستیار پیشتولید و سایر دستیارهایی که به ذهن شما میرسد در تمام پروژههای سه در چهار را داشته، زحمت کارگردانی برنامهی این جلسه را هم ایشان کشیدند. از آقای چیتساز هم میخواهم صحبت کنند چرا که در این دو مجموعه هنوز و اسکناسها بیشترین زحمتها روی دوش ایشان بود.
چیتساز: اغراق میکنند آقای حیاتی، خودشان خیلی زحمت کشیدند ، در طراحی خیلی تلاش کردند. در کارهای پول و این کار آخر من کارگردان بودم فکر میکنم و خیلی تلاش کردیم یک سری تکنیکها روی این کار خیلی سریع پیش رود، از پیدا کردن طراحهای مختلف که چند نفری کار را انجام دهیم تا پیدا کردن پلاگین که اشاره کردند. آخرش مجبور شدیم خودمان دست به کار شویم چون شیوهی دیگری پیدا نکردیم. اینکه فکر میکنم در کار آخر خیلی تجربهمان بیشتر بود، هم در عکاسی و هم در اجرا. سعی کردیم عکاسی و اجرا جوری باشد که زمان کمتری ببرد و زودتر به نتیجه برسیم.
لطفیزاده: چیزی که در این چند پروژه فهمیدم این بود که بچههای سینما چیزی دارند به اسم پیش تولید که ممکن است یکی، دو سال گروه پروداکشن روی آن متمرکز شود. در کار گرافیک این کار واقعا کمرنگ است. ولی هرچقدر در این قسمت پیش تولیدمان بیشتر متمرکز شویم اثر بهتری در میآید . منتها یک مشکلی که همیشه هست ما تا میرسیم به یک ماه مانده به دفاع مقدس یا هر مناسبت دیگر تازه یادمان میافتد که باید پیش تولید را شروع کنیم. اگر پیش تولید موفق باشد قطعا آن اثر هم موفق است.
حیاتی: من یک نکته را دربارهی شعار این کار آخر بگویم، آقای غلامی داشتند رد میشدند و شعار کار آخر را خلق کردند و این بود که : آنان همه از تبار باران بودند / رفتند ولی ادامه دارند هنوز . نه “هنوز، ادامه دارند”.
کلیپی هم هست که به صورت Time-lapse از مراحل اجرای چند اثر تهیه شده است و با هم میبینیم.
حسینی: قبل از هر چیزی من میخواهم دوستانه از برادران سه در چهار تشکر کنم، واقعا برای این پروژه زحمت کشیدند. حرکت رو به رشدشان را با این کارها نشان دادند. من میخواهم صحبت ابتدایی را آغاز کنیم، در خدمت آقا نیرومند و کشتیآرا هستیم.
نیرومند: بسم الله الرحمن الرحیم، شاید بیشترین فعالیت من، در حد مدیریت فرهنگی هست. از این جهت اجازه دهید من از کسانی که فضا را مهیا کردند که دوستان کار خوب انجام دهند، تشکر کنم. چون این یکی از مشکلات جدی در حوزهی فعالیتهای فرهنگی است، عدم شناخت متولیان فرهنگی نسبت به اینگونه کارهاست. به خاطر همین وقتی آقای حیاتی خیلی با صلابت میگوید که آثاری که در بیلبوردها هستند ضعیف هستند،میشود حرف ایشان را پذیرفت.چون مجموعه آثاری که ارائه میشود از سوی نهادهای مختلف برای فعالیتهایی که به لحاظ فکری و همسو و همجهت با افکار ما هست، جای تشکر دارد. معلوم میشود که سفارشدهنده متوجه کار بوده و دوستان خوبی را برای کار انتخاب کرده. بنده اول از آن دوستان تشکر میکنم و بعد از کسانی که آثار را تولید کردند.
من یک مطلب کوتاه را عرض میکنم دربارهی کارها. ولی میخواهم حرف خودم را بزنم. ما یک کتابی نوشتیم به عنوان دستورالعملهای فیل آبی برای ایدهی آبی، 20 سالی هست در حوزهی ایدهیابی کار میکنم . دوستان دربارهی ایده صحبت کردند و تلاشی که کارگاههای ایده داشته برای ایده. من میخواهم اصلاح کنم مطابق آنچه که میدانم. ایده در واقع یک مفهوم ذهنی هست که عینیت پیدا نکرده و بیشتر در ذهن شکل میگیرد برای همین معمولا میگویند ایدهها یک بذری هستند و درون یک بذر مهیا هست برای شکوفا شدن. از این منظر اگر من مجموع کار دوستان را بخواهم مبتنی بر ایده ارزیابی کنم، حداقل من این مجموعه ای که این جا دیدم دارای سه ایدهی اصلی هست. هر ایدهی اصلی خودش می تواند دارای ایدههای دیگر باشدو در جزئیات این ایدهها تحقق پیدا کند. ایدههای اصلی این سه کار چیست؟ یکی اینکه تطبیق، یعنی ما یک عکس از گذشته را با یک عکس از حال تلفیق کردیم، ایدهی اصلی این کار تطبیق دو عکس است. شده ده پوستر متفاوت ولی با یک ایدهی واحد. ایدهی دوم این هست که دو یا چند شخصیت را آوردند در استودیو، عکس گرفتند، در واقع ایدهی اصلی این هست که دوشخصیت متفاوت از حال و گذشته را تلفیق کردند. و سومین ایده اینکه روی اسکناس تصویرسازی کردهاند.
این ایدهها معمولا موتور محرک شکلگیری کار هستند. یعنی شما وقتی میرسی به اینکه روی اسکناس کار کنی، دهها کار میشود کرد. البته طبیعی است که شاید از یک تعداد کار که بیشتر رفت کار دیگر خیلی تکراری شود و دیگر چیز نوعی نباشد همچنان که در کار اول هم همینطور است چون ایده واحد دارند اینها، شاید بشود 5،6،یا 7 کار را انجام داد ولی بیش از این دیگر کار تکراری به نظر میرسد و باید ترفند جدید یا ایدهی جدیدی داشته باشد.
حسینی: ما فقط یک ربع وقت داریم و بهتر است که بحث سریعتر پیش رود. آقای کشتیآرا بفرمایید لطفا.
کشتی آرا: سلام عرض میکنم خدمت حضار محترم. سریع مطالبی را درباره کاری که انجام شده میخواهم توضیح دهم. چند سالی است که از انقلاب گذشته و تقریبا تمام فعالیتهای فرهنگی که در حوزهی جنگ یا مثلا موضوعاتی شبیه به این انجام شده تقریبا کارهایی بوده که گروههایی انجام میدادند که نه خودشان سابقهای داشتند و نه تلاشی میکردند که سواد بصری مردم را بالا ببرند.
من با اطمینان میگویم کارهایی که انجام شده تقریبا در سه مرحلهای که من دیدم نسبت به تمام کارهایی که سالهای پیش ما به درو دیوار میدیدیم یا به جاهای دیگر که بانیشان نهادهای دولتی یا غیر دولتی بودند، از لحاظ گرافیکی، ایدهپردازی خیلی بهتر صورت گرفته و خیلی کاملتر بودهاست. ولی بخشی از اینها قدمهای اول است. من یک توضیحی باید بدهم که، وقتی میخواهیم یک کاری انجام دهیم، یک جور تبلیغات فرهنگی، ما تبلیغات تجاری را سالهاست که داریم، برای تبلیغات تجاری در واقع این کار را انجام میدهند که وقتی که میخواهند یک برند یا یک شعار یا کاری را تبلیغ کنند و در جامعه در ذهن مردم بماند یک تبلیغات گستردهای انجام میدادند، طوری که بمباران تبلیغاتی میشد. ما این کار را در زمینهی فرهنگی تا به حال انجام ندادیم. شاید در این زمینه نهادی تا به حال پشتیبانی نکرده است. در مرحلهی بعد صحبتهایم این را توضیح میدهم که شما چه طور این کار را انجام میدهید.ولی فقط این توضیح را بدهم که بیلبورد فقط بخشی از تبلیغات است. وقتی کار تبلیغاتی را تحت عنوان یک کمپین یا یک استراتژی خاص پیش میبریم، بخشی از این کار هست و کل کار نیست. بیلبورد باید جایگاهش را بدانیم، و جایگاهش یک مرحلهی یاداوری است. وقتی ما تبلیغاتی را انجام دادیم، مثلا “همت یک ایرانی؛سرمایهی ایرانی”، اول تبلیغات تلویزیونی، تبلیغات رادیویی، تبلیغات نشریات مختلف و یک وقتی در اتوبان یا جایی وقتی این تابلو را تحت عنوان بیلبورد میبینیم ، یاد آوری میشود. اگر احیانا یکی، خیلی راحت از این بیلبوردها را در جایی از آن گذشت این دلیل این نیست که این کار ضعیف است. بلکه پشتیبانی نشده، و به عنوان یک مجموعه کار ارائه نشده، دلیلش همین است. وقتی پشتیبانی شود، از قبل تبلیغات وسیعی برایش انجام شود این بیلبورد حکم این یادآوری را پیدا میکند و به ما میگوید که شما شب قبل، روز قبل، در رادیو یا تلویزیون این مطلب را دیدی و یاداوری میشود که این همان است. وقتی ما یک لحظه تصویر را میبینیم نیاز نیست که خیلی رویش فکر کنیم،تقریبا تصاویر شما آن مرحله از تبلیغات است که وقتی ما یک لحظه میبینیم باید فکر کنیم که منظورشان چه بوده؟ به عنوان مثال، همین “همت ایرانی؛ سرمایهی ایرانی” ،من باید فکر کنم یا ترجمه کنم این متن را، شاید من این لغات را ندانم.این ها در واقع ضعف کوچکی از کار است که من ترجیح میدهم در صحبتهای بعدیم این را توضیح دهم. ولی من تشکر میکنم که اولا یک مجموعه کار به این شکل طراحی شده، در واقع یک همتی شده که این اتفاق بیافتد و کاری انجام دهیم متفاوت با بقیه و به لحاظی وظیفهی ما که بالا بردن سواد بصری مردم هست را انجام دهیم.
حسینی: اساتید به دو مورد خیلی مهم اشاره کردند. یکی بحث جناب آقای نیرومند و بحث دوم، بحث تبلیغات شهری و بیلبورد . به نظر من در کار اخیری که دفتر سه در چهار انجام داده یک اتفاقی که افتاده فقط برای سه در چهار قابل توجیه است. یعنی کمتر مجموعهی دیگری میتوانسته ایدهای را تکرار کند و نتیجه مطلوبی بگیرد. در صحبتی که میشود و کاری که دیده میشود یک تشابهی بین کارهای ابتدایی و کار”جنگ، کار تا پیروزی” و “ادامه درد،هنوز” وجود دارد. یعنی هر کس ببیند میگوید این همان کارهاست. یعنی همان مجموعه دارد انجام میدهد. این اتفاقی است که در سینما زیاد می افتد، مثلا اخراجی ها یک و دو و سه دارد، شکلهای خارجیش هم همین حالت است. منتها در فضای گرافیک همچین اتفاقی نمیافتد. چیزی که برای این بچهها پیش آمده و این “ادامه دارد هنوز” را ..
حیاتی: من این دو کار رو یک ایده نمیدانم. صحبت بچههای خودمان هم بود. این از دل یک جلسهی ایدهپردازی بیرون آمده است. هر کار یک قصه دارد. مفهوم دو کار ممکن است یکی باشد ولی قصه ی “جنگ، کار تا پیروزی” با آن خطی که بینش جدا می کند به شما میگوید این یک عکس از قدیم و یک عکس از جدید است که این دو را کنار هم قرار دادیم، یعنی فضاها هم متفاوت است و یک فضا نیستند.
در کار”ادامه دارند، هنوز” فضایی که دو شخص حاضر هستند، یکی است. در این کار رزمنده یا شهید، در اصل آن رزمندههایی هستند که شهید شدند، او به دلیل اینکه شهید زنده است و حاضر است در کار حضور پیدا کرده و از سعی کارگر و صنعتگر راضی است، یعنی میگوید ما از تلاشی که شما میکنید خرسند هستیم، و این را با لبخند نشان میدهد.راضی از یک تلاشگر که در کارهای مختلف هست، از این طرف چه داریم؟ یک کارگری داریم که او هم آدم بیتفاوتی نیست که او را کنار خودش حس کرده، جملهی شهد آوینی در ابتدا، “کو محرمی که حضور را در یابد”، در اصل اینها همه دریافتند.
نیرومند: من خواهشم این است که شما با پوسترهایت باید صحبت کنی، شما با پوستر و بیلبورد پیوست نمی شوید که ….
حیاتی: منظورم اصلا این نیست..
نیرومند: ببینید شما مفاهیمی که در ذهنت هست، لزوما در ذهن بیننده نیست. من واقعا تصور نمیکنم که این آدمها شهید هستند. شما تصور میکنید اینها شهید باشند؟ اجازه دهید این یک ربع را ما صحبت کنیم.
این آثار دوستان را به سه گروه تقسیم کردم. گروهی که تلفیق صورت گرفته یعنی ایده بر مبنای تلفیق است. یکی گروهی که ایدهاش مبتنی بر همجواری است که گذشته وحال کنار هم قرر میگیرند. یکی هم بر مبنای جابهجایی صورت گرفته یعنی اسکناس را گرفته و مجازا چیز دیگری را جایش گذاشته است. یک دسته بندی کلی به کار میشود داد. اگر من بخواهم اینها را به لحاظ فنی عیارسنجی کنم به لحاظ ایدهیابی، میگویم که گروه تلفیق هنرمندانهتر است. چرا؟ چون تلاش بیشتری شما خرج دادید که این عناصر چفت و بست پیدا کنند. من عکسها را دیدم ، خیلی از این عکسها دقیقا ما را میبرد در سالهای دفاع مقدس. وقتی که تصویر امروز را قرار میدهی یک حس خوب به ما دست می دهد ولی در همجواری این حس دست نمی دهد. چون ادم حس نمیکند که اینها حتما باید رزمنده باشند، حس میکند نوعی ساختن در کار هست. نوعی بازی. از این نوع حسی که در کار تلفیق هست در کار همجواری نمیبینیم. کسی که بخواهد ارزیابی کند به ترتیب اولویت کار تلفیق ها خیلی خیلی خوب شده، نوع تلفیقشان هم درست انجام داده شده است. یک حسی هست به اسم تداوم، حس تداوم به دلیل این خط برش خدشهدار میشود. جایی که آدمها هستند خیلی خوب تلفیق شده برای همین اگر بخواهم بگویم عیار سنجی کدام گروه از نظر کیفیت بیشتر هستند، کار اول بهتر خواهد بود.
حسینی: جناب کشتیآرا شما هم همین نظر را دارید؟ من چون بحث “ادامه دارد هنوز” را مطرح کردم بالاخره در فضای سینما یک اتفاقی میافتد، یک تمهیدی میاندیشند که این کاراکتر وقتی همجواری اتفاق میافتد برایش با یک اتفاق خاصی ممکن است جلوههای ویژه باشد یا… مشخص میشود که این آدم شهید است. در کاری که اینجا اتفاق افتاده، یک وقتی ما در صفحهی مانیتور کار را میبینیم مثلا کاراکتر سیاه و سفید شده و یک اتفاق گرافیکی رویش افتاده این وقتی دیده میشود که در فضای شهری برود. در این شلوغ و پلوغی که در شهر وجود دارد و به نظر من شما حتی کاراکترهای مربوط به دفاع مقدس یا شهدا را اگر حتی ترانسپرنس میکردید به اندازه چند درصد و این کاراکترها کم رنگتر میشدند، حضور آنها حضور متفاوتتری میشد.
نیرومند: تمهیدی که احساس شود اینها شهیدند در کار دیده نمیشود. یعنی ما احساس میکنیم یک عکس رزمنده آن روز در کنار یک جهادگر امروز.
کشتیآرا: من ترجیح میدهم بیشتر دربارهی کل کار توضیح دهم. کل کارها یک ایدهی خیلی خوبی در آنها هست، تفاوت است با کارهایی که به صورت معمول انجام میشود. من فکر میکنم شاید در این مرحله یک بازبینی دوباره روی بعضی قسمت ها لازم باشد، روی آن قسمت که بیلبوردهای “جنگ، کار تا پیروزی ” هست. من فکر میکنم یک مقداری روی شعار آن فکر کرد. “جنگ،جنگ تا پیروزی” شعاری بود که انجام میشد و در یک مقطع دیگر قطع شد، این ذهنیت بیرون آمد حالا شاید پیش بیاید “جنگ، کار تا پیروزی” در یک مقطی قطع شود. من کار تصویری را که دیدم زحمت خیلی زیادی کشیده شده که این تصاویر اینجوری کنار هم قرار بگیرد. مشخص است که خیلی زحمت کشیدید که بتوانید این تصاویر این قدر دقیق کنار هم قرار بگیرد. فقط در بعضی از تصاویر بهتر بود که مقداری بیشتر کار میکردید. تصاویری که اندازههایشان کوچک است.
آن موردی که داریم که یک کارگر و یک رزمنده همدیگر را بغل کردند. اصلا شبیه این نیست که ما دو صحنهی مختلف را از دو جا برداشته باشیم، مثل این میماند که ما یک عکس را اینجوری گرفته باشیم و یک خط وسطش کشیده باشیم و یک طرفش را سیاه و سفید کردیم و …این خوب نیست.در مواردی که تصاویر یک مقداری گستردهتر هست و تصاویری از جبهه است که برای ما آشناتر است، یادمان هست که این سالهای جنگ و منطقهی عملیاتی جنگ هست، وقتی یک مقداری آن ذهنیت را که یک ایدهی جدید هست خیلی خوب بود.
در مورد “ادامه دارند، هنوز” من فکر میکردم نوشته “هنوز ادامه دارند”، من خیلی موافق نیستم به این شکل، با شعارش هم موافق نیستم. اگر شعارش را عوض کنین یا حتی لی اوتش را و حتی نوع فونتش، باز هم بتوانید بهتر کار کنید. کاری که من میبینم، تصویر رزمندهای که کنار یک جراح است، ذهنیتی دارم که این رزمنده زمانی جنگیده و الان در جبههی دیگری دارد فعالیت میکند. مثل جبههی پزشکی.
حیاتی: من را دو،سه دقیقه محکوم کردند. در این کار یکی از ایدهها این بود که این دو نفر، یک نفر هستند، اینها همه قصه عوض میشود. اصلا ایده ی خوبی هم بود. این یک چیز دیگر است. من می خواستم این را بگویم که یک کسانی ناظر هستند و میتوانید رضایت آنها را با تلاش بیشتر جلب کنید.در همین حد.
کشتیآرا: به نظر من این را نمیرساند. من دوست داشتم این اتفاق میافتاد.در لی اوتش هم این ایراد را دارم. در مورد اسکناس هم شما یک ایده را دارید با اجرای خیلی خوب. معلوم است که خیلی تلاش کردید چون من این را بزرگ کردم ببینم که کار کردنش چطور است،دیدم خیلی دقیق هاشورها انجام شده است. ولی ترجیح میدادم اینها یک کمپین تبلیغاتی و استراتژیک پشتش بود. من فکر میکنم اینها در یک مرحلهی در ایده به یک جایی رسیده و سریع جمع شده، نمیدانم یا زمانتان کم بوده ، یاپشتیبانی مالی نداشتید یا هر دلیلی داشته ، یک مرحله دیگر باید جلوتر بروید.هرچند تا اینجا کارها خیلی جلوتر از چیزهایی هست که ما درسطح شهر میبینیم.
حسینی: بحثی دیگر اینکه شما کاراکترها را در فضای این کار به یک گریدبندی هنوز نرساندید. الان اگر کنار هم قرار بگیرند هم لی اوتش متفاوت است،متفاوت یعنی از لحاظ چینش، هم کاراکترها متفاوت است، هم آن سه نقطه ای که گذاشتیم و بحث دیگر اینکه اگر کاراکترها یک سنخیتی داشتند باهم، یعنی یک پزشک با یک مجروح جنگی مثلا، اگر این تیپی کار ارائه میشد کار قویتر میشد. و اینکه سه نقطهای که گذاشتید در امتداد آدمهایی است که به قول شما شهید شدند، ادامه دارند هنوز وقتی معنی پیدا می کند که برعکس باشد، درست است؟
حیاتی: دقیقا نه، چه چیزی ادامه دارد؟ آن ادامه دارد دیگر. شما وقتی یک جملهای به یک نقطهای میرسد که می خواهید آن را ادامه دهید در ادامهی همان جمله نقطه می گذارید. درسته؟
حسینی: خب این یک جاهایی هم هست که رعایت نشده.
حیاتی: من این را قبول میکنم. شما میفرمایید گریدبندی، من میگویم چرا گریدبندی اصلا؟
حسینی: بحث تبلیغات شهری طوری است که وقتی ما میخواهیم در سایزهای مختلف ریسایز کنیم به این مشکلات میخوریم. اگر یک گریدبندی ثابت داشته باشیم این حتما…..
حیاتی: این یک مشکل دیگر است، اینکه شما میفرمایید به خاطر این من اشاره میکنم، ما هشت بیلبورد طراحی کردیم. نه پورتابل بود، نه عرشه پورت؟؟ ولی این کارها بازطراحی، اصلا این درست است یا نیست، ولی به دلیل هزینه و وقت مجبوریم این کار را بکنیم. خب قصهاش خیلی فرق می کند. اگر آن اصول در حد گریدبندی اجرا شود و چهرهی کار ما کاریکاتوری نشود خیلی چیزهای دیگر هم باید بشود، اشکالی هم ندارد . فرمایش اول شما دربارهی سنخیت، بله سنخیت یک ایدهی دیگر بود. مثلا آقای نیرومند یک ایدهی خوب دیگری داشتند، یا آقای کشتیآرا یک ایدهی خوب دیگر داشتند، همان چیزی هم که ما باهم صحبت کرده بودیم یک ایدهی دیگر بود، اینها دو سه ایده است، همهاش هم مطرح شده واقعا ولی یک جمعی به نتیجه رسیده که آن ایده. ولی این که میفرمایید که این حس نمیشود که اگر کار ما اینجوری باشد این ایراد است. یا فرمایش استاد عزیزم آقای کشتیآرا که دربارهی شعار میگویند من یکی از ایراد کارم …..اگر به من بگویید بیشتر از شما از آن ایراد میگیرم. ایراد اساسی آن کار این است که شعار انگلیسی است و یا اینکه کمپین نمیشود و نمیشود این اتفاق بیافتد، ما کارگردان کار هستیم یعنی اگر سفارش دیگری باشد ما کمپینش را اجرا میکنیم، دست ما بسته است.
نیرومند: یک بحثی هست در حوزهی گرافیک به ویژه در دنیا، یک دستگاهی است که این دستگاه را جلوی چشم مخاطب قرار میدهند و مخاطب بیشترین توجهاتش در اثر مشخص میشود. من دوست داشتم فرصت داشته باشم تصاویری که آوردم را نمایش دهم برای اینکه “ادامه دارند هنوز” یا “هنوز ادامه دارند”…، اینها بحثهایی است که در آنجا مشخص میشود که چشم چه مسیری را دنبال می کند. یعنی بحث کاملا اثبات شده است.
حسینی: حلقه هنر دوست دارد که شما یک جلسهی ویژه راجع به این داشته باشید.
———-
پرسشی که در سالن خوانده شد:
در کارهای “ادامه دارند هنوز” چرا از تمهای دیگر عکسهای جبهه و جنگ استفاده نکردید؟ عکسهای رنگی که به مرور زمان رنگ ها از دست رفته یا فضاهای دیگر. ملاک چینش حرفهها با رزمندهها چه بود؟ چرا آرپیجیزن با دکتر است و خلبان در سایت اتمی؟
حیاتی: دلیل چینشش و کنتراستی که میخواستیم این دو با هم داشته باشد مهم بود. برخلاف این که بود شغلها باهم سنخیت داشته باشد. مثلا ماهیگیر را بگذارید کنار غواص. ببخشین خلاصه که اینطور نشد.